eitaa logo
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
301 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
691 ویدیو
26 فایل
بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:🌿- سمتِ آرامش👇 کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان https://eitaa.com/samte_aramesh محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀! ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️" - وقف ِ حضرت ِ حجت ؛ ⎞🔗💛⎝‌↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️ 🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋 🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️ 🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋 🦋☀️🦋☀️🦋☀️ 🦋☀️🦋☀️🦋 🦋☀️🦋☀️ 🦋☀️🦋 🦋☀️ 🦋 √ 🌸دختࢪ‌عموۍ‌‌چآدࢪۍمن‌!🌸 ❄️ با سوختن مواد ها و دود و بوی مواد همه فهمیده بودن چه اتفاقی افتاده. نیم ساعتی بود داشتم پارو می زدم و این دریا و وسعت ش واقعا ترسناک بود. هر لحضه فکر می کردم الان یه الاکاندا یا کوسه یا نهنگ یا تمساح از اب در میاد می خورتم. از ترس و تاریکی شب که هر لحضه بیشتر می شد زدم زیر گریه. درد بدنم به خاطر اون لگد ها یه طرف ترس م یه ور دیگه و تمام نشدن از دریا هم یه طرف! فقط بی جون پارو می زدم . وقتی لگد های اون مردک رو دیدم که چطور پاشو گذاشته بود روی سینه یاس و ازش اعتراف می خواست کنترل مو از دست دادم و چراغ روی میز و برداشتم محکم پرت کردم سمت دیوار که خورد شد. ساشا و بقیه به زور نگهم داشتن و روی تخت نشوندم دستامو جلوی صورتم گرفتم تا نبینم چطور عزیز ترین کسم اینجور غریب گیر یه مشت از خدا بی خبر افتاده بود و داشت اش و لاش می شد! خدایا چرا نسل این انسان ها رو منقرض نمی کنی؟ از کی تاحالا ادما انقدر هریس شدن؟ انق راحت می زنن می برن می کشن! اون فقط یه دختر 17 ساله است نمی بینن؟ یهو سرهنگ گفت: - وای نه فکر کنم پاشو زده روی ردیاب کار نمی کنه از کار افتاده ردیاب کار نمی کنه فکر کنم با فشار پاش خراب شده وای. وحشت زده ز جا پریدم و با دیدن تصویر سیاه وحشت کردم. نه نه نه نه خدایا نه این کارو نکن با من! با سریع ترین روش ممکن با پلیس دریایی رفتیم سمت کشتی همه اماده بودیم اما وقتی رسیدیم کم مونده بود سکته کنم! دو زانو کف قایق افتادم. کشتی کاملا سوخته بود و داشت غرق می شد. یاس.... یاس من کجاست؟ یعنی یاس من سوخته؟ نه نه نه امکان نداره. می خواستم به دریا بزنم همه جودم توی این کشتی بود عزیزترین فرد زندگیم عشقم همه دنیام مادر بچه ام توی این کشتی بود! به زور نگهم داشته بودن و وقتی حریفم نشدن به امپول ارامبخش هم تزریق کردن و دیگه چیزی نفهمیدم! -بعد
🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️ 🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋 🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️ 🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋 🦋☀️🦋☀️🦋☀️ 🦋☀️🦋☀️🦋 🦋☀️🦋☀️ 🦋☀️🦋 🦋☀️ 🦋 √ 🌸دختࢪ‌عموۍ‌‌چآدࢪۍمن‌!🌸 ❄️ بعد چشم که باز کردم نور سفید چشمو زد. اخمی کردم که صدای پرستار اومد: - جانم خوشکل خانوم بیدار شدی؟ چشم باز کردم و بهش نگاه کردم. چهره مهربونی داشت لبخندی زدم و گفتم: - سلام پاشا کجاست؟ دو تا دیگه پرستار دورم جمع شدن و یکی شون گفت: - ای جانم خوبی؟ پاشا کیه گلم؟ ما اومدیم لب ساحل قدیم بزنیم تو رو افتاده کنار ساحل پیدا کردیم انگار دریا اورده بودت نفس نمی کشیدی انقدر روی سینه ات فشار اوردیم تا اب بالا اوردی و یک هفته است بیهوشی خوشکل خانوم چقدر هم که نازی! مامان کوچولو هم که هستی! سری تکون دادم و گفتم: - ممنونم ازتون واقعا می شه به من یه گوشی بدید؟ دختره گوشی شو از جیب ش دراورد و گرفت سمتم شماره پاشا رو گرفتم که صدای داد ش توی گوشم پیچید و باعث شد بغض کنم: - چتههههههه روووهام چی از جوووووووونم می خوایییین بابا تمام زندگییییییمو گم کردم بزارییییین به حال خودم رههههههها باشم ول..و صدای گریه های مردونه اش می یومد. با بغض زمزمه کردم: - پاشا ...عزیزم.. و هق هق کردم صداش قطع شد یهو صدا گوش مو کر کرد: - یاس... صداش می لرزید: - یا..س دور..ت بگردم ...خوبی؟کج..ایی؟ هق هق کردم و نتونستم جواب شو بدم پرستار ازم گوشی رو گرفت و باهاش صحبت کرد و اون یکی داشت باهام حرف می زد ارومم کنه. پرستار گوشی رو گرفت سمتم و گفت: - عزیزم همسرت می خواد باهات صحبت کنه نگرانته. گوشی رو کنار گوشم نگه داشت و پاشا گفت: - یاس قلبم زندگیم خانومی می شنوی صدامو؟ لب زدم: - اره..توروخدا بیا. لب زد: - میام میام یه ساعت دیگه پیشتم بخواب استراحت کن دارم میام. و گوشی رو پرستار برداشت و پاشا گفت از جفتم تکون نخورن. تا وقتی که پاشا بیاد پرستار ها سه تاشون کنارم موندن. بعد یک ساعت و نیم در اتاق به شدت باز شد و پاشا داخل اومد. با دیدن ش چشام تر شد و که سریع سمتم اومد و محکم بغلم کرد و بوسه ای روی پیشونیم کاشت و همون طور که بغلم کرده بود گریه می کرد و اشک هاش روی شونه می ریخت و با هر اشک ش انگار اتیشم می زد! بغض کرده گفتم:. - پاشا می گن من مرده بودم این پرستار ها من و بچه امونو برگردوندن. پاشا برگشت و نگاه قدردانی بهشون انداخت و گفت: - واقعا بهتون مدیون ام هر کاری بخواید براتون می کنم . پرستار با لبخند گفت: - والا ما رفته بودیم هوا خوری خانومتون کنار ساحل افتاده بود و قلب ش نمی زد فشار به سینه اشون اوردیم اب و دادن بیرون بهوش اومدن و با طپش قلب ش بچه ام زنده شد که واقعا زنده و سالم بودن بچه کار ما نیست و دست الله ست و معجزه است!