🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
♥️اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹
🕊🙏🕊🙏🕊🙏🕊🙏🕊
🌷شهادت مادر سه شهید
مادر سه شهید بود. یکی از رفقا ازشون پرسید: مادر ناراحت نیستی سه پسرت شهید شدند؟!! جواب داد: اگه پنجاه تا پسر هم داشتـم فدای اسلام میکردم...
وقتی بهــش میگفتی دعا کنید شهـید بشیم، میگفت: "چنین دعایی نمیکنـم، اگه شهیـد بشید امامخامنهای تنها میمونه... باید در رکاب امام خامنهای بمونید.دعا میکنم که اجر شهید بهتون بدهند..."
زیر زمین خونه اش رو کرده بود حسینیه...
کلی کار فرهنگی میکرد این بانوی سالخورده...
منصورش هم مفقود بود. میگفت:منصورم برمیگرده... ما هم منتظر بودیم منصورش بیاد، اما انگار قرار بوده آقا منصور مادر رو ببره پیش خودش ، تا مهمان سفرهی امام حسین(ع) بشن...
مادر بزرگوارِ #شهیدان_کارکوبزاده به فرزندان شهید خود پیوست. و ما تازه فهمیدیم ایشون جانباز شیمیایی بوده...
🌷نام مادر هم جزء شهیدان نوشته شد
🔰 وصیت نامه شهید؛
فرزندانم!
به خاطر اسلام و پیروزی و فتح قله های اسلام چه حرف ها که از دوست و دشمن نشنیده ام.
خودخواهی، مقام پرستی و غیره را به من تهمت زده اند، ولی باز من این سدها را شکستم و به راهم ادامه دادم..
فرزندم بنت الهدی جان!
زمانی که این نامه را می خوانی هم چون کوه استوار در برابر حوادث ناگوار مقاومت کن، زیرا خداوند فرمود:
«من شما انسان ها را در سختی ها آفریدم و در سختی ها آزمایش خواهم کرد.
#شهید_محمدرضا_عسگری🌷
ولادت: ۱۳۳۷/۷/۶ ،روستای لیوانغربی در شهرستان گرگان
#شهادت: ۱۳۶۵/۴/۱۰
علمیات کربلای یک دشت مهران در قلاویزان به شهادت رسید و پیکر او در منطقه عملیاتی باقی ماند و مفقودالاثر شد.
💚 اللهم عجل لولیک الفرج💚
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#گرم_شدن_با_سنگ_و_خاک!
🌷چند روزی که در عملیات کربلای ١٠ بودیم، شب ها، هوا سرد ولی روزها، آفتاب تیزی را داشتیم، از این دو هوائه شدن جز سرما خوردن و قُلنج کردن چیزی عاید ما نمی شد، توی سنگر کوچک و رو بازى که من در آنجا بودم دو مرد میانسال هم بودند که بیشتر کارهای مرا آنها انجام می دادند.
🌷....شب که می شد از شدت سرما می لرزیدیم، یک پیراهن نظامی تا چه اندازه می توانست جلوی سرما را بگیرد؟! وقتی می خوابیدم آن دو مرد میانسال، سنگ و خاک هایی را که برای حفر سنگر درآورده بودیم، به روی من می ریختند تا کمی از لرزش بدنم را بکاهند، چون واقعاً سرد بود، جور نگهبانی ام را آنها می کشیدند.
🌷و جالب تر این که فرمانده گردان کیسه غذا را به دوش مى گذاشت و از پایین قله به بالا می آورد. وقتی فرمانده گردان را آنگونه می دیدم هم خجالت می کشیدم و هم تعجب می کردم، مگر می شود فرمانده گردانی در حمل غذای نیروهایش کیسه به دوش بگیرد؟!
#راوی: رزمنده دلاور یوسف حسین نژاد
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
💚 اللهم عجل لولیک الفرج💚
تـو بایـد باشی
تا روز هایم پر شود از نور
پر شود از#عشــق
و دقایقم از #شهادت
و باشهدا بودن لبریز گردد ...
تــو باید باشی
#شهید_قاسم_سلیمانی
🌷سنگر عشق🌷
💖💐💕🔆💕💐💖 #داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_سوم ساعت ۱
💖💐💕🔆💕💐💖
#داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_چهارم
یادمه یه بار سال اول دبیرستان بودم برای عید مارو تعطیل نمیکردن
منو یه اکیپ از بچه ها شیشه های مدرسه آوردیم پایین
بخاطر بی حجابیم از مدرسه اخراج شدم
منم ک غد و لجباز
لج کردم مدرسه نرفتم دیگه
سر لجبازی هام مدرسه نرفتم و ترک تحصیل کردم
یه سالی از درس و مدرسه عقب موندم
بعد از اون یه سال پدرم منو تو مدرسه بزرگسالان ثبت نام کرد
سن های دانش آموزای کلاس ما زیاد باهم فاصله نداشت
تقریبا ۱۷-۲۵بودیم
همه جور تیپ تو بچه ها بود
روز اول ک رفتم مدرسه دیدم تو کلاسمون یه دختر خیلی محجبه هست
پیش خودم گفتم ترلان این دختره جون میده برای اذیت کردن 😁😁😁
دبیر زیست وارد کلاس شد
اسمها ک خوند فهمیدم اسمش فاطمه سادات است فامیلیشم حسینی
اسم منو ک خوند
تا گفت حنانه محکم کوبیدم رو میز گفتم اسم من ترلانه فهمیدید
فاطمه سادات از پشت بازومو کشید گفت زشته حنانه خانم چه خبرته دختر معلم عزت و احترام داره
برگشتم سمتش و گفتم تو چی میگی دختریه امل
فاطمه سادات :😳😳🙄🙄🙄
من :😡😡😡😡
هیچوقت فکرشم نمیکردم این دختر بزرگترین تغییر در زندگیم انجام بده
بعد چندروز از بچه ها شنیدم فاطمه سادات ۲۱سالشه متاهله و یه دختر یک ساله داره
همسرشم طلبه اس
بخاطر دخترش یکی دوسالی ترک تحصیل کرده
سر کلاس بودیم دبیر جبر و احتمالات فاطمه سادات را صدا کرد پای تخته
منم از قصد براش زیر پای انداختم 😁😁
نزدیک بود سرش بشکنه ک سریع خودشو جمع کرد
چقدر اذیتش میکردم
طفلک را
اما اون شدیدا صبور بود
یه بار تو حیاط مدرسه نشسته بودم که اومد پیشم نشست
#ادامه_دارد...
#نویسنده: بانو....ش
مبعث، روز بیداری عاطفه هایی است که در خواب عظیم غفلت انسانیتْ آرمیده بودند. روز شکوفایی ارزش هایی است که قرن ها در خاک تیره جهلْ مدفون می شد. روز برانگیختن خردهایی است که در کابوس دهشت ناک هوس پرستی ها، خرافه گرایی ها و جهل پیشگی ها، پریشان گشته بود.
آن هنگام که پیامبر آخرین در بیست و هفتمین روز رجبْ به نجات انسان ها شتافت، گل های عاطفه از سرزمین دل ها رویید، بذر ارزش ها در دشت تفتیده جان ها پاشیده شد و خِردهای خفته، با بانگ بیدارباش محمّد، طلوعی تازه گرفت.
#مبعث
🍃🌺🍃