میگفت:
از شروع دوباره نترس، این بار از صفر شروع نمیکنی، از تجربههایت شروع میکنی.
🌴 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 ویژگی های فتح خرمشهر
از زبان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
🌺 سالگشت فتح خرمشهر، مبارک باد!
#آینه_ی_عبرت
تاریخ، بدون دستکاری 🎥
………………………………………
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
🌱 @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿
🎶 سمفونی فتح خرمشهر
ساخته ی «استاد مجید انتظامی»
#ترنم_ترانه
/موسیقی 🎼🌹 🎵
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
یک روز، رؤیاهایت به واقعیت میپیوندند.
کوشا و صابر باش!
«زندگی زیباست»
🌴 @sad_dar_sad_ziba
وقتی فهمیدی، عمل کن!
❇️ فرصت، کم است!
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
💐 @sad_dar_sad_ziba
🍃
⏳
روزی فرا می رسد که
شما در حال خوردن آخرین وعده ی غذایتان هستید،
برای آخرین بار گُلهایتان رو بو میکشید،
عزیزی را بغل خواهید کرد
و خبر ندارید که این، آخرین بار است.
پس هر کاری را با ذوق و شوق انجام بده!
قدرِ باقی مانده ی عمرت را بدان و آن را صرف بهترین افراد و درست ترین کارها بکن!
چون عمر، تکرار نشدنی است. ⌛️
@sad_dar_sad_ziba
🍃🍂
🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹🔹💠🔹🔹
💎 پوشش برای آن است که تو بهتر شناخته شوی!
🎤 «دکتر شاهین فرهنگ»
🌃 #آرمانشهر
/ اجتماعی
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌿🌸🌿
وسعت شخصیت هر فرد با بزرگی مشکلی که میتواند او را از حالت منطقی بیرون آورد سنجیده میشود.
☘ به گفته ی مولوی:
«بر هر چه همی لرزی، می دان که همو ارزی
زین روی دل عاشق، از عرش، فزون باشد»
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
ای کاش که تصویر نگاهم باشی
هر جا که روم چراغ راهم باشی
بگذار سرم به شانه ات باشد تا
یک عمر فقط تو تکیه گاهم باشی
🍀 رباعی
«مریم علی زاده»
🌴 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳🍃🍀🍃🌲
قسمت زیرین برگ نیلوفر آبی
🌿 #آفرینش
༻🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
💞 خواهر برادری
🌸 #سرود
@sad_dar_sad_ziba
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بـود» ⏪ بخش ۴۰: دگرگون مشوش سوار ماشین شدم. باز هم قلب آسمان رو به دلگ
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مثـل بیـروت بـود»
⏪ بخش ۴۱:
صدای زنگ گوشی ام در اتاقک ماشین پیچید و سکوت را بر زبانش آورد. قلبم بی مراعات سر بر دیوار سینه می کوبید. گوشی را مقابل صورتم گرفت. دستش را با دستکشی مشکی پوشانده بود و این یعنی قاعده ی بازی را خوب می دانست.
_ خان داداش سبزپوشته، آقاطاها. بگیر جواب بده.
نمی توانستم ذهنش را بخوانم. چرا می خواست جواب طاها را بدهم؟! خواستم گوشی را از دستش بگیرم که آن را قاپید.
_ اگه پرسید کجایی، دروغ نگو. اگه پرسید چرا، باز هم دروغ نگو اما حواست باشه که بیشتر از این دو مورد راستگو نباشی، چون من درست پشت سرت نشستم.
تماس را برقرار کرد و روی بلندگو گذاشت. صدای خسته ی طاها گلویم را آبستن بغضی وحشت آلود کرد.
_ سلام! ببخشید نتونستم جواب بدم. جانم، کاری داشتی؟
اشکم را قورت دادم و بریده بریده سلامی زورکی گفتم. آمبولانسی به سرعت از کنار ماشین عبور کرد. مکثی مردد به کلامش افتاد.
_ زهرا، خوبی؟
نفسی عمیق گرفتم و با حنجره ای نیمه فلج به گفتن سخن کوتاه اکتفا کردم. چشمم به در اورژانس میخکوب بود. شیون چند زن و مرد نگاهم را به شیشه ی سمت چپ کشید. انگار صدای جیغ هایشان از پشت گوشی بر شنوایی برادر هم نشسته بود.
_ زهرا... زهرا، کجایی؟ مگه خونه نیستی؟!
صدایش رنگ اضطراب گرفت. «نه»ای بی جان گفتم. عصبی شد.
_ توی این اوضاع و شلوغی ها، چرا از خونه رفتی بیرون؟ کجایی الآن؟
لبم را به دندان گرفتم تا بغضم منفجر نشود.
_ بیمارستان.
با بهت و نگرانی دلیل را جویا شد. من کجای زندگی ام ایستاده بودم؟ به سختی از تماس ناشناس گفتم و خبری که من را به این حیاط کشانده بود. ساکت ماند. انگار کلماتم را از زیر زبان ذهنش مزه مزه میکرد. ناگهان ولوله به جانش افتاد.
_ زهرا، الآن دقیقاً کجایی؟!
از پریشان حالی اش اغتشاش در جانم جان گرفت.
_ توی ماشین نشستم.
سعی داشت به خود مسلط باشد اما موفق نبود.
_ درهای ماشین رو قفل کن و همون جا بمون تا من بیام دنبالت. نه، نه، اصلاً پاشو برو واحد انتظامات، الآن تماس می گیرم باهاشون هماهنگ می کنم. همون جا بمون از جات هم جُم نخور تا خودم رو بهت برسونم. فهمیدی چی گفتم زهرا؟ فهمیدی؟
دیگر قلبم گواه می داد که این آشوب برادر بی دلیل نیست. بغضم ترک برداشت و اشک نم نم روی گونه هایم لیز خورد. کاش می توانستم بگویم شیطان پشت سرم نشسته و جانم را به لبم رسانده.
_ من الآن دارم حرکت می کنم. دو دقیقه ی دیگه بهت زنگ می زنم، باید اون جا باشی.
عجله قرارش را ربوده بود. خیالش که از اطاعاتم راحت شد تماس را قطع کرد. تا به خود بیایم، گوشی از دستم قاپیده شد.
_ اووووم! ایده ی خوبیه.
آرامشی چندش آور در کلامش قدم می زد. ورقی آدامس کنار صورتم گرفت.
_ بخور، دلشوره ت رو کم می کنه.
اشک با خون راه گرفته از بینی ام دست به گریبان شد و بر جان لب هایم نشست. مزه ی شور آهن بر حسِ چشایی ام ناخن می کشید و حالم را به هم می زد.
_ انتظار داری من یکی باور کنم که سپاه اون رو کشته و پای تو در میون نیست؟
نفس عمیقی کشید.
_ باور تو و امثال تو اصلاً مهم نیست. این رو هنوز نفهمیدی، نویسنده ی انقلابی؟
⏪ ادامه دارد...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
https://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در بازی بین تیم های فوتبال رئال مادرید و والنسیا در اسپانیا تماشاگران برای تحقیر بازیکن سیاهپوست رئال، ده ها دقیقه صدای میمون درآوردند و به او ناسزا گفتند به صورتی که این بازیکن به دلیل فشار روانی، به گریه افتاد و قادر به ادامه ی بازی نبود و در نهایت از بازی اخراج شد و بازی به آشوب کشیده شد!
🔴 #نژادپرستی
⚫️ #وحشی_های_جدید
┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄
#آواز_دُهُل
/غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁
╭─┅═💠🌏💠═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═💠🌎💠═┅─
دریاچه ی زیبای اُوان
الموت
قزوین
#ایرانَما
/ نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
زبان فارسی جزو زبان های پرکاربرد جهان است و در ساخت واژگان مرکب و اصطلاحات از غنی ترین زبانهای جهان می باشد.
مثلا برابر گزاره ی «قربون صدقه» در انگلیسی چیز خاصی وجود ندارد و اما ببینید در فارسی:
جانم، قربونت برم، دورت بگردم، عزیز جونم، قربون سرت برم، بمیرم برات، جان دلم، دردت به جونم، فدات بشم، تصدقت بشم و...
💖
قدر این زبون رو بدونیم و ازش استفاده کنیم!
🌺 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ مشکل محرومیت مردم سیستان و بلوچستان از حقّابه ی رودخانه ی هیرمند از کجا آغاز شد؟
#روزگار_پهلوی
#آینه_ی_عبرت
تاریخ، بدون دستکاری 🎥
………………………………………
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
🌱 @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌿🌸🌿
🔘 همین که به چیزهایی که دوست داریم فکر می کنیم،
🔘 همین که برای خودمان دلخوشی های کوچک دست و پا می کنیم،
🔘 همین که یادمان نمیرود که روزهای سخت تر از امروز را هم پشت سر گذاشته ایم،
🔘 همین که می کوشیم برای مشکلات احتمالی آینده آماده شویم،
🔘 همین که خودمان را از ته دل دوست داریم،
❇️ یعنی از خیلی ها خوشبخت تریم.
✅ چون با تلاش در مسیر درست، توانایی کنار زدن مشکلاتمان را داریم.
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
☀️ وقتی خورشید
برای سلام کردن به تو
طلوع می کند،
🌻 چرا من گل آفتابگردانی نباشم
که برای دوست داشتنت
بیدار می شود؟!
🌱 @sad_dar_sad_ziba
🌾 به امید خدا...
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
💐 @sad_dar_sad_ziba
🍃
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بـود» ⏪ بخش ۴۱: صدای زنگ گوشی ام در اتاقک ماشین پیچید و سکوت را بر زب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مثـل بیـروت بـود»
⏪ بخش ۴۲:
گوشی را روی صندلی جلو پرت کرد. صدای باز شدن در عقب حواسم را به خود کشید.
_ خب دیگه وقت رفتنه.
صدای بسته شدن در حکم رهایی از چنگال ابلیس را صادر کرد. به قلبم چنگ زدم بلکه آتشش آرام شود. هنوز آسودگی به ریه ام باز نگشته بود که دوباره در عقب گشوده شد. نوای نحسش از میان در نیمه باز، در شنوایی ام خزید.
_ راستی من اگه جات بودم از جام جُم نمی خوردم.
و صدای انفجار درآورد.
_ بوومممم!
نفسم قطع شد. لحنش تمسخر برداشت.
_ به امید دیدار خواهر پاسدار طاها!
باران چشمانم به یکباره خشک شد. کوبیده شدن در خبر از رفتنش داد. بی حسی بر چهار ستون بدنم خیمه زد. جرئت تکان خوردن را در خود نمی دیدم. باورم نمی شد در چنین مخمصه ای گیر افتاده باشم. دوست داشتم کسی تکانم دهد و بگوید:
«بیدار شو، خواب بد دیدی.»
نمی دانم چند نفس مات ماندم و زمان از کف دادم، چند نفس صدای یکنواخت گوشی را شنیدم و انگار نشنیدم. چند نفس مرگ آرزویم شد و نمردم تا این که برخورد قطرات تند باران به شیشه من را به خود آورد. بی رمق و دستپاچه تماس های بی وقفه ی طاها را پاسخ گفتم. فریاد عصبی اش پرده ی گوشم را درید.
_ چرا این گوشی لعنتیت رو جواب نمی دی؟! عمرم تموم شد.
مجال پاسخ نمی داد و مسلسل وار کلمه پشت کلمه ردیف می کرد.
بچه ها می گن هنوز نرفتی پیششون. تو کجایی؟ چرا نرفتی؟!
صدایم از قعر چاه می آمد.
_ نمی شه... نمی تونم برم.
تمام خشونتش به یک باره نشست و اضطراب جایش را گرفت.
_ چرا نمی شه؟ چرا نمی تونی؟
نای حرف زدن نداشتم.
_ زیر صندلیم یه بمبه.
نفس های عمیق و وحشت زده اش در دالان شنوایی ام دوید. حالا اجازه داشتم به جای تک تک آدم های روی زمین بترسم.
_ نترس... نترس دارم می آم. نزدیکم. فقط از جات تکون نخور. باشه؟ با من حرف بزن. گریه نکن، حرف بزن.
اشک هایم به هق هق افتاد. تلاش طاها برای سلطه بر اوضاع به هم ریخته ی روانی به نتیجه نمی رسید. هیچ وقت فکر نمی کردم انتهای زندگی ام تکه تکه شدن در آغوش آتش باشد.
وای مادر... وای پدر... چه بر سر آن ها می آمد؟
اغتشاش در لحن و کلمات برادر می دوید. از یک سو سعی در حفظ تماس و آرام کردنم داشت و از سوی دیگر، به لطف گوشی دومش، شرایط پیش آمده را به همکارانش توضیح می داد.
چند مرد از حراست به سراغم آمدند. دو نفرشان مشغول دور کردن مردم از ماشین شدند و یک نفرشان که مردی میانسال به نظر می رسید، کمر همت بست به امید دادن و راندن وحشت از وجودم. نمی دانم زمان چه قدر کش آمد که در گیرودار عبور از معترضان خیابانی، بالأخره طاها خود را رساند.
⏪ ادامه دارد...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
https://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🍂
به مظلوم می گن: پخمه!
به مهربون می گن: اسکل!
به صبور می گن: بی بخار!
به دغدغه مند می گن: عصبی!
به منتقد می گن: زبون دراز!
به حقگو می گن: بی ادب!
و...
همین جوری انسانیت رو خراب کرده ن و تنها خودشون رو انسان می دونن.
در حالی که خودشون به اون نسبت هایی که به مخالفانشون می دن نزدیک تر هستند.
🌿 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 «دفاع حقیقی از زندگی»
🎤 «حسن رحیم پور»
#فانوس
/روشن بینی و روشنگری 🌙 🌕
………………………………………
🗞 #مجله_ی_مجازی «صد در صد»
╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌿🌸🌿
گاهی فکر می کنم بعضی آدم ها چه قدر مثل کاهو هستند. 🥬
به مرور زمان هر قدر لایه های شخصیت آن ها را ورق می زنی و داخل تر می شوی، برایت کوچک تر می شوند و حقیرتر.
چه قدر بد است یک انسان از دور بزرگ باشد و اما یک روز بفهمی، کوچک بوده، تو اشتباه کرده ای!
بخش مهم وجود ما انسان ها، درون و باطن ماست، نه برون و ظاهرمان.
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🍃
این کوزه چو من، عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او میبینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است
رباعی
«خیام»
🌴 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹🔹💠🔹🔹
الآن همه ی مشکل ما این دوتا تار موی خانم هاست؟!
من پوششم رو رعایت کنم، مشکل گرونی و اختلاس، حل می شه؟!
🌃 #آرمانشهر
/ اجتماعی
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترمون با ما قهر کرده،
ولی با شکمش نه! ☺️
#نیشخند 🤭
ツ➣ @sad_dar_sad_ziba
▒
🌿
قدیمی ها وقتی دو نفر هم دیگه رو پیدا میکردن که به هم شبیه بودن و اون قدر نزدیک بودن که انگار وجودشون به هم وصله، یه حرف قشنگ می زدن و می گفتن:
«انگار خدا خاکشون رو از یه جا برداشته!»
همین اندازه ساده و زلال و قشنگ!
🍃 @sad_dar_sad_ziba
🌸 زندگی زیباست 🌸
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ 💞 خواهر برادری 🌸 #سرود @sad_dar_sad_ziba ─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
13.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
🌸 بهترین دختر دنیا
🌸 #سرود
@sad_dar_sad_ziba
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌸🌿
موجودیت، زندگی، شخصیت، هویت و به دنبال آن، آرامش و خوشبختی ما به پایه های مستحکم اعتقادات صحیح ما وابسته اند.
❗️ اگر این پایه ها تضعیف شوند، ویران می شویم!
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄