eitaa logo
سلمان رئوفی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
329 ویدیو
187 فایل
🔆قال رسول‌الله ص: ان هذا الدين متین 🔆کانال‌سلمان‌رئوفی 🔆مکتب شناسی فقهی، عرفان شیعی ،سیره ائمه ع ،علوم انسانی، فرهنگ و سیاست راه ارتباط @srsr1359 🔆صوت دروس در کانال سروش @salmanraoufi سایت boohoos.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
4 اقسام استاد عام براي استاد عام مي‌توان از جهات گوناگون تقسيماتي بيان كرد كه ما فقط به برخي از اين تقسيمات ـ باتوجه به اهميت ـ مي‌پردازيم: 1. سالك يا به كمال استاد عام يقين دارد كه در اين صورت كاملاً به دستورات او گوش فرا مي‌دهد و بهره مي‌برد و يا در كمال استاد شك دارد و نمي‌داند او به كمال انساني رسيده است يا نه. در اين صورت اگر استاد از سوي انساني كامل، زنده يا مرده، مأمور و يا مجاز به دستگيري باشد، باز سالك به دستورات او گوش جان مي‌سپارد، زیرا در اين صورت در حقيقت آن انسان كامل زمينه‌ساز تأثيردرست اين استاد ناكامل است. عارف كامل مرحوم قاضي هنگام مرگ، وصي سلوكي و طريقتي خويش را حضرت آیة‌الله حاج شيخ عباس قوچاني معرفي كرده بود و ايشان در آن زمان كامل نبوده و وعدة كمال را از مرحوم قاضي نسبت به اواخر عمر شنيده بود، بدين دليل با تعجّب مي‌پرسند: آيا من دستگيري كنم؟! مرحوم قاضي پاسخ مي‌دهند: تو دستگيري كن، با ما. و اگر استاد كه در كمال او شك داريم، مجاز يا مأمور به دستگيري از سوي كاملي نباشد، بايد ببينيم آيا اين استاد بي‌هوا و بي‌ادعاست و يا نه، اگر بي‌هوا بود به مقداري كه دستوراتش مخالف با شريعت نباشد، عمل مي‌كنيم و در عين حال، حالِ توكل خود را بر خداي متعال و حالِ طلب استاد كامل يا كمال استاد را از پروردگار از دست نمي‌دهيم. البته براي احراز بي‌هوس بودن استاد بايد در خلأ و ملأ، پنهان و آشکار با او بود و با دقت رفتار، كردار، خاطرات و‌ افكار او را كه در ظاهر به گونه‌اي آشكار مي‌شود، در نظر داشت. و اگر در استاد، هوي و هوس ديديم، چون هوي با خدا سازگار نيست. «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ» ؛ «آيا ديدي آن كس را كه خدايش هواي اوست». به عدم كمال او يقين مي‌يابيم و در اين صورت نمي‌توانيم با او همراه باشيم. البته راه‌هاي شناخت «كمال» استاد را پس از اين بررسي خواهيم كرد.خلاصة اين تقسيم با حكم هر قسم در نمودار زير ترسيم مي‌شود: یقین به کمال دارم تبعیت کامل استاد مجاز یا مأمور به دستگیری از طرف كامل تبعیت کامل شک در کمال دارم احراز کرده‌ام بی‌هوس بودنش را غیر مجاز به دستگیری تبعیت به مقدار مطابقت با شرع شک دارم ادامه تحقیق احراز نکرده‌ام یقین دارم به با هوس بودنش عدم تبعیت اصلاً 2. استاد كامل مي‌تواند پس از فوت داراي دو وصيّ ظاهر و باطن باشد كه وصي ظاهر هنوز به كمال نرسيده و وصي باطن كامل باشد. وصايت به وصي ظاهر شده و وصي باطن مخفي است. در حقيقت وصي باطن طالبان واقعي را مي‌پذيرد و تكامل مي‌دهد و طالبان دروغين را از آغاز نپذيرفته و نفساً طرد مي‌كند. عارف كامل سيد هاشم حدّاد خود را وصي باطن مرحوم سيد علي قاضي دانسته و مرحوم حاج شيخ عباس قوچاني را وصي ظاهر آن عارف كامل مي‌دانست . البته بايد دانست كه وصي ظاهر و باطن بايد كاملاً مؤيد يكديگر باشند كه تعارض ميان آن دو كاشف از بطلان طريق هر دو است . راه شناخت استاد خاص استاد خاص يا پيامبر است و يا امام. راه شناخت پيامبر معجزه است. معجزه برهاني بر نبوّت خاصّه است. معجزه اختصاص به کار خارق عادت ندارد، بلکه در گفتار هم تحقق پيدا مي‌کند. معجزة فعلي بيشتر براي تودة مردم کاربرد دارد و معجزة قولي براي فرهيختگان. امير بيان علي مرتضی7 فرمود: «الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه» ؛ «شخصيت آدمي زير زبانش نهفته است». آري: تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد راه شناخت امام تصريح پيامبر يا امام به امامت يک فرد است. البته اين نظر شيعه و درست هم همين است. شيعه معتقد است خداوند امام را انتخاب مي‌کند و به پيامبر دستور مي‌دهد او را به عنوان وصي معرفي کند. در امت اسلامي لقب وصي منحصراً لقب اميرمؤمنان علي7 است و اين مطلب چنان مسلم و روشن بوده كه در کتب لغت همچون قاموس اللغه نيز ياد شده است. @salmanraoofi
5 راه شناخت استاد عام شناختن استاد عام بسيار مشکل است، زیرا يقين به کمال يک انسان ـ و نه ظنّ و گمان ـ براي يک انسان راه‌نرفتة ناکامل، به آساني ميسّر نمي‌شود. دستگيري انسان کامل در تربيت سالک نقش بي‌نظيري دارد. مرحوم قاضي مي‌فرمود: کسي که به استاد کامل دست يافت، نيمي از راه را رفته است و اگر کسي چهل سال دنبال کامل بگردد، جا دارد و ضرر نکرده است. برعکس، دستگيري انسان ناقص، به عنوان استاد عرفان، نقش تخريبي بي‌نظيري دارد و گاه گل وجودي سالک را به جاي شکفتن، چنان پرپر مي‌کند که او را از هستي معنوي ساقط مي‌نمايد. به همين دليل، بزرگان راه خدا چنان در زمينة يافتن «کامل» دقت و وسواس به خرج داده‌اند که گويا افراط کرده‌اند. اين تأکيد بسيار به جاست. چه بسيار انسان‌هايي که به علت عدم دقت در اين زمينه در دام شياداني گرفتار آمده‌اند و عمري را هدر داده، سمّ را به جاي عسل خورده‌اند. در کنار «قطّاع الطريق» زيسته‌اند و خود را در دامان اوليا پنداشته‌اند. بيشک اگر کسي اهل تقوا باشد و در راه رسيدن به کامل با توشة طلب و مجاهده و با قدم تضرّع و التجا به درگاه الهي گام بردارد، خداوند او را به آستان کامل خواهد رساند. به ديگر سخن از طرفي خداوند ميفرمايد: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» ؛ «کساني که در راه ما جهاد کنند، بدون شک آنان را به راههاي خويش هدايت ميکنيم» و از طرفي ديگر ميفرمايد: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا» ؛ «اگر تقواي الهي پيشه کنيد، خداوند برايتان قدرت و ابزار تفکيک حق از باطل قرار ميدهد». پس بدون شک قلبِ سليم انسانِ باتقواي مجاهدِ در راه خدا به خوبي ميتواند ميان «راهبر» و «راهزن» فرق بگذارد. عمده آن است که انسان بتواند با تحصيل تقوا قلبي سليم پيدا کند و با جهاد و طلب، هدايت خاصّ الهي را براي خود تضمين نمايد. راههاي شناخت استاد به دو گروه مثبتات (بايدها) و مسقطات (نبايدها) تقسيم ميشوند. بايدها در حقيقت شاخصههاي استاد کاملاند. نبايدها دلالت بر عدم کمال استاد دارند و قهراً هرگز در استاد کامل وجود ندارند. راههاي شناخت استاد کامل به سه گروه قابل تقسيم است: از راه انسان جوينده مانند قلب سليم، از طريق خود انسان کامل مانند صدق او و از طريق ديگران مانند شياع يا تصريح کاملي ديگر. شاخصههاي شناخت کمال در استاد 1. ادّعاي صادقانه وقتي در صدق و راستگويي شخصي هيچ ترديدي نداريم و ميدانيم همة وجودش با صدق درآميخته و از سوي ديگر ميدانيم به خوبي معناي کمال را ميداند و آن را به درستي تقرير ميکند و ادّعا مي‌کند که کامل است، به کمال او پي خواهيم برد. استاد با استناد به بيت شعري از کتاب نان و حلواي علامة ذوالفنون، افتخار شيعه مرحوم شيخ بهايي او را کامل ميدانستند. اين شاخصه، در مورد آية‌الحق مرحوم سيد علي آقا قاضي و برخي شاگردانشان حکايت شده است. اگر کسي همچون حافظ گفت: من به گـوش خود از دهانش دوش سـخنـانـي شـنيـدهام کـه مپرس سوي من لب چه ميگزي که مگوي لـب لعـلي گـزيـدهام کـه مپـرس يعني من انسان کاملم. 2. اجماع يا شهرت اهل فنّ اگر همه يا اکثريت قريب به اتّفاق اهل دل و سالکان به کمال يک انسان شهادت دادند، ميتوان به کمال او اطمينان پيدا کرد. در سدة اخير دربارة مرحوم قاضي اعلي الله مقامه اين شاخصه وجود دارد. 3. اعتماد و مراجعة انسانهاي فرهيخته از رجوع انسان‌هاي فرهيختة فراوان به كسي به عنوان استاد مي‌توان كمال او را حدس زد. مثلاً نسبت به شخصّيتي همانند مرحوم قاضي كه چند تن از مريدان او مرجع تقليد يا در حدّ مرجعيت‌اند و بعضي شاگردانش فيلسوف يا مفسري نامدارند، مي‌توان كمال را حدس زد. اينان انسان‌شناس و كامل‌شناس بودند و زندگيشان بهترين شاهد بر اين مدّعاست. 4. شهادت انسان کامل تصريح انسان کامل به کمال کسي، کامل بودن او را ثابت ميکند. در بسياري از فرقههاي تصوّف و عرفان از گذشته رسم بوده که استاد در هنگام وفات بهترين شاگرد کامل را به عنوان جانشين خود در امر طريقت معرفي ميکرده و اين معرفي در گذشته گاهي با بخشيدن يا پوشاندن خرقة خود به شاگرد صورت ميگرفته است. @salmanraoofi
6 5. انجام کارهايي که فقط از کامل سرميزند اگر گفتيم کارهايي فقط از دست کامل برميآيد و از دست ديگران ساخته نيست، صدور چنين کارهايي شاخصة کمال است. مثلاً اگر احياء و اماته يعني زنده کردن و ميراندن، طي الارض و تقرير صحيح و کامل مباحث دقيق و عالي عرفاني را از آثار کمال دانستيم، قهراً بايد بگوييم کسي که بر اين امور توانمند باشد، انسان کامل است. نگارنده تاکنون به کاري که ويژة کامل باشد، دست نيافته و امور ذکر شده را مخصوص كمّل نميداند. آري، پرورش انساني کامل نشانة کمال است. ناقص نميتواند کامل تربيت کند، ولي در مقام اثبات بسيار دور مينمايد که ما بخواهيم کمال استاد را از راه کمال شاگرد اثبات کنيم. 6. صاحب سرّ کامل بودن اگر انساني صاحب سرّ انسان کاملي باشد، به يقين کامل است. سرّ کامل را جز کامل تحمّل نميکند، ولي مشکل اينجاست که کشف اينكه چه کسي صاحب سرّ انسان کامل است، آسان نيست. 7. شهادت قلب سليم اگر انساني بر اثر تقواي الهي داراي قلبي سليم شد و تقوا او را به «فرقان الهي» رساند و با آن نور توانست ميان حق و باطل فرق بگذارد، شهادت قلب چنين انساني، چنانکه گذشت، ميتواند کمال را اثبات کند. شاگردي از شاگردان استاد ميگفت: به ايشان گفتم حدود 4 ماه است که قلباً از فلاني بريده و دل‌سردم. فرمودند: قلبت درست گواهي داده، زیرا او از همان تاريخ، تمرّدي کرده که من هم نسبت به او چنينام و سپس فرمودند «فلاني! قلب تو هيچگونه پارازيت ندارد». حال اگر قلبي پارازيت نداشت، شهادتش مسموع خواهد بود. اينها همه مثبتات و بايدها بود. اموري مانند: بياعتنايي و بلکه کم‌اعتنايي به شريعت، غفلت از توحيد، اشتغال به لهو، ابتلاي به هواي نفس و ... همه از مسقطاتند؛ يعني به خوبي بر کامل نبودن مبتلايان به آنها دلالت دارند. دو نکته 1. بايد دانست كه معناي اعتناي به شريعت، احتياطِ مصطلح فقه و رساله‌هاي فقهي نيست، زیرا اين احتياط به خصوص در شكل پررنگ آن با روح سلوك در تنافي است وگاه نسبت به بعضي افراد به وسواس مي‌انجامد. البته مقداري احتياط در موارد شبهه، با شرايطي مطلوب است و به‌ويژه احتياط در خوراك و پوشاک. نيز بايد دانست كه اگر عارف مجتهد است و بر طبق نظر خويش عمل مي‌كند و يا مقلد كسي است و بر طبق آراي او عمل مي‌كند، اگرچه در موردي نظر و عمل او به مذاق عده‌اي مقدس‌نما خوش نيايد، هرگز او در امر شريعت سهل‌انگار نبوده و در آن متصلّب و استوار است. 2. چون انسان كامل در تربيت سالك نقش ويژه‌اي دارد و انسان ناقصي كه مجاز به دستگيري نيست، نقش تخريبي بي‌نظيري دارد و غنچة وجود سالك را به جاي شكفتن پرپر مي‌كند، از اين‌رو بزرگان راه بر وسواس و دقّت در يافتن كامل به نحوي تاكيد كرده‌اند که گويا افراط كرده‌اند و اين تاكيد بسيار به‌جاست. چه بسيار انسان‌هايي كه درپي بي‌دقّتي در دام شيّادان و «قُطّاع الطريق» افتاده و عمري را به هدر داده‌ و سمّ را به جاي عسل خورده‌اند. تاكيد ما هم در جاي جاي اين كتاب بر اين نكته به همين خاطر است. @salmanraoofi
باسمه تعالی دروس اشارات نمط اول و دوم در کانال دروس @d_raoofi وابسته به کانال بحوث بارگزاری شد و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین @salmanraoofi
هدایت شده از سلمان رئوفی
باسمه تعالی 🔆بحث آداب الصلاه استاد امینی نژاد 🔆شنبه ها بعد از نماز ظهر 🔆مدرسه امام کاظم علیه السلام (ساختمان سمت چپ، مدرس شماره ۷) @salmanraoofi
۶ د یکی دیگر از ابعاد مهم توجهات عرفانی ابن‌عربی در این زمینه است، وی در باب دوازدهم از فتوحات مکیه، ماجرای (حبب الیه النساء) را از ویژگی‌های رسول‌الله- برمی‌شمارد که درباره هیچ پیامبری وارد نشده است. یعنی گرچه حب نساء از اخلاق همه انبیاء است، چنانچه از امام صادق- روایت شده است که ؛ من اخلاق الانبیاء حب النساء (طبری، ص۱۹۷) و پیامبری مثل حضرت سلیمان‌ روزی فراوانی از زنان داشته است. اما سخن در آن است که خداوند زن را محبوب پیامبر اکرم-‌ کرده است نه آنکه پیامبر- از پیش خود و ابتداء بدیشان محبت ورزیده باشد. تحلیل این ماجرا از منظر ابن‌عربی این است که پیامبر اکرم-‌ حتی پیش از خلقت نیز مقام نبوت داشته است (کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین) و از این رو پیامبر خاتم- در چنان وضعی، در کمال انقطاع و توجه به حق بوده و در مقام مراعات ادب الهی و تلقی از پروردگار دل به هیچ امری جز حق تعالی نداشته است، در چنین بستری خداوند منان از باب عنایت کاملش به زن، وی را محبوب پیامبر خاتم- کرده و قلبش را متوجه محبت او ساخته است (ابن‌عربی، ج۱، ص۱۴۵)[۴]. محی‌الدین در باب ۳۵۶ از فتوحات، پس از آنکه درباره تحولات صور و استحالات در علم سخن می‌گوید، به پاره‌ای از علوم و دانش‌هایی که می‌تواند از آن بحث استخراج شود اشاره می‌کند و از جمله آنها معرفت به ارزش و منزلت زن است. وی در آنجا می‌گوید شواهدی چند بر منزلت بلند زن در نظام هستی دلالت دارد. از آن شواهد ماجرای (حبب الیه النساء) است که جزو اختصاصات نبی مکرم اسلام است. شاهد دیگر آن است که حضرت موسی‌ وقتی به ارزش و مقام زن پی برد، حاضر شد ده سال از عمر خود را به عنوان مهریه زن قرار دهد. شاهد سوم آنکه در روایت نبوی (حبب الیّ ثلاث: النساء و الطیب و جعلت قره عینی فی الصلوه) علاوه بر آنکه نساء در ابتداء آمده است، در کنار اموری همچون طیب (بوی خوش) و نماز قرار گرفته است و یکی از اسامی خدای متعال (طیب) است. شاهد چهارم آن‌ است که حضرت موسی تجلی الهی را در دل آتش که مورد نیاز خانواده‌اش بود یافت و حضرت به واسطه سعی و تلاشی که در رفع نیازمندی ایشان بکار برد به چنان درجه عظمی رسید و کلیم الله شد و در چنان شرفی به مقامات دست یافت و شاهد استحسافی پنجمی که ابن‌عربی به شکلی گذرا بدان اشاره می‌کند ـ تا کلماتش در خاطر شنوندگان موجب اثاره شهوت و آثار نامطلوب نشود ـ آن است که در شرافت زن همین بس که مرد در حال نزدیکی، هیئتی همچون سجده پیدا می‌کند و این همه در حالی است که قوه عقلیه را یارای درک و هضم این مطالب نیست، زیرا عقل از شهوت طبیعی دور است و نسبت به اسرار آن در جهل و نادانی بسر می‌برد (ابن‌عربی، ج ۳، ص ۲۵۶) هـ . نکاح همانند توجه ایجادی حق تعالی است که خلقی بر صورت خود مي‌سازد و از روح خود در او می‌دمد (و نفخت فیه من روحی) و او را خلیفه خود قرار می‌‌دهد و جمال و کمالش رادر او به نظاره می‌نشیند. در نکاح نیز انسان نطفه خود را که مشتمل بر بعض روح اوست در رحم زن نفخ می‌کند و متوجه ایجاد فرزندی همانند خویش می‌شود که او را خلیفه خود کرده و خویش را در او ببیند. ابن‌عربی در فص محمدی- می‌گوید: «وهو (ای النکاح) نظير التوجه الالهی علی مَنْ خَلَقَه علی صُورتِه لِیَخلُفَه فیری فیه صورتَه بل نفسَه فسوّاه و عدّله و نفَخ فیه مِن روحه الذی هو نفسه» (قیصری، ص۴۷۸) @salmanraoofi
۷ و. عشق و محبت حاکم میان زن و مرد یکی دیگر از ابعاد مسئله زن و زناشويي است. تحلیل عرفانی ابن‌عربی ـ که ریشه را در امور تکوینی جستجو می‌کند ـ جالب توجه است . او می‌گوید سرّ عشق و علاقمندی مرد به زن برای آن است که زن جزئی از مرد است چرا که حوّا از استخوان ضلع سینه آدم و به صورت خود آدم خلقت یافته است . با اين حساب عشق و علاقمندی مرد به زن، در واقع عشق و علاقمندی مرد به ذات خويش است؛ زيرا زن از اوست وحقيقتي مغاير با او نيست. به همين سان سرّ عشق و محبت زن به مرد نیز در این است که مرد کل او و موطن اصلی و ریشه او است (ابن‌عربی، ج ۱، ص۱۲۴). بر همین اساس ابن‌عربی در فص محمدی-‌ از فصوص الحکم می‌گوید اگر «حق‌تعالی» و«مرد» و «زن» را مطمح نظر قرار دهیم، می‌بینیم مرد از آنجا که از حق‌تعالی است به اصل و ریشه خود میل و عشق دارد، چنانچه زن نیز چون از مرد است به اصل و ریشه خود علاقمند و محب است و از سوی دیگر خداوند متعال به مرد به جهت آنکه از او و بر صورت او خلق شده محبت دارد، چنانچه مرد نیز به همین جهت که زن از او و بر صورت او خلقت یافته است به او محبت دارد. ابن‌عربی می‌گوید: «...فحَنّ َالرجلُ الی ربه الذی هو اصله حَنینَ المراةِ الیه فحبَّب الیه ربُّه النساءَ کما احبَّ الله مَن هو علی صورته.» (قیصری، ص ۴۷۶) این محبت طرفینی میان مرد و زن در پی خود، علاقمندی به رسیدن به یکدیگر و وصال و در نهایت فنا و اتحاد و عینیت با یکدیگر را به دنبال دارد، لکن نقطه‌ی اوج این معنا در عالم عنصری و نشئه جسمانی، در نکاح میان مرد و زن و زناشویی تحقق می‌یابد که بالاتر از آن امکان‌پذیر نیست. ابن‌عربی در این باره می‌گوید: «.... و لمّا أحبَّ الرجلُ المراةَ طَلَبَ الوُصلةَ الی غایةِ الوُصلةِ التی تکون فی المحبةِ و لم تکن فی صورةِ النشاء العنصریةِ اعظم وُصلةً من النکاح...» (قیصری، ص۴۷۷) نتیجه‌گیری باری تأمل هرچه بیشتر درباره زن و زناشويي در حوزه عرفان و تصوف، و کنار هم گذاشتن کلمات محققان درجه اول عرفانی در این زمینه، علاوه بر آنکه بحثی جدی در حوزه مباحث زن و زناشویی و منزلت زن است، افزون بر آن در مسايل تربيتي و سلوکي اهميتي وافر دارد، شدت تباعد معنویت‌گرایان اسلامی از مدل رهبانیت مسیحی را به وضوح نشان داده و تأثیرپذیری ایشان از تعلیمات متعالی نبوی-‌ را آشکار می‌کند. بنابرين از منظر عرفان اسلامي: ۱. سنت و روش در معنويت اسلامي، ازدواج و تشکيل خانواده است و موارد نادرِ ترک تاهّل در ميان متصوفه و عرفا تنها به جهت مسايل فردي بوده است. ۲. از جمله انگيزه‌هاي سلوکي در ازدواج، فراغت قلب براي توجه به خداوند و همراه ساختن نفس در مسير سلوک الي الله است. ۳. همسر شايسته و همراه، تاثيري بسزا در سلوک بجاي می‌گذارد و انس با او دل را قوتي الهي مي‌بخشد. ۴. ازدواج موجبات دوري از گناه و ورود در مقامات طهارت نفس و تصفيه باطن حتي از فکر معصيت را فراهم مي‌سازد. ۵. هدف نهايي سالک وصول به خداست. هر يک از ازدواج يا تجرد که وي را به حسب شرايطي که در آن بسر مي‌برد براي وصول به آن هدف ياري مي‌رساند، همان در حق وي افضل است. ۶. پس از ازدواج بار مسؤوليت خانواده برعهده سالکست و نمي‌تواند آنها را به بهانه‌هاي سلوکي به امان خدا رها کند واساسا سرپرستي خانواده، خود رياضتي در راستاي تهذيب نفس و سلوک الي الله است. ۷. ازدواج بهترين و بالاترين عبادت در ميان امور طبيعي است، به گونه‌اي که مي‌تواند سالک را در درک برخي از معارف عرفاني ياري و او را تا مقام محبوبي و رتبه اهل اللهي برساند. ۸. ازدواج نعمتي بزرگ است؛ زيرا بسترساز تحقق بزرگترين خلقت عالم يعني انسان است و در همين راستا زن کامل‌ترين منفعل و پذيرنده در نظام هستي است که خداوند او را محبوب پيامبر خاتم قرار داده است. ۹. انسان در عمل زناشويي ـ در صورت زدودن حجاب‌هاي غفلت ـ در نقطه اوج شهوت، نيستيِ خويش و اضمحلال انانيت و مقهوريت صرف را تجربه و مقام فناء در حق و بي‌تعيني صرف را به صورت حضوري در مي‌يابد. ۱۰. همه نکات پيشين موجب شده يکي از اوصاف انسان کامل الهي علاقمندي به زنان و رغبت به زناشويي است. ۱۱. نکته کليدي در سلوک اسلامي، رعايت کامل حق بُعد طبيعي و جسماني به نحو مشروع در کنار رعايت ابعاد روحاني و بهره‌گيري از فرصت‌هاي مادي به نفع معنويت و معرفت و رعايت اعتدال و بنياد‌هاي فطري است. ۱۲. عمل زناشويي همانند توجه ايجادي خداوند است که خلقي به صورت خود مي‌سازد و از روح خود در او مي‌دمد و او را خليفه خود قرار مي‌دهد و جمال و کمال خود را در او مشاهده مي‌کند . ۱۳. تکوّن زن از مرد و بر صورت اوست. لذا مرد به زن و زن به مرد ميل و محبت داشته، به يکديگر عشق مي‌ورزد؛ چنانچه کل و جزء به همديگر تمايل دارند. @salmanraoofi
۸ فهرست منابع ۱. سراج طوسی، ابونصر، اللمع، تصحیح کامل مصطفی هندوای، دار الکتب العلمیه بیروت، ۱۴۱۲ق. ۲. قیصری، داود بن محمود،شرح فصوص الحکم، چاپ سنگی. ۳. سهرودی، شهاب الدین ابوحفص عمر، عوارف المعارف، تصحیح محمد عبد العزیز خالدی، دارالکتب العلمیه، بیروت ۱۴۲۰ ق. ۴. ابن‌عربی، محیی‌الدین محمد بن علی، فتوحات مکیه، ج۱ و ج۲ و ج۳ و ج۴، داراحیاء التراث العربی، بیروت، (بی تا). ۵. هجویری، علی‌بن‌عثمان،کشف المحجوب، تصحیح محمود عابدی، انتشارات سروش، تهران، ۱۳۸۳ ش. ۶. فناری، محمدبن‌حمزه، مصباح الانس، انتشارات فجر (بن جا)، چاپ سنگی، ۱۳۶۳. ۷. طبرسی، مکارم الاخلاق،منشورات شریف رضی. ۸. قونوی،صدرالدین،مفتاح‌الغیب، به تصحیح محمد خواجوی، انتشارات مولی. 🔻🔻🔻🔻🔻 [۲]. ابن‌عربی در باب ۵۶۰ ج ۴ ص ۴۴۷ می‌گوید : کمک مالی به کسی که نیازمند به نکاح و ازدواج است تا با ازدواج دین خود را حفظ کند و پاک دامنی پیشه نماید، نه تنها آن شخصی از این ازدواج اجر می‌برد بلکه شخص کمک کننده هم پاداش خواهد برد زیرا چنین شخص نائب خدا در اعانه بر نیازمندان به ازدواج شده است، چون به نص روایت،کمک در این امر بر خداوند واجب است و هر کس در این امر به دیگران کمک رساند در واقع آنچه برخداوند لازم بود را به انجام رسانده است.پس خداوند کرامت او را برعهده خواهد گرفت. [۳]. تعبیر ابن‌عربی در این متن و امثال آن که عبادت‌انگاری نکاح را از اختصاصات نبی مکرم اسلام- دانسته است حکایت از آشنایی وی به فضای رهبانیتی ادیان سابق و تغيیر این فضا در رهبانیت اسلامی داشته و تسلط او را به روایات باب می‌رساند. [۴].البته ابن‌عربی در فص محمدی از فصوص الحکم دو تحلیل دیگر در این زمنیه ارائه می‌دهد، رجوع شود به شرح فصوص الحکم قیصری، چاپ سنگی ص ۴۷۷. @salmanraoofi
هدایت شده از محسن قنبریان
❓زکات یا کفاره؟! 🔺جامعه می داند طلبه هایی که شبی جای رفتگران(در گناباد) و روزی جای نیروهای امداد(در اهواز) و... رفتند، شهریه شان به نصف حقوق آنان نمی رسد؟! 🔺پیج داران اینستا خبر دارند گستره ی این نمونه ها چقدر وسیع است؟! از گروههای جهادی در صحراهای کرمان و سیستان تا مناطق صعب العبور چهارمحال و لرستان خبر دارند؟! 🔺بدبینان که همه چیز را نمایشی و ظاهر سازی می بینند از صدها نمونه گمنام و بی صدا سراغی نمی گیرند؟! ✅ بنده تقریبا با طلاب هر شهر و مدرسه ای مواجه میشوم کارهای کوچک و بزرگ از این دست می شنوم و می بینم. این همان "فضیلت فراموش شده" ای است که روزی از مثل ملاعباس تربتی در کتابی به همین نام می خواندیم و امروز به برکت انقلاب اسلامی و روحیه جهادی در حال گسترش است. 👇اما حرف اصلی ام با خود این عزیزان است: ❓فکر می کنید کار شما از مصادیق زکات و تبرع است یا کفاره؟!! در احادیث "هرکار خیری، صدقه است" ، "زکات نیروی بدنی، کمک به افتادگان است" ، "کارهای خیر، زکات نعمت" و "نیکویی کردن به همسایه ها، زکات رفاه" ای است که ندارید! اما کارهای زیبایتان، "کفاره"ی عمل سوء تعدادی اشراف ریش دار هم هست! کفاره، کارکردش پوشاندن و دفن و بی اثر کردن کار قبیح است. خانه های میلیاردی برخی اشراف مذهبی، ماشینهای دودی و دوری از مردم برخی بزرگترهایتان، تله کابین ها تا اروپاگردی های برخی عمامه به سرهای غیر روحانی، مهمانی ها و تالارهای آنچنانی و اسراف آقازادگان سفیه برخی پرطمطراق ها و ساختمانهای مجلل و اضافی برخی مدرسه داران و... اعتماد عمومی به نهاد روحانیت را بدجوری دارد تخریب می کند. ۵سال پیش در نظر سنجی ای ۵۷/۳%مردم نمره منفی به ساده زیستی روحانیت دادند حالا که خیلی بدتر! ضربه اعتقادی آنانی -که به تعبیر حضرت آقا مثل موریانه اعتماد هزار ساله مردم به روحانیت را می جوند- موجب شده کارهای درست و عالی و به جای شما، صدقه و تبرع تلقی نشود بلکه کفاره عمل سوء دزدان لباس شما در جامعه دیده شود! بخاطر همین جامعه با کار شما مواجهه کار ملاعباس تربتی در زلزله تربت حیدریه نمی کند و انگار اینها را وظیفه شما می داند! بلکه بدبین است که آیا آخوند پرنفوذی که شدید هم چنین می مانید؟! ⬅️پس کنار پرداخت کفاره ی عمل سوء هم لباسهای کمتر اما درشت تر خود، برای کاهش آن قبایح در لباس پیامبر(ص) هم کاری بکنید. نمی شود دانه درشتهایی گناه کنند و کفاره اش را کوچکترها بدهند! بهترین دارایی شما "علم" و "بیان" است و زکات آنها، "وادار کردن[صنف]خود به عمل" و "اندرز دادن" و نهی از منکر کردن است. عمل خود را با قدرشناسی از اساتید زاهد و مهذب تکمیل و با دستبوسی و تملق غیر وارستگان تباه نکنید. 🔺مطالب مرتبط: - با هجوم موریانه ها چه میتوان کرد؟ - آخوندها کجایید؟ 📝محسن قنبریان ۹۷/۹/۳۰ ☑️ @m_ghanbarian
باسمه تعالی از آقایان محمد صالحی و سید محمد عبداللهی که هر کدام به نحوی در اداره کانال کمک کار بنده شدند کمال تشکر را دارم هنوز هم اگر رفقایی بتوانند کمک کنند خصوصا افرادی که بیشتر با رایانه در نت هستند محتاج کمکشان هستم 🔆در صورت داشتن وقت لازم در آیدی بنده @srsr1359 اعلام آمادگی کنید متشکرم @salmanraoofi
علوم_انسانی_اسلامی 🔆مبانی و چالش های فلسفی تحقق ۱ 🔹علم دینی به معنایی از علم گفته می‌شود که حتی می تواند شامل فیزیک هم باشد، اما دغدغه علوم دینی، علوم انسانی است. 🔹تلقی از علم، علم تجربی و تلقی از دین، متون نقلی است که در این فضا‌ها علم دینی نامعقول است چراکه هم علم تجربی ابعاد غیر تجربی دارد و هم دین ابعاد غیر نقلی دارد و دین مساوی با نقل نیست و در بسیاری از موارد از عقل استفاده می‌شود. 🔆حجه الاسلام دکتر حسین سوزنچی بخش اول ▫️نشست علمی «مبانی و چالش‌های فلسفی تحقق علم دینی» از سلسله نشست‌های مطالعات اسلامی علوم انسانی به همت مرکز تخصصی طوبی برگزار شد. ▫️در این نشست حجت الاسلام حسین سوزنچی، دانشیار دانشگاه باقرالعلوم(ع) به تعریف علم دینی و مشکلات پیش روی تحقق این علم پرداخت. 🔸سوزنچی در ابتدای سخنان گفت: علم دینی به معنایی از علم گفته می‌شود که حتی می تواند شامل فیزیک هم باشد، اما دغدغه علوم دینی، علوم انسانی است؛ حساسیت‌هایی که در این علم است در دیگر علوم وجود ندارد و در شرایطی که بین علم جدید و دین اسلام ناسازگاری‌هایی احساس می‌شود این پرسش پیش می‌آید که حال چه باید کرد؟ 🔸 از طرفی باید جلوی تلقی نادرست از علم دینی را گرفت و در عین حال این برداشت که همه علوم غربی جدید باطل، کفر و دور ریختنی است و فقط باید به قرآن و روایت مراجعه شود و از دل آن علم دینی استخراج شود، صحیح نیست؛ اگرچه این نظر هم مدافعانی دارد و در عین حال انتقاد‌هایی هم به فضای غربی وجود دارد. 🔸دانشیار دانشگاه باقرالعلوم(ع) تصریح کرد: نیاز نیست که همه چیز را از نو تولید کنیم چراکه در فضا‌های غربی نیز عده‌ای بر دین مسیحیت و یهودیت هستند که مثل ما دغدغه دین و انسان متعالی دارند و در مقابل جریان‌های ضد دینی و ضد خدایی ایستاده اند. 🔸به عنوان نمونه موج سوم فمنیست یک جریان خانواده گرا است که آراء و کتاب‌های آنان شبیه ما است و آن‌ها در این موضوع با ما قرابت دارند و از طرفی در غرب جریان‌هایی هستند که استدلال‌های همجنس گرایان را به خوبی نابود می‌کنند و با این امر مخالف هستند؛ بنابراین در این زمینه‌ها دیگر نیاز به تولید نیست. ▫️نسبت صحیح علم و دین 🔸وی بیان داشت: مسئله اصلی در علم دینی این است که نسبت صحیح علم و دین را بشناسیم که علم چه جایگاهی در زندگی دارد؟ چرا به علم جدید نیاز است؟ چه نیازی به علم دینی است؟ در واقع مجموعه این‌ها می‌خواهد درک بهتری از واقعیت به ما بدهد که کار دین و علم مدرن هدفشان یکی است و می‌خواهند زندگی بهتر را ارائه دهند؛ در اینجا این پرسش پیش می‌آید که آیا با توجه به اهداف مشترک علم و دین؛ آیا این دو باید باهم رقابت داشته باشند یا رفاقت؟ 🔸سوزنچی تصریح کرد: پرسش دیگری که مطرح می‌شود این است که این تلقی که بین دین و علم ناسازگاری وجود دارد مسئله ما است یا غربی ها؟ 🔸متأسفانه در بحث علم دینی، برخی در میدان بازی غربی‌ها بازی می‌کنند چراکه میدان باز‌ی ما در تمدن اسلامی و نسبت علم و دین به گونه‌ای بوده است که این دو به عنوان دو نهاد جداگانه در مقابل یکدیگر نبوده اند، اما در شرایط فعلی افتراق علم و دین به عنوان دو نهاد در جامعه ما تثبیت شده است. http://meftaah.com/news/118908 @salmanraoofi
🔆مبانی و چالش های فلسفی تحقق 🔹علم دینی به معنایی از علم گفته می‌شود که حتی می تواند شامل فیزیک هم باشد، اما دغدغه علوم دینی، علوم انسانی است. 🔹تلقی از علم، علم تجربی و تلقی از دین، متون نقلی است که در این فضا‌ها علم دینی نامعقول است چراکه هم علم تجربی ابعاد غیر تجربی دارد و هم دین ابعاد غیر نقلی دارد و دین مساوی با نقل نیست و در بسیاری از موارد از عقل استفاده می‌شود. حجه الاسلام دکترحسین سوزنچی 🔆بخش دوم (بخش آخر) ▫️نشست علمی «مبانی و چالش‌های فلسفی تحقق علم دینی» از سلسله نشست‌های مطالعات اسلامی علوم انسانی به همت مرکز تخصصی طوبی برگزار شد. ▫️در این نشست حجت الاسلام حسین سوزنچی ، دانشیار دانشگاه باقرالعلوم (ع) به تعریف علم دینی و مشکلات پیش رو تحقق این علم پرداخت. ▫️علم تجربی ابعاد غیر تجربی و دین ابعاد غیر نقلی دارد. 🔸دانشیار دانشگاه باقرالعلوم(ع) در ادامه گفت: تلقی از علم، علم تجربی و تلقی از دین، متون نقلی است که در این فضا‌ها علم دینی نامعقول است چراکه هم علم تجربی ابعاد غیر تجربی دارد و هم دین ابعاد غیر نقلی دارد و دین مساوی با نقل نیست و در بسیاری از موارد از عقل استفاده می‌شود. 🔸از طرفی علم ابعاد متنوع دارد که یکی از این ابعاد تجربی است لذا راه شناخت واقعیت لزوما تجربی نبوده و ملاک علم نیز تنها روش تجربی نیست. در عین حال گفته اند که تجربه ناب وجود ندارد و به همین دلیل نسبی گرایی را نتیجه گرفته و می‌گویند روش، عامل انحطاط علم است. 🔸وی با طرح این سوال که آیا تفکیکِ روشی علوم تجربی قابل قبول است؟ گفت: در واقع این روش پذیرفته نمی‌شود و ما تمایز روشی را قبول نداریم؛ از طرفی انحصارعلم به روش تجربی به نسبی گرایی منجر شده است. ▫️جایگاه ارزش‌ها در علم 🔸سوزنچی درباره جایگاه ارزش‌ها در علم گفت: تجربه به شما ارزش‌ها را نمی‌دهد و باید و نباید‌ها را نیز بیان نمی‌کند به همین دلیل ارزش‌ها از فضای علم کنار رفته و مبنای واقعیت فقط تجربه شده می شود. از سوی دیگر دین مکتب ارزش‌ها را بیان می‌کند و در همین راستا ارزش‌ها را از دین، و علم را از علم می گیرد؛ وقتی ارزش‌ها کنار گذاشته شد ارزش‌های دلبخواهی در علم پدید آمد که مشخص نیست استانداردسازی و اخلاق حرفه‌ای که از دل این ارزش‌های دلبخواهی بیرون آمده برای علم کارآمدی داشته باشد. 🔸وی در پایان گفت: در موضوع واحد از همه منابع و ابزار‌های شناخت(حس و برهان و شهود) به تناسب موضوع می‌توان استفاده کرد. پیش فرض‌ها و ارزش‌ها قابلیت بحث معرفتی دارند و علم نسبت وجودی با عالم دارد و عالم در پیشبرد علم موثر است و تقلای اخلاق عالم در رشد خود او موثر است. http://meftaah.com/news/118908 @salmanraoofi
#معرفی_کتاب #علوم_انسانی_اسلامی #بنیادین #راهبردی #آموزشی مبانی علوم انسانی اسلامی احمد حسین شریفی چاپ مرکز پژوهشهای علوم انسانی صدرا @salmanraoofi
تالیف حجت الاسلام احمد حسین شریفی چاپ موسسه علوم انسانی صدرا برای طالبان علوم انسانی اکیدا توصیه میکنم @salmanraoofi
ره 🔻 مبادا شبهه‌ها و اشتباهات اهل کلام و وهمیّات و دروغهای باطل فیلسوف‌نماها، قدمهای تو را بلغزاند. زیرا نقد آنها در بازار یقین سودی ندارد و سرمایه‌شان در میدان مسابقه بسیار اندک است. «ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِم یَلْعَبون، بگذار در بازیچه‌هاشان فرو روند» و آیات و اسماء خداوند را انکار کنند که برای آنان عذابِ دوری از حق الیقین و آتش حرمان از همجواری مقربین است. 📚 الی الخلافة و الولایة، ص ۴۵ @salmanraoofi
(نشر بدون لینک کانال ممنوع است) ۶ ۷ 👈👈این مباحث تدریس هم، شده است که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. 🔻🔻🔻🔻🔻 🔆مباحث مطرح شده نظر نهایی نیست، مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔻🔻🔻🔻🔻 🔆پس قضایای اعتباری که در حقیقت همان قضایایی هستند که محمولاتشان اعتباریست از آنجا که محمولاتشان در خارج نیستند و محمولاتشان فی نفسه مطابَقی در خارج ندارند مگر به حسب اعتبار ؛ یعنی وجودشان به حسب ظرف اعتبار و وهم است نه در خارج ، - و فرقی هم نمیکند که به حسب ظاهر موضوعاتشان امور حقیقی عینی در خارج باشد یا اعتباری باشد – لذا محمولات ذاتی برای موضوع نیستند بدین معنی که اگر موضوع وضع شود قطع نظر از همه موضوعات دیگر ثبوت محمول برای موضوع در جای خود نیست چراکه محمولی در نفس الامر و واقع وجود ندارد پس نسبتی هم وجود ندارد در نتیجه محمول در قضایای اعتباری ضرورتا برای موضوعش غیر ذاتیست و برهان بردار نیست و بدین دلیل که علومی که از آنها بحث میکنند مشتمل بر موضوعاتی هستند که در آنها از اعراض ذاتیشان بحث می شود. اما اعتبار که همان اعطاء حد چیزی یا حکم چیزی به چیز دیگر است از آنجا که تصدیقاتی که منتسب به اعتبار است تصدیقات و علومی ما بین کمال حیوان فاعل بالاراده و نقص اوست - بنا بر آنچه در رساله اعتبارات روشن نمودیم. لذا اینها خودشان مطلوب برای واسطه قرار گرفتن هستند پس طلب علم بواسطه اینها غیریست و هدف و غرض خاصی دارد پس قضیه اعتباری همانطور که مجعول و اعتبار شده به جعل اعتباری برای غرضی حقیقیست که با آن قضایا به آن هدف میرسند مثل مجموعه قضایای اعتباری جعل شده برای غرضی حقیقی یا آنچه همانگونه منتهی به غرض میشود و در تدوین مطلوب است یا برای فراگیری و رسیدن به غرض حقیقی یا آنچه منتهی به آن میشود برای شناخت سره از اسره مثل مجموعه ای از قضایا تدوین شده که فلان علم نامیده میشوند برای فلان غرض یا مطلوب برای فلان غرض. در نتیجه تمایز در علوم اعتباری به اهداف است نه به موضوعات و واجب نیست که محمولات مسائل در آنها ذاتی باشد بلکه واجب صحت حمل است همراه با داخل بودن در غرض مطلوب. از اینجا روشن میشود ضرورتی وجود ندارد که اقتضایش نفی واسطه در عروض محمولات برای موضوعات باشد و همینطور برای شرط مساوات بین موضوعات و محمولات پس محمول میتواند اعم یا اخص مطلق یا اعم من وجه از موضوع باشد مثل این گفتار که : فاعل مرفوع است ای اینکه بگوییم اسم بواسطه شباهتش به حرف مبنی میشود و گفتارمان که نماز واجب است و غیر این مثالها و به آنچه متحمل شده اند برای دفع این محذورات نیازی نیست همانطور که دانستی. همچنین از اینجا روشن میشود که ضرورتی که مقتضیِّ وجود جامع بین موضوعات مسائل باشد وجود ندارد البته گاهی عقلا اذعان دارند که در امور اعتباری متحد در غرض با توجه به وحدت غرض و هدف به اینکه جامع واحدی بین موضوعات مسائل که همه را به حسب موضوع جمع میکند وجود داشته باشد و این را از آثار ذی الغایه میدانند لکن ضروری نیست که نسبت این جامع در حالیکه جامع افراد است نسبت کلیات حقیقی به افرادش باشد همانطور که بیان خواهد شد. 👈ولی حضرت امام از ابتدا به این امر کلی پا فشاری ندارند ولی در هر مبحث با استفاده از فلسفه به رد مباحث فلسفی وارد شده در علم اصول میپردازند و در مواردی هم که ذکر شد به استفاده از فلسفه یا تحلیلات فلسفی روی آورده اند که البته بسیار کم است. 🔆مشی سوم: نیز مشی و روش کسانی است که معتقدند علوم فلسفه و اصول به هم ارتباط دارند و فلسفه به دقت و موشکافی در علم اصول کمک میکند این مشی و اعتقاد مرتبط به محقق غروی اصفهانی است که به شدت مباحث اصولی و فلسفی را گره زده و این مشی نیز ا کنون پیروئی ندارد. 🔆مشی چهارم: مرتبط به افرادی است که معتقدند تحصیل فلسفه به فهم عرفی و فطرت سالم فقهی و اصولی فرد صدمه رسانده و باعث کج سلیقگی در فهم صحیح مباحث فقهی و اصولی میشود این مشی مربوط به مکتب سامرا که بیشتر، افکارش در محقق فشارکی و موسس حوزه محقق حائری تبلور پیدا کرده و مکتب قم که افرادی چون آیت الله بروجردی پرچمدار آنند تبلور پیدا کرده که اکنون نیز پیروانی دارد. @salmanraoofi
(نشر بدون لینک کانال ممنوع است) ۷ ۸ 👈👈این مباحث تدریس هم، شده است که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. 🔻🔻🔻🔻🔻 🔆مباحث مطرح شده نظر نهایی نیست، مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔻🔻🔻🔻🔻 🔆تحلیل تاریخی ورود فلسفه به علم اصول: مباحث تاریخی همیشه روشنگری خاص خود را دارند و باعث اثبات بهتر مبانی فرد مستدِّل خواهند شد 🔆در این مبحث به سیر تاریخی ورود فلسفه به اصول خواهیم پرداخت و سپس به ارائه نظر در مورد لزوم یا عدم لزوم داخل کردن مباحث فلسفی به اصول میپردازیم. 🔆اگر بخواهیم سیر تاریخی مباحث علم اصول را بررسی کنیم و در آن به این نکته بپردازیم که از چه زمانی فلسفه وارد علم اصول شد و به تحلیل تاریخی بپردازیم و در این تحلیل و سیر به کتب و بزرگان تاثیر گذار در تاریخ و مسائل این علم توجه داشته باشیم باید گفت: 🔆گرچه علامه حلی به فلسفه وارد بودند اما اثری از ورود مباحث فلسفی در کتب این دو بزرگوار به چشم نمی آید. و بعد از این هم در کتب اصولی ردی از ورود فلسفه به علم اصول دیده نمی شود. 🔆در نقطه حیات دوباره علم اصول توسط محقق بهبهانی هم بعضی قواعد کلامی وارد علم اصول شد و در ادامه توسط سید مجاهد صاحب مفاتیح الاصول و بعد از ایشان صاحب قوانین و یا صاحب فصول هم ردی از فلسفه مشاهده نمی شود بلکه در قوانین و فصول بیشتر مباحث الفاظ مورد بررسی قرار گرفته و تقریبا جنبه عقلی اصول مورد غفلت قرار گرفته است. 🔆بعد از ایشان هم بزرگانی چون شریف العلما مازندرانی و شیخ اعظم انصاری توجه و نگاهی به فلسفه و ورود آن به این علم نداشته اند. 👈پر واضح است که از زمان صاحب کفایه بعضی قواعد فلسفی آن هم به طور پنهان وارد علم اصول شد لذا در کفایه رد روشنی از قاعده الواحد برای اثبات نیاز یک علم به موضوع واحد وجود ندارد و همچنین در موضوع جبر و اختیار کسی که فلسفه خوانده متوجه میشود که ایشان از منظر فلسفی به حل این معضل می پردازد. 🔆البته در کفایه عقل گرایی شدیدی به چشم می آید که قبل از ایشان به این سنخ سابقه ای ندارد مثلا در بحث تعارض ایشان قائل به عدم توقیفی بودن مرجحات شده اند که با توجه به قرائنی میتواند دلالت بر عقل گرایی شدید ایشان باشد. 👈با ورود این قواعد به اصول مدرسین و مجتهدین علم اصول مجبور شدند به فرا گیری و نقد این مبانی یا توضیح و تشیید آن بپردازند چرا که کتاب کفایه مدار درس و تدریس و نقد و تبیین قرار گرفته بود و از آنجا که تحصیل فلسفه در آن زمان حوزه نجف رایج نبوده و احیانا جرم محسوب می شده بزرگان معمولا به طور پنهان به تحصیل این علم می پرداختند یا در حوزهای دیگر مثل اصفهان این علم را فرا گرفته و بعد در نجف رحل اقامت می افکندند. 🔆مثلا صاحب عروه به طور پنهانی از فیلسوف شهیر عصّار پدر فلسفه را فرا گرفته اند و آیة الله بروجردی در اصفهان در این علم متبحر شده اند. 🔆البته حکمت متعالیه در این عصر در سبزوار توسط محقق سبزواری ترویج و تحصیل می شده و در اصفهان توسط عارف بید آبادی قبلا رواج یافته بود و آیة الله بروجردی بیشتر حکمت مشاء را فرا گرفته بودند و به ذوق این حکمت متمایل بودند تا ذوق حکمت متعالیه. 🔆این تحصیل پنهانی و عدم رواج فلسفه باعث شد بیشتر بزرگان بعدی خصوصا در عصر آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی که شهریه مدرسین و محصلین فلسفه را قطع کردند با توجه به قریحه و استعداد ذاتی خود به کتب فلسفی مراجعه کنند 👈و به طور خود خوان به تحصیل این علم روی آورند و این خود خوانی و خود فهمی باعث شد که قواعد را در غیر جایگاه خود و اصطلاحات را در غیر موضوع له استفاده کنند و با تحلیل های خاص خود به نقد و ابرام بپردازند به طوریکه میتوان گفت ما در این مباحث مثل فلاسفه غرب شدیم که هر فیلسوف مبانی اصطلاحات و قواعد خود را دارد و به رد فلاسفه دیگر می پردازد بر خلاف فلسفه اسلامی که هر فیلسوف مبانی و مطالب فیلسوف دیگر را پیگیری کرده و به استحکام آن مبانی نظر دارد. 👈برای اثبات این مطلب کافیست نگاهی به اصول امام خمینی و علامه طباطبائی بیندازیم. @salmanraoofi
24 (نشر بدون لینک کانال جایز نیست) 🌟🌟🌟🌟🌟 📚فی سنن أبي داوود عن فراتِ بنِ حيّانٍ : « أنّ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أمرَ بقَتلِهِ ، و كانَ عَيْنا لأبي سُفيانَ ، و كانَ حَلِيفا لرجُلٍ مِن الأنصارِ ، فمَرَّ بحَلْقةٍ مِن الأنصارِ فقالَ : إنّي مسلِمٌ ، فقالَ رجُلٌ مِن الأنصارِ : يا رسولَ اللّه ، إنَّهُ يقولُ: إنّي مسلِمٌ ، فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : إنَّ مِنكُم رِجالاً نَكِلُهُم إلى إيمانِهم ، مِنهُم فراتُ بنُ حيّانٍ .» 🔹ترجمه: در سنن أبى داوود درباره فرات بن حيّان آمده : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستور قتل او (فرات) را ، چون جاسوس ابو سفيان بود، صادر كرد. و او هم پيمان مردى از انصار بود. پس بر گروهى از انصار گذشت و گفت: من مسلمان هستم. مردى از انصار گفت : اى پيامبر خدا ! او مى گويد : من مسلمانم. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : افرادى از شما هستند كه آنها را به ايمانشان وا مى گذاريم ؛ يكى از آنها فرات بن حيّان است. @salmanraoofi
25 (نشر بدون لینک کانال جایز نیست) 🌟🌟🌟🌟🌟 📚فی الکافی عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: « قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى التَّلِّ الَّذِي عَلَيْهِ مَسْجِدُ الْفَتْحِ فِي غَزْوَةِ الْأَحْزَابِ فِي لَيْلَةٍ ظَلْمَاءَ قَرَّةٍ فَقَالَ : مَنْ يَذْهَبُ فَيَأْتِيَنَا بِخَبَرِهِمْ وَ لَهُ الْجَنَّةُ فَلَمْ يَقُمْ أَحَدٌ ثُمَّ أَعَادَهَا فَلَمْ يَقُمْ أَحَدٌ . فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بِيَدِهِ وَ مَا أَرَادَ الْقَوْمُ أَرَادُوا أَفْضَلَ مِنَ الْجَنَّةِ . ثُمَّ قَالَ : مَنْ هَذَا ؟ فَقَالَ حُذَيْفَةُ : فَقَالَ أَ مَا تَسْمَعُ كَلَامِي مُنْذُ اللَّيْلَةِ وَ لَا تَكَلَّمُ أَ قُبِرْتَ . فَقَامَ حُذَيْفَةُ وَ هُوَ يَقُولُ : الْقُرُّ وَ الضُّرُّجَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ مَنَعَنِي أَنْ أُجِيبَكَ . فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص : انْطَلِقْ حَتَّى تَسْمَعَ كَلَامَهُمْ وَ تَأْتِيَنِي بِخَبَرِهِمْ . فَلَمَّا ذَهَبَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُمَّ احْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ حَتَّى تَرُدَّهُ وَ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص : يَا حُذَيْفَةُ لَا تُحْدِثْ شَيْئاً حَتَّى تَأْتِيَنِي فَأَخَذَ سَيْفَهُ وَ قَوْسَهُ وَ حَجَفَتَهُ . قَالَ حُذَيْفَةُ فَخَرَجْتُ وَ مَا بِي مِنْ ضُرٍّ وَ لَا قُرٍّ فَمَرَرْتُ عَلَى بَابِ الْخَنْدَقِ وَ قَدِ اعْتَرَاهُ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْكُفَّارُ . فَلَمَّا تَوَجَّهَ حُذَيْفَةُ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ نَادَى- يَا صَرِيخَ الْمَكْرُوبِينَ وَ يَا مُجِيبَ الْمُضْطَرِّينَ اكْشِفْ هَمِّي وَ غَمِّي وَ كَرْبِي فَقَدْ تَرَى حَالِي وَ حَالَ أَصْحَابِي . فَنَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ : يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ قَدْ سَمِعَ مَقَالَتَكَ وَ دُعَاءَكَ وَ قَدْ أَجَابَكَ وَ كَفَاكَ هَوْلَ عَدُوِّكَ فَجَثَا رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى رُكْبَتَيْهِ وَ بَسَطَ يَدَيْهِ وَ أَرْسَلَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ قَالَ شُكْراً شُكْراً كَمَا رَحِمْتَنِي وَ رَحِمْتَ أَصْحَابِي .ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِمْ رِيحاً مِنَ السَّمَاءِ الدُّنْيَا فِيهَا حَصًى وَ رِيحاً مِنَ السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ فِيهَا جَنْدَلٌ . قَالَ حُذَيْفَةُ فَخَرَجْتُ فَإِذَا أَنَا بِنِيرَانِ الْقَوْمِ وَ أَقْبَلَ جُنْدُ اللَّهِ الْأَوَّلُ رِيحٌ فِيهَا حَصًى فَمَا تَرَكَتْ لَهُمْ نَاراً إِلَّا أَذْرَتْهَا وَ لَا خِبَاءً إِلَّا طَرَحَتْهُ وَ لَا رُمْحاً إِلَّا أَلْقَتْهُ حَتَّى جَعَلُوا يَتَتَرَّسُونَ مِنَ الْحَصَى فَجَعَلْنَا نَسْمَعُ وَقْعَ الْحَصَى فِي الْأَتْرِسَةِ فَجَلَسَ حُذَيْفَةُ بَيْنَ رَجُلَيْنِ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فَقَامَ إِبْلِيسُ فِي صُورَةِ رَجُلٍ مُطَاعٍ فِي الْمُشْرِكِينَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ قَدْ نَزَلْتُمْ بِسَاحَةِ هَذَا السَّاحِرِ الْكَذَّابِ أَلَا وَ إِنَّهُ لَنْ يَفُوتَكُمْ مِنْ أَمْرِهِ شَيْءٌ فَإِنَّهُ لَيْسَ سَنَةَ مُقَامٍ قَدْ هَلَكَ الْخُفُّ وَ الْحَافِرُ فَارْجِعُوا وَ لْيَنْظُرْ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ مَنْ جَلِيسُهُ قَالَ حُذَيْفَةُ فَنَظَرْتُ عَنْ يَمِينِي فَضَرَبْتُ بِيَدِي فَقُلْتُ مَنْ أَنْتَ فَقَالَ مُعَاوِيَةُ فَقُلْتُ لِلَّذِي عَنْ يَسَارِي مَنْ أَنْتَ فَقَالَ سُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو قَالَ حُذَيْفَةُ وَ أَقْبَلَ جُنْدُ اللَّهِ الْأَعْظَمُ فَقَامَ أَبُو سُفْيَانَ إِلَى رَاحِلَتِهِ ثُمَّ صَاحَ فِي قُرَيْشٍ النَّجَاءَ النَّجَاءَ وَ قَالَ طَلْحَةُ الْأَزْدِيُّ لَقَدْ زَادَكُمْ مُحَمَّدٌ بِشَرٍّ ثُمَّ قَامَ إِلَى رَاحِلَتِهِ وَ صَاحَ فِي بَنِي أَشْجَعَ النَّجَاءَ النَّجَاءَ وَ فَعَلَ عُيَيْنَةُ بْنُ حِصْنٍ مِثْلَهَا ثُمَّ فَعَلَ الْحَارِثُ بْنُ عَوْفٍ الْمُزَنِيُّ مِثْلَهَا ثُمَّ فَعَلَ الْأَقْرَعُ بْنُ حَابِسٍ مِثْلَهَا وَ ذَهَبَ الْأَحْزَابُ وَ رَجَعَ حُذَيْفَةُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَخْبَرَهُ الْخَبَرَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّهُ كَانَ لَيُشْبِهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ .» @salmanraoofi
25 (نشر بدون لینک کانال جایز نیست) 🌟🌟🌟🌟🌟 🔹ترجمه: در کافی از ابان بن عثمان از آنکه به او گفت آمده از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود : كه رسول خدا (ص) بر آن تلى كه امروز مسجد فتح بر آن ساخته شده ايستاد هنگام جنگ احزاب بود و شبى تاريك و سرد . پس فرمود: چه كسى است كه برود ميان قشون دشمن و گزارشى از آنها براى ما بياورد و مزد او بهشت باشد، كسى از جا برنخاست سپس گفته خود را بازگفت و كسى برنخاست امام صادق (ع) با حركت دست خود فرمود؟ آن مردم چه ميخواستند؟ بهتر از بهشت ميخواستند؟ سپس پيغمبر فرمود: اين كيست؟ گفت حذيفه است فرمود اى حذيفه تو از اول شب سخن مرا ميشنوى و دم نميزنى؟ ميان گورى؟ حذيفه از جا برخاست و مىگفت خدا مرا قربانت كند سرما و سختى مرا بازداشت كه بشما پاسخ گويم رسول خدا (ص) فرمود برو ميان آنها تا سخن آنها را بشنوى و گزارش آنها را براى من بياورى . چون او رفت رسول خدا (ص) گفت: بار خدايا او را از پيش رو و از دنبال سرش و از سوى راست و از سوى چپش نگهدار تا او را بازگردانى رسول خدا (ص) باو سفارش كرد و فرمود اى حذيفه مبادا كار تازهاى بكنى تا نزد من برميگردى حذيفه شمشير و كمان و سپر چرمين خود را برداشت. حذيفه گويد من چون بيرون شدم سختى و سرما نداشتم به راه خندق گذر كردم و هر دو دسته مؤمنان و كفار در آنجا پاس مىدادند . چون حذيفه بسوى ماموريت خود روانه شد رسول خدا (ص) بآواز بلند اين دعا را بدرگاه بىنياز خواند: «اى دادرس گرفتاران، اى پاسخگوى بيچارگان هم و غم و گرفتارى مرا برطرف گردان تو حال مرا و حال اصحاب مرا نگرانى». جبرئيل باو فرود آمد و گفت يا رسول اللَّه راستى خدا عز ذكره گفتارت را شنيد و دعايت را پذيرفت و اجابت كرد و از هراس دشمنت رهاند رسول خدا (ص) بر دو زانو نشست و دو دست برداشت و دو چشم را روانه ساخت و سپس گفت : شكر تو را شكر تو را همانطور که به من رحم و یارانم رحم نمودی . سپس رسول خدا فرمود: هر آينه خدا عز و جل بادى از آسمان دنيا بدانها برانگيخت كه سنگريزه داشت و بادى هم از آسمان چهارم كه در آن تيكههاى سنگ بود. حذيفه گويد من بسوى آن قوم بيرون شدم و آتشى كه افروخته بودند در نظرم آمد و لشكر اول خداوند كه بادى بود با سنگريزه بر آنها يورش برد و هيچ آتشى از آنها را واننهاد جز اين كه آن را از هم پاشيد و هيچ چادرى را وانگذاشت جز اينكه از جا كند و بدور افكند و همه نيزههاى آنها را پرتاب كرد تا آنجا كه در برابر سنگريزهها كه باد بسر و روى آنها ميزد سپر بر سر كشيدند و ما آواز كوفتن سنگريزهها را كه بر سپرها ميخورد ميشنيديم. حذيفه ميان دو تن از مشركان و در حلقه آنان نشست و ابليس در صورت يكى از سران مطاع مشركان بپاخاست و فرياد زد اى مردم شما در آستان اين ساحر كذاب بار فرو گذاشتيد هلا كه كار از دست شما بيرون نرود و فرصت باقيست راستش اينست كه اين سال سال اقامت در اينجا نيست (و سال خشكسالى است) همه شتران و اسبان و الاغها نابود شدند برگرديد و هر كدام همنشين خود را تحت نظر داشته باشد و بازرسى كند. حذيفه گويد من بسوى راست خود نگاه كردم و دست بشانه شخصى زدم و گفتم تو كيستى؟ گفت معاويه هستم و بآن كه سمت چپم بود گفتم تو كيستى؟ گفت سهيل بن عمرو هستم حذيفه گويد و در اين حال لشكر اعظم خدا رسيد و ابو سفيان بشتر سوارى خود برجست و فرياد زد در ميان قريش نجات، نجات، طلحه ازدى فرياد زياد محمد براى شما شرى فزود و سپس بر شتر سوارى خود جست و ميان بنى اشجع فرياد زد نجات، نجات، و عيينة بن حصن هم همين كار را كرد و حرث بن عوف مزنى هم همين كار را كرد و اقرع بن حابس هم چنين كرد و احزاب همه رفتند و حذيفه نزد رسول خدا (ص) برگشت و باو گزارش داد امام صادق (ع) فرمود راستش اينست كه شب كفار احزاب هم مانند روز رستاخيز بود. @salmanraoofi
مکتب اصولی شهید صدر.pdf
1.34M
ره مکتب اصولی شهید صدر حجت الاسلام رضا اسلامی جالب و خواندنی @salmanraoofi
✅ کتاب: فمینیسم و دانش‌های فمینیستی ✅ تعداد صفحات : 384 ✅ قیمت: 200,000 ریـــال ✅ نویسنده: مجموعه مقالات، نگاشته نویسندگان متعدد مترجم: عباس یزدانی، بهروز جندقی این کتاب حاوی یک مقدمه و ترجمه‌ي سیزده مقاله از دایرة‌المعارف فلسفی روتلیج (routledge) درباره‌ی فمینیسم، جنسیت و دانش‌های فمینیستی است که (به‌‌جز سه مقاله‌ي 9، 12 و 13)، هر یک در پایان مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته‌اند. در مقدمه‌ي مبسوط کتاب، با عنوان «درآمدی بر فمینیسم»، مسائل متنوعی چون فمینیسم، اخلاق فمینیستی، معرفت‌شناسی فمینیستی، فمینیسم و علم، فمینیسم و علوم اجتماعی، فمینیسم و زبان، فلسفه سیاسی فمینیستی، فمینیسم و روان‌کاوی، توسط اندیش‌مندان داخلی تبیین شده است. 📚 جهت تهیه کتاب از روش‌های ذیل اقدام فرمایید: 🛍 خرید حضوری به نشانی: قم: بلوار الغدیر، کوچه 10، شماره 5 تهران: بلوار کشاورز، خیابان نادری، کوچه حجت‌دوست، پلاک 56 ☎ خرید تلفنی قم: 58-32603357(025) داخلی 4664 مستقیم: 32144664(025) تهران: 88983944(021) 💻 خرید اینترنتی از طریق لینک زیر https://wrc.ir/shop/home @salmanraoofi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انا لله و انا الیه راجعون رحلت آیت الله هاشمی شاهرودی یکی از بهترین شاگردان و مقرران #شهید_صدر ره را تسلیت عرض میکنم 🎥زندگینامه آیت الله هاشمی شاهرودی @salmanraoofi
🔆اجازه مکتوب اجتهاد شهید سید محمد باقر صدر به آیت الله هاشمی شاهرودی 🔹آیت الله هاشمی شاهرودی از شاگردان خاص #شهید_صدر بود. 🔹ظاهرا او تنها کسی بود که شهید صدر به صورت مکتوب به او اجازه اجتهاد داد. @salmanraoofi
هدایت شده از Aminikhaah
💠 آیت الله شاهرودی ره ، رساله و مقلد داشت؛ شهریه می داد؛ در فقه و اصول ، صاحب سبک بود. با این حال ، چونان یک سرباز ، مطیع و پا به کار رهبری و نظام بود. حوزه انقلابی ، یعنی جایی برای ساخت کسانی مثل سید محمود شاهرودی. غصه ما از فقدان او ، همسنگ شادمانی دشمنان است. حشرش با اجداد طاهرینش... ✅ @Aminikhaah