eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.2هزار دنبال‌کننده
863 عکس
1.5هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : - میگم .... الان خانواده هامون بیان نمیگن این دوتا چقد هول بودند ، اینقدر زود اومدن ؟؟؟ - لازم نیست به کسی توضیح بدیم مریم جان - ببین ، از الان گفته باشم ، همه چی رو باید به من توضیح بدیا !!! اون رگ شیطنتم نمیدونم چرا با این دختر همیشه میزد بالا - مریم .... بیا ی کاری کن - چی ؟ - یه دفعه ، این آخر کاریه همه ی خصوصیات اخلاقیتو برای من رو نکن اون از دست بزنت ، این هم از قلدر بازیات ، میترسم یه دفعه پشیمون بشم و فرار کنم چشمی چرخوندو با اعتماد به نفس روشو کرد به اون سمت - آخه میدونی من اهل کلک نیستم ، باید متوجه باشی که در آینده چی در انتظارته - آفرین عزیزممممم زبون ۶ متری هم بهش اضافه شد - تنبیه تو ماشینم هنوز از گزینه های روی میزه خندم گرفت ، شصتمو کشیدم گوشه ی لبم تا خودمو کنترل کنم - اونو که بهت گفته بودم ، تجدیدنظر کن چون به ضررت تموم میشه - اگه من مریمم ، شده تا صبح بالا سرت کشیک بدم ، تا دست از پا خطا نکنی این کارو میکنم اومدم به کل کل باهاش که این روزا عجیب بهم می‌میچسبید ادامه بدم که گفت : - امیرحسین ، همون آقاست که عمامه ی سیاه سرشه ؟ - آره .... مرد مومن و خیلی محترمیه ، البته تو اردوهای جهادی اینطوری مُعَمَم نیست ، میادو همیشه بدون خستگی کار میکنه ، بنای خیلی ماهریه - چه جالب ، ی بار منم با خودت میبری ازین اردوهایی که میگی - آخه اغلب جاهایی که میریم ، امکانات اولیه ی زندگی رو هم به زور دارند - من به خاطر امکانات نمیخوام بیام که - باشه اگه فرصت شد میبرمت - چه‌قدر سفره ی عقدشون قشنگ و ساده ست ! - سید خودش آورده - از کجا میدونی - چون راضیه و رضوان می‌خواستند ی چیزایی بیارن ، زنگ زدم پرسیدم که گفت خودش میاره - چه خوب - مریم .... - بله - من ... مطمئنم بابات الان اینجاست چون زنده ی واقعی این شهدا هستند ، از بابات بخواه که برامون دعا کنه .... که ما نمیریم ، مردن خیلی بده دلم میخواد که دستمو بگیره ، تا همیشه زنده باشم ، مثل خودش به وضوح جا خوردنو تو چهرش دیدم ، خنده از روی لباش پر کشید - دلم میخواد عند ربهم یرزقون بشم کامل سرشو چرخوند به سمتم و تو سکوت زل زد بهم ، یواش یواش پرده ی اشکی ، عسلیه چشماشو بیشتر به رخم کشید بعد از مدتی به خودش اومدو گفت : - من .... هیچ وقت همچین دعایی نمیکنم پس منظورمو گرفته بود - دیگه این حرفو نزن چون من تنهایی نمیتونم ادامه بدم وقتی اومدی تو زندگیم ، مرد باشو تا آخرش بمون - ینی این شهدایی که اینجان مرد نبودند ؟ چشماشو بست و قطره اشکی از گوشه ی چشمش چکید - مریم تو کل تاریخ اگه مرد تر از ی شهید سراغ داری بهم بگو !!! 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110