🥀
سقفی به غیر از آسمان بر سر نداری
تو سایه بر سر داشتی دیگر نداری
خورشید بر نی بود؟ حق داری بسوزی
دیدی به جز او سایهای بر سر نداری
برگشتهای؟ این را کسی باور نمیکرد
برگشتهای؟ این را خودت باور نداری
میخواهی از بغض گلوگیرت بگویی
از لای لایی واژهای بهتر نداری
هر بار یاد غربت مولا میافتی
میسوزی و دیگر علی اصغر نداری
هر شب در این گهواره طفلی بیقرار است
«سخت است این غم، سختتر از هر نداری»
ما پای این گهواره عمری گریه کردیم
یک وقت دست از لای لایی برنداری
#حسن_بیاتانی
#محرم
@shaeranehowzavi
🥀
نسخه ی درد خودش را بی دوا پیچیده است
او که جسم اکبرش را در عبا پیجیده است
از عصای روزهای پیری اش دیگر مپرس
راز این موی سپید و قد تا پیچیده است
گوشه ای از فرش از داغ عزیزی دم به دم
آسمانی ناله تا عرش خدا پیچیده است
این صدای کیست گرم و دلنشین گوید اذان
باز هم در خیمه عطری آشنا پیچیده است
بانگ مظلومیت این قوم لبریز از خدا
کربلا در کربلا در کربلا پیچیده است
وای از طومار آن قومی که دین خویش را
با امید گندم ری در ریا پیچیده است
باد روی نیزه ها تا بشنود عطر بهشت
مو به مو چون شانه در زلفی رها پیچیده است...
#حسن_میرزانیا
#محرم
@shaeranehowzavi
🥀
علی علیست برادر!
چه فرق اصغر و اکبر
چه شیرخواره که شیرِ
خداست از همه منظر
عقیق سرخ ولا را
پدر گرفته به چنبر
قدش به زینت دوشِ
نبی شده ست برابر
ز شیرخوارگی اش پا
نهاده است فراتر
بزرگ بود و برایش
رکاب عرش، محقر
که در قواره ی فهمش
نبود جامه ی باور
بزرگ بود چو قرآن
به روی دست پیمبر
بزرگ بود تو گویی
علی مقابل خیبر
بزرگ بود و به دستش
چراغِ خفتنِ اختر
ملک خمیده نبندد
به گاهواره ی او پر
چنان بزرگ که خونش
از آسمان برود سر
سه شعبه چون سه خلیفه
حسود بود و مکدر!
بگو که خصم بداند
حسین با علی اصغر
زمین کرب و بلا را
غدیر میکند آخر
نیافت مرد دریغا
میان آنهمه لشکر
پس آب خواست که بیعت
به آب بود میسر!
امیر نطق که آندم
نشسته بود به منبر
به غیر خون گلویش
نخواند خطبه ی دیگر
اگر چه بود سه شعبه
پی جدایی آن سر
به نص لحمک لحمی
یکی شدند دو پیکر
#مسعود_یوسف_پور
#علی_اصغر علیهاسلام
#محرم
@shaeranehowzavi
🥀
آن روز جواب آب را حرمله داد
پاسخ به گل رباب را حرمله داد
پرسید حسین: بینتان مردی نیست؟
بیرحمترین جواب را حرمله داد...
#فائزه_امجدیان
#السلام_علی_الرضیع_الصغیر
#محرم
@shaeranehowzavi
🥀
میهمان کوفه را کام از عطش خشکیده است
ساقی و پیمانه و جام از عطش خشکیده است
سر بگو بالا بگیرد کوفه از مردانگی
در مروت کوفه را نام از عطش خشکیده است
کام شب سیراب و کام روز عطشان ای دریغ
آه و وا ویلا که ایام از عطش خشکیده است
حرمت مهمان عجب خوش داشتید ای کوفیان
کام کودک، سینهٔ مام از عطش خشکیده است
از عطش شش ماهه چون ماهی تلظّی میکند ماهی افتاده در دام از عطش خشکیده است
کوفه در مهمان نوازی نیست کمتر از دمشق
دختری دردانه در شام از عطش خشکیده است
پختگان عشق را از سوختن کو چاره ای؟
آه، کامِ پخته و خام از عطش خشکیده است
#سید_مرتضی_شبانی_هاشمی
#محرم
@shaeranehowzavi
🥀
بند اول)
تقویم رساندهست به تو هرچه زمان را
نام تو کشانده است به مرثیه زبان را
از نام تو برخاسته این شور حسینی
مرسوم نمودهست غمت جامهدران را
آهیست که از سینه برون تاخته تا عرش
آیینه نشستهست بگیرد ضربان را
در چشم جهان اشک نشستهست به لبخند
در حنجرهات تا که شکستند اذان را
آتشکدهی سینهی ما شعله گرفتهست
بسپار به طوفان تل خاکسترمان را
دستان تو پل میزند از خاک به افلاک
باید که در آغوش بگیرند جهان را
ما در وسط معرکه لبریز تو بودیم
ما شعله به تن کرده و از عشق سرودیم
بند دوم)
صد کوفهی خونریز به پیکار تو برخاست
شیطان زمین خورده به انکار تو برخاست
تا جلوه کنی در شب تردید، خدا هم -
آیینه در آیینه به تکرار تو برخاست
در وسعت اندوه تو گم شد همه.ی عرش
خورشید ترک خورده به دیدار تو برخاست
آن لحظه که در غربت گودال نشستی
یک دشت پر از لاله عزادار تو برخاست
آن ظهر عطشناک که جانها همه میسوخت
آن لحظهی حساس علمدار تو برخاست
از داغ برادر کمرت خم شد و دیدیم -
گفتند: که عباس وفادار تو برخاست
بر زخم علمدار نگاهت شده مرهم
جمعیت ارباب وفا نگسلد از هم
بند سوم)
ماهیست که بر نیزه نشستهست، چه ماهی
ای کاش بمیریم از این داغ، الهی...
هر زخم که روی بدنت ریشه دوانده
وا کرده به دیدار خداوند تو راهی...
ما سینه سپر کردهی طوفان بلاییم
جانباز تو هستیم به امّید نگاهی...
حق تو نبودهست که لب تشنه بمانی
ای آنکه تو را نیست به جز عشق گناهی
آنان که تو را غرق به خون خواسته بودند -
انداخته بودند تو را در دل چاهی -
حالا بنویسند که ماندهست؟ که رفتهست؟
حالا بدهد بعد تو تاریخ، گواهی...
این داغ جهانسوز که بر شانهی ما ماند
سنگینی ننگیست که از کوفه به جا ماند
بند چهارم)
باشد که شب تار پس از تو به سر آید
از منتقم خون تو روزی خبر آید
ای کاش از این خواب گران چشم گشودن
ای کاش پس از اینهمه ظلمت سحر آید
آن وعدهی حقی که خدا داده به انسان
وقتست که با سیصد و اندی نفر آید
آن روز شگفتی که جهان منتظر اوست
خورشید هم از مشرق هر نیزه بر آید
شوق تو کشیدهست به این معرکه ما را
هرکس که به پا رفته از یقیناً به سر آید
تقدیم تو این شعر، اگر بیش و اگر کم
شاید که قبولش کنی و در نظر آید
ابریم که دریا اثری از قدم ماست
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
#حسین_سنگری
#محرم
#ترکیب_بند
@shaeranehowzavi
🥀
تیری رها شد سوی طفلی نیمه جان رفت
تیری که با آن حرمت تیر وکمان رفت
نامردِ جنگی پستیِ خود را نشان داد
تیرش بدون پیچ و خم سوی نشان رفت
تیرش دقیقا خورد آن جایی که تا خورد
سوی خدا از عرشیان بانگ فغان رفت
غلتید در خون غنچه ی نو رُسته ی باغ
با داغ او جان از وجود باغبان رفت
آتش به جان واژه ها افتاد از این غم
با تک تک ابیات خون از دیدگان رفت
چشم فلک تا هست خونبار است از،آن
خونی که از شش ماهه تا هفت آسمان رفت
مادر به یک گهواره دلخوش بود،آنهم
وقتِ هجومِ لشکرِ غارتگران رفت
شرح همه نامهربانی های دنیا
در کربلا بر آن امام مهربان رفت
#احمد_رفیعی_وردنجانی
#صلی_الله_علیک_یا_رضیع_العطشان
#محرم
@shaeranehowzavi
🥀
در وصف تو صدها قلم و هم قدمت نه
ما دم دمی و هُرم مسیحای دمت نه
از درک تو بویی نبرد هرکه در این بزم
بر دوش علم دارد و درک المت نه...!!!
هرجا گرهی باز نشد از تو بریدیم
یک ذره ولی کم بشود از کرمت نه
هرچند هزاران غزل ناب سرودیم
هم رتبه ولی با اثر محتشمت نه
تلخ است که بخشندگی ات در صف محشر
مشمول جهانی شود از اهل غمت نه...!
نشناخته ام گرچه تو و حق نمک را
هرچیز بگیر از منِ مجنون، حرمت نه...
#محمدجواد_منوچهری
#محرم
@shaeranehowzavi
🥀
سروِ بلند،از داغ تو شد قامتم خم
مشهور گشتم در جهان از شدّت غم
بر گوش دلها تا رسید آوای کُشتن
سروَم خمید و خیمه شد لبریز ماتم
ای حاصل عمرم،عصای دست بابا
از داغت "اکبر" عمر بابا شد بسی کم
هر گوشهای زینت گرفت از جسم پاکت
کردی برایم فرصت گریه فراهم
نیزه به پهلویت نشست از کین دشمن
شد صحنه ی "دیوار و مِسمارم" مجسّم
برخیز و بنگر سیل ِ اشکم را "علی جان"
بودی امیدم،درد و رنجم را تو مرهَم
دشمن تو را با تیغِ ظلم از پای انداخت
هر قطعه ای از تو بُرشهایی منظّم
پرپر شدی و بال پروازم شکستی
بر پیکرت شادی ِدشمن شد مسلّم
جسمت فرو ریخت از جفا با ضربِ نیزه
گشت آسمان از این مصیبت، زار و دَرهم
بعد از تو خواهر در جوار عمه زینب
زد زیر چادر، مِعجرش را بست ِ محکم
#فرح_یارمحمودی (صبا)
#حضرت_علی_اکبر
#محرم
@shaeranehowzavi
🥀
جسم تو کجا مانده که آوازه ندارد؟
در آینه تکثیرِ تو اندازه ندارد
اوراقِ تنت بس که تورق شده در باد
انگار کتابیست که شیرازه ندارد
هر جای بیابان بروی حرفِ تنِ توست
جز جسمِ تو صحرا سخنی تازه ندارد
اقلیم تماشاییِ ایثار و شهادت
جز حلقۀ چشمانِ تو دروازه ندارد
هر چشمِ بدی شد ز تماشای تو کوتاه
چون سروِ بلندی که هم اندازه ندارد..
#محمد_شریف
#محرم
@shaeranehowzavi
🥀
تو از تمام جوان ها سری علی اکبر
از آنچه گفته شدی برتری علی اکبر
نوشته ایم به مدح تو شعر نه ، تفسیر!
که عین مصحف پیغمبری علی اکبر
نشستهاست به یکتن دو روح انگاری!
تو جمع فاطمه و حیدری علی اکبر
تو نیز مثل علمدار کربلا کردی
به خیمهی عطش آب آوری علی اکبر
چهار گوشهی دنیا اسیر ششگوشه است
که تو به گوشهی آن زیوری علی اکبر
خودت برای امامِ زمان مُهَیا کن
از عاشقانِ جوان "لشکری علی اکبر"
#میلاد_خانی
#علی_اکبر علیهالسلام
#محرم
@shaeranehowzavi
🥀
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
به دست عزمِ بلندش شکست پایِ درنگ
اگر چه فاجعهای تلخ روبهرویش بود
میان او و شهادت چه انس و الفت بود
که مرگ سرخ هماره به جستجویش بود
چگونه شرم نکرد از گلوی او خنجر
که بوسهگاه رسول خدا گلویش بود
رسید وقت نماز و در آن حماسۀ ظهر
هزار زخمِ تنش جاریِ وضویش بود
سخن به زاری و ذلت نگفت با دشمن
که خصم در عجب از همت نکویش بود
اگر چه از عطش آن روح کربلا میسوخت
فرات تشنهترین قطرۀ سبویش بود
سرم فدای لب خشک آن گل یاسین
اگر چه تشنگیاش اوج آبرویش بود...
#محمدعلی_سالاری
#محرم
#عاشورا
@shaeranehowzavi