eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.1هزار دنبال‌کننده
875 عکس
1.5هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : عمه : قربونت برم عمه جان بیدار شدی ؟ علی : سلام آبجی کوچیکه ، مارو نصف جون کردی که با اومدن وحید تو اتاق با اون سرو وضع بهم ریخته همه چی یادم اومد و بی‌اختیار اشک ازگوشه ی چشمم سرازیر شد - عمه : قربون دلت بشم که اینقدر تو مظلومی وحید : عمه زشته شروع نکن دوباره ، بهتری مریم ؟ - آره خوبم ، بریم خونه - وحید : صبر کن سرمت تموم شه ، بعد میریم چشمامو بسته بودم که صدای عمو محمدو عمو احمدو هم شنیدم که از وحید در مورد امشب میپرسیدن از ضعفی که جلوی اون دختر از خودم نشون دادم حالم به هم میخوره اون خیلی راحت حرفشو زدو هر توهینی خواست کرد ولی من فقط برو بر نگاش کردمو یکی دیگه ازم دفاع کرد منی که تو خانواده و دوست و فامیل اگه یکی چیزی بهم میگفت همونجا خدمتش میرسیدمو نمیذاشتم سر دلم بمونه ؟! منی که خیر سرم مثلا دارم وکیل میشم ، جلوش لال شدمو اجازه دادم هر چی دلش خواست بارم کنه ! دلم میخواد برم ی جایی که تا مدتها هیچ کسی رو نبینم ، دیگه نمیخوام اینجا بمونم بالاخره سرم تموم شدو همگی رفتیم خونه ی وحید ، کسی به بابا بزرگ حرفی نزده بود تا خدای نکرده حالش بد نشه ، ولی وقتی برنگشتیم خونه مشکوک نمی‌شه ؟؟؟ بی‌خبری که بدتره نشستیم رو مبلو همگی شور گرفته بودند در مورد زندگی من. و من تموم فکر و ذکرم این شده بود که چرا امیرحسین بعد از دیدن اون دیگه پیش من نیومده بود و حتی صبح گوشیو روم خاموش کرده بود یعنی سر شلوغیاش این دختره بود؟؟؟ اونقدر که چند دقیقه هم برای من وقت نداشت ؟؟؟ یعنی اونقدر دختره مهم بود که به آنی من براش هیچ شدم ؟؟؟ حتی ... حتی ... براش اندازه چند ثانیه هم ارزش نداشتم که حداقل تماس بگیره بگه نگران نباش ؟؟؟ ارزشم همین بود ؟؟؟!!! اینا سوالایی بود که مثل خوره داشت تموم وجودمو نابود می‌کرد این بغض لعنتی چرا اینقدر بی‌رحم گلومو فشار می‌داد ، چرا توان مقابله باهاشو نداشتم ؟ بلند شدم برم که وحید پرسید : کجا مریم ؟ - دیگه نمی‌تونم بشینم - عمو محمد : به دکتر گفتم برات آرامبخش بزنه ، برو بخواب عمو جون - فریده : بیا مریم جان برات جا بندازم تو اتاق - ممنون *** صبح با صدای وحشتناک شکستن چیزی از خواب پریدم و پشتش داد و بیداد بدتری از وحید و بعدشم فریاد عموهام و چند نفر دیگه که می‌خواستند آرومش کنن ی دفعه در اتاق با ضرب باز شدو عمه و فریده اومدن تو - عمه : مریم جان عمه هرچی شنیدی تو رو خدا نیا بیرون ، اینا اومدن اگه بیای بیرون وحید قیامت می‌کنه فقط سرمو تکون دادمو چیزی نگفتم - قربون دلت برم عمه درست میشه غصه نخوریا ؟ فریده جان ی چیز شیرین براش میاری ... ی دفعه با صدای سلام امیرحسین ، داد همه بلند شد - عه عه عه وحیییییید انگار که می‌خواستن وحیدو بگیرن مات زده به هم نگاه کردیم ، از جام بلند شدمو نشستم - وحید : تو غلط کردی پررو پررو بلند شدی اومدی خونه ی من دیشب بهت گفته بودم بخوای بیای دم پرِ خواهر من داغونت می‌کنم این اولیش بود ! عمه زد رو گونشو گفت خاک به سرم ... وحید زدش ؟؟؟!!! 😱😱😱 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. واییییییییی بیچاره مریم 😰😨 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
11.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👤 استاد ✔️ کمک به ظهور با 🔖 میدونستید برخی از مومنین باید به دنیا بیان تا ظهور شکل بگیره؟ 🔸 اگه میخواید فرزند شما یکی از اونها باشه، باید نیت کنی... 🔹 نیت کن به خاطر امام زمان درست تربیتش کنی و لایق سربازی باشه 🔸 تربیت من و تو مهمه ولی مربی اصلی خداست باقی‌شو بسپر به خدا ♥️ @salambaraleyasin1401
🔹متاسفانه هنوز خیلی از شیعیان نمیدونن این مطالب رو، و وقتی مشرف میشن کربلا حق مطلب ادا نمیشه! دعا تحت قبه رعایت نمیشه! ببینید چکار باید کرد ؟! چطور و به چه وسیله ای باید اطلاع رسانی بشه! هر کسی قدم خودش رو برداره مبادا تو دوستان خودمون کسی آگاه نباشه! یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجه🤲😭
تہ‌خوشبختۍیعنۍ خستگیِ‌توراه‌ رو باخوردن‌یه‌استکان‌چاےعراقۍ ازبدنت‌بیرون‌ڪنی… :)💔
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : دستامو گذاشتم رو صورتم خیلی تلاش می‌کردم احترام بینشون حفظ بشه ، ولی حالا همه چی خراب شد - داییش : آقا وحید بزار امیرحسین حرفشو بزنه ، ی لحظه اجازه بده - ما با این بی‌غیرتِ بی‌شرف هیچ حرفی نداریم بالاخره امیرحسین فریاد کشید : دِ آخه بزار این بی غیرتِ بی‌شرف حرفشو بزنه بعد هر غلطی دوست داشتی بکن - بدتر از اون علی داد زد : مگه حرفی هم مونده که بزنی امیرحسین ؟ روت ی جور دیگه حساب میکردم ، فکر نمیکردم اینقدر نامرد باشی - امیرحسین : علی تو دیگه چرا دختره چرند گفته ، ما نامزد نبودیم ، اصلا این موضوع مال الان نیست که برای ۱۷ - ۱۸ سال پیشه، ی سری چرت و پرت تحویل وحید داده اینم باور کرده ، به والله قسم هیچی بین منو اون نیست - علی : اگه هیچی نبوده برای چی دستشو گرفتی بردی تو خونه‌ای که قرار بود خونه ی خواهر من باشه - علی یعنی اینقدر منو پست شناختی ؟ دو روزه اومده خونه ی خواهر من ، آشوب به پا کرده همه رو به ستوه آورده بود تا بالاخره بزرگترا گفتن بهتره باهاش حرف بزنم. منم با راضیه رفتم که تنها نباشیم ، خونه هم نرفتیم ، ی جا بیرون تو همون ماشین حرف زدیم - عمو احمد : پس جلو در خونه چیکار می‌کردید ؟ - بابا احمد آقا ، اونا تو ماشین نشسته بودن ، من رفتم برا بچه‌ها لباس برداشتم - وحید : ینی هیچی نبوده ، کلا گذشته ی این آقا پاک پاک بوده ، این دختره هم همینجور ی دفعه دو روز قبله ازدواجشون نازل میشه تا گند بزنه به زندگی خواهر من ؟؟؟ - آقا سید : آقا وحید یکم آروم باش ، به همه ی حرفاش گوش کنید ... - اصلا شما آقا سید صحبت نکن که بد ازت شاکیم ، من اومدم پیشت تحقیق کردم همه جوره تأییدش کردی اما لام تا کام حتی ی اشاره هم نکردی ، نگو نمیدونستی که باور نمیکنم چون رفیق فابریک همید - من میدونستم ، ولی این قضیه مال هیجده تا بیست‌و یک سالگی امیر حسین بوده ، بعد اون خانوم میره خارج از کشور تا الان ، خود شما بودی یادت میموند ؟ - هه ... چه توجیه قشنگی ما هم گوشمون دراز ... ینی نخواستید کار از کار بگذره و بعد همه چیو رو کنید فکر کردی وقتی کار از کار بگذره دیگه از ترس آبرو کوتاه میایمو خواهرمو دو دستی تقدیمت میکنیم؟؟؟ کور خوندی ، پاشو از خونه ی من با زبون خوش برو بیرون وگرنه یه جور دیگه‌ای باهات تا می‌کنم - وقتی میرم که این جمع و مخصوصا خود مریم حرفامو بشنون - بار آخرت باشه که اسم خواهر منو به زبون میاری - خواهر تو ، الان زن منه اگه تو خانوادتون هیچ کس هم نخواد حرفامو بشنوه برام مهم نیست اما باید حتما مریم بشنوه - وحید : من دهن تو رو ...... انگار رفت به سمتشو دوباره همه گرفتنش و بعد هم دادو فریاد و .... مات زده بدون اینکه پلکی بزنم خیره به پتو مونده بودم ، انگار ی کابوس خیلی بدی میدیدم که هر کاری میکردم بیدار نمیشدم عمه تکونم داد و من مثل ی گوشت لخت با تکونش اینور اونور میشدم - مریم ؟ مریم جان ؟ فریده تو رو خدا برو ی آب قند بیار فریده سریع رفت بیرون عمه هم منو خوابوندو پشتش رفتو اونم داد زد : بسه دیگه ... دعواهاتونو ببرید ی جای دیگه ، این بچه رو دارید سکته میدید. 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. ای دل بنازم همتت،زان که هنوز هم ماندی سر پیمانش و پنهان شکستی ... 💔🍃 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
خدایا حُبِ نامحرم رو از دل‌های ما ببر خدایا حُبِ ما رو از دل نامحرم ببر *حب یعنی محبت/دوست‌‌داشتن خدایا خودت مواظب گند زدنام تو قسمت‌های حساس و مهمِ زندگیم باش :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌برای امــــام خودمون چی‌کار کردیم..!؟ ♥️ الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ‌ لوَلــیِّڪَ‌ اَلْفــَرَجْ‌ @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : امیرحسین : مگه مریم اینجاست؟ دستگیره ی در پایین اومدو در یکم باز شد که با ضرب دوباره کوبیده شد بهم - وحید ول کن بزار باهاش حرف بزنم - وحید : کور خوندی ... مریم دیگه تموم شد برات ، جنازشم رو دستت نمیزارم - امیرحسین : دهن منو باز نکن وحید ، دارم سعی میکنم حرمتتو نشکنم ولی نمیشه - واسه من حرف مفت نزن ، حرمتا رو خود بی غیرتت از پریشب شکوندی که تا چشمت به عشق قدیمیت خورد به کل یادت رفت این طرف یکی داره برات پرپر میزنه تا ی خبری ازت بگیره - داییش : عه عه ... امیرحسین ... یقشو ول کن خودتو کنترل کن دایی جان به خاطر مریم خانوم دستتو بردار ... بیشتر ازین حالو روز اون دخترو بد نکن - فقط دو دقیقه میخوام باهاش حرف بزنم - وحید : حرف بزنی ؟؟؟ کاری میکنم که دیدنِ ی تار موش برات آرزو بشه - امیرحسین : ولم کن ببینم مجتبی ، تو کی باشی که نزاری من زنمو ببینم ؟؟؟!!! و صدای جیغ عمه و فریده و دادو هوار همه ... پتو رو کشیدم رو سرمو دیگه اشک امونم نداد *** با گرمای دستی رو پیشونیم از خواب بیدار شدم - بابا بزرگ : سلام دختر بابا با دیدن بابا بزرگ باز بی‌اختیار چونم لرزیدو اشک تو چشمام جمع شد ، دیگه حالم ازین ضعیف بودنم بهم می‌خورد - قربون دختر قشنگ خودم برم که طاقتش سر اومده ، درست میشه بابا جون اینقدر غصه نخور - نمیخوام دیگه اینجا بمونم ، میخوام برم ی جایی که چشمم به هیچ کس نیفته - باشه ... دلت میخواد بریم شمال ویلای وحید ؟؟؟ - تنها - تنها نه دیگه بابا جون ، منم باهات میام ولی قول میدم تنهاییتو بهم نزنم - نه ... خدای نکرده حالتون بد بشه دیگه نمیدونم چه خاکی به سرم بریزم - باشه بزار ببینم کی میاد تا باهاش بری - آقا جون اگه اجازه بدید من باهاش میرم رومو برگردوندم به سمت صدا ، زن عمو محمد بود - سلام مریم جان - سلام دلت میخواد با من بریم ؟؟؟ فکر کنم امیرعلی نتونه دوریتو طاقت بیاره ، منو حسینم باهاتون میایم ، هم بچه بیتابیتو نمیکنه هم اینکه دو تایی باهم‌ بازی می‌کنند اذیت نمیشی - باشه - بابابزرگ : حالا پاشو غذاتو بخور از دیشب تا حالا هیچی نخوردی - گشنم نیست - ینی چی گشنم نیست بلند شو ی چیزی بخور ببینم علی بود که با ی سینی غذا و مخلفات اومد تو به ساعت روی دیوار روبروم نگاه کردم ۱۰ شب بود - پاشو اینو بخور دنیا که به آخر نرسیده و به زور بلندم ‌کردو قاشقو داد دستم بخور دیگه - الان گشنم نیست علی ، بزار باشه بعدا میخورم - بیخود همین الان باید بخوری ی آن صدای امیرحسین تو گوشم پیچید : ازین سوسول بازیا نداریما ، تازه بعدش باید باهم چایی بخوریم تو چه دکتری هستی که نمیدونی چایِ بعد از غذا ضرر داره ؟ مریم نمیدونی کنار دلبر چه صفایی داره - جناب آسیبش بیشتر از صفاشه - باشه تو نخور ، ولی حداقل همیشه وقتی چایی میخورم پیشم بشین ،تو که باشی دیگه احتیاج به هیچ شیرینیی نیست مریم بانوی من - واقعا ؟ - شک نکن عزیز دل امیرحسین "جان من هستی و دلدارم تویی ... جان تویی ...جانان تویی ... قلب بی آلایشم ... دریای احساسم تویی.." - علی : بخور دیگه بغضی که داشت خفم میکردو با مصیبت قورت دادمو به زور ی قاشق گذاشتم تو دهنم که دیگه بهم گیر نده . 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110