eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.2هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 🌸 لبخندی رو لبم نشست از این احساسات سرشارش  گفت: _ولی دیگه دل غمدیده ام شاد شد لبخندم عمیق تر شد اونم لبخندی زد و گفت: _آخه تو چرا انقدر خوبی؟! در جواب حرفش فقط سرمو انداختم پایین که گفت: _اگه اجازه بدی رفع زحمت کنم، دوستان منتظرن به جایی اشاره کرد تازه متوجه دوستاش و محمد شدم که گوشه ای ایستاده بودن،  بلند شد ایستاد... که یاد انگشترش افتادم و سریع گرفتم جلوش - این دیشب اومده بود تو وسایلام گرفتش و گفت: _چقدر دنبالش گشتم نگاه شیطنت باری بهم انداخت وگفت: _پس این کوچولو تو رو کشونده تا اینجا خندیدم... که گفت: _آخ آخ یادم باشه اینو بازم جا بزارم .. معجزه میکنه ها فقط به حرفاش میخندیدم، این لحظات آخر چه قدر سعی داشت خوشحالم کنه - خب معصومه جان حلالم کن، برام زیاد دعا کن، مراقب خودتم باش،یاعلی خواست بره که یهو مردد شد و برگشت سمتم، دست انداخت پشت گردنش و پلاکی رو از گردنش دراورد و گرفت جلوم _روش” و ان یکاد” نوشته خیره به پلاک “وان یکاد” تو دستش بودم که ادامه داد: _یه یادگاری از طرفِ من اروم گرفتمش،.. باز اشک بود که سعی داشت خودشو تو جشمام جا کنه لبخندی زد و خداحافظی کرد …و رفت …چه ساده رفت …مگه قرارمون از همون اول رفتنش نبود…پس این همه بیقراری از کجا میومد … به رفتنش نگاه میکردم و فقط زیر لب می گفتم … “برگرد عباس …برگرد … تو باید برگردی …  باید زنده برگردی … باید … من تازه دارم عشق رو تجربه میکنم…اصلا مگه ما چند وقته که کنار همیم …برگرد … “ روزها برام به سختی میگذشت،همش مثل یه آدمی که منتظره کسیه چشمم به ساعت بود، گاهی وقتا تا چند دقیقه فقط به ساعت زل میزدم،که شاید چند ساعت بگذره و عباس زنگ بزنه .. خیلی کم زنگ میزد،وقتی هم که زنگ میزد خیلی کوتاه حرف میزد و خداحافظی میکرد، انقدر دلتنگ بودم که سمیرا هم از حال و روزم میفهمید دلتنگی رو، همش منو به بهونه های مختلف میبرد این ور اون ور تا حالم بهتر بشه و انقدر تو خودم نباشم، دست خودم نبود، گاهی حس میکردم زندگی ایستاده، گاهی از دلتنگی انقدر خسته میشدم که فقط تنها پناهم گلزار شهدا بود و بس… تو اتاقم نشسته بودم و کتابی رو که دوست داشتم ورق میزدم،  اسمش “خدا بود و دیگر هیچ نبود“ بود، دلنوشته های شهید چمران، خیلی کتاب رو دوست داشتم، احساس ارامش میکردم وقتی می خوندمش، خیلی از عباراتشو حفظ بودم ولی بازم میخوندم و لذت میبردم از خوندنشون، هر از چند گاهی نگاهم از روی نوشته های کتاب سُر می خورد و به ساعت روی دیوار خیره میشد که شاید چند ساعت بگذره و بتونم صدای عباس رو بشنوم، آه که چقدر سخت بود دوری و … کتاب رو بستم، تمام تمرکزم رو از دست داده بودم، اگه اینجوری پیش میرفت خودمو از بین میبردم، نباید انقدر بی تابی میکردم، بلند شدم که برم پیش مامان،به مهسا قول داده بودم که درمورد دانشگاهش با مامان صحبت کنم… نگاهی به مهسا انداختم که خودشو با گوشیش مشغول کرده بود .. بلند شدم رفتم پیش مامان، جلوی تلویزیون نشسته بود و داشت برنج پاک میکرد، کنارش نشستم و کمی درمورد مهسا باهاش صحبت کردم، مامان با چند تا از حرفای منطقی که زدم قانع شد به اینکه مهسا رشته ای رو بخونه که دوست داره، بالاخره قبول کرد و من خوشحال از اینکه تونستم برای خواهرم کاری کنم،  بلند شدم تا برم بهش بگم.. از جلوی در اتاق محمد که رد میشدم تصمیم گرفتم به محمد هم یه سری بزنم، چند وقت بود با داداشم نتونسته بودم درست حرف بزنم از بس تو خودم بودم این چند روز، در اتاقشو زدم و رفتم داخل رو تختش نشسته بود و داشت با چند تا برگه ور میرفت، نشستم کنارشو گفتم: _چیکار میکنی برادرِ من؟!! ....🌷 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
تبسّم می‌کنیم امّا دچار درد جانسوزیم همیشه باخبر از حال ما، تنها خداوند است 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
چکید از چشم من باران نم نم برای فاطمه مظلوم عالم به تن کردم لباس مشکی‌ام را دلم خون شد از این داغ معظّم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خـدایـا🙏 🪐دراین دریای پرتلاطم روزگار ✨بـا نگـاه مهـربانت 🪐دلگرممان کـن ✨بـه فـردایی بهتـر 🪐شبتون پراز آرامش ✨و نگـاه خـداونـد 🪐هر کجا کـه هستین ✨همراهتان باشـد        ‌‌‎   🌓🌓🌓🌓 شبتون‌درپناه خدا 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح آغاز فصلی دوباره است...! زندگی را ورق بزن، قدم بردار به سوی نور، به سوی خورشید به زندگی سلام کن...! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‎‌‎🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون پراز‌خیروخوبی 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
پاییز سرد.... - @mer30tv.mp3
6.41M
صبح 13 آذر 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
غم در دلِ من گر چه که دنیاست؛ چه غم؟ تا مادر ما حضرت زهراست ، چه غم؟ من گر چه کویرم که سرابم عطش است با فاطمه قلبم همه دریاست ؛ چه غم؟ 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
« تعبیر خواب » آب و آیینه ... کجا قیمت ِ خوابم دانند؟ تا خدا می رود این خواب که در چشمانند من به تعبیرِ مُعَبِّر ، به قضا تن دادم هر شب از چشمِ همین آینه می افتادم خواب ها را بخدا جز نظرش نشناسند آب و آیینه به توصیفِ زبان ، حساسند من در اوجِ هنرِ آینه ... خود را دیدم بارها بر هنرِ بی هنرش خندیدم حُجّتِ آب ، اگر روشنیِ تقدیر ست این لبِ تشنه به لب های همان تعبیر ست آن تَرک ها که در اعماقِ تنم افتادند به همین آب .... همین آینه لب می دادند من کجا ... ؟ خواب کجا... ؟ ساده کنم تعبیرم پای این جذر ، خدا را بخدا می گیرم آب و آیینه... کجا قیمت ِ خوابم دانند؟ تا خدا می رود این خواب که در چشمانند (خاتون) 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
چه روز دلپذیری ست بهارستانِ آمدنت و من که در تنگنای حادثه ها راهی یافتم به سمت ِ سایه روشن تقدیر از چشمانت الگو می گیرم از بس برای دیدن شان نقشه کشیدم و تا بلندای فواره های دلتنگی هی تصورشان کردم در دریغی سوزناک با سینه ای به آذر افکنده که هیچ آرامشی سرپرستی اش نمی کند.. 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
و درپائیز چشمانت ،دلم افسوس پژمرده دوباره ساز خوشبختی بزن با تار قلب من 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمد شهیدی سر نداست حتی کفن در بر نداشت نامی نشانی هم نداشت آهی برای غم نداشت آسوده خاطر میگذشت بی بال پر از کوه دشت پر میکشید تا عرش حق میگفت ای رب الفلق میگفت به ما بی واهمه دارم پیام از فاطمه بازم سفارش میکنم از جمله خواهش میکنم زن با حجابش کامل است فرمان حق را عامل است حرف ولایت حرفتان نا بودی ترفندتان دارم سئوالی از شما ره میروید بی رهنما آیا علی تنها شده یا مشکل منها شده تا کی هیاهو می کنید دنبال آهو می کنید هر لحظه با صوتی جلی میگویم از سیّد علی فرمان او واجب بود او بر شما صاحب بود ۱۴۰۳/۹/۱۲ 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
اگر چه هیچ کس جز غم سراغ از ما نمی‌گیرد همین که یک نفر یادی کند ازما خوشایند است 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
آن یاور و مُنجیِ بشر می آید با آیه و پرچمِ ظفر می آید ‌ پُرجاذبه ، پُر توان، عزیزِ زهرا با سیصد و سیزده نفر می آید 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
همتای تو نیست دردو عالم زهرا(س) جنت شده بهر تو فراهم زهرا (س) گویند همه اهل سما بر توسلام خورشید ومه وستارگان هم زهرا(س) ایام شهادت بانوی دوعالم تسلیت🖤 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
آمدی درخواب من دیشب چه کاری داشتی ای عجب از این طرفها هم گذاری داشتی راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی مهربانی هم بلد بودی عجب نامهربان بعد عمری یادت افتاده که یاری داشتی سر به زیرانداختی و گفتی آهسته سلام 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
نه فقط عرش حصیر قدم فاطمه است علت خلق دوعالم علم فاطمه است سر سجاده به‌جایی نرسیده است کسی هرچه دادند به ما از کرم فاطمه است 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
27.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ شعر خوانی خانم‌ در برنامه شبکه خراسان رضوی چقدر سقف سقیفه بلند شد در شهر که گریه های علی را نمی شنید اتاق 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
خدایا کم‌می اورم بانوی کاشانی - تار .mp3
2.57M
🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
آه اگر نبودید حتما؛ سخت می شکستم قطره های نمکین بی رنگم چالش دلانه هایم فریاد رس دغدغه ی شعر هایم اگر نبودید قلبم حتما در تب شکسته شدن های پی در پی در تلاطم موج های طوفانی... در تضاد ونابرابری ... در یک نیمه شب سرد زمستانی بی کس و غریب... جان می‌داد ... تو حال مرا خوب می کنی اشک زلال و همیشه جاریِ من... حال خوبم را به تو مدیونم ... خوبم ! 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
پاییز و شـب و عاشقی و بافتـن موهات بی‌واسطه یک شب هوسِ دیدنِ ما کن 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
(السَّلاَمُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ) آتش کشید خصم چو بر آشیانه‌اش رفت از ثریٰ به‌ اوج ثریا ، زبانه‌اش ارکان روزگار، فرو ریخت بر زمین چون دستِ کین گرفت به تیر نشانه‌اش آن آشیانه‌ای که حریمش شکسته شد جبریل، بوسه ها زده بر آستانه‌اش آیا نکرد شرم ز رخسار فاطمه (س) وقتی که زد ز کینه عدو تازیانه‌اش؟ درد و دریغ و آه، که از جور روزگار دستِ ستم بُرید ز شاخه جوانه‌اش... سَر خم نکرد نزد ستمگر تمام عمر جز پیشگاه خالق حیّ ِ یگانه‌اش اما ز بار غصه که بر دوش می‌کشید خم گشت سرو ِ قامت و بشکست شانه‌اش جرمش چه بود آنکه امید رسول بود آیا چه بود خصم ستمگر بهانه‌اش؟! تنها گناه اوست که بر رغم ظالمان اِستاد ، در دفاع ِ امام زمانه‌اش ای وای از دمی که ز ضرب غلافِ کین شد سِقط ، آن عزیز دل و نازدانه‌اش غم، خانه کرد در دل مولا ، چو در محاق ناگه برفت ماه شبستان خانه‌اش باید که ماه را به دل خاک می‌سپرد اما دریغ ، در دل شب ، مخفیانه‌اش بی‌همنفس چو گشت علی بعد فاطمه او بود و چاه و زمزمه‌ های شبانه‌اش «پروانه» خوش سرود درین مصرعی که گفت: «جز مرغ حق نبود کسی هم‌ترانه‌اش» گر قرن‌ها گذشت از آن روزگار سخت کِی می‌رود ز خاطرِ هستی، فسانه‌اش؟ تا روز رستخیز، به‌جان شعله می‌کشد سوز دل ِ علی و ، غمِ بی‌کرانه‌اش خواهی اگر که درک کنی داغ مرتضی بر لاله کن نظر، که ببینی نشانه‌اش... (ساقی)! شکست اگرچه صراحی به سنگ غم ما مست کوثریم و مِیِ جاودانه‌اش (ساقی) 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا