جنگ #رود_شهد
شاه ، #گیو را پیش خواند و کنار خودش نشاند و گفت « در جهان تنها تو بودی که رنج مرا کشیدی و دنبالم گشتی ، نباید که طوس بدون تو سپاهی براند ، #بهرام پهلوان ، روشن روان باشد که برای خفظ نام و یاد خود جان داد »
سپس به گیو پول بسیار داد و #رستم را فرا خواند و کمی با او مشورت کرد .
فردای آن روز رستم و گیو و #گودرز و سایر بزرگان نزد شاه آمدند، شاه روز خوش یمن را برای بیرون رفتن انتخاب کرد و لشکر را مجهز بیرون برد و درفش کاویانی را به دست رستم داد ...
#طوس در مقابل شاه ، زانو زد و بر او آفرین کرد و پشت سپاه رفت ...
سپاه حرکت کرد و از بسیاری پرچم و نیزه ، خورشید ناپدید شده بود...
سپاه سوی رودشهد رفت و فرستاده ای نزد #پیران رفت که « من جنگ را ادامه میدهم ، حالا هم در راه رود شهد هستم »
پیران این را شنید و غمگین شد و سپاهش را آماده کرد و رفتند تا ببینید سپاه ایران چقدر است ، طوس با کیست ، طوس سپاهش را این سوی رود چید و پیران هم آن سوی رود ...
سپهدار پیران یک ترک چرپ گوی را نزد طوس فرستاد و گفت « من با #فرنگیس و #کیخسرو همیشه مهربان بودم و در داغ #سیاوش بسیار گریستم ، اما روزگار طور دیگری چرخید »
طوس غمگین شد و پاسخ گفت « خوبی تو بر ما آشکار است، از جنگ خودت رو کنار بکش و نزد شاه ایران برو ، او ترا بسیار دوست دارد و به تو پول و مقام فراوان میدهد »
گودرز و گیو و باقی سران نیز تایید کردند ...
فرستاده نزد پیران رفت و پیران پاسخ داد « خانواده و کشور من اینجاست ، برای چه باید به ایران بیایم ، که سر نامداران بهتر از تاج و تختاش است
@shah_nameh1
بچه ها با همین لینک
@shah_nameh1
تو روبیکا کانال زدم و تو کانال روبیکا داستان های نخستین ، کیومرث ، هوشنگ ، طهمورث و جمشید کامل تر از این کاناله
شروع جنگ #رود_شهد :
#پیران ، شبانه پیامی برای #افراسیاب فرستاد که « دوباره سپاه ایران آمد ، دوباره همان #گیو و #گودرز و #طوس ، و اگر کشورشان را کلا نابود نکنیم ، این کین #سیاوش خواب و خوراک از ما میگیرد »
افراسیاب که این خبر را شنید ، تمام بزرگان را جمع و لشکری ترتیب از مور و ملخ بیشتر ، روز دهم سپاه به پیران رسید ، سپاهی زمین زیر پاهایشان ناپدید شد ...
پیران سپاه را تا رود شهد برد و طلایه نزد طوس رفت و گفت « پیران مارا فریب داده ، آن نامه فقط وقت خریدن بود ، پیران در این فرصت لشکری بزرگ بر لب شهد رود آورده »
طوس هم سپاه ایران را آماده کرد و این سوی رود آورد . دو لشکر به هم حمله ور شدند و از گرد و خاک فقط درخشش نوک نیزه ها مشخص بود و روی زمین هم فقط خون ریخته بود...
یک پهلوان ترک بود به نام #ارژنگ ، که در جنگ بسیار شهره بود ، او به طرف ایرانیان حمله کرد و وقتی طوس را دید نعره ای زد و شمشیرش را بیرون کشید ...
طوس به او گفت « نام تو چیست ؟ »
ارژنگ گفت « منم ، ارژنگ جنگی ، اکنون خاک را از خون تو سیراب میکنم و سرت را بر نیزه»
طوس که گفتار او را شنید ، پاسخی نداد و با همان شمشیر در دستش چنان بر کلاه او کوبید که در لحظه جان داد ...
صدای طبل و بوق از ایران بلند شد که « پیروز بادا سپهدار طوس »
پیران از سپاه توران ناامید شد و لشکر تورانیان گفتند « همه تلاش میکنیم تا طوس را شکست دهیم و انتقام ارژنگ را بگیریم »
@shah_nameh1
گفتگوی #هومان با #طوس
هومان گفت « نترسید و امروز را از دل و جان بجنگید » سپس اسبش را که مانند عقاب تیز رو بود آورد و سوار بر او شد ، انگار که کوه البرز سوار بر اسبی از آهن شده باشد به سوی سپاه ایران آمد ...
طوس به هومان گفت « بدبخت ، ندیدی که چه بلایی سر #ارژنگ آوردم ؟ او که در شما توانا و پهلوان بود ، حالا تو آمدی انتقام او را بگیری ؟ به جان شاه ایران که مانند پلنگ با تو خواهم جنگید »
هومان پاسخ داد « حالا که یک بیچاره را کشتی فکر نکن خیلی قوی هستی ، ارژنگ در نقابل من ادعای مردی نمیکرد ، سپاهیان شما شرم نمیکنند که فرمانده سپاه شان با چون اویی جنگیده؟ پس #بیژن و #گیو و #گودرز کجا هستند که تو به میدان آمدی ؟ تو برو درفش کاویانی را نگه دار اگر من تو را بکشم لشکر ایران همه میمیرند و اکر هم نمیریند ، شکست میخورند...
پس از #رستم ، پهلوانی چون تو را در سپاه ایران ندیدم ، تو برو و بزار پهلوانان دیگر بیایند»
طوس گفت « من هم فرمانده هستم هم پهلوان ، تو که خود از نامداران تورانی چرا به جنگ آمدی ؟ برو و خویشانت را هم ببر و از جنگ دور شد که در این جنگ بیگناه هم کشته میشود ...
شاه به من گفت که #پیران نباید آسیب ببیند زیراکه او مرا بزرگ مرده ، تو هم پند مرا بشنو و از جنگ دور شو »
هومان گفت « درست است جنگ پیران کار خوبی نیست ، او آزاده و نیک خو است »
@shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
گفتگوی #هومان با #طوس هومان گفت « نترسید و امروز را از دل و جان بجنگید » سپس اسبش را که مانند عقاب
ادامه :
در این گفتگو بودند که #گیو با خشم نزد #طوس آمد و گفت « چه خبر است در میدان جنگ گفتوگوی دراز میکنید ؟ جز با زبان شمشیر با او حرف نزن ، نباید که به دنبال آشتی با ترکان باشی »
هومان که سخن گیو را شنید خشمگین شد و به او گفت « ای ایرانی بخت برگشته ، تو جنگیدن مرا دیده ای ، کسی از نسل #گشواد نیست که قدرت شمشیر مرا نشناسد ، فکر کردی اگر من به دست طوس کشته شود چه میشود ؟ #پیران و #افراسیاب به کین خواهی ام میایند ، و اگر طوس کشته شود کسی از سپاه ایران زنده نمیماند »
طوس گفت « چرا خشمگین میشوی ؟ جنگ تو با من است ، نه با گیو بیا بجنگیم تا ببینیم چه میشود»
#هومان گفت « مرگ حق است ، اگر امروز ، روز مرگ من است ، پس همان بهتر که در میدان جنگ جانم گرفته شود ، به دست سردار هنرمندی چون تو »
پس هر دو نیزه بر دست گرفتند و حمله کردند ... پس از مدتی جنگ ، ناگهان ابری سیاه جلوی خورشید را گرفت و هوا تاریک شد و صدای رعد بلند شد و بادی شدید بر دشت وزید
@shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
ادامه : در این گفتگو بودند که #گیو با خشم نزد #طوس آمد و گفت « چه خبر است در میدان جنگ گفتوگوی درا
یه نکته بگم...
مطمئنا حالا و جلوتر بعضی قسمت های #شاهنامه هست مثل نامه ها ، شرح جنگ ها ، سیاست ها ، مکالمه ها و... که زیاد جالب نباشه
یا حتی بنظرتون کسل کننده هم باشه ....
اما باید این نکته رو بهتون یادآوری کنم که در زمان #فردوسی تا همین دو قرن پیش مردم فکر میکردن این داستان ها تاریخ واقعی کشوره
حتی خود فردوسی هم با تصور اینکه داره تاریخ جامع باستان رو مینویسه ، شاهنامه رو سروده ....
بنابراین مثل هر مورخ دیگه ای شرح کامل سیاست های شاهان رو داده و سعی کرده زیاد حول محور اژدها کشی و دیو کشی و... نگرده ، مگر اینکه لازم باشه ....
@shah_nameh1
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید
عرب هر چه باشد مرا دشمن است
کج اندیش و بدخوی و اهریمن است
چونبخت عرب بر عجم چیره گشت
همه روز ایرانیان تیره گشت
الان این شعر اسلام هم داره میزنه یا ففط با عرب ها هست؟
#دایگو
...........
این شعر کلا الحاقیه
دوستان من نثر هایی که میزارم کانال نوشته خودمه
و تک تک ابیات رو نثر میکنم
راضی نیستم تا وقتی به انتشار نرسیده جایی بدون ذکر منبع کپی کنید یا استفاده تجاری ببرید 🙏
هدایت شده از یکقطرهاندیشه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گل سرخم چرا پژمرده حالی ؟
بیا قسمت کنیم دردی که داری:)
بیا قسمت کنیم بیشش به من ده
که تو کوچک دلی طاقت نداری...:)
شعر|#باباطاهر
@sound_of_silent