eitaa logo
سلام بر آل یاسین
22.9هزار دنبال‌کننده
845 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
بله دیگه دخترمون میخواد حسابی برای زندگیش تلاش کنه ☺️☺️ دوست عزیز ، از نظر شرعی که اشکالی نداره ، بقیه هم برمیگرده به نوع دید خانواده ها ، زیاد سخت نگیرید 😉😉
چهار چوب اصلیه داستان واقعیه ،ولی برای جذابیت داستان ،بعضی وقایع تغییر داده شده ،مثل سن بچه ها که چندین سال از سن واقعیشون کم شده 🌺 به به چه تخیل قویی دارید ، چشماتون هم اینطوری شد؟؟؟😳😳😳 🤣🤣🤣
۱- دیدید گفتم ، پس دل خون ، مثل امیرحسینمون بوده و هست و خواهد بود😆 🤣🤣 ممنون گل بانووو جان شما لطف دارید ، الهی آمین ، انشالله عشق پاک نصیب تمومی مجردهای خوب کانالمون❤️❤️❤️
ای جانممممممم، دوست خوب کنکوری هم داریمممم 😍😍😍 عزیز دل ، امشب نمیرسم ، فردا انشالله ی پارت هدیه میفرستم ولی قول بده بعدش بشینی سر درسات . خب 😉😉❤️❤️❤️ شرمندم هنوز کامل نیست 🙈🙈🌺🌺
ممنونم از دعای قشنگتون 🙏🙏 چشم ،یادم رفته بود حتما استیکرو میزارم ، خدا نکنه حالتون بد باشه ،سلام که به حضرت دادید بنده ی حقیرو هم دعا بفرمایید ❤️❤️ بزرگواری دوست خوب و با معرفت 🌷🌷🌷
۱- 😐😐 ۲- قبلا توضیح دادم چهار چوب اصلیه داستان واقعیه ولی چون تغییراتی برای جذابیت داستان روش اعمال شده نمیتونم بگم صد در صد واقعیه از قبیل سن بچه ها ، اسامی مستعار و روند صحنه های رمانتیک و غیره ۳ - دیگه چییییییی ؟؟؟؟🤭🤭 من میگم ف ...... شما تا کجا ها که نمیرید 🤣🤣🤣🤣🤣
✨واقعے‌خوب‌باش‌طوری‌که بعد‌ازدواجت‌مجبور‌نباشی‌خطت‌رو‌عوض‌کنی یا‌یه‌عده‌رو‌بلاک‌کنی‌و‌التماس‌کنی‌پیامت‌ندن... می‌گیری‌که‌چی‌میگم؟! 👌آدم پاڪ هم تو مجردیش آرامش داره هم توی متاهلی روابط حرام تو هرسنی بدجور ارامش ادمو به فنا میده😑 🔥 قشنگی های زندگی تو اخرالزمان 🤩 همه ما یک مبارزیم 😎🤺 یکی که همیشه در حال جنگ با دشمنِ اصلیشه 👊🏽 👍🏽
به به ، خانم پرستار هم داریم 🤩 خدا رو شکر که با رنج عشق حالتون خوب میشه ، انشالله که هیچ وقت غم و غصه نداشته باشید که بخواید فراموشش کنید🙂🙂🌱🌱
بله حق با شماست ، این مشکلیه که واقعا در دوران نامزدی وجود داره و هوشیاری طرفین بخصوص خانومها رو می‌طلبه منم با شما هم عقیده هستم ، اما این واقعیتی هست که برای اغلب جوونای ما در دوران نامزدی اتفاق میفته هر چند به اشتباه قصد من از بیان رویدادهای این رمان بیان اتفاقات مطلقا درست نیست و چه بسا بعدها با رویدادهایی مواجه بشید که شاید اصلا قبول نداشته باشید ولی برای این زوج روزگاری اتفاق افتاده🌺🌺🙏
✨💫 ~ ~💫✨ https://eitaa.com/salambaraleyasin1401/5 قسمت اول رنج عشق👆 https://eitaa.com/salambaraleyasin1401/120 قسمت 40 رنج عشق👆 https://eitaa.com/salambaraleyasin1401/396 قسمت 80 رنج عشق👆 https://eitaa.com/salambaraleyasin1401/1149 قسمت 120 رنج عشق👆 https://eitaa.com/salambaraleyasin1401/2283 قسمت 160 رنج عشق👆 https://eitaa.com/salambaraleyasin1401/2955 قسمت 180رنج عشق👆 https://eitaa.com/salambaraleyasin1401/3588 قسمت 200 رنج عشق 👆 https://eitaa.com/salambaraleyasin1401/4422 قسمت 220 رنج عشق 👆 https://eitaa.com/salambaraleyasin1401/5472 قسمت 240 رنج عشق 👆
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°• 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : سرراه به تعداد همه بستنی گرفت وقتی رسیدیم ماشینو پارک کرد و با هم پیاده شدیم و از صندلی عقب بستنی ها و گوشت چرخ کرده رو که خریده بود به همراه ساک کوچولویی که برای بچه ها آورده بود برداشت با همه سلام و احوالپرسی کردیم و با روی باز ، رضوان و آقا حامد تعارفمون کردند که داخل بشیم ساعت ۱۰ صبح بود و صبحونه میخوردند ، با هم نشستیم روی مبل و خانمی که بعدا متوجه شدم یکی دیگه از خاله هاشه با روی خیلی مهربونی گفت : - تبریک میگم خاله جون انشالله که خوشبخت شید ، پیر شید به پای هم - امیرحسین : ممنون خاله جان - مریم خانوم خیلی دوست داشتم ببینمت دخترم ؛ دوم عید که همگی اومده بودند منزل ما خیلی ناراحت شدم که نیومدی اما بعد که فهمیدم هنوز عقد نکردید و دیدم عذرتون موجهه! - امیرحسین : انشالله بعد از عقدمون هر وقت فرصت کردیم بیایم اصفهان اول خونه شما میایم خاله - حتما ؛ خوشحالم می کنید - دایی مرتضی : بفرمایید که خوب موقعی رسیدید - امیرحسین : ممنون ما صبحانه خوردیم شما بفرمایید - رضوان : بیا داداش بشین که مریم جونم روش بشه بشینه سر سفره تعارف نکنید دیگه - آقا حامد : چایی برامون آوردو گفت: - بفرمایید اینم چایی به ناچار سر سفره نشستیم - امیرحسین : بچه ها کجان؟ - مجتبی : دیشب خیلی دیر خوابیدیم الان همشون خوابند - میثم : چه خبره امیرحسین این همه گوشت واسه چی آوردی ؟ - میخوام امروز برای همه ی کباب مشتی درست کنم - میثم : نه بابا ....مگه بلدی ؟ - آره یکی از دوستام عالی درست میکنه ، چند بار وردستش شدمو یاد گرفتم - میثم : ایول... این حامد که دو روزه اینجا به ما گشنگی داده بلکه تو سیرمون کنی ! - حامد : ای چشمتو بگیره میثم ، همین دیشب جوجه بهت دادم - میثم : اون که قبول نیست کلی ازمون کار کشیدی - امیرحسین : امروزم باید پا به پای من کار کنی - میثم : ای بابا نخواستیم ، آرام بلند شو بریم ، اینجا فقط زورشون به من میرسه امیرحسین : امروز میخوام همه تونو به کار بکشم احسان (شوهر راضیه) : راضیه ، این همه ، داداشم داداشم میگردی بیا خودتم امروزشم تحمل کن - رضوان : خودم قربونش میرم چی فکر کردید ، داداشم برای اولین باره که پاشو اینجا گذاشته باید هرچی میگه ، رو چشمتون سریع انجام بدید. 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110