کنار چشم های تو
دو فنجان قهوه
چه تناسب فاخری ایجاد می کند
آن دو دل می برند
واین دو
آن دلبری را
تسکین می دهند
خوب است قهوه هست
تا قدری ،آرامم کند...
#علیرضا_ناظمی
#شعر_سپید
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارسال کن برای دوستانت🥰
✨در پناه حق شاد و سربلند باشید
🌸 هفته عالی پیش رو داشته باشید
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
زلف از بهر نگار شانه زدم
شانه بشکست وپیچید موی مرا
نیست غم شانه و زُلفی که شکست
همه برد حرمت گیسوی مرا
#مریم_نامداری (قمر)
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای کاش میشد...
آهوان گم شدند در شب دشت...
آه از آن رفتگان بیبرگشت...
#هوشنگ_ابتهاج
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ای آینه ی حضرت حق، وی شه امجد
لطف تو بود بر سر ما سایه ی سرمد
هر صبح به پابوسی ات ای شاه خراسان
خورشید طلوع می کند از جانب مشهد
نور متصاعد شده زان طاق مقرنس
صد طعنه فشاندست برین برج زبرجد
آری که خراسان همان جاست که از وی
ذرّاتِ تبرک شده ی نور بیاسد
خواهند که در ملجأت آرام بگیرند
انسان و ملک، جن و وحوش و پری و دد
در حسرت اویختن از گوش منارت
هر شب به حریم تو نظر دوخته فَرقَد
مهر تو و آل تو به دل بِه بود از حِرز
ایران همه در سایه الطاف تو رامد
آرام تویی، چرخ همه نطع تو مولا
خواهد دل دیوانه ی من دور تو گردد
احباب شما در دو جهان پادشهانند
آری دو جهان هم به گداییت نیرزد
امسال براتی بده تا تازه کنیم عهد
نگذار که این فاصله ها بگذرد از حد
این مدعیانی که دو - سه نکته نوشتند
در مکتب عشق تو کم از کودک ابجد
#محمدعلی_نقدی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو را با غیر میبینم، صدایم در نمیآید
دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمیآید
نشستم، باده خوردم،
خون گریستم، کنجی افتادم
تحمل میرود اما شب غم سر نمیآید..
#مهدی_اخوان_ثالث
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
چراغ خانه ام
دلواپس ، رو به کدام پنجره میسوخت
که بوی تو را دود کرد؟؟
تا با انتهای انگشتهای آجری م چاله ی
خوابم را بکنم؟؟
بالشی میخواهم
که نجوا کند خواب را در شقیقه هام
در شقیقه های سردم...
تا رویای بی وقفه ی مرگ...
بگو چراگاه حرف ها بیایند
تا نشخوار شعر من ...
نکند چشم انتظاری
لب خوانیِ سکوت یادشان داده است
که ماتم برده روی ماتمِ واژه ها!!!
خط میان کتاب ها
و تمام تقویم دیروز را
با قفل بی کلید فراموشی
می شود برید ...
قفل و فلسفه اش را نمی شناسم
اما بسته شد روی چراغ رویایم
صورت صامت پنجره
که انهدام نور را به چشم های غرق شده ام می کشاند
تا تو ...
تمام تورا
که چهار قاب پنجره است
بو بکشم ...
کاش بوی خمیازه برسد از جایی .....
باز هذیان
باز پژواک هذیان
باز پنجره
پنجره های کاذب..
باز عضلات بودنم خواب میرود
درون دالان شب...
و دلم آنقدر میگیرد که
میمیرد...
#فاطمه_سلطانی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
چون پرسم از پناهی، پشتی و تکیهگاهی
آغوش مهربانت، از هر جواب خوشتر
#حسین_منزوی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
1800216322_-189551076.mp3
6.95M
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🎙 #مرتضی_محمدی
🎼 جانان💞❤️
دل بریدن از تو دلبر کارِ آسانی نبود
گریه کردن زیر باران کارِ پنهانی نبود
تیر ها پرتاب کردی،من تماشا کردمت
تیر معنایش ندانستم، چو میدانی نبود!
بند و زنجیرم که کردی جُرم من بر تو چه بود؟
فرض ما در بند تو باشیم ، زندانی نبود !
دیر فهمیدی که در من هیچ جرمی هم نبود
بر منم یک عذر کردی،حیف خواهانی نبود
چون هدف قلبم گرفتی زین هدف قصدت چه بود؟
تو در این قلبم نمی دیدی که جانانی نبود؟
از دلم جان برده ای اینک ز او جان خواستی؟
کلّ جانم در همین دل بود و نه جانی نبود
باز گر فرصت بخواهی بر دلم جانی دهی
این دلم قدری شکستی راهِ جبرانی نبود
جانِ دل با تیر یک زخمی عمیقی برنِگاشت
تیر در جانش نهان شد، جای حیرانی نبود!
آوری گر چتر هم بر جسمِ تَر بالای من
دیر شد،تن خیس شد، دیگر نه بارانی نبود !
ماهِ در شب های تاریکم تو بودی یارِ من
خواستم باشی که دیگر ماهِ تابانی نبود
#آتنا_اظهری
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
خبر دارم که با نازت چه با آیینه ها کردی
زدی برهم دو پلکت را و غوغایی به پا کردی
بنازم نازِ شستت را و چشمِ نیمه مستت را
بگو با راه و رسم الخطِ ابرویت چها کردی
شدم مجذوبِ پاورچین و پاورچینِ مهتابت
همان شب که مرا از باغِ خوشبختی صدا کردی
نفس در سینه شد حبس و دل از شادی به لرز آمد
برایم بس که بی رحمانه خود را دلربا کردی
تعجب می کنم با گوشه یِ چشمی و لبخندی
چگونه در دلِ تنگم خودت را خوب جا کردی
برایم خواستی نسخه بپیچی قرصِ ماهت را
تب و تابِ مرا دیدی و من را مبتلا کردی
چه غوغا تخته سنگِ مرمرِ خیس از شرابی شد
بر و دوشی که بر آن آبشارت را رها کردی
تو و دف دف نوازی ها، من و دیوانه بازی ها
امان از شورِ شیرینی که با رقصت به پا کردی
برای این که دنیا بعد از این مستِ غزل باشد
مرا با طعمِ شیرینِ لبانت آشنا کردی
نوشتم زیر شعرم: سوخت جانم، چاره ای کن عشق
به لبخندی و آهی و نگاهی اکتفا کردی
#شهراد_میدری
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky