eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.2هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
اتاقم تنها جایی بود که آرامشو توش احساس میکردم .. دراز کشیدم رو تختم، دلم میخاست به چیزای خوب فکر کنم به داشته هام به نعمتهایی که داشتم به روزهای خوب زندگیم به خونواده ای که برام از جانم عزیز تر بودن، چشمامو بستم و به رویای شیرینی فکر کردم که برای خودم می ساختم به رویای عطرِ یاس! هنوزم اون عطر و حس میکنم یادم نمیره بعد اون روز که دیدمش انقدر بهم ریختم که اولین کاری که کردم اصرار به مامان بود که برام یــــاس بکاره تو حیاط .. یاس ..یاس، هیچ وقت نمیتونم یاس رو فراموش کنم اون عطر یاسی که بعد یک سال هنوز هم با تمام ذهن من بازی می کنه .. نمی دونم چه اتفاقی افتاد .. فقط از کنارم رد شد .. حتی یادم نمیاد چهره اش چطوری بود .. حتی رنگ چشماش حتی خنده هاش .. هیچی، هیچی یادم .. تنها عطر یاسش بود که منو درگیر خودش کرد و بعدش تعریفایی که از محمد درباره ش شنیدم .. تنها سهم من از اون شد گلهای یاس تو حیاط که هر بار با تنفس رائحه شون دلم آروم میشه .. تو رویای شیرینم غرق بودم که مهسا بدو بدو اومد تو و باجیغ نسبتا بلندی گفت: _هوووورا بالاخره تعطیل شدیم و با یه پرش پرید رو تختش من که از رویای خودم پریده بودم بیرون نگاهی بهش کردم و گفت: _سلامت کو؟ خندید وبا خوش حالی باهمون مانتو و مقنعه ی مدرسه اش دراز کشید رو تخت و گفت: _سلام علیکم حاج خانوم، روزهای خوش زندگیم آغاز شد خندیدمو جواب سلامشو دادم، به سقف خیره شدم .. من مهسا رو خیلی دوست داشتم .. با این که از من چهار سال کوچیکتر بود ولی برام بهترین خواهر و دوست دنیا بود .. دوباره چشمامو بستم تا باز به خلسه ی شیرینم فرو برم! قدمامو تند کردم.نمیدونم چرا بهم ریخته بودم مگه قرار بود چی بشه؟! چرا انقدر آشفته ام، رسیدم دم خونه ی سمیرا اینا زنگ زدم، بعد چند دقیقه در باز شد و سمیرا اومد بیرون با دیدنم انگار جا خورده باشه - چیشده مگه؟! ....🌷 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
با نگرانی بهش نگاه کردم و گفتم: _نمیدونم، دارم دیوونه میشم سمیرا، نمیدونم چم شده دستمو گرفت و گفت: _ای بابا، باز شروع کردی، تو باید الان خوشحال باشی، آقای یاس داره میاد خونتون اونوقت تو آشفته ای! با کلافگی سرمو تکون دادم،نمیدونستم چی بگم حتی تواین موقعیت سمیرا هم منو درک نمیکرد، تکیه دادم به دیوار خونشون با غم نگاهم کرد و گفت: _آخه دختره ی دیوونه چرا اینکارو میکنی با خودت چرا الکی خودتو عذاب میدی باور کن اگه یه بار باهاش حرف بزنی دیگه این حالت برزخی ات تموم میشه نگاهش کردم…بهش حق میدادم که چیزی نفهمه از این حال من چون هنوز به این حال بد گرفتار نشده بود تکیه مو از دیوار برداشتم و گفتم: _من میرم دیگه..کلی کار داریم، خداحافظ سریع باهاش خداحافظی کردم و راه افتادم سمت مغازه، مثلا به مامان گفتم میرم تخم مرغ بخرم، اما واقعیتش میخاستم این دردمو به کسی بگم اما نشد، سمیرا نمیتونه درکم کنه تقصیر اون نیست، من خیلی عوض شدم من به جایی رسیدم که کسی نمیتونه منو درک کنه حتی خودش، خودِ اون کسی که به خاطرش به این حال و روز افتادم، بعد از خریدن تخم مرغ راهی خونه شدم، باز قرار بود بعد یکسال ببینمش کسی رو که یکسالِ تمام مدهوش عطر یاسش شدم، کسی که از عید پارسال تا این عید منو بهم ریخته،(خدا به خیر بگذرونه این عید رو!!) کسی رو که برای اولین بار بهش تو زندگی ام دل بستم، نمیدونم این لرزش قلب و استرس و آشفتگی ام برای چیه؟! شاید چون تمام یکسال رو به نامحرمی فکر کردم که جای خدا رو تو قلبم می گرفت، کسی که شاید حتی لحظه ای بهم فکر نکرده... .... 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
صدها گره به دست تو وا می شود حسین با تــربت تــو درد ، دوا می شود حسین حاجات هــر شکســته دلی تحتِ قُبّــه ات با لطــف و رحمت تو روا می شود حسین 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعد عمری حسرت و شبهای دلگیر آمدی جان به قربانت ولی دیرآمدی دیر آمدی مثل ایوان مدائن طاق صبر من شکست بسکه با تردید و ترس و ناز و تاخیر آمدی آن عقاب خسته و درمانده از صیدت منم سوی صید چشم خود با قفل و رنجیر آمدی؟ کنج ایوان نگاهم ردّ دریا را ببین جان من، حالا چرا با بانگ تکبیر آمدی؟ درقنوت هر نمازم از تو یادی میکنم در عوض سوی منَت با رجم و تکفیر آمدی؟ بارها در خود شکستم منتشر شد ذرّه هام در پی یک آینه یا چند تصویر آمدی؟ سهم قلب سنگیت را جمع کن با خود ببر دست خالی برنگردی ای که با تیر آمدی یادگاری های تو مانده به روی پیکرم خوب میدانم چرا با کهنه شمشیر آمدی آمدی با طعنه ها از زندگی سیرم کنی جان فدایت میکنم اما بدان دیر آمدی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فکر کنم خدا شب تو گوشمون میگه خـدات کـه منم پـس غمت نباشـه راحـت بخـواب به امید فردایی زیبـا🌹 ‌‎‌‎ 🌓🌓🌓🌓 شبتون‌ دلارام‌ 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🔆سلام 🔅به جمعه‌ ۱۸آبانماه خوش اومدید 🔆آرزومی‌ڪنم 🔅ڪلبہ‌ےدلاتوڹ 🔆همیشہ باشہ"آروم" 🔅شادےواستون 🔆بباره از آسمون؛ 🔅مثڸ"باروڹ" 🔆اموراتتوڹ بروفق مراد 🔅مثل چرخ وفلڪ 🔆بشہ"ڪَردوڹ" ‌ 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون بخیر 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
مراقبه... - @mer30tv.mp3
5.47M
صبح 18 آبان 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شوقِ شهرت را اگر کُشتی شهیری آن جهان چه سوارانی که آنجا بی نصیب افتاده اند 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شبیه کربلاست آنچه در مقابل است تمام حق رو بروی کل باطل است چقدر بی گناه کشته می شود ولی گرفته آنکه ژست بیگناه، قاتل است به خاک و خون نشسته غزه در سکوت شهر بمیرد آنکه بی خیال این مسائل است همیشه غصه دار سیدیم و ضاحیه هنوز بحث داغ اکثر محافل است مقاومت نمرده زنده است تا ظهور غروب ظلم با طلوع بدر کامل است امید ها در این سیاه پیچ روزگار به وعده های صادق و ظهور عاجل است ببین کدام سمت جبهه ایستاده ای شبیه کربلاست آنچه در مقابل است 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
برگرد ای توسل شب زنده دارها پایان بده به گریه ی چشم انتظارها از یک خروش ناله ی عشاق کوی تو حاجت روا شوند هزاران هزارها یکبار نیز پشت سرت را نگاه کن دل بسته این پیاده به لطف سوارها از درد بی حساب فقط داد میزنم آیا نمیرسند به تو این هوارها ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن خیری ندیده ایم از این اختیارها باید برای دیدن تو "مهزیار" شد یعنی گذشتن از همگان "محض یار" ها دیگر برای تو صدقه رد نمیکنم بیهوده نیست اینکه گره خورده کارها یکبار هم مسیر دلم سوی تو نبود اما مسیر تو به من افتاد بارها شب ها بدون آمدنت صبح می شوند برگرد ای توسل شب زنده دارها این دست ها به لطف تو ظرف گدایی اند یا ایها العزیز تمام ندارها  💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
وقتی جنون از واژه ی تب می نویسد دل بی هوا از عشق زینب می نویسد باید قلم را دست بابایش علی داد از بس که زینب را مودب می نویسد... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شعر شعر شعر و شاعری که می پوشاند طرب انگیز خیال را به تن عریان واژه ها شب و روز... ومطربی که نواختن نمی داند... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا قائِمِ آلِ مُحَمّد (عج) اسیر زلف کمند تو ، گل‌عذارانند خراب نرگس مست تو هوشیارانند قرار برده نگاهت به غمزه از دل خلق که در مسیر عبور تو رهسپارانند بشوق آنکه کنی جلوه از کرانه‌ی غیب به رهگذار تماشا ، امیدوارانند چه چشم‌ها که به ‌در خیره ماند و در حسرت به گور رفته و اکنون خوراک مارانند چه سَروها که نشد خم شکوهِ قامت‌شان به نزد ظلم، که تندیس شرمسارانند به تنگ آمده دل‌ها ز موسم پاییز که خیل منتظران، در پی بهارانند بهار فصل شکوفایی اَست و شادابی که نغمه‌ساز فلک، چهچه هَزارانند چو شام غم به سرآید به‌شوق صبح امید به کنج میکده‌ی عشق، می‌گسارانند بیا و پرده ز رخ گیر و دل‌ربایی کن که مضطرب ز حضورت گناهکارانند قیام کن که بگیری تقاص مظلومان! که در رکاب تو آماده، جان نثارانند پیاده‌ایم و حریفان سواره گرچه ولی ز عزم راسخ مان مات، شهسوارانند بزن به تیغ عدالت، تمام سرهایی که در مدارِ دیانت، ز کجمدارانند امید نیست کسی را به غیر درگه تو «که بستگان کمند تو رستگارانند» ۱ بریز (ساقی) هجران کشیده جامی را که تشنگان وصالت چو من هِزارانند . (ساقی) ۱ـ حافظ 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رسدبه خوشهٔ پروین و ماه اگردستم همه بچینم و آویزمش به گردنِ تو 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
-2015289600_-843607786.mp3
4.26M
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙‌ 🎼‌ ❤️❣️
تقدیم به ساحت مطهر جناب جعفر طیار بخوان نماز محبت که عشق بیدار است به سوی منزل خورشید راه بسیار است زده است معرکه بر هم به برق چشم تو تیغ چه جای ماندن مشرک میان پیکار است برای کوه برادر برای دشت پناه کسی که یک‌تنه سلمان و زید و عمار است ادامه یافته چون رشته کوه، غیرت تو سلاله ی تو حسین شهید را یار است چو سروهای بر آورده سر به تکیه ی هم به جنگ آوری ات گرم ،پشت کرّار است بریده باد دودستی که از تو بال برید تویی که روح بلندت به عرش طیار است 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
اگر چه میکده ها بسته است‌ چشمانت به جامِ هر که بخواهد شراب می ریزد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
حظ اگر بردی ز اشعارم من اما بیشتر شعرهایت دلبرانه ، لیک شبها بیشتر آن‌چنان تسخیر کردی این دل آشفته را میکنم پیدا تو را هرجا و اینجا بیشتر این‌شلوغی‌ها‌کمی‌من را معذب‌کرده است دوستت دارم همیشه...لیک تنها بیشتر چشم‌هایت‌دائماََ مضمون‌اشعار من است می‌دهد آرامشی حتی ز دریا بیشتر خیره برچشمان تو آنگَه که می‌خوانی غزل عاشقانه می‌شوم محوِ تماشا بیشتر باز می‌گویم تورا من دوستَت دارم...ولی بیــــــــــــشتر از روز رفته، لیک فردا بیشتر موی بُگشا و مرا زین بیشتر دیوانه کن می‌بری‌ احساس‌ من‌ را تو به یغما بیشتر گیسوانت را به دست باد دادی نازنین می‌کشیدش باد و می‌کردت تمنا بیشتر ای تمامِ جلوه‌ی زیباییِ این کهکشان می‌کنی جا در دلم‌هر دم خودت را بیشتر 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
همسایه ی آه ودختر پاییزم از دلهره ی نماندنت لبریزم خالی شده از نبود تو آغوشم از چشم به جایِ اشک خون میریزم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
"معمار" من اگر معمار بودم.... آسِمان ، آیینه بود کوه ، جنگل ، دشت ، مرتَع.... هر مکان ، آیینه بود آبشار و چشمه و دریا و هم رودِ روان کائنات و جامداتِ این جهان ، آیینه بود هرچه بوده هر طرف ، هر آن چه باشد هر جهت در شمال و در جنوب و خاوران ، آیینه بود تا حیاطیّ و حصاریّ و بنا و خانه ای سقف و کف ها و در و دیوارِ آن ، آیینه بود آن چه می زاید زمان و آن چه زاییده زمین آن فُلانِ بنِ فُلانِ بنِ فُلان ، آیینه بود تو در آن آیینه ها صدها برابر می شدی هرچه از تو... می شد از تو... تو... نشان ، آیینه بود (خاتون) 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
به مُناسبتِ اَربعینِ شهادتِ دلاورِ اسلام شهید سیّدحسن نصرُالله🌷 ____________________________ تو زنده ،عزیز و ماندگاری سَیّد پاینده و سبز و برقراری سَیّد ای لالۀ سُرخِ باغِ حق، نصرُالله تو راهِ رسیدن به بهاری سَیّد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
از جفای زمانه یار غریب شده دلخسته در دیار غریب چون نشانی ز آشنایی نیست میخورد خون دل نگار غریب همه دنبال یار می‌گردند غافل از اینکه اوست یار غریب همه دنبال کار خود هستند هیچ کس نیست پای کار غریب به زبان بیقرار آمدنش خود فریبان بیقرار غریب ما که یک عمر ادا در آوردیم اینکه هستیم همقطار غریب کاش میشد که بی ریا باشیم در دعا بهر انتظار غریب کاش هنگام العجل گفتن چون علی بن مهزیار غریب سر و جان را فدای دوست کنیم کاش باشیم سربدار غریب من ندیدم غریب‌تر از او همه عمرم به روزگار غریب همه عالم شده غریبستان آه از درد بیشمار غریب سیصدو سیزده نفر تا کی جمع گردند در کنار غریب ؟ سیزده قرن بگذرد اما کی شود وقت کارزار غریب ؟ به خدا در نیام طاق شده طاقت و صبر ذوالفقار غریب کاش در صبح جمعه ای نزدیک آید از راه تکسوار غریب 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل‌خوان و صُراحی در دست نرگسش عربده‌جوی و لبش افسوس‌کنان نیم‌شب دوش به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینه من! خوابت هست؟ عاشقی را که چنین باده‌ی شبگیر دهند کافر عشق بوَد گر نشود باده‌پرست برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز اَلَست آن‌چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم اگر از خمر بهشت است وگر از باده مست خنده‌ی جام می و زلف گره‌گیر نگار ای‌بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام دل تو را می‌طلبد، دیده تو را می‌جوید... اگر بودی شاید هرگز داستان اینچنین رقم نمیخورد عباس علی.... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر خوانش🎙 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
به لحن دل و التماسی بخوانم میان شب بی‌حواسی بخوانم تو را باید از بوی آیات قرآن درون غزل، اقتباسی بخوانم تو را با لباس غمم نه، تو را با همین روسری‌های یاسی بخوانم تو را مثل آن پاکی کودکی‌ها نه مثل زمانی که عاصی... بخوانم رمان‌‌های عشقی تمام است باید کمی اعتقادی_سیاسی بخوانم شبی با نگاهی که لیلاترین است کمی درس مجنون‌شناسی بخوانم دو واحد تبِ اختیاری بگیرم دو ترم انتظار اساسی بخوانم غزل‌های صبح خرامیدنت را حماسی بگویم حماسی بخوانم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
وقتی که در موته دو دستِ خویش را دادی حقِ شفاعت را خدا بر تو تفضّل کرد بلبل، غزلخوان شد اگر در لاله زارِ عشق از قطره های خونِ رنگینت تغزّل کرد گردد رها از آتشِ غم، جانِ غمدیده وقتی که بر نامِ بلندِ تو توسّل کرد شمشیر تو فتح الفتوح بدر و خیبر بود اسلام را هر کافری آسان تقبّل کرد مستی نمی آمد درونِ ساغرِ مستان از سوره ی چشمانِ تو پیمانه ها گُل کرد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky