eitaa logo
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
300 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
701 ویدیو
26 فایل
بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:🌿- سمتِ آرامش👇 کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان https://eitaa.com/samte_aramesh محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀! ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️" - وقف ِ حضرت ِ حجت ؛ ⎞🔗💛⎝‌↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩ 👋👀بچھ‌مثبٺ👀👋 گفتم: - حالا بازم می گی واسه راحتی من بود؟ مگه تو اصلا به من فکر می کردی شازده؟ با خشم گفت: - این چرندیات چیه بس که افکارت مریض شده. با خشم برگشتم و دو تا طیله ی سرخ و اشکی مو دوختم به دو تا چشمش که متعجب نگاهم کرد و داد کشیدم: - ذهن من مریض نشده تو حافضه ات کوتاه شده یه عقب گرد بزن به 2 سال پیش دو ساعت بعد از این محل پارک خوب فکر کن یادت اومد؟ همه اینایی رو که گفتم تو گفتی تو فهمیدی؟یادت اومد؟ کم اورد و عصبی شد. با پوزخند گفتم: - چی شد یادتون اومد؟ یهو داد کشید: - اه بس کن دیگه زخم زبون هاتو اوردمت بیرون خوش باشیم دور برداشتی هیچی نمی گم منو بگو هی می خوام از دل ش در بیارم دل که نیست سنگه! من اهل منت کشی نیستم. دیگه نموندم! بازم زد له کرد. من احمق چرا بهش رو دادم و اومدم؟ دوید دنبالم: - سارینا وایسا . محل ش ندادم و از ماشین عبور کردم و زنگ زدم اسنپ. به زور تونستم بین گریه هام ادرس رو بگم. بازمو گرفت که برگشتم و یه کشیده محکم حواله ی صورت ش کردم و با هق هق داد زدم: - فقط گمشو نبینمت دیگه. از خشم سرخ شده بود و دست ش رفت بالا. پوزخندی بهش زدم و پلکی زدم که قطره های درشت اشک با سرعت ریخت و به دست ش نگاه کردم و گفتم: - می خوای بزنی؟ اه ای گفت و دست شو پایین اورد. به راه ام ادامه دادم و با رسیدن اسنپ سریع سوار شدم. شماره امیر رو گرفتم و با گریه همه چیو براش گفتم انقدر عصبی شده بود که حد نداشت و گفت حساب سامیار رو می رسه. با اعصابی خورد کمی توی خیابون چرخ زدم و مامان زنگ زد گفت برم خونه اقاجون ناهار اونجایم. اصلا حال و حوصله نداشتم ولی چون مامان اصرار کرد دل شو نشکوندم. در سالن و وا کردم و داخل رفتم. همه بودن الا سارینا. سلام ی کردم که امیر با خشم نگاهم کرد بلند شد و جلوم وایساد. بهش نگاهی کردم که دست ش بالا رفت و مشت محکمی حواله ی صورت ام کرد و دومی رو محکم تر زد که عقب رفتم و هین همه بالا رفت. دستشو تهدید وار جلوم تکون داد و گفت: - ببین شازده دفعه بعدی ببینم دور سارینا بپلکی حرمت اینکه پسرعموم هستی می زارم کنار حرمت اینکه بابات عمومه می زارم کنار می دم انقدر بزنتت انقدر بزنتت که خون بالا بیاری می دم طوری بزنتت که جای 6 ماه سارینا 1 سال بری کما فهمیدی؟ دستمو به بینی م کشیدم و گفتم: - سارینا دختر عمومه هر چقدر خوام می رم سمت ش. یقعه امو گرفت و گفت: - دیگه خیلی داری زر می زنی جناب سرهنگ . پوزخندی زدم و گفتم: - رابطه من و سارینا به تو ربطی نداره. نیشخندی زد و گفت: - عجب! و بلند داد زد: - سارینا بیا کارت دارم. کمی بعد سارینا از پله ها اومد پایین و با دیدن ما سمت امیر اومد و گفت: - جانم داد‌اش؟ امیر زل زد بهم و گفت: - همه کارت کیه؟ به کی همه چیو می گی؟ کی همه کار ها رو برات انجام می ده؟ با اجازه کی کاری رو انجام می دی؟ سارینا لب زد: - تو داداش. امیر خنده عصبی کرد و گفت: - رابطه تو و سامیار به من ربط داره دیگه؟ نشست رو مبل و گفت: - اره. امیر با خشم گفت: - و امروز کدوم بیشرفی اذیتت کرد؟ سارینا بهم نگاهی انداخت و با غم گفت: - همونی که یقعه اش تو دستته! امیر گفت: - شنیدی دیگه؟کر که نیستی! هلش دادم عقب و گفتم: - من می رم سمت سارینا ببینم کی می خواد جلومو بگیره. امیر حمله کرد سمتم و بی هوا مشت محکمی توی فک ام کوبید و منم مشت محکمی بهش زدم. بقیه سریع سمتمون اومدن سارینا با جیغ و گریه بین دوتامون وایساد. رو به امیر گفت: - داداش اروم باش گونه ات کبود شد. ای کاش می شد نگران منم باشه! اما بد خراب کرده بودم.
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩ 👋👀بچھ‌مثبٺ👀👋 امیر رو نشوندم و یخ روی گونه اش گذاشتم که داد کشید: - از مادر زاده نشده کسی سمت ش بیاد . بقیه همه گیج شده بودن و اصلا نمی تونستن حرفی بزن. اقا بزرگ عصا شو کوبید زمین که همه ساکت شدیم فقط اشکای من بود که بی وقفه می ریخت و هق هق های گاه و بی گاه ام. اقا بزرگ با صدای جدی گفت: - چی دارید می گید! افتادید به جون هم،؟ امیر داد کشید: - تقصیر این نوه بی شرفته اقا بزرگ. زن عمو مادر سامیار گفت: - چی داری می گی امیر؟ این چه طرز حرف زدنه؟ امیر با خشم گفت: - عه! پس من می گم خودت بگو زن عمو خودت بگو پسرت بی شرفه یا نه! .ه همه زل زدن به دهن امیر که هق زدم: - بسه دیگه امیر. امیر هیسییی گفت و رو به زن عمو گفت: - می دونستی تقصیر سامیار بوده سارینا رفته زیر ماشین؟ میدونستی وقتی افتاد تو خون می غلتید پسرت نگاهش می کرد و بعد هم بدون اینکه برسونت ش بیمارستان از اونجا می ره؟ برگشت سمت اقا بزرگ: - یادته اقا جون؟یادته دکتر سارینا چی گفت؟ گفت نیم ساعت زودتر می رسوندش نمی رفت تو کما اگر این عوضی با ماشین ش می بردش سارینا6 ماه بین مرگ و زندگی نبود. امیر بغلم کرد و گفت: - اروم باش ابجی اروم باش. (قضیه امیر و سارینا هم جداست ک چطور انقدر بهم وابسته ان و بهش می گه داداش و بغلش می کنه!) مامان بهت زده گفت: - یعنی چی من نمی فهمم دارید چی گید مگه سامیار چیکار کرده سارینا رفته زیر ماشین؟ امیر سرمو به اغوشش فشرد و گفت: - توی عملیات اخر کیارش فرار کرد دستگیر نشد اما سامیار به کسی نگفت می دونست کیارش دنبال ساریناست تا به عنوان گروگان ازش استفاده کنه و سامیار هم سارینا رو طعمه می کنه هر روز پیش سارینا با مهربونی و نقشه سارینا هم نمی دونه همه اینا یه بازیه برای اینکه سامیار به هدف ش برسه و عاشق سامیار می شه اما سامیار کار خودشو می کنه و سارینا رو طعمه می کنه و کیارش و می گیره اون روز ساینا بهش گفته بیاد پارک و بهش می گه دوسش داره و سامیار اول یکی زد توی صورت ش بعد هم به بدترین شکل ممکن خورد ش کرد و هر چی توهین از دهنش در اومد بار سارینا کرد و گفت فقط برای رسیدن به هدف ش مجبور شده تحمل ش کنه و حالا که کارش تمام می کنه دیگه کاری به سارینا و احساساتی که به بازی گرفته بود نداره! سارینا با چشمای اشکی می دوعه بره که ماشین بهش می زنه و دید سارینا غرق خونه نموند رفت!
-گوگولۍـجـٰآت:)💙🌱
🗯 ‏یه نصیحت ساده: وقتی کارفرما از شما کوکوسبزی ساده میخواد بهش قرمه سبزی با ته‌دیگ زعفرونی و دورچین سبزیجات ندین!
💚 ؛ رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ. خدا شما رو بلده... حتی بهتر از خودتون. اسراء⁵⁴ هله نومید نباشی که تو را یار براند گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟ در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن‌جا ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند. 💌
در سڪوت شب ذهنم را آرام ڪن و مرا در پناه خودت بـه دور از هیاهوے این جهان بدار... بیقرار بودم و تو قرارم دادے 🌙✨ الهے شبم را با یادت بخیر ڪن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌🌿- بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:
🍃 صفحه ۶۳ 🌿 هر روز یک صفحه ⬅️ با 🌹🌸 با ما همراه باشید
063.mp3
3.17M
🍃 صفحه ۶۳ 🌿 هر روز یک صفحه ⬅️ با 🌹🌸 با ما همراه باشید
63 Ansarian-Quran-Farsi-Juz-04-02.mp3
3.43M
🍃 صفحه ۶۳ 🌿 هر روز یک صفحه ⬅️ با 🌹🌸 با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 ❤️ 🌹چه خوش است من بمیرم به ره ولای مهدی 🌹سر و جان بها ندارد که کنم فدای مهدی  🌹همه نقد هستی خود بدهم به صاحب جان  🌹که یک دقیقه ببینم رخ دلگشای مهدی 🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ صبحتون معطر به عطر صلوات بر مهدی صاحب زمان (عج)❤️
وقتی قرآن گوش میدم👆🫀 : رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ. خدا شما رو بلده... حتی بهتر از خودتون . . ! اسراء⁵⁴
محتاج یہ بغل ضریحتم حسین، گرفتار یہ نگاه خاص، بہ ضریحتم حسین:)❤️‍🩹 🌼✧°
ـ‌ ‌ آقای‌ابـٰاعبــداللّٰــہ ؛ -دربࢪابࢪچشمـٰانم‌نیستےاماتمامِ‌آنچه‌میبینم‌تویـے🥹❤️!°• .. 🌱'(:
^.^عشق اونجاست که مولانا میگه: ای در دل من، میل و تمنّا همه تو♥️:))! •امام رضای قلبم🤍
🔸 [14روز تا غدیر] حضرت باقر علیه السلام  فرمود: علی علیه السلام پنج سال حكومت كرد و هيچ خشت پخته و خشت خامى بر هم ننهاد، و هيچ ملكى را مخصوصِ خود نفرمود، و هيچ سرخ و سپيدى به ميراث باقى نگذاشت. به مردم نان گندم و گوشت مى‏ خورانيد، ولى چون به خانه خود برمى ‏گشت نان جو و سركه و روغن زيتون مى خورد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌عشق است اینڪھ یڪ نفَر آغاز می‌ ڪند هر روز صبح را بھ هَوایِ ســلام تُ..!!! سلاااااااااااااامم🙋 صبح چشمان دور از منت بخیر🥲
Hoorosh Band _ To Mese Daryai(320).mp3
7.37M
🎤آهنـــگ «تو مثل دریایی» از «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هوروش بند» ❤️‍🔥 ‌ 𝄞◉━━━━━────◉𝄞 ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ 🎧🎼
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرسید چگونه دوستــم می‌داری!؟ گفتم آنچنان که حتی وقتی ♥️ نـــاراحـتـم میکنی برای آنکه مبادا ناراحت شوی، ناراحت نمی‌شوم. ‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‎
🗯 🌺حضرت علی علیه السلام می فرمایند: از انجام گناه در خلوت دوری کنید که خداوند، شما را می بیند و شاهد همان قاضی روز قیامت است 📚وسایل الشیعه(جهاد با نفس ص ۱۰۸)
به خودت زمان بده تا شکوفا بشی🦋
♡ پر پروانه شکستن هنر انسان نیست گر شکستیم زغفلت من و مایی نکنیم
پسر جوانی از مادرش پرسید: چجوری میتونم همسر لایقی برا خودم پیدا کنم؟؟؟ 🔸مادرش پاسخ داد: نگران پیدا کردن همسر لایق نباش، روی مردی لایق شدن تمرکز کن تا همسری لایق نصیبت بشه! ✅حکایت خیلی از ماهاست که هنوز آدم لایقی نشدیم، میخوایم فرزند و همسر لایقی داشته باشیم... ‎━━🍃💠🍃🔸🍃🌹
دنیا هیچ تعهدی، واسه تکرارِ هیچ لحظه‌ای، به هیچ‌کس نداده، از ثانیه‌هات لذت ببر...🥰 ˼‌‌‌‌‌‌‌ 🫀🌿 🍓🍃🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نَیه اِشکار بووشیم کِر دووشیم ... متوجه نشدم .... ولی حس خوبی داشت. . !!!!🥴