eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
650 دنبال‌کننده
5هزار عکس
3هزار ویدیو
20 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.com/rooberaah «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 را اگر درون خودت پیدا نکنی، هیچ جای دیگری نمی توانی پیدایش کنی. آرامش، حقیقتی درونزاست که در درون ما زاییده می شود و در رفتار بیرونیمان ظهور و بروز دارد. 🤲🏼 💐---- @sad_dar_sad_ziba ----💐
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۲۸: یکی از متصدیای فروشگاه سر رسید. امبروژا ازش درباره یکی از سی
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۲۹: «روزی که به مفید بودن «در» شک کردم.» مَغی یه دختر فرانسوی هندی الاصل بود؛ مهربون، بامزه، ساده، صادق و محجوب که داشتن این یه صفت، اون جا جداً یه پدیده محسوب می شه! با هم دوست بودیم. چند وقتی بود که حس می کردم دلش می خواد یه چیزی رو بگه. یک روز عصر در اتاقم رو زد. - کیه؟ - مَغیـــــــــــه! در رو باز کرد. با یک لبخند مهربون گفت: «ببخشید! می دونم همیشه تو و امغزی با هم شام می خورید. اما خواستم ببینم دوست داری یه شب هم با من شام بخوری؟» گفتم: «معلومه که دوست دارم. خیلی هم دوست دارم! اما چند دقیقه کار دارم... به محض این که نمازم رو بخونم می آم توی آشپزخانه. خوبه؟» گفت: «خیلی خوبه. پس من منتظرتم.» وایسادم سر نماز. دوباره صدای در اتاق اومد. به من چه!؟ من که سر نمازم! باز صدای در اومد. رسیده بودم به رکوع. این چه طرز در زدنه؟ وقتی جواب نمی دم لابد یا نیستم یا نمی تونم جواب بدم دیگه! همچین که رفتم به سجده طرف در رو باز کرد. سبحان ربی الا... این دیگه چه رویی داره! خدایا این کیه که جرئت کرده در اتاقم رو باز کنه؟... نکنه مغیه؟... نه بابا! رابطه ی ما این قدر هم نزدیک نیست. پس کی می تونه باشه جز...؟ سر از سجده برداشتم. یوهو... درست حدس زده بودم...(خاک بر سرم با این نماز خوندنم!) امبروژا وایساد تا نمازم تموم شد. همچین که نگاهش کردم دستاش رو، شبیه دست زدن، به هم زد و گفت: «هی... می دونی من خیلی از نماز خواندن تو خوشم می آد؟» گفتم: «جدی؟» - آره ،جدی. ببین، اومدم یه چیزی بهت بگم. گفتن به همه بگیم. - چی رو؟ - بابای نائل داره می آد فرانسه. ظاهراً خانواده ش یه چیزایی فهمیده‌ن. داره می آد ببینه جریان چیه. تا باباش بیاد و بره، نباید درباره ی اون پسره، دوستش، کسی حرف بزنه. اون هم قرار شده تا چند هفته نیاد این ورا. چه اوضاع احمقانه‌ایه! - باباش کی می آد؟ - چه می دونم! لابد دو سه هفته دیگه. نمی خوای شام بخوری؟ - چرا، اما امروز با مغی شام می خوریم. صدای دست زدن اومد. چه قدر اون روز در زدن! مغی بود. می خواست ببینه کجام من. بهش گفتم: «اگر اشکال نداره، سه تایی با هم شام بخوریم.» مِن مِن کرد. امبروژا از اتاق رفت بیرون. مغی گفت: « آخه می خواستم یه چیزی بهت بگم.» -چی رو؟ - راستش «دینِش» به من پیشنهاد کرده با هم ازدواج کنیم. - اِ؟ جدی می گی؟ خب نظر تو چیه؟ - من هم خیلی دوستش دارم. نمی دونم چرا دوست داشتم به تو این موضوع رو بگم. فکر کنم دوست دارم نظرت رو بدونم. - تبریک می گم خیلی خبر خوبی بود. تو چه قدر دینش رو می‌شناسی؟ - من... صدای در زدن اومد تقریباً اون روز حدود هر ده دقیقه یه بار یه نفر کوبید به در. امبروژا اومد تو از من پرسید: «می‌شه به من هم بگی موضوع چیه؟» گفتم: «از صاحب موضوع بپرس. چون اگه راضی نباشه من حق گفتنش رو ندارم.» مغی جریان رو براش گفت. به نظر امبر موضوع خیلی جذاب بود. ما سه نفری به تصمیم‌گیری برای زندگی مغی پرداختیم! گفتم: «نگفتی دینش رو چه قدر می شناسی؟» مغی گفت: «پسر خیلی مهربونیه... فکر می‌کنم به اندازه کافی من رو دوست داره.» - این خیلی خوبه. اما همه چیز همین دو تایی که گفتی نیست. چه قدر با طرز فکرش آشنایی؟ مغی کلی مِن مِن کرد. بعد گفت: «خیلی آدم جدی و مهربونیه. به نظرم برای زندگی خوبه.» امبر گفت: « به نظر من اینایی که تو گفتی برای زندگی کردن با کسی کافی نیست. راستی بعد از ازدواج می ری هند یا فرانسه می مونی؟» - نمی دونم فکر کنم فرانسه بمونم... یا این که برم هند(!) گفتم: «چه عالی! پس همه چیز با جزئیاتش معلومه.» امبر و مغی خندیدن. امبر گفت: مجسم کن... مغی با یک دسته گل داره می ره جلوی کلیسا... دینش هم اون جلوتر منتظرشه... چه باشکوه!» مغی گفت: « نه دینش نمی آد کلیسا. در واقع اون هندو هست.» گفتم: «تو هم هندویی؟» - نه، من کاتولیکم. امبر گفت: «شوخی می کنی؟... بعد تو چرا فکر کردی که می‌توانی با یک هندو ازدواج کنی؟!» مغی گفت: «چه اشکالی داره؟» امبر گفت: «اشکالش اینه که تو خدا رو می پرستی، دینش گاو رو (!) به نظر فرقی بین این دو تا عقیده نیست؟!» - نمی دونم. تا حالا بهش فکر نکردم. خب من با دین خودم زندگی می کنم اون با دین خودش. ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 🌱 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
🌿🌿🌿 رفتی ولی کجا که به دل جا گرفته‌ای دل جای توست گر چه دل از ما گرفته‌ای ای نخل من که برگ و بَرَت شد ز دیگران دانی کز آب دیده ی من پا گرفته‌ای؟ ترسم به عهد خویش نپایی و بشکنی این دل که از مَنَش به تمنا گرفته‌ای ای روشنی دیده! ببین اشک روشنم تصمیم اگر به دیدن دریا گرفته‌ای بگذار تا ببینمش اکنون که می‌رود ای اشک از چه راه تماشا گرفته‌ای؟ خارم به دل فرو مکن ای گل به نیشخند اکنون که روی سینه ی او جا گرفته‌ای گفتی صبور باش به هجرانم «اطهری» آخر تو صبر، زین دل شیدا گرفته‌ای «علی اطهری کرمانی» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ 🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋 ┗━━━━•••━━🦋━┛
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌏 این روزها پرتکرارترین خبر و مهم ترین دغدغه ی مردم جهان چیست؟ 👌🏼 پاسخ این دغدغه را کجا باید جست؟ 💠 @sad_dar_sad_ziba 🔹
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
«» در زمان سلطنت نادرشاه افشار باغ انگوری که متعلق به مردم اصفهان بود به عنوان مالیات از آنها گرفته شد و به تصرف دولت درآمد. در زمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار به تصرف مسئول امور مالی حکومت اصفهان درآمد و بعد ها فرزند این شخص به نام «حاج محمد ابراهیم خان» که لقب «ملک التُجّار» داشت بنای انگورستان را احداث کرد و به برگزاری مراسم عزاداری و تعزیه اختصاص داد. معمار سازنده ی این بنا «استاد حسین چی» است. آنچه از این بنا باقی مانده است یک حیاط وسیع و یک سفره خانه است. تزئينات اين بنا بيانگر هنر و و هنرمندان خلاق و مبتكر اصفهانی می باشد. /نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
💚 تو بهترینی! 🤲🏼 💐---- @sad_dar_sad_ziba ----💐
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
🌿🌿🌿 مشهدی رحیم، باغ زردآلویی کنار جاده دارد. روزی به پسرش جعفر که قصد رفتن به سربازی دارد، پندی می‌دهد و می‌گوید: ☘ پسرم! هر ساله در بهار وقتی درختان شکوفه می‌دهند و در تابستان میوه‌شان زرد شده و می‌رسد، رهگذران زیادی خودروی خود را متوقف کرده و با درختان من عکس یادگاری می‌گیرند ولی دریغ از مسافری که در پاییز و زمستان بخواهد این درختان را یاد کند، جز پدرت که باغبان آن‌هاست. در زندگی دنیا هم دوستان آدمی این‌چنین هستند، اکثر آن‌ها رهگذران جاده زندگی هستند و هرگاه پولی یا جمالی بر تو بود که با آن بر آنان زینتی نقش بندد، یا سودی رسد، به تو نزدیک می‌شوند و تبسم می‌کنند و در آغوشت می‌کشند. آن‌گاه هرگز از آغوش آن‌ها حس حرارت بر وجود خود مکن که لحظه‌ای بیش کنار تو نخواهند ماند. اما والدین تو به سان باغبان عمر تو هستند که تو ثمره تلاش وجود آنان هستی. آنان هرگز در روزهای سرد و گرم زندگی از کنار تو دور نخواهند شد و بالاترین باغبان، خالق توست که بعد از مرگ والدین نیز همیشه همراه تو خواهد بود. دوستانِ عکس یادگاریت را بشناس و هرگز بر آنان تکیه نکن! 🌱 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻‌🌹 @sad_dar_sad_ziba 🌹༺‌‌‌ ༺‌‌‌🌱‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☺️ قیمت سوخت تو اسرائیل رفته بالا. صاحب جایگاه شاکی شده می‌گه: «اگه دین اینه‌، من یهودی نیستم. محمد! من ‌تو‌ رو‌ دوست‌ دارم.» ☺ 😔😔 ツ➣ @sad_dar_sad_ziba
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
🌳 / ساری / مازندران /نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۲۹: «روزی که به مفید بودن «در» شک کردم.» مَغی یه دختر فرانسوی هن
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۳۰: امبر گفت: «شوخی می کنی؟... بعد تو چرا فکر کردی که می تونی با یه هندو ازدواج کنی؟!» مغی گفت: «چه اشکالی داره؟» امبر گفت: «اشکالش اینه که تو خدا رو می پرستی، دینش گاو رو(!). به نظر تو فرقی بین این دو تا عقیده نیست؟» - نمی دونم. تا حالا بهش فکر نکردم. خب من با دین خودم زندگی می کنم. اون با دین خودش. امبر گفت: «بچه تون چی؟... مهم نیست از باباش چی یاد می گیره؟» من که توی دلم به حرفای امبر کلی خندیده بودم. گفتم: «به نظر من هم این قضیه خیلی مهمه. پشت دین، فرهنگ وجود داره، هدف وجود داره، مسیر وجود داره. وقتی این ها در شما یکی نیست به نظر من با مشکل مواجه می شید.» مغی گفت: «اما اون من رو دوست داره. من هم اون رو دوست دارم. فکر می کنم این از همه چی مهم تره.» صدای در زدن اومد. کاش این اتاق در نداشت! با باز شدن در جیغ اونی که پشت در بود بلند شد: «مغـــــــــــــــــی غذات زغال شد!» مغی نفهمید چه جوری از اتاق دوید بیرون. امبر به من گفت: «چرا بهش نمی گی دینش به دردش نمی خورده؟» گفتم: «آخه دو تا آدم وقتی با هم مشکل پیدا می‌کنن که هر کدوم به چیزی معتقد باشن و عقایدشان در تقابل با هم قرار بگیره. این دو تا اعتقاد ویژه ای ندارن که سرش اختلاف پیدا کنن. نه دینش به خاطر گاو از مغی می گذره نه مغی به خاطر دینش از دینش(!). البته همین قدر که مغی بقیه عمرش رو با کسی می گذرونه که خدا رو نمی شناسه یه جور پس رفته. اما، به نظرم درکش برای مغی سخته.» تا وقتی که مغی محتویات ماهیتابه ش رو خالی کنه و ماهیتابه ش رو بشوره و برگرده بیاد درِ دربه‌درِ اتاق من رو بزنه، با امبروژا کلی مسخره بازی در آوردیم و درباره گاوها صحبت کردیم؛ درباره ی گوشت گاو و شیر کاکائو و لبنیات فرآورده‌های گاوی و این که چی می شه که انسان‌هایی پیدا می‌شوند که گاو و فیل و جک و جونور رو موجودات مقدس فرض می‌کنند و اونا رو می پرستند. چه اتحادی بین ما دو تا ایجاد شد! چه قدر فرق می کنه آدم با کسی طرف باشه که خدا پرسته. چه قدر اشتراک اعتقادات، اشتراک می آره؛ خیلی بیشتر از اشتراک ملیت و زبان. خیلی به این مسئله فکر کرده م؛ این که در معرفی انسان ملیت تعیین کننده تره یا عقاید. ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 🌱 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
🍃🌸🍃____🍃🌸🍃 رؤیای شما هر چه هست؛ در آینه به خودتان بنگرید و بگویید که: به راستی می خواهید آن را با تلاش به دست آورید؛ حتی به بهای گزاف! ☕ ☁️🌨☁️ 🌨💚🌨 ☁️🌨☁️ ༻‌☕ @sad_dar_sad_ziba ☕༺ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 از قدیم گفته اند: «تنهایی خوب است اما تنها برای خدا!» تنهایی را برای خود و فرزندانمان نخواهیم! 🌃 /اجتماعی 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
اگر با دارایی اندک، بخشنده و بزرگوار نباشید، با ثروت زیاد هم ناگهان بزرگوار و بخشنده نخواهید شد! 🍃🍂 @sad_dar_sad_ziba 🍂🍃
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
يادم نمی‌کنی و ز يادم نمی‌روی يادت به خير، يار فراموشكار من 🌧 @sad_dar_sad_ziba 🌱
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
🌑 🌕 شب نورانی 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
۳۱ فروردین ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این شب ها تنها به گــریــه بسنده نکنیم. با گریه ی تنها کاری پیش نمی رود. ما نیاز به داریم. /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
۳۱ فروردین ۱۴۰۱
🔸🔸🔹🔸🔸 طرف برای این که محبوبیت اجتماعیش خراب نشه و توی رسانه ها بهش حمله نکنن، بیش از دو ساله داخل مجلس داره طرح ساماندهی فضای مجازی که مطالبه ی صریح امام جامعه است رو می پیچونه و عقب می اندازه. 📱 حالا توی همون فضای مجازی، به خاطر سفر خانواده ش به ترکیه، تو یه شب چنان افتاده توی کاسه ش که داره خرمن خرمن منفوریت درو می‌کنه. آقای قالی باف! به فرض که داستان ترکیه و سیسمونی و ... این جور که تو فضای مجازی منتشر شده نباشه. این همون فضای مجازیه که شما و همراهانتون ساماندهی اون رو با اهداف جناحی و خودخواهانه عقب انداختید! 💠 «فَاعتَبِروا یا اولِی الأَبصار» 🔹 http://splus.ir/arj_e_ensan ●▬▬▬✨✨▬▬● .
۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
یادش به خیر! امضایش این بود... 🌷 «شهید سپهبد علی صیاد شیرازی» ...🌷... /یاد یاران ………………………………… @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۳۰: امبر گفت: «شوخی می کنی؟... بعد تو چرا فکر کردی که می تونی با
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۳۱: «مهمون های خوابگاه» داشتم بساطم را جمع می کردم برم توی آشپزخونه شام بخورم؛ یک بسته غویولی و یه قابلمه ی خیلی کوچولو برای جوش آوردن آب. در اتاقم باز بود. دو نفر از جلوی در رد شدن؛ دو تا آقا با سر و وضعی یه کم عجیب. قطعاً مال خوابگاه ما نبودن. صداشون می اومد. جلوی در اتاق ریاض، همون الجزایریه، وایسادن و بلند بلند به عربی یه چیزایی گفتن و سلام و علیک کردن و یکی همه را به هم معرفی کرد. ظاهراً یکیشون اسمش عمر بود و اون یکی رشید. بقیه ش رو نشنیدم. رفتم توی آشپزخونه. همون طور که با مغی حرف می زدم شامم رو می خوردم که سر و کله‌ی آقایان تازه وارد پیدا شد. یک مراکشی تازه وارد، و یک نفر دیگر به اسم یزید که نفهمیدم کجایی بود هم توی آشپزخونه بودن. اون دو تا با ورود مردان غریبه رفتند جلو و سلام و علیک کردن. با لهجه غلیظ و حروف حلقی عربی داد می زدن و صحبت می‌کردن. این به اون می گفت: «عمر...» اون به این می گفت: «یزید» عمر!... یزید!.. ابوبکر!... یزید!...عمر!... و من که از حرفاشون چیزی نمی فهمیدم احساس می‌کردم دارن نقشه می کشن برن امام حسین رو بکشن! آقایی که اسمش رشید بود اومد جلو و اون طرف میز کنار مغی وایساد: «سلام علیکم» - سلام علیکم. - شما همون خانم شیعه ایرانی هستید که توی این خوابگاهه؟ با خودم گفتم: «همون؟ کدوم؟» و جواب دادم: «بله من ایرانی‌ام. شیعه هم هستم.» - من رشیدم. الجزایری ام. این هم عمر دوست منه. اهل سودانه. شروع کرد به معرفی خودش و دوستش، کرد که البته برام اهمیتی نداشت؛ به خصوص این که در حال شام خوردن هم بودم. ریاض اومد جلو و توضیح داد که اینا شنیدن یک شیعه ی ایرانی توی این خوابگاهه و هر ماه جلسات بحث داریم و از این حرفا و اینه که امشب اومدن این جا. رشید بدون هیچ مقدمه‌ای پرسید: «شما صوفی هستید؟» گفتم: «نه خیر» گفت: «اما توی ایران صوفی هم هست.» گفتم: «بله هست. مسیحی هم هست. زرتشتی هم هست. یهودی هم هست.» گفت: «نظر شیعه ها درباره ی صوفی ها چیه؟» - شما از عقاید فعلی صوفی ها خبر دارید؟ -بله. - از نظر ما این یک فرقه ی منحرف شده از مسیر درسته. گفت: «عجب» و البته من نفهمیدم منظورش از عجب گفتن چی بود؟ ادامه داد: «... البته من از شیعه ها هم چیزایی شنیدم. اما وقتی دوستم گفت این جا یه شیعه هست، فکر کردم بهتره خودم بیام و مستقیم از خودتون بشنوم.» سرم رو به نشونه ی تکون دادن سر(!) تکون دادم و هر چه فکر می‌کنم می‌بینم هیچ معنی ازش استنباط نمی شد. شما اگر جای من بودید گشنه و تشنه و یه ظرف غذای گرم که هر لحظه داشت سردتر می شد جلوتون بود، چه کار می کردید؟ در آن زمان خاص علاقه ای به بحث کردن نداشتم. اما به نظر هم نمی رسید که اون آقا کاملاً بی طرف باش و فقط برای سؤال کردن اومده باشه. یک سؤال کردن ساده که دیگه خدم و حشم نمی خواست! در ثانی، نمی‌ شد صبر کرد تا غذای من تموم بشه؟ چیزی نگفتم منتظر شدم ببینم اوضاع چه طور پیش می ره. پرسید: «ایران چه طوره؟» گفتم: «خوب... خیلی خوب!» گفت: «تو ایران سنی هم هست؟ یعنی راحت می تونن زندگی کنن؟» گفتم: «بله، هست. چرا نباید بتونن راحت زندگی کنن!‌‌‌‌‌‌ البته اکثر ایرانی‌ها مسلمان شیعه هستن. اما نه اونا با اهل تسنن مشکل دارن نه اهل تسنن با اونا.» گفت: «ایران استثناست. مسلمونا اکثراً اهل تسنن هستن. من تا امروز دو سه تا شیعه دیده م. اسم همه شون هم علی بوده (لابد مثل من!) تعداد شیعه ها کمه.» ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 🌱 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
/ خراسان رضوی /نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
🌿🌿🌿 نفسم گرفت از این شب، در این حصار بشکن در این حصار جادویی روزگار بشکن چو شقایق از دل سنگ، بر آر رایت خون به جنون، صلابت صخره‌ی کوهسار بشکن تو که ترجمان صبحی، به ترنم و ترانه لب زخم‌دیده بگشا، صف انتظار بشکن «سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی؟» تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن بسُرای تا كه هستی كه سرودن است بودن به ترنمی دژ وحشت اين ديار بشكن شب غارت تتاران، همه ‌سو فکنده سایه تو به آذرخشی این سایه‌ی دیوسار بشکن ز برون کسی نیاید چو به یاری تو این‌جا تو ز خویشتن برون‌ آ سپه تتار بشکن «محمدرضا شفیعی‌ کدکنی» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ 🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋 ┗━━━━•••━━🦋━┛
۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
16.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 بفرمایید میل کنید! /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
💚 اندر دل من، درون و بیرون همه اوست! 🌧 @sad_dar_sad_ziba 🌱
۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باشد تا پیشتازان انقلاب و انقلابیگری را یادمان نرود، تا جوفروشان گندم نما رسوا شوند؛ نمونه ی و مدیر تراز انقلاب اسلامی 🌷 «شهید محمدعلی رجایی» ...🌷... /یاد یاران ………………………………… @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۳۱: «مهمون های خوابگاه» داشتم بساطم را جمع می کردم برم توی آشپزخ
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۳۲: - متوجه منظورتون نمی شم. - یعنی اکثر مسلمونا سنّی هستن. اصلاً منظور بدی ندارم. فقط می خوام بگم یه اقلیتی عقاید شیعه ها رو قبول دارن. - خب، این نشون ‌دهنده چیه؟ به نظر شما در عالم خلقت اکثر مردم فهیم و عاقلند؟ - بالاخره این که یه عقیده ای طرفدار بیشتری داره بی معنی نیست. حتماً این همه مسلمون هم دلیلی دارن برای خودش. - بله، حتماً این مسئله بی‌معنی نیست. درباره ی «دلیل داشتن» هم هر کس هر دلیلی داشته باشه می تونه مطرح کنه. شاید به درد بقیه هم بخوره؛ البته به شرطی که دلایل بقیه ‌رو هم گوش بده. - من برای کنجکاوی خودم می پرسم؛ شیعه ها روی پسراشون اسم صحابه خاص رو هم می ذارن؟ عمر... ابوبکر... - من تا حالا نشنیده م. - آآآه... خیلی بده! - چه اشکالی داره؟ - اسم عمر رو نمی ذارید؛ اما اسم حسین و علی رو استفاده می کنید! - این یکی چه اشکالی داره؟ - اشکال اینه که اگه علی (علیه السلام) از صحابه بود، عمر ابن خطاب هم بود. باید به همه ی صحابه احترام گذاشت. اونا همشون محترمند. مگه نشنیدید حدیث اصحاب پیامبر که فرمودند: «اصحابنا کالنجوم» رو؟ معتقدند پیامبر فرموده ن که اصحاب مثل ستارگان هستن که اگه اونا رو دنبال کنید، راه رو گم نمی کنید. - چرا شنیده م. البته درباره ی صحتش چیزی نمی دونم. اما شک دارم. اصحاب که یک نفر نبودن. چه طور گفته شده از اصحاب پیروی کنید، در حالی که بینشون افرادی هم بوده‌ن که با هم اختلاف داشته ن؟ توی این اختلافا هم بالأخره یه طرف حق بوده یه طرف ناحق. پس بین اونا هم افرادی بوده‌ن که راه رو گم کرده‌ن. باید راه کدوم رو دنبال کرد تا گمراه نشد؟ ریاض، که اون طرف تر نشسته بود و با جدیت بحث رو دنبال می‌کرد، گفت: «شما می خواید بگید که عمر ابن خطاب بین این دسته از صحابه بوده؟» گفتم: «من نمی خوام چیزی بگم! شما اومدید و سر بحث رو باز کردید. اول از همه هم نقاط اختلافی رو مطرح کردید. این یعنی شما می‌خواید چیزی رو بگید و گرنه توی مذهب من اون قدر به وحدت مسلمون ها اهمیت داده شده که در وهله ی اول من با دیدن شمای مسلمون به این چیزا فکر نمی کنم.» گفت: «نه... بله... من فکر می‌کنم در اصل رشید می‌خواسته امروز صریح تر درباره ی عقاید شیعه بشنوه.» گفتم: «خب، پس شما هم اول صریح جواب اونی رو که پرسیدم بدید!... من باید راه کدوم یک از صحابه رو برم تا گمراه نباشم؟» رشید گفت: «حدیثی صریح تر از این نداریم.» گفتم: «چرا داریم.» ریاض گفت: «بله داریم. تأکید پیامبر بر برتری خلفا خودش مشخص‌کننده ی راهه. نه؟ چون خلفا افراد خیلی ویژه و نزدیک به پیامبر بوده ن. حتماً شما شنیدید احادیثی رو که از پیامبر درباره ی برتری ابوبکر یا وصف عمر روایت شده.» گفتم: «درباره ی برتری ابوبکر نه این طور نیست. غالب مواردی که در وصف ابوبکر نقل شده از عایشه است، دختر ابوبکر، یا از عبدالله ابن عمر، که موضع هر دوشون درباره ی امام علی (علیه السلام) روشنه؛ همون طور که نقل کرده بعد از خدا، در بین مردم، ابوبکر صدیق بوده، بعد عمر ابن خطاب، بعد عثمان، بعد از این سه هم هیچ برتری برای کسی وجود نداره. درباره ی عمر ابن خطاب هم همین طور. باید دید احادیث از کجا اومده؟» رشید پرید وسط حرفم: «سبحان الله خواهر! چیزی به بزرگان نسبت ندید که اون دنیا شرمنده بشید.» گفتم: «من چیزی رو به کسی نسبت ندادم. اینایی که گفتم از صحیح بخاری بود که حتما می شناسینش!» این کتاب بعد از قرآن یکی از منابع مستند اهل تسننه. ادامه دادم: «این که من گفتم احادیث صریح تر هم داریم، منظورم احادیث قابل استناد صریح تر بود نه هر حدیثی.» ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 🌱 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
🤲🏼 ای مهربانترین... 🌕 🌑 شب نورانی 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌿🌿 ☀️ امیر المؤمنین 🎤 «صابر خراسانی» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ 🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋 ┗━━━━•••━━🦋━┛
۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 از علل مخالفت برخی بزرگان عرب با حضرت امیر المؤمنین (درود خدا بر او) تاریخ، بدون دستکاری 🎥 ……………………………………… 🗞 «صد در صد» 🌱 @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
🥀 جان می دهم از حسرت دیدار تو... ✍🏼 ☘ هنرڪده ⇨🔺 https://splus.ir/roo_be_raah 🔻⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
۴ اردیبهشت ۱۴۰۱