eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
2.5هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
1 فایل
🌱درمنظومه شمسی سیاره ایست به نام زمین🌱 درگوشه ای از این سیاره جغرافیای ست به نام ایران در تاریخ ایستادگی ایران روایت ست بنام #دفاع_مقدس🌱 #نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس 🌱چه سر ها داده ایم برای سربلندی ایران🌱 #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبیین
مشاهده در ایتا
دانلود
جاماندگان از قافله عشق 🦋
🔻نقش قرارگاه کربلا در عملیات کربلای۵ به روایت اسناد - ۹ ♦️ پس از صحبت‌های مقد
🔻 نقش قرارگاه کربلا در به روایت اسناد ۱۰ 🔹غلامپور: من به‌عنوان فرمانده قرارگاه ممکن است ابهام داشته باشم ولی نمی‌توانم سنگ بندازم جلو پای . منطقه شما چهار مشکل زیر را دارد که باید حل بشود. پس امشب شما شناسایی‌تان را شروع کنید. مهندسی شما عقب است و باید تلاش بیشتری کنید و سریع بیایید پای کار. واحدهایتان را به واحدهای قرارگاه وصل کنید تا هرچه داشتیم به شما بدهیم. جاده عقبه‌تان هم حسینیه است که باید آماده شود. ♦️ غلامپور پس از جلسه با فرمانده تیپ ۱۸ الغدیر و خواندن نماز، جلسه‌ای با عبداللهی مسئول حفاظت اطلاعات قرارگاه کربلا گذاشت تا ضمن توصیه‌هایی درباره نحوه تردد خودروها در روز و شب، دستورالعمل حفاظتی مورد نیاز برای عملیات را تهیه کند تا از یک‌سو فعالیت نیروهای خودی، هشیاری دشمن را به‌دنبال نداشته باشد و ازسوی دیگر از سرعت عمل یگان‌ها جلوگیری نکند. در پایان این جلسه غلامپور پس از خواندن نامه‌های رضایی که در ارتباط‌ با سرعت عمل در آمادگی یگان‌ها صادر شده بود، گفت: ♦️در ذهن فرماندهی و تدبیر ایشان اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد، ایشان سرعت را بر حفاظت ترجیح می‌دهند. ذهن فرماندهی سرعت عمل است. با سرعت عمل است که تأمین می‌شود. 🔹با پایان‌ یافتن جلسه، درحالی‌که ساعت ۱۹:۳۰ را نشان می‌داد، برادر موحدی‌خواه یکی از مسئولان وارد اتاق فرماندهی شد. وی در ابتدای صحبت خود، جهادهای مربوط به قرارگاه کربلا را معرفی کرد که شامل جهادهای اراک، کهگیلویه‌ و بویراحمد، فارس، باختران، نجف‌آباد، کرمان و سمنان بودند. وی در ادامه صحبت‌های خود گفت، به این جهادها مأموریت جاده‌سازی، احداث مواضع توپخانه و تکمیل عقبه‌ها را داده‌ایم. غلامپور نیز ضمن تأیید این موارد تأکید کرد که احداث و تکمیل مواضع توپخانه اولویت اوّل و احداث جاده‌ها اولویت دوم است. ♦️هنوز جلسه با مسئول جهادسازندگی پایان نیافته بود که سفره شام پهن شد، چند بشقاب ساده، پنج عدد کنسرو ماهی، دو کاسه ماست و چند تکه نان مجموع شامی بود که صرف شد، البته در این بزم، صیاف‌زاده و محرابی نیز حضور داشتند. پس از شام در ساعت ۲۱:۳۰ برادر فرهاد یعقوبی مسئول ۴۵ مهندسی جوادالائمه وارد قرارگاه شد. وی ضمن گزارش اقدامات یگان خود از مشکلات و کمبودها گفت و 👈پیش‌بینی کرد برای تکمیل فعالیت‌ها حداقل به پانزده تا بیست روز وقت نیاز است. آن هم اگر بتوان به‌صورت شبانه‌روزی و ممتد کار کرد. غلامپور نیز طبق معمول از حساسیت فرماندهی کل سپاه و تأکید وی بر سرعت عمل گفت و اشاره کرد: ♦️کار شما یکی جاده شلمچه است یکی هم جاده سمت هلالی‌ها که قرار است (قالیباف) [لشکر ۵ نصر] عمل کند. باید شن‌ریزی جاده‌ها را در سه فاز انجام دهید، ،_هم_عصر_و_هم_شب تا صبح باید کار کنید. کار سوم شما دپوی شن است. سعی کنید یک روال مشخص را دنبال نکنید. یعنی یک روز پانصد متر را کار کنید، بعد هزار متر را جا بگذارید و پس از آن دوباره پانصد متر را کار کنید. نقطه به نقطه کار کنید تا از و آتش دشمن در امان باشید.(یعنی اگر یک جا وثابت کار کنید رصد می شوید) به‌طور ممتد و کار نکنید. در ادامه عملیات هم باید آماده باشید که جاده شلمچه را به‌طرف دشمن وصل کنید که بعد از عملیات از آن استفاده کنیم. ♦️ جلسه با آقای یعقوبی فرمانده تیپ مهندسی به اتمام نرسیده بود که لشکر ۲۱ امام رضا(ع)، فرمانده تیپ ۱۲ قائم، مهندس و برادر وارد شدند و به جمع حاضر در اتاق فرماندهی پیوستند. 👈پس از سلام و احوال‌پرسی، برادر غلامپور گزارشی از پیشرفت اقدامات مهندسی داد و در ادامه بحث قبلی رو به آقای فرهاد یعقوبی کرد و گفت، اگر می‌توانید دپوی شن را به کنار نهر انتقال بدهید که یگان‌ها در چند محور بتوانند استفاده کنند. 🔹جمله آقای غلامپور هنوز به پایان نرسیده بود که قرارگاه رفت. سکوتی ناخواسته بر جلسه حاکم شد. شرکت‌کنندگان در جلسه یکی پس از دیگری خود را روشن کردند. در همین لحظه یک سینی پر از پرتقال و چند بشقاب و چاقو در میان اتاق و شرکت‌کنندگان جلسه گذاشته شد. غلامپور بلافاصله نقشه‌ای را که فرماندهان و مسئولان دور آن حلقه زده بودند، جمع کرد و به کناری گذاشت و همه با استفاده از تاریکی مشغول پوست‌کندن و خوردن پرتقال شدیم. اگر انصاف به خرج دهیم، مزه و شیرینی پرتقال‌های است. ♦️ ساعت، ۱۰:۴۵ دقیقه را نشان می‌داد که موتور برق کنار قرارگاه روشن و برق وصل شد. با روشن‌شدن چراغ اتاق و پس از چند لحظه سینی پرتقال‌ها به کناری گذاشته شد و مجدداً عملیاتی منطقه در میان حاضرین پهن شد        ‌‌‍‌...... @seYed_Ekhlas🇮🇷
🔻  خاطرات اسیر عراقی               دکتر مجتبی الحسینی      ‌‌‍‌‎ ♦️ شب دوم آوریل ۱۹۸۲ / ۱۳ فروردین ۱۳۶۱ بود که به واحد پزشکی ۱۱ رسیدم. نتایج جنگ بر روحیه نیروهای عراقی تاثیر گذاشته بود. دیگر فریب و نیرنگ و ادعای دستگاه تبلیغاتی رژیم مبنی بر این که نیروهای ایرانی مستقر در منطقه شوش و دزفول از لشکر ۷۷ گرفته تا تیپ ۵۵ کماندویی و لشکر ۲۱ تار و مار شده‌اند، نبود. از جمله تاثیرات نبرد این بود که نیروهای ما عقبه خود را در منطقه جفیر به پشت مرزها انتقال داده بودند تا تجربه محاصره واحدهای پشتیبانی تکرار نشود. ♦️ همچنین رادیوهای پرسنل ارتش به جز افسران جمع آوری شد. توجیه فرماندهان ارتش این بود که رادیو ایران با پخش برنامه های خود روحیه نیروهای عراقی را تضعیف کرده و از طریق رادیو اطلاعیه ها و خبرهای کذبی پخش می‌کند. تصور می‌کنم این توجيه صحیح باشد زیرا رسانه های تبلیغاتی ایران در بین نیروهای ما از اهمیت خاصی برخوردار بودند و تاثیر به سزایی در روحیه افراد ما که یک کلمه از حرفهای دستگاه تبلیغاتی عراق را باور نمی کردند برجای می . ♦️همین امر باعث شده بود که عده ای از نفرات واحدهای عراقی در طول نبردها، خودشان را کنند. چند روز بعد دکتر احسان الحیدری که به درجه سرگردی ارتقا یافته بود از من خواست به گروهان کماندویی تیپ بیستم بروم و به افراد آن یگان واکسن آبله تزریق کنم. از شنیدن این موضوع تعجب کرده و گفتم: «دکتر شما اطلاع دارید که سازمان بهداشت جهانی سالها قبل اعلام نمود که آبله ریشه کن شده و آخرین مورد در به ثبت رسیده است سالهاست که این بیماری از رخت بربسته است.» پاسخ داد: ♦️«قبول دارم ولی چه کار کنم؟ دستوری است که از سوی فرماندهان ارتش صادر شده است. آنها می‌گویند اطلاعاتی براین اساس در اختیار دارند که بیماری آبله در بین نیروهای طرف مقابل شیوع پیدا کرده است.» به او گفتم: «بنابراین چرا تمامی واحدها را واکسیناسیون نکنیم. ♦️تنها واکسیناسیون گروهان کماندویی چه فایده ای دارد؟» ساکت شد و پاسخی نداد. فهمیدم که این هم از بازیهای بعثی‌هاست که می‌خواهند روحیه نیروهای ما را در برابر نیروهای ایرانی تقویت کنند. صبح روز بعد، من و دو نفر از بهیاران، با یک دستگاه آمبولانس به طرف مواضع گروهان کماندویی واقع در نزدیکی سواحل رود کارون که مشرف بر حمید بود حرکت کردیم. آنجا یک جاده خاکی داشت که از جاده اهواز خرمشهر به سمت رود کارون و منتهی به مواضع همین گروهان امتداد می یافت. خود جاده بسیار بود، زیرا در معرض حملات مداوم توپخانه نیروهای قرار داشت. ناگزیر از راهی بین درختان کوچک گز که در ضلع شرقی ایستگاه «ماکروی» کاشته شده بودند عبور کردیم تا از حملات ایران در امان بمانیم. پس از پیمودن مسیری حدود سه کیلومتر به مدخل گروهان رسیدیم. دو سرباز نگهبان به استقبال ما آمدند و خواستند خیلی سریع آمبولانس را مخفی کنیم زیرا منطقه بسیار خطرناک بود. به سرعت پیاده شدیم و راننده، آمبولانس را در یکی از سنگرهای نزدیک مخفی کرد. از یکی از سربازان محل گروهان را پرسیدم گفت: « بایستی این جاده تنگ و باریک را پیاده طی کنید مبادا منحرف شوید، زیرا تمامی منطقه مین گذاری شده است!» پرسیدم چه کسی این مین‌ها را کاشته است ؟ ♦️پاسخ داد: «از آنجایی که نیروهای ما در این منطقه حضور نداشتند ایرانیها با استفاده از فرصت به داخل منطقه نفوذ کرده و سرتاسر آن را مین گذاری کرده اند.» به او گفتم: «ما از جاده درختان کوچک آمدیم.» به شدت تعجب کرد و گفت: «از جاده درختان کوچک!... یک مین هم منفجر نشد؟ گفتم: «می بینی که سالم هستیم.» گفت: «دکتر آن تل گیاهان خشک را می‌بینی؟» گفتم: «بلی می‌بینم.» گفت: «شب گذشته زیر یک وسیله موتوری سنگین مینی منفجر شد. ما هم گیاهان خشک را برروی آن جمع کردیم تا ایرانی‌ها متوجه نشوند.» به آن تل نزدیک شدم. # بولدوزر منهدم شده ای را زیر آن مشاهده کردم. از این که خود را سالم می دیدیم و توانسته بودیم با آمبولانس از بین آن همه مین سالم عبور کنیم، خدا را شکر کردم. ♦️رنگ از رخسار همراهانم پریده و ترس و نگرانی بر وجودشان چیره شده بود، به طوری که التماس می کردند آنها را بر گردانم. در حقیقت من هم دچار اضطراب شده بودم زیرا خطرناکترین چیز در جبهه انفجار ها و مین‌هاست. با این همه همراهانم را تسلی دادم و از یکی از سربازان خواستم به عنوان راهنما پیشاپیش ما حرکت کند. آن سرباز به راه افتاد و ما هم با گامهایی سریع و لرزان پشت سر او حرکت کردیم. پس از ۲۰ دقیقه راه پیمایی به قرارگاه گروهان کماندویی که از چند سنگر کوچک تشکیل یافته بود رسیدیم، فرمانده گروهان را ملاقات کردم و ماموریتمان را برایش تشریح نمودم.      ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷