eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
615 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
174 ویدیو
12 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله النور شیوایی سکوت همه کهکشان تویی غوغا تویی و همهمه‌ی در جهان تویی قطره منم، حقیر منم، بی نشان منم دريا تویی، کویر تویی، آسمان تویی هم از قدیم بوده ای و هم قدیم، تو هم بی زمان خود تویی و هم، زمان تویی جریان تویی که در همه جا منتشر شدی در رگ رگ سراسر دنیا روان تویی تنها تو را شنیده جهان از دهان من گلدسته ای شدم که برایش اذان تویی اصلا کجا فرار کنم از محبتت؟ هر سو نگاه می کنم ای مهربان، تویی @shaeranehowzavi
دو قمر در یک قاب… خودنمایی هلال زیبای ماه‌مبارک رمضان۱۴۴۵ در کنار گنبد حرم حضرت اباالفضل العباس علیه‌السلام… @shaeranehowzavi
گرد خوان تو فقیرم ای خدای مهربان می شوم لبریز مهرت درسحرها بی گمان عهد بستم در هوائی غرق عشق و معرفت با تو گویم راز دل تنها ز شوقی بیکران در حریم پاک تو سر می کشم با پای دل تا ز ابلیس جفا باشم همیشه در امان می شوم لبریز مهرت در شب باران عشق بال و پرها می زنم بر آستانت هر زمان من که مهمان گشته ام در آستان مهر تو بانگاه مغفرت بر بنده ات شو میزبان از ازل با مهر حیدر بسته ام پیمان عشق از عطای کوثرش گردم بسی شوق نهان وقت قربانی شدن فزت به لب دارد علی گشته محراب عبادت حلقه وصل جنان صبح قربانی شدن در معبد رب کریم بر حریم حضرت سبحان شده او میهمان در هوای پاک مولایم شوم غرق ولا وعده لطف و کرم باشد قرارم آن جهان @shaeranehowzavi
هر شام ز ماه رمضان صبح امیدی است هر روز ازین ماه مبارک شب عیدی است هر آه جگرسوز که از سینه برآید در دامن صحرای جزا سایه بیدی است هر نوع شکستی که ترا روی نماید چون موج درین بحر پر و بال جدیدی است تا خلوت یوسف که صبا راه ندارد از دیده یعقوب عجب راه سفیدی است در دامن دشتی که تو می می کشی امروز هر لاله او شمع سر خاک شهیدی است صائب اگرت دیده بیدار نخفته است در پرده شبگیر عجب صبح امیدی است @shaeranehowzavi
هر زمان می پیچد آوای نسیمی در سحر می پرد از خواب هایم یاکریمی در سحر از دل بیراهه ها رد کن مرا ،بگذار باز پیش پای من صراط المستقیمی در سحر گریه های بی پناهم را بغل کن یا رئوف من ندارم غیر از آغوشت حریمی در سحر بی نیازم کرده ای از آفتاب پشت کوه داده ای وقتی به من نورِ عظیمی در سحر تا که نجوا می کند نام لطیفت را بهار می شوی با تک تکِ گلها صمیمی در سحر هر زمانی خلوتم را با تو پر کردم،چکید از نگاهم ذکر رحمان و رحیمی در سحر ماه شبهای مدینه بگذر از تنهایی ام باز هم مانده به در چشم یتیمی در سحر @shaeranehowzavi
دل زنده‌ام با ماه عشق و مهربانی‌ها اینجا فراوان است شور و شادمانی‌ها با نغمه‌ی زیبای قرآن انس می‌گیرم انگار پر دارم شبیه آسمانی‌ها افتاده در ظلمت بیابد چلچراغی را با نور می‌یابد نشان ، از بی‌نشانی‌ها اوج شکوه ماه غفران ماه رحمت را باید ببینی در شکوه میزبانی‌ها در کوچه باغ معرفت گل کم نمی‌روید هنگام افطار و دعا و روضه‌خوانی‌ها @shaeranehowzavi
تقدیم به روح مطهر شهید عبدالحسین برونسی خدا کند که بیایی به خواب فرمانده سلام کردم و دارد جواب فرمانده نوشتم از تو و از حال و روزمان بی تو در این هوای به ظاهر خراب فرمانده عزیز زاده ی گلبوی مرد بی غل و غش کم است مثل تو پا در رکاب ،فرمانده شکست زیر شکنجه ،تمام دندان هات صبور بودی و شد انقلاب فرمانده امیر و خط شکن روزهای ترکش و خون حدیث سادگی ات شد کتاب فرمانده چقدر ضجه زدی تا که در قیامت «بدر» شد آرزوی دلت مستجاب فرمانده ببخش بعد شما ما اگر عوض شده ایم گذشت فصل تب و التهاب فرمانده حجاب دغدغه ات بود و غیرت زینب رسیده دوره ی کشف حجاب فرمانده کسی شبیه تو پیدا نشد به یکرنگی کجاست آنکه ندارد نقاب فرمانده همیشه در پی نان حلال می گشتی حلال باهمه رنج و عذاب فرمانده و از مرام تو دورند و در سر بعضی نمانده باور روز حساب فرمانده فقط برای خیابان و کوچه ی شهری شده است نام شما انتخاب فرمانده چقدر عکس تو رفتیم و سخت می گرییم به عکس خنده ی تان توی قاب فرمانده برای عرض ارادت همیشه آوردیم برای سنگ مزارت گلاب فرمانده شما به مرکز خورشید متصل شده اید و ما به سایه پی آفِتاب فرمانده به زیر دین شماییم و گوش مان شده کر سر شنیدن حرف حساب فرمانده بدا به حال هر آنکس که از ولایت عشق بریده رفته به سمت سراب فرمانده همیشه راه علی قبله است و می چرخد به سمت او جهت قبله یاب فرمانده @shaeranehowzavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. اَللّٰهُمَّ أَذِنْتَ لي في دُعائِكَ وَمَسْأَلَتِكَ، فَاسْمَعْ يَا سَمِيعُ مِدْحَتي، وَأَجِبْ يَا رَحِيمُ دَعْوَتي در خواندن خود اجازه‌ام دادی باز بازآمده‌ام سوی تو با روی نیاز یار شنوا، ستودنم را بشنو از مهر اجابتم کن ای بنده‌نواز @shaeranehowzavi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌از غفلت شعله‌خیز ، هشیارم کن در ساحت بندگیم ، تیمارم کن تا اینکه ز خواب غفلتم برخیزم از خواهش نفس خویش ، بیزارم کن @shaeranehowzavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من آن یخم که از آتش گذشت و آب نشد دعای یک لب مستم که مستجاب نشد من آن گُلم که در آتش دمید و پرپر شد به شکل اشک در آمد ولی گلاب نشد نه گل که خوشه‌‌ی انگورِ گور خود شده‌‌ای که روی‌ شاخه دلش خون‌ شد و شراب نشد پیمبری که به شوق رسالتی ابدی درون غار فنا گشت و انتخاب نشد نه من که بال هزاران چو من به‌ خون غلتید ولی بنای قفس در جهان خراب نشد هزار پرتو نور از هزار سو نیزه به شب زدند و جهان غرق آفتاب نشد به‌ خواب رفت جهان آنچنان که تا به ابد صدای هیچ خروسی حریف خواب نشد @shaeranehowzavi
به خاک پای مولا علی(ع) . یارب چه ولوله ای از شور چنگ و دف است در کوفه جامه دران، چاووشی از نجف است بردارنخل بلند،چون میثم آمده ست ازتشنگان فرات،ازکشتگان طف است این شورحیدری ست؟یاخمرخیبری ست؟ "ناد ِ علی" به لبش، شمش الشرف به کف است صفین وگردمصاف،چشم علی به یمن بعدازغبار،اویس،شوریده پیش صف است کوخنجریمنی،تازخم تازه کنیم این رسم سینه زنی،از سیره ی سلف است اوراست شورحجاز،بی پرده عین نماز جبریل هم نفسش درشرح لوکشف است درجذبه های رکوع،مولاست منتظرت آه ای گدای غریب،راهت ازاین طرف است "الفضل ماشهدت.."حتی معاویه ها دشمن به فضل امیر،این گونه معترف است قاضی ست مثل شریح،عهدش شبیه زبیر آن کس که بی طرف ست،آن کس که بی شرف است منظومه ای ازلی ست ،حق درمدارعلی بی او حقیقت عشق،چون ماه درکلف است راه نجات کجاست جزشاهراه ولا ماراحیات،هباست،گرغیرازاین هدف است حافظ قرابه به دوش،می خوانده نیمه شبان مارا حساب به حشر،باشحنه ی نجف است @shaeranehowzavi
شوق رهایی چه می‌خوانی «کجایید ای شهیدان خدایی» را؟ که من از یاد بردم در قفس، شوق رهایی را به کوی عافیت بیهوده می‌گردم، نمی‌یابم در این وادی، «بلاجویان دشت کربلایی» را ز پا افتادم و کاری ز دستم برنمی‌آید که خوبان می‌خرند از اهل دل، بی‌دست و پایی را چنان شمعی که شد خشت مزارش، اشک تنهایی به آتش می‌کشم تا صبح تو، شام جدایی را تو می‌آیی و مردم با نگاهت انس می‌گیرند خدا آن روز معنا می‌کند مردم‌گرایی را تو می‌آیی و می‌بینم شهیدان باز می‌آیند و آوینی روایت می‌کند فتح نهایی را تو روح روضه‌خوانی را دمیدی در رگ شعرم پر از شور حماسی می‌کنی نوحه‌سُرایی را @shaeranehowzavi
«یا قريباً لا يَبْعُدُ عَنِ المُغْتَرِّ به» ای دل، چه دست و پای تو را بازْ بسته است؟ تا چند بند بند تو از هم گسسته است؟ راه جنون بگیر و از اینجا خلاص شو دیوانه از عذاب خداوند رسته است دست طمع به زینت دنیا مکن دراز پروانه پیش از آنکه بگیریش جسته است پیوسته زخم خورده‌ای از روزگار پست آغوش مرگ مرهم جان‌های خسته است از هیچ‌کس به غیر خودت خشمگین مباش پیش از درخت، صائقه خود را شکسته است بیهوده شاخ و برگ به هستی خود مده در اصل، هر درخت تنومند هسته است ای عشق، ای حقیقت پنهان کائنات کو آنکه دل به جلوهٔ پاکت نبسته است؟ زآن پیشتر که حق بنشیند به روی عرش مهرت به جان عالم و آدم نشسته است دارد صدای پای نفس قطع می‌شود دستی رسان که لشگر غم دسته دسته است دادم به دست او دل و گفتم مبارک است با کبر و ناز گفت که این هم خجسته است @shaeranehowzavi
. گسستی از همه تا در دل محبوب جا کردی دلت را از بدی‌ها شستی و وقف خدا کردی شده ماه خدا، سردار دل‌ها، دست دل خالی است بگو دل را چگونه خانۀ ذکر و دعا کردی ✍️، ۱۴۰۲/۱۲/۲۵ ساعت به وقت ۰۱:۲۰ 💔 هدیه به روح ملکوتی و بلندپرواز حاج‌قاسم سلیمانی صلوات @SharheAtasheDel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مخور مرغ و برنج و جوجه و آش مکن غیبت مزن تهمت مخور ماش خدایا میهمانی گر چنین است شما سی شب بیا مهمان ما باش @shaeranehowzavi
بسوزان بسوزان جگرهای ما را به آتش بکش بال و پرهای ما را یکی کن دل کوه‌ها را به داغی دوتا کن دوباره کمرهای ما را بگو نذرهامان قبول‌اند ای عشق؟ بگو می‌پذیری پسرهای ما را؟ عطش می‌وزد خیمه خیمه در این دشت ببر کربلا تشنه‌ترهای ما را مدد کن که ای سربلند همیشه ببینی سر نیزه سرهای ما را سکوتیم و تنها صدامان تو هستی خودت منتشر کن خبرهای ما را برای دل خسته آغوش بگشا امان باش خوف و خطرهای ما را از این حبس شاید پریدن بدانیم اگر وا کنی قفل درهای ما را @shaeranehowzavi
کرامت بهار آه می‌کشم تو را با تمام انتظار پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار در رهت به انتظار، صف به صف نشسته‌اند کاروانی از شهید، کاروانی از بهار ای بهار مهربان، در مسیر کاروان گل بپاش و گل بپاش، گل بکار و گل بکار بر سرم نمی‌کشی دست مهر اگر، مَکش تشنۀ محبت‌اند لاله‌های داغدار دسته‌دسته گم شدند سهره‌های بی‌نشان تشنه‌تشنه سوختند، نخل‌های روزه‌دار می‌رسد بهار و من بی‌شکوفه‌ام هنوز آفتاب من بتاب، مهربان من ببار! @shaeranehowzavi
مستیم..،دورِ صدهزارم را نگیر از ما لطفاً شراب ناب این خُم را نگیر از ما پاسخ نمی گویی سلام باده نوشان را؟!... یا ربّنا!فیض علیکُم را نگیر از ما در اشک ها دنبال لبخند تو می گردیم ای ایُّهاالرحمن!تبسم را نگیر از ما از طعنه های خلق تا خود جاده ای وا کن راه فرار از سنگ مردم را نگیر از ما یک روز از ما نیز دودِ وصل برخیزد... آتش نمی خواهیم..،هیزم را نگیر از ما دریا به لطف موج هایش پاک خواهد شد وقت مناجات این تلاطم را نگیر از ما عبد گنهکارت زبانِ توبه اش،گریه است در نیمه ی شب این تکلم را نگیر از ما طفلی که سیلی خورده را باید نوازش کرد تنبیه کن!..،شوق ترحم را نگیر از ما ما را "دعای فاطمه" گِرد هم آورده است زیباترین "اصلِ تفاهم" را نگیر از ما وقت وضو خاک نجف طاهر تر از آب است جان علی!فیض تیمم را نگیر از ما حالا که قسمت نیست یک شب کربلا باشیم برگِ برات شاه هشتم را نگیر از ما عمری دم افطارها گفتیم:یا عطشان... تا وقت مُردن این تداوم را نگیر از ما آن کهنه پیراهن که غارت شد به جای خود... گریه بر آن انگشترِ گُم را نگیر از ما @shaeranehowzavi
این عیدها صفای تو را کم می‌آورند از دوری‌ات بجای شعف غم می‌آورند این ابرهای سرکش و آبستن غرور بر روی بام عشق فقط نم می‌آورند گنجشکهای تازه نفس در حصار شهر غمگین نشسته آه فراهم می‌آورند اصلا چرا شکوفه بیاید درون باغ وقتی برای عرض ادب سم می‌آورند در آسمان بخت سیاهم ستاره‌ها چشمک زنان دلایل مبهم می‌آورند درگیر لحظه‌های خوش و ناخوش خودیم این عیدها صفای تو را کم می‌آورند @shaeranehowzavi
مانده ام درمانده و تنها چه فرقی می کند؟ درمیان کل آدم ها چه فرقی می کند؟ چشم تا بر هم نهم چشم تو را می بینم و اینکه بیداریست یا رویا چه فرقی میکند؟ گفته بودی عاشقم گفتم که من عاشق ترم اینکه من عاشق ترم حالا چه فرقی می کند؟ زندگی بی عشق جز دریای بی امواج نیست بی تو اصلا موج یا دریا چه فرقی می کند؟ بی تو هر شب در درون خویش خالی می شوم بی تو دیگر روزها شب ها چه فرقی می کند؟ آمدم در این هوایی که نفس های تو نیست بعد تو نفرین به این دنیا چه فرقی می کند؟ @shaeranehowzavi
: وقتی صدایت می کنم بشنو صدایم را آورده ام اینجا برایت گریه هایم را آغوش بگشا برغریبی بی کس وتنها تابشنود عالم صدای ربنایم را آری همانم که فراری بوده ازدستت توخوب می دانی تمام ماجرایم را آری همانم که سراپا غرق تقصیرست اما توپوشاندی همیشه هرخطایم را جاماندم ازپرواز نه !اصلا زمینگیرم ! زنجیر نافرما نی ات بسته است پایم را من دور بودم ازتو؛ترسیدم زمین خوردم حالا که من برگشته ام داری هوایم را؟ @shaeranehowzavi
در نگاه حریص شهر شلوغ کودکی کوچه گرد و تنهایم ریشه کرده غروب در جانم من رسول تمام غم هایم ــــ ــــ ــــ آه از درد بی کسی ها که چه بلایی سرم نیا ورده ست مرده ام بار ها ولی تقدیر مَنِ در گور را در آورده ست ــــ ــــ ــــ شهر شهر فرنگ و بی دردیست من کیم عاقبت کجا برسم محنت و درد قسمتم شده است آه...تاکی به انتها برسم ــــ ــــ ــــ ماهی ام تا ابد اسیر تنگ متنفر از آب هم شده ام آنقدر کفر گفته ام، در خود که دچار عذاب هم شده ام ــــ ــــ ــــ در جدال همیشه ام با خود بی هوا از دلم کلک خوردم آمدم تا کمی گلایه کنم از زمین و زمان کتک خوردم ــــ ــــ ــــ مهربان با دلم کسی نشود وصله ی بی قواره ی شهرم در نگاه تمام آدم ها من شب بی ستاره ی شهرم ــــ ــــ ــــ من نخواهم گذشت از آنکه رنگ شب را به بخت من پاشید من چه هستم و یا چه خواهم شد چشم من عاقبت چه خواهد دید ــــ ــــ ــــ می زنم مشت بر دهان دلم نکند آرزو دو تن بشود هوسی را که رخنه کرده در او سایه ای تلخ مثل من بشود @shaeranehowzavi
اشاره به آیهٔ ۴۴سورهٔ بقره: اَتاْمُرونَ النّاسَ بِالبّرِ وَ تـَنسَونَ اَنفُسَکُم؟ “خود فراموشی“ تا خواهش نفس، رهزن هوشم شد امواج گناه، بار بر دوشم شد خواندم همه را به سوی نیکی، امّا افسوس که از خودم فراموشم شد @shaeranehowzavi
شبی ساکت و دلگیر خودم بودم و قلبی که ز غم بسته به زنجیر و نزدیک اذان بود که پیچید در آفاق همه نغمه تکبیر * نوشتند: که هنگام اذان دست به دامان خدا باش و مشغول دعا باش که آن لحظه بود لحظه شیرین اجابت و باز است به درگاه الهی در رحمت شدم گرم عبادت دو چشمم پر از اشک شد و روی لبانم همه سوگند که یا رب تورهایم کن ازین بند و گفتم به خدا بین دعایم که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم * همانجا که دل از سوز فراقش شده بی تاب همانجا که زده دست به دامان زمین خوشه ی مهتاب همان وادی سوز و عطش و درد همان وادی شرمندگی آب همان وادی پاک حرم حضرت ارباب * همانجا که زمینش همه نور است، حضور است حماسه ست، غرور است پر از شور و شعور است شرف مندتر از وادی طور است و فرض حرمش از پر حور است و بر مهدی زهرا همه شب راه عبور است * همانجا که حرم خانه دلهاست و عشقش همه در آب و گل ماست عبادتگه موسی ست دخیل حرمش حضرت عیسی ست زیارتگه زهراست و زیباست خدا محو تماشاست که یک سو حرم شاه و یک سو حرم حضرت سقاست * مکانی که قدم رنجه نموده ست گل یاس طوافش کند از عشق و احساس به لبهاش بود ذکر ابوالفضل و دریای دو چشمش پر الماس همان کعبه کوچک «کف العباس» * مکانی که در آن عشق زند موج لبالب همانجا که زند پر دل من هر دم و هر شب همانجا که به خاکش همه جا هست نشان از قدم محترم حضرت زینب * همان خاک که بدر و احد خندق و احزاب و حنین است همانجا که زمین معرکه ی عشق حسین است خیابان بهشتی که معروف به بین الحرمین است... * دوباره به سما رفت شررهای دعایم و گفتم به خدایم که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم... @shaeranehowzavi
روز الست بود، خدا گفت مؤمنان! بین شما دو عاشق از خود گذشته هست؟ عاشق: که بار عشق ببندد به سوی من از خود گذشته: تا برود جای دوردست یک خواهر و برادر از آن جمع آمدند گفتند ما رضا به رضای تو می‌دهیم معصوم بود چهرهٔ آن خواهری که گفت ما عشق را فقط به بهای تو می‌دهیم اما خدا دلش نمیامد، بهانه کرد گفت این مسیر دور و پر از غصه و غم است گفتند اگر خداست ته این مسیرِ دور صد بار اگر ز غصه بمیریم هم کم است از بینشان کسی به «ألست بربکم» اینقدر قاطعانه «بلیٰ» را نگفته بود معلوم بود آن که چنین عاشق است کیست حتی اگر که نام رضا را نگفته بود معصومه در کنار رضا پا به پای هم یک مرد را دوباره زنی یار می‌شود این بار هم برای رهاوردهای سخت نام علی و فاطمه تکرار می‌شود پیش رضا زمین خراسان به سجده رفت برخاست قم به حرمت معصومه قدکشان آماده شد رقم بزند قصه را زمین آماده شد که حفظ کند قصه را زمان این قصه را خدا متفاوت نوشته بود در ابتدای قصه خداحافظی گذاشت باید که از مدینه برادر سفر کند بی خواهری که طاقت دوری از او نداشت راهی شد از مدینه رضا و قدم قدم اسرار عشق را به تمام مسیر گفت پیچیده بود بوی رضا در تمام راه باد این نوید را به صغیر و کبیر گفت راهی شدند از همه جا عاشقان او ایرانِ بعد از او شده ایران دیگری کامل شده است نیمه‌ای از قصه و هنوز ایران نشسته در تب مهمان دیگری یک سال بعد موعد دیدار می‌‌رسد حالا مسیر سرخوش از این عطر آشناست خواهر میان حلقه سادات موسوی دیگر سفیر عاشق و بی‌باک ماجراست «راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست» آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست جان بر کف است و شک به دلش نیست ذره‌ای در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست» می‌آید از میانه‌ی ره بوی کربلا مقصد دوباره نیمه قصه عوض شده است معصومه خود سراغ قم از کاروان گرفت آنجا که بسته بود در آن عهدی از الست همواره وصل نقطه پایان قصه نیست قم قم نبود اگر که فراقی چنین نبود این ماجرا به ظاهر اگر ناتمام ماند اما تمام قصه از اول جز این نبود @shaeranehowzavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا