eitaa logo
ساحل رمان
8.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
958 ویدیو
19 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️سلام دوستان عزیز طبق روال سالهای گذشته می خوایم به لطف خدا برای بچه‌های مستضعف لوازم التحریر آماده کنیم😍 گفتیم یه راه ساده بریم تا همه بتوانند شریک بشن.✨ میشه به نیت یکی از ائمه و یا شهدا مبلغی رو تقبل کنیم تا اجر و ثواب کار خیرمون چندین برابر بشه.🌱 چشمای بچه‌های مستضعف و نیازمند رو منتظر نذار🥺 شماره کارت:
6037991763444480
باقریان (روی شماره کارت بزنید کپی میشه) ❒خرید از طریق(ایتا)👇🏻: 🔰 @namaktab_farhangi 🇮🇷https://eitaa.com/joinchat/4222156990Cab95243082
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل دوازدهم / قسمت هفتادوهشتم محبوبه به چشمان خستۀ مردش نگاه کرد که دلش خواب می‌خواست و فکرش بیدار بود و همراهیش کرد. - چی‌شد اینو گفتی؟ نفسی بیرون داد و دوباره برای خودش دم‌نوش ریخت و جواب داد: - براشون عجیبه که تو ان‌قدر کمک حال من هستی چون ازدواج رو گرفتاری می‌دونند! بهشون گفتم این هم مغالطه است! ازدواج آرامش میاره و ده‌تا مزیت دیگه اما ته ذهنشون تو رو استثنا می‌دونستند و بازم ازدواج رو بدبختی! شیرینی برداشت و دست مهدی داد. - شایدم یکی از دلایلی که جوونا این‌قدر با جنس مخالف ارتباط می‌گیرن چون ذهنشون از ازدواج خالی شده. مهدی شیرینی‌های محبوبه‌پز را دوست داشت و زیر بار خرید نمی‌رفت، هر چند می‌دید که با کار زیاد خانه و بیرون و بچه‌ها شاید سخت باشد اما نمی‌توانست خودش را راضی کند که محبوبه باشد و او دست‌پخت قناد را بخورد. - این نتیجهٔ اون مغالطه است دیگه. از بس که به مادیات اهمیت می‌دن مثل خرید بازارها و تالارها و گیر و گوراش و جهیزیه و آتلیه و... روح و روان پنهان شده و بی‌اهمیته. از ازدواج یه زاویه و وجه‌ش رو توی ذهن مردم بزرگ کردن، دیگه اصل و نتیجه رو نمی‌بینن، نتیجه می‌شه ازدواج یعنی بدبختی! نه آرامش، نه تقویت اجتماع، نه نسل، نه خدا، نه مسئولیت‌پذیری مفید، نه زندگی جمعی شاد، هیچی دیده نمی‌شه. شیرینی دوم را دست مهدی داد، همیشه لذت می‌برد از شیرینی خوردن مهدی که بعدش کلی تعریف بود و البته باید جلویش را می‌گرفت تا ظرف پر را نبرد و به جای غذا بخورد و خالی برگرداند. . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هیچ‌کس این‌قدر زیبا حرام سیاسی رو تبیین نکرده بود @SAHELEROMAN برای دوستانتان هم بفرستید
اوه اوه ببین جواد چه جوری خواهرش رو از فکرای ... در میاره.. بچه‌ها کانال خصوصی به کجاها رسیده و‌ شوما اینحایید!!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مبر زِ مویِ سپیدم گمان به عمر دراز؛ جوان زِ حادثه‌ای پیر می‌شود گاهی!🩹 . @SAHELEROMAN |
- . . .
ساحل رمان
و فرمود: - قسم به آن کس که مرا به حق به نبوت مبعوث کرد؛ اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانَد، آن روز را طولانی می‌کند تا فرزندم مهدی در آن روز قیام کند. سپس عیسی‌بن‌مریم فرود می‌آید و پشت سرش نماز می‌خواند.🕊 • . @SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل دوازدهم / قسمت هفتادونهم الان هم که زیر سر دین می‌بینن چون دین مسیحیت که می‌گه می‌خوای به خدا برسی، کلا از همۀ دنیا جدا کن خودتو. دین یهود هم که انحصاریه. اسلامه که داره فعالیت جهانی می‌کنه برای این‌که بگه خدا جدای از زندگی‌تون نیست! پس یه‌طوری جلوه دادن که بدبختی زن و مرد و عقب‌موندگی همۀ دنیا تقصیر دینه. خدا خلق کرده، خدا اولین انسان رو پیامبر آفریده. خدا تمام زیروبم دنیا و انسان رو با یه پیامبر به همه آموزش داده، خدا آخرش هم پذیرای شماست. اول و وسط و آخر خدا جاریه در همۀ امورات ما، همینه که افتادن به جون دین اسلام که بیشتر همۀ بدبختی‌ها از دینه! - دیگه، دیگه، قبول کن ان‌قدر پول و قدرت و شهرت لذت داره که به خاطرش همچین مغالطه‌ای راه بندازند. - مغالطه علت جعلی بهش می‌گن! مهدی دلش نیامد ادامه بدهد، محبوبه را هم کرده بود همراه خودش و شاید حقش این بود که کمی هم تفریح کند. - بله خانوم. شما که ان‌قدر مغالطه‌ها رو خوب بلدی، مشاعره هم بلدی! لب نازک کرد و گفت: - بله آقا، شما که هر بار توی مشاعره باختی و مجبور شدی دست به جیب بشی چرا دیگه! ولی باشه، من پنج هزارتومن، شما پنجاه. دلی دارم خریدار محبت کزوگرم است بازار محبت ت بده! ابروهای مهدی در هم رفت و حق به جانب گفت: - حالا فکر می‌کنم، بحث مغالطه تو دل بروتره! چی بود علت جعلی؟ آره واقعا باید علت عقب‌موندگی جوامع رو دربیارن، . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 این قسمت: ماجرای جواد هاشمی و چشم‌های گلشیفته! 😐 @SAHELEROMAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل دوازدهم / قسمت هشتادم یکیش همون غربیای خونمک هستند، افتادن به جون کشورای اسلامی چاپیدن چاپیدن چاپیدن، حالا با پول ما پیشرفت اقتصادی کردن نه انسانیتی، بعد به ما می‌گن سوم، خودشون اول. البته اول توی غارت و دل سنگی. یکی هم خود ما مسلمونا هستیم. نصف زندگیمون به خدا می‌گیم چشم، نصفه دیگه توی بغل شیطونیم! محبوبه بلند شد تا برود. - کجا؟ - می‌رم پنچ هزارتومان بیارم، از جیب شما هم پنجاه هزار! - ببین! - اومدم، اومدم، زود میام! - من اشتباه کردم... - خروس قبلا یه پا داشت! - مرغ بود که... محبوبه رفته بود و مهدی با لبخند نگاه می‌کرد بانویش را. - عجب حوصله‌ای داری به خاطر پنجاه و پنج هزارتومان توی تاریکی می‌ری و میای! اما ذهنش پر بود از این‌که این دو شب که پسرها موبایل نداشتند، اجازه غر زدن هم نداشتند، زودتر خوابیدند، زودتر بلند شدند و سرحال‌تر بودند. حرف و گفتشان مستند به موبایل نبود و مهدی فرصت کرده بود برایشان بلای موبایل را بگوید که در یک روند غیرمنصفانه با کمک فضای مجازی هزاران حرف را ناقص و پراکنده و بی‌سند به مردم کوچه و بازار منتقل می‌کنند! به قول محبوبه، مغالطه نقل‌قول ناقص دارد در فضای مجازی هزاران که نه، میلیون‌ها انسان را به اشتباه می‌اندازد، افرادی هم که این خبرها و کلیپ‌ها را می‌بینند و می‌خوانند، خبر از اصل حرف و کار ندارند، متوجه نمی‌شوند و قبول می‌کنند و اشتباه قضاوت می‌کنند، اشتباه انتخاب می‌کنند، اشتباه تصمیم می‌گیرند، . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سیلاب کوه و دره و هامون یکی کند در آستان عشق فراز و نشیب نیست...🏔 . @SAHELEROMAN |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل دوازدهم / قسمت هشتادویکم اشتباه هر کاری را انجام می‌دهند، حرفی را می‌زنند، یکی را خوب می‌بینند و یکی را بد! اتفاق وحشتناکی که حق‌الناس‌ها گردن همه می‌اندازد. یا مغالطه عدم توجه به حیثیات هم شده است محل اعتماد مردم. فرد، متخصص امری نیست نظر می‌دهد. یا متخصص یک چیز است، درباره چیزهای دیگر هم نظر می‌دهد. گاهی هم که درست جمع‌بندی نمی‌شود و تصمیمی گرفته می‌شود شاه‌کار! نمی‌داند همه‌چیز را و تصمیم می‌گیرد. نمی‌تواند و اقدام می‌کند. چه‌قدر باید مدیر باشد که نظر همه را بشنود تا به یک جمع‌بندی درست و در زمان درست برسد. نگاه مهدوی خیره ماند به پنجره تاریک اتاق پسرها که محبوبه کنارش نشست. دستش که مقابل مهدوی قرار گرفت دیوان حافظ بود و یک تراول و پنج هزارتومان پول: - تو با دیوان در دست، من با حافظه! چه‌طوره؟ - نچ، ناعادلانه است! - مهدی، حافظ اومده کنارت ناعادلانه است؟ - منظورم دقیقا همینه، حافظ اومده کمک من، زشته پنجاه و پنج هزارتومان، باید بشه پنج میلیون من، پونصدهزار تو. بابا حافظه‌ها‌ا! ابروهای محبوبه بالا ماند و نالید: - شما مردها پایۀ چایی هستید اما پایه برنامه‌های این تیپی نه! بده به من حافظ رو که... مهدی کتاب را در آغوش کشید و زمزمه کرد: - تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است محبوبه خندید و ترجیح داد با حافظ جواب دهد: - تو و طوبی و ما و قامت یار فکر هر کس به قدر همت اوست مهدی نوازش‌وار دست روی جلد کشید، چشم بست و خواند:‌ . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی يعنی حضور دو انسان كنار هم برای سالها، روزها، دقيقه‌ها، ثانيه‌های طولانی، به اضافه خواسته‌ها، خواهش‌ها، كارها، بارها، شادی‌ها، تلخی‌ها، خستگی‌ها، راحتی‌ها، محبت‌ها، تنش‌ها، و هزار «های» ديگر! . 📖- عشق و دیگر هیچ 📽- #ســکـانــسیـــجات @SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساحل رمان
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل دوازدهم / قسمت هشتادویکم اشتباه هر کاری را انجام می‌دهند، حرفی
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل سیزدهم / قسمت هشتادودوم - تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک باور مکن که دست ز دامن بدارمت [فصل سیزدهم] مصطفی خوابش می‌آمد و دلش نمی‌خواست بخوابد. از سر شب خستگی باعث شده بود مدام خمیازه بکشد و تنش رخت‌خواب را طلب کرده بود تا همین حالا که ساعت سه شب را نشان می‌داد ده بار از خواب پریده بود و حالا دیگر خوابش نمی‌آمد. البته که هر بار نگاه کرده بود ببیند جواد خواب است یا بیدار، صدای نفس‌های منظم جواد آرامش کرده بود و دوباره سر روی متکا گذاشته بود، شش ساعت خواب در روستا برایش رفع خستگی ده ساعته داشت. سرجایش نشست و کمی دوروبرش را نگاه کرد؛ چهار جنازه دورش بودند، نفس می‌کشیدند اما روحشان این‌جا نبود. مگر نگفته‌اند وقتی می‌خوابی روح از بدنت بیرون می‌رود... تا کجا؟ سرش را بالا گرفت و به سقف نگاه کرد؛ خواب مثل مرگ است. می‌خوابی، می‌میری. اما این چه مرگی است که بدنت کار می‌کند، در حالی‌که در هنگام مرگ تمام سیستم بدنت از کار می‌افتد و هیچ می‌شوی؛ بدنت هم بو می‌گیرد و می‌پوسد؛ اما در خواب با این‌که روح از بدن خارج شده است، سیستم‌ها کار می‌کنند و هیچ مشکلی نداری! کمی ترسیده دست به صورتش کشید و چشم از چهار نفر خوابیده در اتاق گرفت و زمزمه کرد: - معجزه دائمی که می‌شه دیگه به چشم نمی‌آد. خواب و بیداری معجزه است! دیگر نمی‌توانست هوای اتاق را تحمل کند، تصمیم گرفته نگرفته صدای جواد بلند شد: - کجا بی‌من؟ . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان