eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.1هزار دنبال‌کننده
849 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : الان بهش چی بگم ؛ بگم رفتم دنبال برادرت ولی هر کاری کردم نشد که راضی بشه ؟ بگم با هم دست به یقه شدیم که حالش بد تر بشه ؟ نه دلم نمیخواد بیشتر ازین براش عذاب درست کنم - قربونت برم من امروز با ی بنده خدایی بحثم شد ، وقتی هم که ناراحت و عصبی هستم باید ی چند ساعتی تنها باشم ، دلیل دیر اومدنم اینه ، ربطی هم به تو نداره پس این فکرو خیالات بیخودو بریز دور ، تو همیشه بهترین من بودی و خواهی بود - نباید بدونم با کی و چرا بحث کردی ؟ - بهتره که ندونی - اونوقت این بحثایی که میکنی احیانا جلسات روتین نداره ؟ - مریممممم ، اینکه میگی روتین ینی شک داری به حرفم نه ؟ سرشو انداخت پایین و چیزی نگفت عزیز دل امیرحسین قبلا هم گفتم ، من هیچ چیزو هیچ کسی برام مهتر از خانوادم نیست که در راسشونم مریم بانومه لبخند ملیحی رو لبش نشستو گفت : پس اگر اینطوره دیگه هیچ وقت دیر نیا ، من خیلی نگرانت بودم - شرایط آینده رو که نمیشه پیش بینی کرد ولی تموم سعیمو می‌کنم که دیگه تکرار نشه - باشه ... رو قولت حساب میکنم حالا ی قاشق ازین بخور ببین چه عمری ازت به فنا رفته که تا به حال امتحانش نکردی ... من عاشقشم با لبخندی زدم رو نوک بینیشو گفتم : بخوریم بلا خانوم ببینم مشتری میشم یا نه ، فقط کم بخوریم که برای خواب اذیت نشیم - چشمممم باورم نمیشد که اصلا بدش نیومد و همراهم تا ته بشقابو درآورد مثلا میخواست کم بخوره عاشق این خصوصیتش بودم که هر کاری که میخواستم بکنم ،برام پایه ی خوبی بود چایی شو که خورد گفت : مریم جان برو بخواب من فعلا خوابم نمیاد امشب انگار ی غمی تو چشماش بود که هر کاری کردم نتونستم تشخیص بدم برای چیه انگار بازم میخواست تنها باشه ، برای همین رفتم بالا تا راحت باشه ، حداقلش این بود که خیالم راحته بیرون نیست ، با اینکه خیلی خسته بودم اما هر چی ازین پهلو به اون پهلو شدم خوابم نبرد ، اونقدر که دیگه کلافه شدم ، بلند شدمو رفتم پایین - تلویزیون روشن بود ولی اصلا حواسش به اون نبود و خیره به میز نشسته روی کاناپه ی رو به روش - امیرحسین امشب چت شده ؟ - نخوابیدی چرا عزیزم ؟ - بد عادتم کردی آقای دکتر ، اونقدر دستتو گذاشتی زیر سرم که نباشی خوابم نمیبره بیا اینجا ببینم خانوم گل من حرف حسابش چیه ؟ نشستم کنارش و دستشو انداخت دورم - حرف نمی‌زنی ؟ - چرا خانومم ، اتفاقا امشب میخوام ی اعترافی هم بکنم ترس برم داشت ، که نکنه ی وقت به فرزانه ربط داشته باشه حلقه ی دستشو تنگ تر کرد و ادامه داد : مریم امشب دلم میخواد حرف دلمو بهت بزنم - با تردید لب زدم : می‌شنوم میخوام بدونی که من عجیب صداتو ، لحن حرف زدنتو ، خنده‌هاتو مخصوصاً چشمای گرد شدتو وقتی که تعجب می‌کنی ، و حتی تموم گیر دادنا و قهرو آشتیاتو دوست دارم و خدا میدونه که چطور راه نفسم باز شدو و تو دلم خدا رو شکر کردم که اون چیزی که خیال میکردم نبود 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110