eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
رویای بزرگتر شدن خوب نبود ای کاش تمام عمر کودک بودیم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
کجاست گوشۀ دنجی، پر از صدای سکوت که تنگ شد دل دیوانه‌ام برای سکوت چقدر خسته‌ام از ناله‌های بلبل مست چقدر تشنۀ نوشیدن ندای سکوت صدای ساعت دیواری‌ام عذاب‌آور خوشم به چنگ فریبا و دلربای سکوت فرار می‌کنم از دست خویش و بیگانه از آن زمان که دل من شد آشنای سکوت فضای مجلس انس و خوشی برای شما خوش است حال خرابم در انزوای سکوت صدای گوش‌خراشی گرفته دنیا را بیا به گوش‌نوازی تو ای نوای سکوت! مرا بلندی دیوار حرف‌ها خفه کرد آهای پنجره! لطفا کمی هوای سکوت ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
خوش بحال من و دریا و غروب و خورشید و چه بی‌ذوق جهانی که مرا با تو ندید...! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فاطمه حرکت کرد و هردو ساکت بودن. مریم گفت: _تو که لالایی بلدی چرا خودت خوابت نمیبره؟ -موقعیت من با تو فرق داره.جریان پویان و افشین هم باهم فرق داره.اگه حاج عمو بدونه تو راضی هستی،خیلی راحت راضی میشه.بابای من میدونه من راضیم ولی راضی نمیشه. -تو اگه بخوای میتونی بابا تو راضی کنی. -من نمیخوام بابام فقط راضی بشه. میخوام پدر و مادرم برای افشین هم پدر و مادر باشن.میخوام مثل امیررضا باشه براشون.میخوام امیررضا همونقدر که برای من برادر خوبیه برای افشین هم باشه. -تو میتونی گذشته رو فراموش کنی،ولی شاید خانواده ت نتونن. لبخندی زد و گفت: _من که برای خوشبختی تو دعا میکنم.. خب تو هم برای من دعا کن دیگه. -جای داداشت خالی که بگه... فاطمه پرید وسط حرفش و باخنده گفت: _فاطمه تو دیگه خیلی پررویی. هردو خندیدن. فاطمه و پویان جلوی در خونه آقای مروت قرار گذاشتن.وقتی فاطمه رسید، پویان با گل و شیرینی ایستاده بود. وارد خونه شدن. همه ساکت بودن.فاطمه گفت: _راستش..من هیچ وقت قسمت اول خاستگاری رو نبودم.نمیدونم قبل از سینی چایی بزرگترها چی میگن. همه خندیدن. -حالا حاج عمو،خاله جون به ما تخفیف بدید و لطف کنید بگین عروس خانوم زودتر چایی رو بیارن. دوباره همه خندیدن. حاج مروت به همسرش اشاره کرد که بگه مریم چایی بیاره.چند دقیقه بعد مریم با سینی چایی وارد شد.فاطمه گفت: _به به،چه عروس خانوم خوبی،هزار ماشاءالله. همه خندیدن. مریم اول به پدرش،بعد مادرش،بعد به فاطمه چایی تعارف کرد و آروم گفت: -دارم برات. به پویان هم چایی داد و کنار مادرش نشست. بعد توضیحات پویان از پدرومادر و زندگیش و صحبت های آقای مروت، فاطمه گفت: _عموجان اگه اجازه بدید،آقا پویان و مریم باهم صحبت کنن. آقای مروت اجازه داد و مریم و پویان به حیاط رفتن.چهل دقیقه گذشت.فاطمه به ساعتش نگاه کرد. نیم ساعت به اذان بود.به مادر مریم گفت: _خاله جون،اگه حرفهاشون طول کشید، من میتونم همینجا نماز بخونم؟ -آره دخترم. پویان و مریم رفتن داخل.فاطمه نگاهی به پویان انداخت،سردرگم به نظر میومد. -داداش،حرفهاتون تموم شده؟ بریم؟ پویان با خجالت گفت: _تموم که نشده ولی... فاطمه احساس کرد پویان معذبه.مریم رفت پیش خانواده ش ایستاد.فاطمه به پویان نزدیک شد و گفت: _چیزی شده؟ -الان بریم ولی با آقای مروت صحبت کنید که یه قرار دیگه هم بذارن. -میخواین بریم مسجد نماز بخونیم و برگردیم؟یا معذبین همینجا نماز بخونین؟ پویان از اینکه فاطمه اینقدر خوب فهمیده بود،لبخند زد. -فکر کنم زشت باشه بگم میخوام اینجا نماز بخونم. -باشه،یه کاریش میکنم. برگشت سمت بقیه و گفت: ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا...🤲 هر بار که تو تاریکی شب گم می‌ شویم تو فانوس به دستمان‌ میدهی✨ هر بار که آرزو میکنیم تو شگفت زده مان‌ میکنی✨ خدای مهربانم نور شبهای تارمان‌ باش✨ آمیـــن یا رَبَّ ✨ 🌓🌓🌓🌓 شب زیباتون دلارام 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح🕊 نفسش حق است🕊 به هربهانه بیدارت میکند که روز تازه راشروع کنی🕊 به نوری عطرچای وصبحانه ای وصدای گنجشکی هرچه هست زندگیست و زیبا🕊 وجودعزيزتان سلامت🕊 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون بخیر 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تخیل.... - @mer30tv.mp3
4.12M
صبح 13 اسفند 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
السَّلاَمُ عَلَيْکَ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ الشَّهِيد، السَّلاَمُ عَلَيْکَ أَيُّهَا الْوَصِيُّ الْبَارُّ التَّقِی، أَشْهَدُ أَنَّکَ قَد اَقَمتَ الصَّلاَةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ اَمَرتَ بِالْمَعرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ عَبَدتَ اللَّهَ مُخلِصاً حَتَّى اَتَاکَ الْيَقِين، السَّلاَمُ عَلَيکَ يَا اَبَا الْحَسَنِ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه. 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
تو ثـــریای منی آمدنت شیـــرین است من نگویم که چـرا آمده‌ای و دیر است شهریارم که بسی خون جگرها خوردم چه‌بگویم که قلم ناطق بی‌تزویر است 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در قاب خاطراتم جا مانده رد پایت از جعبه‌ی خیالم سرمی‌رود هوایت رفتی ولی نبردی سرمای رفتنت را لبریزم از زمستان در کوچ بی صدایت آیینه هم ندیده بعد از تو خنده ام را از شاخه چیده دستی، لبهای مبتلایت آغوش خالیم را در عکس ها ندیدی؟ دیوار خسته‌ام من بی لطف شانه هایت من اشک واژه هایم بر کاغذی چکیده شعر بلند آهم محتاج مرحبایت ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی یا چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی دیوانه عشقت را جایی نظر افتاده‌ست کآنجا نتواند رفت اندیشه دانایی امید تو بیرون برد از دل همه امیدی سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی زیبا ننماید سرو اندر نظر عقلش آن کش نظری باشد با قامت زیبایی گویند رفیقانم در عشق چه سر داری گویم که سری دارم درباخته در پایی زنهار نمی‌خواهم کز کشتن امانم ده تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی در پارس که تا بوده‌ست از ولوله آسوده‌ست بیم است که برخیزد از حسن تو غوغایی من دست نخواهم برد الا به سر زلفت گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی گویند تمنایی از دوست بکن سعدی جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
آمد به زبان چو نام زیبای "علی" در بستری از اشک نوشتم غزلی نامش که دوای درد من باشد و بس! مهرش به جهانم شده عشقی ازلی... ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چترِ باران زده‌ ات رویِ سرم هست هنوز من و معشوقِ خیالی به خیابان زده‌ایم! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
به دریا می‌زنم دل را، شبیهِ قایقی تنها کمی با‌من مدارا کن،‌پُرم از خشم‌ طوفانها ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
-1409147136_342899666.mp3
8.12M
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙‌ 🎼‌ خود عشق‌ ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای فصل غیر منتظر داستان من! معشوق ناگهانی دور از گمان من ای مطلع امید من ای چشم روشنت زیبا ترین ستاره ی هفت آسمان من ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من با من بمان و سایه ی مِهر از سرم مگیر من زنده ام به مهر تو ای مهربان من! کی می رسد زمان عزیز یگانگی تا من از آن تو شوم و تو از آن من 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
عمر گرانمایه رفت در طلب هر گناه حاصل امروز من نیست مگر اشک و آه فرصت شعبان ما گشت تمام و هنوز... خالق عاصی نکرد بر رُخ او یک نگاه لطف کن ای مهربان از من عاصی گذر... گر نبُود لطف تو می شود عمرم تباه آخر شعبان نما عفو مرا یا کریم... توبه کنم از گناه ، اشک دو چشمم گواه " ✅️‌ عضو‌ کانال تصویر 👈 امام رضا علیه السلام فرمودند این دعا را در آخر ماه شعبان زیاد بخوانید مفاتیح الجنان 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دلم گم شده اینروزها چه کسی میداند کجاست؟ بهار کی می آید؟ باید از آن دخترک زیبای معصوم بپرسم که گل میفروشد کنار خیابان به عابرها یا از آن طفل که می گریَد شب از درد پای مادرش یا از آن بادبادک که به شوق اوج گرفتن خود را کرده رها بی خبر از کلاف محکم دست پیرمرد ژنده پوش که همه ی امید اوست برای سکه ای بهتر است بروم بالا تا به آسمان بیخ گوش ابرها بپرسم آنها بهتر میدانند وقت گریه های مستانه یِ شان را... اما ... کلاف دلم را هم گم کرده ام نمیدانم دست کیست؟ دلم گم شده اینروزها... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ترا چون صبح خندان آفریدند مرا چون ابر گریان آفریدند من آن روز از سلامت دست شستم که آن چاه زنخدان آفریدند بلاهای سیه را جمع کردند ازان زلف پریشان آفریدند.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ما دوتا دلداده اما من کمی دلداده‌تر غصه دارد بی‌گمان بامی که برفش بیشتر... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
16.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتمش: اما دل من می تپد گوش کن اینک صدای پای اوست گفت: ای افسوس در این دام مرگ باز صید تازه ای را می برند این صدای پای اوست گریه ای افتاد در من بی امان در میان اشکها پرسیدمش : خوش ترین لبخند چیست ؟ شعله ای در چشم تاریکش شکفت جوش خون در گونه اش آتش فشاند گفت: لبخندی که عشق سربلند وقت مردن بر لب مردان نشاند من بجا برخاستم بوسیدمش... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
به من جان کندن شب را خبر داد امید یک هوای تازه تر داد نگاهی در تقدس بی نهایت به دل پیغام زیبای سحر داد ***** برایم عالمی احساس هستی وَ نوری بر تنِ الماس هستی تو عطری بر تن فصل بهاری گُلِ مریم نباشی ، یاس هستی ( ریوار) ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
برگشت سمت بقیه و گفت: _حرفهای خان داداش من تموم نشده ولی الان نزدیک اذانه.حالا چند تا راه وجود داره.یا ما بریم و یه شب دیگه مزاحم بشیم یا الان بریم مسجد و بعد نماز دوباره خدمت برسیم.... آقای مروت حرفشو قطع کرد و گفت: _میتونید همینجا نماز بخونید. پویان گفت: _آخه مزاحم میشم. درواقع آقای مروت برای اینکه متوجه بشه نماز اول وقت چقدر برای پویان مهمه و چطور نماز میخونه برای عصر قرار گذاشته بود. به پویان نزدیک شد و گفت: _مزاحمت نیست.میخوای وضو هم بگیری؟ -نه،وضو دارم. از اینکه پویان با وضو بود،خوشش اومد. -پس بریم اون اتاق. پویان با شرمندگی همراه حاج مروت رفت.موقع نماز آقای مروت به بهانه وضو تنهاش گذاشت.نماز مغرب بود و پویان باید بلند نماز میخوند.حاج مروت پشت در ایستاد و به نماز خوندن پویان توجه کرد.پویان با آرامش نماز میخوند. بعد از نماز دوباره با مریم به حیاط رفتن تا صحبت کنن. فاطمه گفت: _حاج عمو،نظرتون درمورد آقا پویان چیه؟ -همین که الان اینجاست یعنی من موافقم دیگه. فاطمه با خوشحالی گفت: _واقعا؟!! شما موافقین؟!! مادر مریم گفت: _حالا تو چرا اینقدر ذوق کردی؟!! -وا خاله جون!! ..من خواهر داماد هستم ها،چرا خوشحال نباشم! پدر و مادر مریم خندیدن.حاج مروت گفت: _ولی من نظر مریم رو نمیدونم.تو میدونی نظرش چیه؟ فاطمه با لبخند به مادر و پدر مریم نگاه کرد.اونا هم فهمیدن که مریم هم موافقه. فاطمه گفت: _فقط عموجان،خاله جون میدونید که پویان الان خیلی تنهاست.وقتی داماد شما شد،لطفا برای ایشون هم پدر و مادر باشید،همونجوری که برای مریم هستید. پویان و مریم خیلی باهم صحبت کردن. پویان از اینکه درمورد مریم درست فکر کرده بود،خوشحال بود.مریم هم از اینکه جوابش مثبت بود،مطمئن شده بود. مریم گفت: _من دیگه حرفی ندارم.شما اگه مطلبی دارید،بفرمایید. -خانم مروت،من بخاطر زندگی اشتباهی که تو گذشته داشتم،شرمنده م.مطمئنم تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم مثل سابق زندگی کنم.اما نمیدونم چطوری میتونم شما رو مطمئن کنم.شما بفرمایید من چکار کنم تا به من اعتماد کنید. -همینکه شما طوری زندگی کنید که میدونید درسته برای من کافیه...فقط من یه خواهشی ازتون دارم. -بفرمایید. ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه شب زيبایی خواهـد بود وقتی برای دوستان و عزیزانمان آرامش موفقيت و سلامتی بخواهيـم ... آسمان دلتون نور بارون چراغ خونه تون روشن فرداتون قشنگ‌تر از امروز   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خدای رنگین کمان مراقبتون باشه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌🌓🌓🌓🌓 شب زیباتون خوش 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح آمده و موسم پرواز شده صد پنجره سمت آسمان باز شده برخیز و پرندگی کن و دلخوش باش یک هفته ی سبز دیگر آغاز شده ✅️‌ عضو کانال 🌼امروز قَلموی اراده را بردار 🌤آغشتہ به رنگَ عشق ڪن 🌼رنڪَ تازه ای بزن 🌤بر بوم زندڪَی 🌼تا جان بڪَیرند 🌤طرح های آرزوهای قشنڪَت 🌼 صبحتون زیبا و باطراوت 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون دلنشین‌ 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky