#رماندرحوالیعطریاس
#قسمتپنجاهوسوموپنجاهوچهارم
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
May 11
🌸 #درحوالی_عطریاس🌸
#قسمتپنجاهوسوموپنجاهوچهارم
لبخندی رو لبم نشست از این احساسات سرشارش
گفت:
_ولی دیگه دل غمدیده ام شاد شد
لبخندم عمیق تر شد اونم لبخندی زد و گفت:
_آخه تو چرا انقدر خوبی؟!
در جواب حرفش فقط سرمو انداختم پایین که گفت:
_اگه اجازه بدی رفع زحمت کنم، دوستان منتظرن
به جایی اشاره کرد تازه متوجه دوستاش و محمد شدم که گوشه ای ایستاده بودن،
بلند شد ایستاد...
که یاد انگشترش افتادم و سریع گرفتم جلوش
- این دیشب اومده بود تو وسایلام
گرفتش و گفت:
_چقدر دنبالش گشتم
نگاه شیطنت باری بهم انداخت وگفت:
_پس این کوچولو تو رو کشونده تا اینجا
خندیدم... که گفت:
_آخ آخ یادم باشه اینو بازم جا بزارم .. معجزه میکنه ها
فقط به حرفاش میخندیدم، این لحظات آخر چه قدر سعی داشت خوشحالم کنه
- خب معصومه جان حلالم کن، برام زیاد دعا کن، مراقب خودتم باش،یاعلی
خواست بره که یهو مردد شد و برگشت سمتم، دست انداخت پشت گردنش و پلاکی رو از گردنش دراورد و گرفت جلوم
_روش” و ان یکاد” نوشته
خیره به پلاک “وان یکاد” تو دستش بودم که ادامه داد:
_یه یادگاری از طرفِ من
اروم گرفتمش،.. باز اشک بود که سعی داشت خودشو تو جشمام جا کنه لبخندی زد و خداحافظی کرد …و رفت …چه ساده رفت …مگه قرارمون از همون اول رفتنش نبود…پس این همه بیقراری از کجا میومد …
به رفتنش نگاه میکردم و فقط زیر لب می گفتم …
“برگرد عباس …برگرد … تو باید برگردی …
باید زنده برگردی … باید … من تازه دارم عشق رو تجربه میکنم…اصلا مگه ما چند وقته که کنار همیم …برگرد … “
روزها برام به سختی میگذشت،همش مثل یه آدمی که منتظره کسیه چشمم به ساعت بود، گاهی وقتا تا چند دقیقه فقط به ساعت زل میزدم،که شاید چند ساعت بگذره و عباس زنگ بزنه .. خیلی کم زنگ میزد،وقتی هم که زنگ میزد خیلی کوتاه حرف میزد و خداحافظی میکرد، انقدر دلتنگ بودم که سمیرا هم از حال و روزم میفهمید دلتنگی رو، همش منو به بهونه های مختلف میبرد این ور اون ور تا حالم بهتر بشه و انقدر تو خودم نباشم، دست خودم نبود، گاهی حس میکردم زندگی ایستاده،
گاهی از دلتنگی انقدر خسته میشدم که فقط تنها پناهم گلزار شهدا بود و بس…
تو اتاقم نشسته بودم
و کتابی رو که دوست داشتم ورق میزدم،
اسمش “خدا بود و دیگر هیچ نبود“ بود، دلنوشته های شهید چمران، خیلی کتاب رو دوست داشتم، احساس ارامش میکردم وقتی می خوندمش، خیلی از عباراتشو حفظ بودم ولی بازم میخوندم و لذت میبردم از خوندنشون،
هر از چند گاهی نگاهم از روی نوشته های کتاب سُر می خورد و به ساعت روی دیوار خیره میشد که شاید چند ساعت بگذره و بتونم صدای عباس رو بشنوم،
آه که چقدر سخت بود دوری و #انتظــار…
کتاب رو بستم، تمام تمرکزم رو از دست داده بودم، اگه اینجوری پیش میرفت خودمو از بین میبردم، نباید انقدر بی تابی میکردم، بلند شدم که برم پیش مامان،به مهسا قول داده بودم که درمورد دانشگاهش با مامان صحبت کنم…
نگاهی به مهسا انداختم که خودشو با گوشیش مشغول کرده بود ..
بلند شدم رفتم پیش مامان، جلوی تلویزیون نشسته بود و داشت برنج پاک میکرد،
کنارش نشستم و کمی درمورد مهسا باهاش صحبت کردم،
مامان با چند تا از حرفای منطقی که زدم قانع شد به اینکه مهسا رشته ای رو بخونه که دوست داره، بالاخره قبول کرد و من خوشحال از اینکه تونستم برای خواهرم کاری کنم،
بلند شدم تا برم بهش بگم..
از جلوی در اتاق محمد که رد میشدم تصمیم گرفتم به محمد هم یه سری بزنم،
چند وقت بود با داداشم نتونسته بودم درست حرف بزنم از بس تو خودم بودم این چند روز،
در اتاقشو زدم و رفتم داخل رو تختش نشسته بود و داشت با چند تا برگه ور میرفت، نشستم کنارشو گفتم:
_چیکار میکنی برادرِ من؟!!
#ادامهدارد....🌷
🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
تبسّم میکنیم امّا دچار درد جانسوزیم
همیشه باخبر از حال ما، تنها خداوند است
#حمیدرضا_آبروان
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
#فاطمیه
چکید از چشم من باران نم نم
برای فاطمه مظلوم عالم
به تن کردم لباس مشکیام را
دلم خون شد از این داغ معظّم
#نگین_نقیبی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خـدایـا🙏
🪐دراین دریای پرتلاطم روزگار
✨بـا نگـاه مهـربانت
🪐دلگرممان کـن
✨بـه فـردایی بهتـر
🪐شبتون پراز آرامش
✨و نگـاه خـداونـد
🪐هر کجا کـه هستین
✨همراهتان باشـد
🌓🌓🌓🌓
شبتوندرپناه خدا
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
صبح
آغاز فصلی
دوباره است...!
زندگی را ورق بزن،
قدم بردار به سوی نور،
به سوی خورشید
به زندگی سلام کن...!
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون پرازخیروخوبی
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
پاییز سرد.... - @mer30tv.mp3
6.41M
صبح 13 آذر
#رادیو_مرسی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
غم در دلِ من گر چه که دنیاست؛ چه غم؟
تا مادر ما حضرت زهراست ، چه غم؟
من گر چه کویرم که سرابم عطش است
با فاطمه قلبم همه دریاست ؛ چه غم؟
#سیدعلی_خوشقامت
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
« تعبیر خواب »
آب و آیینه ... کجا قیمت ِ خوابم دانند؟
تا خدا می رود این خواب که در چشمانند
من به تعبیرِ مُعَبِّر ، به قضا تن دادم
هر شب از چشمِ همین آینه می افتادم
خواب ها را بخدا جز نظرش نشناسند
آب و آیینه به توصیفِ زبان ، حساسند
من در اوجِ هنرِ آینه ... خود را دیدم
بارها بر هنرِ بی هنرش خندیدم
حُجّتِ آب ، اگر روشنیِ تقدیر ست
این لبِ تشنه به لب های همان تعبیر ست
آن تَرک ها که در اعماقِ تنم افتادند
به همین آب .... همین آینه لب می دادند
من کجا ... ؟ خواب کجا... ؟ ساده کنم تعبیرم
پای این جذر ، خدا را بخدا می گیرم
آب و آیینه... کجا قیمت ِ خوابم دانند؟
تا خدا می رود این خواب که در چشمانند
#آسیه_مرادپور
(خاتون)
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
چه روز دلپذیری ست
بهارستانِ آمدنت
و من که در تنگنای حادثه ها
راهی یافتم به سمت ِ
سایه روشن تقدیر
از چشمانت الگو می گیرم
از بس برای دیدن شان نقشه کشیدم
و تا بلندای فواره های دلتنگی
هی تصورشان کردم
در دریغی سوزناک
با سینه ای به آذر افکنده
که هیچ آرامشی سرپرستی اش نمی کند..
#عــــلــــیــــرضــــا_نــــاظــــمــــی
#شــــعــــر_ســــپــــیــــد
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
و درپائیز چشمانت ،دلم افسوس پژمرده
دوباره ساز خوشبختی بزن با تار قلب من
#محدثه_اصغرنژاد
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمد شهیدی سر نداست
حتی کفن در بر نداشت
نامی نشانی هم نداشت
آهی برای غم نداشت
آسوده خاطر میگذشت
بی بال پر از کوه دشت
پر میکشید تا عرش حق
میگفت ای رب الفلق
میگفت به ما بی واهمه
دارم پیام از فاطمه
بازم سفارش میکنم
از جمله خواهش میکنم
زن با حجابش کامل است
فرمان حق را عامل است
حرف ولایت حرفتان
نا بودی ترفندتان
دارم سئوالی از شما
ره میروید بی رهنما
آیا علی تنها شده
یا مشکل منها شده
تا کی هیاهو می کنید
دنبال آهو می کنید
هر لحظه با صوتی جلی
میگویم از سیّد علی
فرمان او واجب بود
او بر شما صاحب بود
#محمد_فاریابی
۱۴۰۳/۹/۱۲
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
اگر چه هیچ کس جز غم سراغ از ما نمیگیرد
همین که یک نفر یادی کند ازما خوشایند است
#حمیدرضا_آبروان
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
آن یاور و مُنجیِ بشر می آید
با آیه و پرچمِ ظفر می آید
پُرجاذبه ، پُر توان، عزیزِ زهرا
با سیصد و سیزده نفر می آید
#حسن_یزدان_پناهی_فَسا
#مُنجیِبَشَر
#با۳۱۳نفر
#میآید
#اِنشاءَاللّٰه
#سهشنبههایمَهدَوی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
همتای تو نیست دردو عالم زهرا(س)
جنت شده بهر تو فراهم زهرا (س)
گویند همه اهل سما بر توسلام
خورشید ومه وستارگان هم زهرا(س)
ایام شهادت بانوی دوعالم تسلیت🖤
#صدیقه_شاداب_نیک
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
آمدی درخواب من دیشب چه کاری داشتی
ای عجب از این طرفها هم گذاری داشتی
راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز
یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی
مهربانی هم بلد بودی عجب نامهربان
بعد عمری یادت افتاده که یاری داشتی
سر به زیرانداختی و گفتی آهسته سلام
#شهریار
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
نه فقط عرش حصیر قدم فاطمه است
علت خلق دوعالم علم فاطمه است
سر سجاده بهجایی نرسیده است کسی
هرچه دادند به ما از کرم فاطمه است
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
27.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ شعر خوانی
خانم #زهرا_حاجی_پور
در برنامه #شب_شرقی شبکه خراسان رضوی
چقدر سقف سقیفه بلند شد در شهر
که گریه های علی را نمی شنید اتاق
#زهرا_حاجی_پور
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
آه اگر نبودید
حتما؛ سخت می شکستم
قطره های نمکین بی رنگم
چالش دلانه هایم
فریاد رس دغدغه ی شعر هایم
اگر نبودید
قلبم حتما در تب شکسته شدن های پی در پی
در تلاطم موج های طوفانی...
در تضاد ونابرابری ...
در یک نیمه شب سرد زمستانی
بی کس و غریب...
جان میداد ...
تو حال مرا خوب می کنی
اشک زلال و همیشه جاریِ من...
حال خوبم را به تو مدیونم ...
خوبم !
#مینو_سلیمی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
پاییز و شـب و عاشقی و بافتـن موهات
بیواسطه یک شب هوسِ دیدنِ ما کن
#بداههـــیوسفـــدفتری
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
(السَّلاَمُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ)
#حضرت_زهرا
آتش کشید خصم چو بر آشیانهاش
رفت از ثریٰ به اوج ثریا ، زبانهاش
ارکان روزگار، فرو ریخت بر زمین
چون دستِ کین گرفت به تیر نشانهاش
آن آشیانهای که حریمش شکسته شد
جبریل، بوسه ها زده بر آستانهاش
آیا نکرد شرم ز رخسار فاطمه (س)
وقتی که زد ز کینه عدو تازیانهاش؟
درد و دریغ و آه، که از جور روزگار
دستِ ستم بُرید ز شاخه جوانهاش...
سَر خم نکرد نزد ستمگر تمام عمر
جز پیشگاه خالق حیّ ِ یگانهاش
اما ز بار غصه که بر دوش میکشید
خم گشت سرو ِ قامت و بشکست شانهاش
جرمش چه بود آنکه امید رسول بود
آیا چه بود خصم ستمگر بهانهاش؟!
تنها گناه اوست که بر رغم ظالمان
اِستاد ، در دفاع ِ امام زمانهاش
ای وای از دمی که ز ضرب غلافِ کین
شد سِقط ، آن عزیز دل و نازدانهاش
غم، خانه کرد در دل مولا ، چو در محاق
ناگه برفت ماه شبستان خانهاش
باید که ماه را به دل خاک میسپرد
اما دریغ ، در دل شب ، مخفیانهاش
بیهمنفس چو گشت علی بعد فاطمه
او بود و چاه و زمزمه های شبانهاش
«پروانه» خوش سرود درین مصرعی که گفت:
«جز مرغ حق نبود کسی همترانهاش»
گر قرنها گذشت از آن روزگار سخت
کِی میرود ز خاطرِ هستی، فسانهاش؟
تا روز رستخیز، بهجان شعله میکشد
سوز دل ِ علی و ، غمِ بیکرانهاش
خواهی اگر که درک کنی داغ مرتضی
بر لاله کن نظر، که ببینی نشانهاش...
(ساقی)! شکست اگرچه صراحی به سنگ غم
ما مست کوثریم و مِیِ جاودانهاش
#سیدمحمدرضا_شمس (ساقی)
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky