eitaa logo
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
309 دنبال‌کننده
5هزار عکس
744 ویدیو
29 فایل
بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:🌿- سمتِ آرامش👇 کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان https://eitaa.com/samte_aramesh محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀! ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️" - وقف ِ حضرت ِ حجت ؛ ⎞🔗💛⎝‌↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
Tahdir-(www.AvayeQuran.ir)joze17.mp3
3.8M
🔊 گوش کنیم| تند خوانی قرآن کریم ⏯ 🎙/ زمان: ۳۱:۳۶ 🎤 استاد معتز آقایی ⬅️ با 🌹🌸 با ما همراه باشید
🍀 💎 🍀 لكنْ مِن واجِبِ حُقوقِ اللّهِ على عِبادِهِ النَّصيحَةُ بمَبْلَغِ جُهْدِهِم ، و التَّعاوُنُ على إقامَةِ الحقِّ بَينَهُ از حقوق واجبِ خداوند بر بندگانش اين است كه با تمام توانشان خير خواه يكديگر باشند و براى بر پا داشتن حقّ در ميان خويش، هميارى كنند ━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━━
🦋 💮 همیشه مهربان خواهم ماند حتی اگر کسی قدر مهربانیم را نداند من خدایی دارم که به جای همه برایم جبران میکند …
°•°•° زندگےدقیقامثل‌دوࢪبین‌عڪاسیہ📸 پس‌ࢪوۍمسائل‌مھم‌تمࢪڪزڪن🤠 لحظات‌خوبتُ‌ثبت‌ڪن🔗💜 نڪات‌منفےࢪوبہترڪن🔍 اگہ‌هࢪ روزیہ‌نڪتہ‌منفےࢪوبھترڪنے🤪 زندگیت‌پࢪمیشہ‌ازعڪسھاۍخوب‌وقشنگ😍🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن 🧡خیـــآل‌تــــــــــو🧡 سمت پله ها رفتم و گفتم: - من باید برم محمد الان بیدار می.. که بادیگارد با اشاره ارباب زاده جلوم وایساد. کم مونده بود پس بیفتم. حس می کردم پاهام توان نگه داشتن وزن مو نداره. روی زمین افتادم و دستامو جلوی صورتم گرفتم و زدم زیر گریه. ارباب زاده روی صندلی نشست و گفت: - خوب!حالا دو تا راه داریم یا اینکه غزال زن من بشه مادری کنه برای بچم که در این صورت من فرهاد و نه تنها می بخشم بهش خونه و کار هم می دم و راه دوم اینکه غزال همسر من نشه و من طلب مو با فرهاد صاف کنم که فقط با کشتن ش طلب من صاف می شه و من رضایت می دم. شکه سرمو بالا اوردم و ناباور نگاهش کردم و لب زدم: - تو این کارو نمی کنی! ارباب زاده گفت: - امتحان ش مجانیه. سرمو بین دستام گرفتم و اشکام دونه دونه روی زمین ریخت. فرهاد با صدای گرفته ای گفت: - این ..کار..و برای ..من می کنی مگه نه ابج..ی؟ با چشای اشکیم بهش نگاه کردم و گفتم: - چرا هیچی ت به بابا نرفته؟بابا کجاست ببینه با دختر یکی یدونه اش چیکار کردی!کجاست بیینه کل مال و منال شو فروختی مواد خریدی کجاست ببینه داداشم روی ناموس خودش شرط بندی کرده؟اخه کی خواهر خودشو می زاره وسط؟فرهاد من خواهرتم می فهمی؟مگه من از مدرسه می یومدم پسری چپ بهم نگاه می کرد تا خون از دماغ و دهن ش سرازیر نمی شد ولش نمی کردی؟کجا رفتته اون غیرتت؟کی انقدر بی شرف شدی فرهاد؟تو به جایی رسیدی که برای زندگی خودت داری منو معامله می کنی اره؟کی با خواهر خودش این کارو می کنی که تو کردی؟ هق زدم و داد کشیدم: - کییییی فرهاد؟ سرشو روی زانوش گذاشت و شونه هاش می لرزید. به ارباب زاده نگاه کردم و گفتم: - توروخدا این کارو نکن خواهش می کنم به برادرم رحم کن اون جوونه تازه 21 سالشه شده. ارباب زاده نگاهی به ساعت ش کرد و گفت: - 2 دقیقه وقت انتخاب داری. سرمو بین دستام گرفتم. چیکار می کردم؟ زندگی خودم یا داداشم؟ اگر می گفتم خودم تا اخر عمر باید با عذاب وجدان سر می کردم مگه من دل اینو داشتم مردن داداشمو بیینم؟ اخ خدا!کل رویاهام یه شبه دود شد رفت هوا. با صدای ارباب زاده بهش نگاه کردم: - خوب کدومو انتخاب می کنی؟ از نرده ی پله کردم و بلند شدم. فرهاد ملتمس بهم نگاه کرد پلکی زدم که اشکام سر خورد پایین و گفتم: - تو که تمام ارزو های منو نابود کردی زندگی رو ازم گرفتی اینم روش من مثل تو دل بدبخت کردن کسی رو ندارم فقط تا عمر داری یادت باشه چیکار کردی با من خوب؟ به ارباب زاده نگآه کردم و گفتم: - زن ت می شم فقط خونه و کار رو بهش نده اول بفرست ش کمپ اگه ترک کرد بعد بهش بده. بلند شد و گفت: - باشه فردا می ریم محضر بعد از رسمی شدن ازدواج مون می فرستمش بره کمپ خودم مراقبشم. سری تکون دادم که رو به بادیگاردش گفت: - بهش برسین. رو به من گفت: - بریم. نگاهی به فرهاد انداختم که باز اشک به چشمام هجوم اورد. دستمو جلوی دهنم گرفتم و بی جون از پله ها بالا رفتم. دستمو به دیوار گرفتم و سعی کردم هق هق مو خفه کنم. ارباب زاده درو بست و نگاهی بهم انداخت و گفت: - بسه اشکاتو پاک کن محمد اینجوری ببینتت می ترسه! هر طوری بود خودمو کنترل کردم و اشکامو پاک کردم. سمت عمارت راه افتادیم که گفت: - چرا بهم دروغ گفتی راجب خانواده ات؟ لب زدم: - دروغ نگفتم فقط نگفتم از دست برادرم فرار کردم چون منو قمار کرده.
📚 مشقت داشتن روزه به دلیل شغل 💠 سؤال: اگر روزه گرفتن برای کسی به دلیل نوع شغلی که دارد، مشقت داشته باشد و نتواند روزه را به پایان برساند؛ آیا می تواند از ابتدای صبح، روزه نگیرد؟ ✅ جواب: باید از هنگام اذان صبح، روزه را نیت کند و هرگاه در طول روز ادامۀ روزه، طاقت فرسا و غیرقابل تحمل شد، می تواند افطار کند و در زمان مناسب، قضای آن را بگیرد. 🍂🍃🍂🍃🌹🍂🍃🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزه خواران ماه رمضان به زبان مازندرانی😃😃😂😂 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✌🏼✌🏼 شاااااااااادبااااااااشین ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📣با ما همراه باشید ☆🌹🌸☆
شبۍشاید ࢪها ڪࢪدم جهانِ چون سࢪابم ࢪا🐚°؛ کسۍ اینجا نمۍ فهمد من و حالِ خࢪابم ࢪا🪐°❤️‍🩹:>>
دوامُ الحال مِنَ المُحال «هیچ حالی دائمی نیست.» - امیرالمومنین‌علی'‌؏' -❤️‍🩹
چادرم را باد نیاوردھ ڪھ باد ببرھ… چادرم پرچم غیرتِ همھ‌ے مردمان سرزمینم است ڪھ سرخے خونشان را بھ سیاهے آن بخشیدھ‌اند:) 💕✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا