💠عشق_فرا_زمینی...
🌷نميدونم از كجا شروع كنم...
تموم زندگيم با شهيد پر از خاطره ست و زيبايي...💕
همين حالا تو نبودش وجودشو حس ميكنم و...
هر روزمو با اون شروع ميكنم و شبمو باهاش او به آخر ميرسونم...❤️
🌷شهريور ۹۳ بود...
شب ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها...
واسه اقامه نماز جماعت🤲🏼 به مسجد جامع شهرمون رفته بودم...بعد اقامه نماز...
مراسم جشنی تو مسجد برگزار بود... یه خانوم مسنی بهم اشاره كرد كه پذيرايی شيرينی و شربتو به عهده بگيرم...
🌷حين پذيرايی...
مادر و خواهر شهيد بنده رو ديدن و اجازه خواستگاری گرفتن...😍
بعد ملاقات اوليه...خدای متعال مهرمونو تو دل هم انداخت و...❤️ بعد چندين جلسه خواستگاری و آمد و رفت...
به عقد هم در اومديم...💕
🌷يادمه بهش گفتم...
عشق ما از يه عشق زمينی فراتره و...❤️ انشاءالله به عشق آسمانی برسه...بهش گفتم...
من تو زندگی دنبال عاقبتبخيری با شما هستم و...
اميدوارم خوشبختترين آدما باشيم...💕
🌷تو خواستگاری...💕
از خودش تعريف نميكرد...
فقط ميگفت اگه مشكل و سختی ای تو ازدواجمون پيش اومد...
بعد ازدواج همه رو جبران ميكنه...
الحمدالله...
چه قبل ازدواج و چه بعد ازدواج واسم كم نذاشت و...كاملاً حواسش بهم بود...❤️
#شهید_یدالله_ترمیمی
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃صلوات
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
@seedammar
💠اربابم سرم را به زانو گرفت
🌷چند روز بعد شهادت آقا یدالله یکی از سپاهیان که از همکاران این شهید بزرگوار بودند نقل کردند؛ آقا یدالله را در عالم خواب دیدم..به ایشان عرض کردم یدالله جان تو که کشته شدی! اینجا چه میکنی؟
🌷ایشان در پاسخ به بنده عرض کردند:
من کشته نشده ام و "زنده ام"...
باز بنده به ایشان عرض کردم: شنیدم که تو در خواب بودی که شهید شدی!
🌷این شهید بزرگوار گفتند: بلی!در خواب بودم..پیش از آن که تیر به سرم اصابت کند ارباب و مولایم اباعبدالله حسین 'علیه السلام' به بالینم آمدند و سر مرا به زانو گرفتند و فرمودند: "الان تیر به سر شما اصابت می کند و شما هیچ دردی احساس نخواهید کرد...!
🌾راوی: از همکاران شهید مدافع حرم یدالله ترمیمی
#شهید_یدالله_ترمیمی
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃صلوات
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
@seedammar
💠شهید نواب صفوی خبر شهادت یدالله شهیدم را دادند
💢بنده از دوران نوجوانی از رهروان و دوست داران شهید بزرگوار سید مجتبی نواب صفوی بودم و همیشه سعی بر این داشتم که روش و منش این شهید بزرگوار را در زندگی سر لوحه خویش قرار دهم و بسیار علاقه مند به ایشان بودم و هستم.
💢۱۱ فروردین سال ۹۶ به همراه خانواده به قم و زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها رفتیم.صبح روز بعد یعنی ۱۲ فروردین به مزار شهید سید مجتبی نواب صفوی واقع در قبرستان وادی السلام قم رفتیم و بنده مثل تمام سال های زندگیَم به این شهید بزرگوار توسل کردم و چندین بار صورتم را با خاک مطهر مزار این شهید عزیز متبرک کردم و به ایشان عرض کردم آقا یدالله در سوریه هستند بعد از خدا ،ایشان را به شما میسپارم.
💢بعد از ظهر که به محل اقامت برگشتیم بنده احساس خستگی کردم و چشمانم کم کم بسته شد و به خواب رفتم.
💢در خواب شهید سید مجتبی نواب صفوی را دیدم که در مقابل بنده ایستاده اند و خطاب به بنده میگویند: پدر شهید برخیز...بنده جذب ایشان بودم و متوجه کلام ایشان نشدم. دوباره ایشان فرمودند: پدر شهید مدافع حرم برخیز. باز هم انگار بنده به خود نیامده بودم.
💢برای بار سوم ایشان خطاب به بنده فرمودند:پدر شهید یدالله برخیز. یدالله شما شهید شده...خود را مهیا و آماده کنید..و چند بار فرمودند: محکم باشید..محکم باشید..محکم باشید.
💢ناگهان از خواب بیدار شدم...تلفن همراه بنده زنگ خورد و خبر دادند که آقا یدالله به شهادت رسیده است.
🌿به نقل از پدر شهید
#شهید_یدالله_ترمیمی🌷
#شهید_سیدمجتبی_نواب_صفوی🌷
🍃🌹صلوات
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#هادی_دلها_ابرا
#همسر_شهید🔻
💢همین حالا در نبودش احساس #بودنش را دارم و هر روزم را با او شروع میکنم♥️ و شبم را با او به #اتمام میرسانم.
#شهید_یدالله_ترمیمی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹صلوات
#خاطرات_شهدا🌷
🔰هر چند #گذشتن و راضی شدن سخت بود، ولی من راضی بودم و اجباری در کار نبود❌ شوق همسرم برای رفتن و مظلومیت شیعیان #سوریه را میدیدم.
🔰شبی که میخواست #اعزام شود با هم سمت مسجد🕌 رفتیم و بعد از نماز به رستورانی برای صرف شام🍲 رفتیم. لحظه رفتن وقتی از درب منزل کاسه آبی #پشت_سرش ریختم، قلب خودم انگار همان لحظه داشت بیرون میزد و بغض سنگینی مرا خفه میکرد😢 دلم آشوب بود💗
🔰از همان لحظه #دلتنگیام شروع شد، ولی سعی کردم طوری رفتار کنم که نگران😥 نباشد و حتی اشکی برای رفتنش نریزم🚫 که مبادا #دلش بلرزد.
🔰یدالله، در #فروردینماه سال 96 با اصابت گلوله تک تیرانداز داعشی به ناحیه سرش💥 به درجه رفیع #شهادت نائل آمد. روزهای اول هر روز چندبار تماس میگرفت و از حرم حضرت زینب (س) و #غربت آنجا برایم حرف میزود و میگفت کاش در کنارش بودم و غربت آنجا را میدیدم😔
🔰اما کم کم به دلیل اعزام به مناطق تماسها☎️ کاهش یافت و بهطبع #نگرانی و دلتنگی من بیشتر شد. تا اینکه #آخرین باری که تماس گرفت 8 فروردینماه 96 بود. ساعت حدود 3 بعدازظهر با من تماس گرفت📞 و گفت که برای برداشتن مهمات به منطقه برگشته است و باید دوباره به خط بروند
🔰و قرار شد "لحظه آخر" دوباره تماس بگیرد و حدود یک ربع بعد⏰ دوباره زنگ زد و #آخرین_جملاتی که بین ما رد و بدل شد این بود که گفتم «مراقب خودت باش، یه یدالله♥️ که بیشتر ندارم. همسرم هم در جواب من گفت: نگران نباش، من هر لحظه #بیادتم...»
🔰بعد از این تماس تا روز #شهادتش تماس نگرفت و من خیلی نگران بودم، ظهر روز 12 فروردینماه📆 این حالت به اوج خود رسید و من نتوانستم از شدت نگرانی لب به چیزی بزنم. بعد از ظهر با یکی از دوستانمان که همسرش دوست و #همکار شوهرم بود تماس گرفتم☎️ و به منزل وی رفتم تا کمی آرام شوم و از طریقی خبری از سلامت #یدالله بگیرم
🔰دوست همسرم خبر شهادت🌷 عزیزم را میدانست ولی برای #آرامش قلب من گفت که حالش خوب است و شب به منزل پدرم رفتم🏡 ولی نتوانستم بخوابم و #سردرد شدیدی داشتم تا اینکه نزدیک صبح خوابم برد ولی صبح زود با صدای تماسی که با پدرم گرفته شد از خواب پریدم و از لحن صدای پدر متوجه شدم که #یدالله_شهید_شده است.
راوی: همسرشهید
#شهید_یدالله_ترمیمی
🌹🍃🌹🍃صلوات
🔰روایت همسر شهید از رویای صادقه یدالله:
🔸روزی که به همراه مادرش برای #خواستگاری آمدند. گفت می خواهد با من به تنهایی👤 صحبت کند. چند مورد از خودش و از کارش گفت و خواست جواب من رو بدونه.
🔹برام عجیب بود که چطور هیچ #شرط و ملاکی مطرح نکرد❌ بعد ازدواج گفت: چند سال پیش، تو رو توی #خواب دیدم که "لباس سبز" تنت بود وبهم گفتن همسر آیندت این خانم هست.
🔸اون روزی که من رفته بودم مسجد جامع و برای "اولین بار" ایشان و مادرش من را دیدند، زیر چادر #مانتو_سبز تنم بود. قبل رفتن به سوریه هم برام لباس سبز خرید🛍
#شهید_یدالله_ترمیمی
#ایام_شهادت
🌹🍃صلوات
@seedammar
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی