eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.2هزار دنبال‌کننده
879 عکس
1.5هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
. خدا وندا این وحید کی درست میشه ؟؟!! 🤦‍♀ بنده خدا ها تا میان ی ذره خوش باشند ضد حال میخورند عه گندشو درآورده 😖 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠اهمیت و احترام در خانواده.‌‌....‌ 📽حجت‌الاسلام والمسلمین @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : وایییییی ، اصلا این با توپ پر امروز اومده - عمو احمد : پاشو بریم بیرون ی بادی به کلت بخوره همین جوری داری تخته گاز میری برای خودت و بعد دستشو بزور کشیدو برد منو بگو که عذاب وجدان داشتم به خاطر رفتارم ، شایدم درست میگفت اما میتونست بیاد با خودم حرف بزنه نه اینکه دوباره به امیرحسین طفلک گیر بده با رفتنشون بابابزرگ رو کرد به امیرحسینو گفت : من شرمندتم بابا جون وحید خیلی نگرانه ، وقتایی هم که نگرانه اینطور با همه تلخ میشه ، ی وقت برداشت نکن که فقط با شما مشکل داره ، حقیقتش مادر مریم ازش قول گرفته بود که مواظب مریم و امیرعلی باشه اونم همش داره فکرای بیخود میکنه - امیرحسین : مشکلی نیست حاج آقا خودتونو نگران این چیزا نکنید - عمو محمد: ی کم که بگذره و خیالش از مریم راحت بشه ، تازه خود واقعیشو نشون میده ، وقتی روت شناخت پیدا کرد ، اونوقت ی معرفتی خرجت میکنه که بیا و ببین ؛ متأسفانه رو چیزایی که حساسه به حرف هیچ کس گوش نمیده ، خودش باید به نتیجه برسه واقعا همینطور بود که عمو میگفت اما چه فایده ای داره ، هر چقدر هم که امیرحسین چیزی نگه ولی ته دلش دلخوریو کدورت میمونه امیرحسین : بله درک میکنم شاید اگه منم بودم و میدیدم که خواهرم وارد همچین زندگیی میشه ، این حد جبهه میگرفتم و بعد به شوخی رو به علی گفت : علی جان شما که با من مشکلی نداری ؟ اگه چیزی هست همین جا بگو تا با هم حلش کنیم همه خندیدنو علی گفت : اختیار داری من مخلص شمام هستم خیلی راحت تونست جوِّ به وجود اومده رو عوض کنه و لبخند رو لب همه بیاره و منو هر چه بیشتر شرمنده ی این بزرگواریش بکنه - امیرحسین: مریم خانوم زحمت میکشی خونه رو به همه نشون بدی ؟ - بله حتما و بلند شدمو هلیا کوچولو رو دادم به علیو رفتم به سمت آشپزخونه و درو بستم تا راحت باشند - فریده : مریم جان من واقعا شرمنده ی آقا امیرحسین هستم ، نمیدونم با این وحید چکار کنم ؟ لبخندی زدمو چیزی نگفتم - عمه : آخرش میترسم طاقت آقا امیرحسین سر بیادو یجا ، ی جواب کوبنده به این وحید بده بعد خدای نکرده روشون تو روی هم باز بشه ... والا به خدا ، صبرم حدی داره دیگه زن عمو احمد : آخه حرف هیچ کسی رو هم گوش نمیکنه که ... این جوری ممکنه برای خواهر خودش بد بشه برای من ؟؟؟ !!! امیرحسین مگه بلده برای من بد بشه؟ زن عمو محمد : زشته طولانی اینجا بمونیم بیایید ببینیم ، هما جون کاغذ و خودکار داری ، ی وقت اگه چیزی کم بود به نظرمون بنویسیم؟ - بله دارم - زن عمو خواهشا چیزی ننویسید ، امیرحسین از تجملات خوشش نمیاد ، زمانیکه با هم می‌رفتیم خیلی چیزا رو خودش اجازه نداد بخرم اعصابش خورد میشه - عمه : تو رو خدا مریم تو شروع نکن ، بزار این وحید هر کاری میخواد بکنه ، بعد از عروسیتون هر چی رو نخواستید بدید به ی نوعروس این وحید فقط منتظره که الم شنگه به پا کنه ، البته ببخشیدا فریده جون ناراحت نشی ی وقت ؟ 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. بله مصداق بارز اینکه میخوای ی کوچولو ساده تر زندگی کنیو اطرافیان نمیزارن 🍃 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «علمی‌ترین مذهب دنیا» 👤 استاد 🔸 روایاتی که به صورت علمی ثابت شدند... @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" آبرو داری کن یاحسین که نره آبروم...🥺❤️ " 👤 زیبای " پای دلتنگی روی گلومه " با نوای کربلایی‌محمدحسین تقدیم نگاهتان 📥 دانلود با کیفیت بالا ▪️ @salambaraleyasin1401
0🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : - فریده : نه این چه حرفیه ، منم دلم میخواد تموم بشه ، به خدا اونقدر عصبیه که نمیشه باهاش حرف زد ، مدام نگرانه مریمه ، من نمیدونم سمیرا رو بخوایم شوهر بدیم چکار میکنه - زن عمو محمد : بنویس هما جون ، چهار دست پلو خوری و خورشت خوری و پیش دستی ، چهار دست قاشق و چنگال - عه زن عموووووو چه خبره ؟ - تو نمیدونی هم خانواده ی خودت پر جمعیتند هم آقا امیرحسین؟ میخوای مهمون اومد ، بری ی بار مصرف بگیری ، زشته مریم جان اینا باید باشند - خب سه دست داریم واقعا اصرافه ... - عمه : ولش کنید این نمیفهمه ، هما جان شما بنویس - واااااا عمه ؟؟؟!!! ممنون از این خطاب زیباتون - عمه جان نمیدونی دیگه ، بشین سر جات حرفم نزن - فریده : بچه ها فریزرشون پره - عمه : عه ببینم ، کِی پر کردی فریزرو من میخواستم فردا شروع کنم برات به سبزی گرفتن - من نگرفتم که امیرحسین به خاله شکوه گفته ، اونم آماده کردو داد بهمون - عمه : آهان خدا خیرش بده دستش درد نکنه همینطور در کابینتا رو باز میکردنو به هما می‌گفتند تا بنویسه ، منم کاری از دستم بر نمیومد برای همین نشستم رو صندلیو بهشون نگاه کردم - زن عمو احمد : مریم این شربته مال کی بود من خوردمش عه یادم رفت بهش شربت بدم بخوره - عمه : مریم حواست کجاست ؟ - برای امیرحسین درست کرده بودم ، یادم رفت بهش بدم بخوره - اووووو ، گفتم چرا اینقدر خوشمزه بودا نگو برای یار بوده و بعدم با هم زدن زیر خنده نمیفهمم این کجاش خنده داشت ؟؟ 😐 خلاصه کل خونه رو دیدنو ی لیست بلند بالا نوشتند وقتی برگشتیم پایین عمه لیستو گذاشت جلوی بابا بزرگ و گفت : - خدمت شما ، اینا به نظر همه مون کم بود عمو محمد : پس چی خریدید خودتون ؟ - خب ... عمو لازم ندیدیم که بخریم - وحید : بدش به من این کاغذو شما هم بیخود لازم ندیدید با امیرحسین چشم تو چشم شدم که اشاره کرد چیزی نگم و منم دیگه حرفی نزدم دوباره برای همه چایی ریختمو پذیرایی کردم و بعد از اینکه نیم ساعتی صحبت کردیم بالاخره رفتند بعد از بدرقه شون برگشتیم تو خونه و مشغول جمع شدن ظرفا شدم - کشی هات غرق شده مریم بانو ؟ - بچه ها چرا تو نيومدند ؟ - تاب بازی می‌کنند رفتم آشپزخونه و دنبالم اومد ، ظرفا رو گذاشتم توی سینک ظرفشویی و گفتم : - امیرحسین ... من واقعا بابت رفتار وحید معذرت میخوام ، نمیدونم دیگه باید چیکارش کنم - اولا که برای چیزی که به تو ربط نداره معذرت‌خواهی نکن ، دوما هیچ کاری نمیشه کرد هر کی ، هرکاری کنه بی فایده س ، فقط باید به مرور زمان اعتمادش جلب بشه اونم با درست زندگی کردن ما - خدا کنه زودتر تمومش کنه چون واقعا نمیکشم - مریم بانو زندگی مشترک خیلی بالا پایین داره ها ، دیگه نشنوم حرف از نکشیدن بزنی 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. طفلکی مریم میخواست به حرف همسر جانش گوش کنه و اسراف نکنه ، نفهمم شد . 😐😐 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
30.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️چقدر ارزش داره خدمت به امام زمان 🍃 الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ‌ لوَلــیِّڪَ‌ اَلْفــَرَجْ‌ @salambaraleyasin1401
اون‌موقعی‌که‌زمین‌وزمان‌وخواسته‌های شدیدِنفست،دست‌به‌دست‌هم‌میدن‌که‌تو معصیت‌کنی‌ولی‌ازنگاهِ‌اوشرم‌میکنی‌و گناه‌نمیکنی‌؛میتونی‌ادعاکنی‌هم‌ دوستش‌داری‌وهم‌منتظرشی _امام‌زمان
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🌸 با رعایت این دو نکته، زندگی‌تون رو زیباتر کنید. الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ‌ لوَلــیِّڪَ‌ اَلْفــَرَجْ‌ @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : - آخه وحید اینطوری مدام منو خجالت زده میکنه - خجالت چی عزیز من ، منم بودم خیلی برام سخت بود که اجازه بدم خواهرم وارد زندگی با مردی بشه که دو تا بچه داره ، بهش حق بده - ینی تو اصلا دلخور نشدی دیگه ؟ - نمیتونم دروغ بگم ناراحت شدم اما اگه منطقی فکر کنیم ی جورایی حق داره ، درست میشه ان شاءلله - در مورد اون لیست هم نتونستم کاری بکنم - متوجه شدم ، مشکلی نیست متأسفانه چشم و هم چشمی تا عمق تفکرات بزرگترا هم نفوذ کرده ، چاره ای نیست - عمه گفت الان مخالفت نکنم تا بهونه دست وحید ندیم ، اما بعدش هر چی رو که لازم نداشتیم بدیم به ی نوعروس - کار درستی کردی عزیزم ، بیا ظرفا رو بشوریم بریم ی دور با بچه ها بزنیم -باشه - راستی ی چیز دیگه ، میخوام برای شب عروسی مون یا فرداش بلیط و هتل رزرو کنم که بریم کربلا ، خوبه ؟؟ - واییییی عالیه ، مگه بهتر ازینم میشه ؟ حتما رزرو کن - اما دو تایی خندم جمع شد - پس ... بچه ها چی ؟ - بچه ها رو وقتی برگشتیم همگی با هم میریم شمال یا اگر دوست داشتند میریم کیش خوبه ؟ - نه ... همین جوریشم امیرعلی مدام داره غصه میخوره که با ازدواجمون تو داری منو ازش دور میکنی ، اگه بفهمه بلافاصله بعد مراسم می‌خوایم تنها بریم کربلا که بچه دق میکنه شیر آبو که باز کرده بودمو داشتم ظرفا رو میشستم بست و دستمو گرفتو نشوندم روی صندلی و خودش روبروم نشست - مریم جان من و تو تصمیم گرفتیم که زندگیمونو در کنار این بچه ها بسازیم و هر دومونم قصد داریم بهترین زندگی رو براشون مهیا کنیم ، من مخلص امیرعلی هم هستم اما فکر میکنم تو جور دیگه ای داری برداشت میکنی ، که تو این زندگی باید دربست در خدمت بچه ها باشیم - نه من ... - ما که نباید خودمونو فراموش کنیم ، مطمئن باش بچه ها تو خونه ای عالی بزرگ میشن که پدرو مادر اون خونه تونسته باشن رابطشونو عالی بسازند ، تو اون خونست که امنیت روانی و عاطفی بچه ها که پایه ی اصلی رشدو پیشرفت شونه درست شکل میگیره دست گذاشت زیر چونمو سرمو بالا آورد ، تو چشمام عمیق نگاه کردو گفت : درست نمیگم ؟؟؟ - درست میگی ، اما الان بچه ها می‌ترسند اول باید بهشون اون اطمینانو بدیم بعد - مریم این اطمینانی که تو ازش حرف می‌زنی ی شبه حاصل نمیشه ، ممکنه چند ماه یا حتی چند سال طول بکشه ولی اون موقع دیگه بهترین و قشنگ ترین لحظه های زندگیمونو از دست دادیم ممکنه برگردیم عقب و افسوس بخوریم که چه لحظه های قشنگی رو میشد داشته باشیمو نداشتیم عزیزم زندگی ما در کنار بچه هاست نه وقف اونا رومو برگردوندم و مردد به پنجره ی آشپزخونه خیره شدم - خانومم گوش کن به حرفم من نمیخوام چند سال که از زندگیمون گذشت پشیمون بشی که چرا بهترین روزای جوونیت به پای زندگی با منو بچه ها سوخت 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110