eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی
519 دنبال‌کننده
1هزار عکس
161 ویدیو
8 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 و ویدیو ها ، ادیت ، میم و. رو اینجا ارسال کنید 👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2 کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
مشاهده در ایتا
دانلود
جنگ شاه ، را پیش خواند و کنار خودش نشاند و گفت « در جهان تنها تو بودی که رنج مرا کشیدی و دنبالم گشتی ، نباید که طوس بدون تو سپاهی براند ، پهلوان ، روشن روان باشد که برای خفظ نام و یاد خود جان داد » سپس به گیو پول بسیار داد و را فرا خواند و کمی با او مشورت کرد . فردای آن روز رستم و گیو و و سایر بزرگان نزد شاه آمدند، شاه روز خوش یمن را برای بیرون رفتن انتخاب کرد و لشکر را مجهز بیرون برد و درفش کاویانی را به دست رستم داد ... در مقابل شاه ، زانو زد و بر او آفرین کرد و پشت سپاه رفت ... سپاه حرکت کرد و از بسیاری پرچم و نیزه ، خورشید ناپدید شده بود... سپاه سوی رودشهد رفت و فرستاده ای نزد رفت که « من جنگ را ادامه میدهم ، حالا هم در راه رود شهد هستم » پیران این را شنید و غمگین شد و سپاهش را آماده کرد و رفتند تا ببینید سپاه ایران چقدر است ، طوس با کیست ، طوس سپاهش را این سوی رود چید و پیران هم آن سوی رود ... سپهدار پیران یک ترک چرپ گوی را نزد طوس فرستاد و گفت « من با و همیشه مهربان بودم و در داغ بسیار گریستم ، اما روزگار طور دیگری چرخید » طوس غمگین شد و پاسخ گفت « خوبی تو بر ما آشکار است، از جنگ خودت رو کنار بکش و نزد شاه ایران برو ، او ترا بسیار دوست دارد و به تو پول و مقام فراوان میدهد » گودرز و گیو و باقی سران نیز تایید کردند ... فرستاده نزد پیران رفت و پیران پاسخ داد « خانواده و کشور من اینجاست ، برای چه باید به ایران بیایم ، که سر نامداران بهتر از تاج و تختاش است @shah_nameh1
بچه ها با همین لینک @shah_nameh1 تو روبیکا کانال زدم و تو کانال روبیکا داستان های نخستین ، کیومرث ، هوشنگ ، طهمورث و جمشید کامل تر از این کاناله
شروع جنگ : ، شبانه پیامی برای فرستاد که « دوباره سپاه ایران آمد ، دوباره همان و و ، و اگر کشورشان را کلا نابود نکنیم ، این کین خواب و خوراک از ما میگیرد » افراسیاب که این خبر را شنید ، تمام بزرگان را جمع و لشکری ترتیب از مور و ملخ بیشتر ، روز دهم سپاه به پیران رسید ، سپاهی زمین زیر پاهایشان ناپدید شد ... پیران سپاه را تا رود شهد برد و طلایه نزد طوس رفت و گفت « پیران مارا فریب داده ، آن نامه فقط وقت خریدن بود ، پیران در این فرصت لشکری بزرگ بر لب شهد رود آورده » طوس هم سپاه ایران را آماده کرد و این سوی رود آورد . دو لشکر به هم حمله ور شدند و از گرد و خاک فقط درخشش نوک نیزه ها مشخص بود و روی زمین هم فقط خون ریخته بود... یک پهلوان ترک بود به نام ، که در جنگ بسیار شهره بود ، او به طرف ایرانیان حمله کرد و وقتی طوس را دید نعره ای زد و شمشیرش را بیرون کشید ... طوس به او گفت « نام تو چیست ؟ » ارژنگ گفت « منم ، ارژنگ جنگی ، اکنون خاک را از خون تو سیراب میکنم و سرت را بر نیزه» طوس که گفتار او را شنید ، پاسخی نداد و با همان شمشیر در دستش چنان بر کلاه او کوبید که در لحظه جان داد ... صدای طبل و بوق از ایران بلند شد که « پیروز بادا سپهدار طوس » پیران از سپاه توران ناامید شد و لشکر تورانیان گفتند « همه تلاش میکنیم تا طوس را شکست دهیم و انتقام ارژنگ را بگیریم » @shah_nameh1
گفتگوی با هومان گفت « نترسید و امروز را از دل و جان بجنگید » سپس اسبش را که مانند عقاب تیز رو بود آورد و سوار بر او شد ، انگار که کوه البرز سوار بر اسبی از آهن شده باشد به سوی سپاه ایران آمد ... طوس به هومان گفت « بدبخت ، ندیدی که چه بلایی سر آوردم ؟ او که در شما توانا و پهلوان بود ، حالا تو آمدی انتقام او را بگیری ؟ به جان شاه ایران که مانند پلنگ با تو خواهم جنگید » هومان پاسخ داد « حالا که یک بیچاره را کشتی فکر نکن خیلی قوی هستی ، ارژنگ در نقابل من ادعای مردی نمیکرد ، سپاهیان شما شرم نمیکنند که فرمانده سپاه شان با چون اویی جنگیده؟ پس و و کجا هستند که تو به میدان آمدی ؟ تو برو درفش کاویانی را نگه دار اگر من تو را بکشم لشکر ایران همه میمیرند و اکر هم نمیریند ، شکست می‌خورند... پس از ، پهلوانی چون تو را در سپاه ایران ندیدم ، تو برو و بزار پهلوانان دیگر بیایند» طوس گفت « من هم فرمانده هستم هم پهلوان ، تو که خود از نامداران تورانی چرا به جنگ آمدی ؟ برو و خویشانت را هم ببر و از جنگ دور شد که در این جنگ بیگناه هم کشته میشود ... شاه به من گفت که نباید آسیب ببیند زیراکه او مرا بزرگ مرده ، تو هم پند مرا بشنو و از جنگ دور شو » هومان گفت « درست است جنگ پیران کار خوبی نیست ، او آزاده و نیک خو است » @shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
گفتگوی #هومان با #طوس هومان گفت « نترسید و امروز را از دل و جان بجنگید » سپس اسبش را که مانند عقاب
ادامه : در این گفتگو بودند که با خشم نزد آمد و گفت « چه خبر است در میدان جنگ گفت‌وگوی دراز می‌کنید ؟ جز با زبان شمشیر با او حرف نزن ، نباید که به دنبال آشتی با ترکان باشی » هومان که سخن گیو را شنید خشمگین شد و به او گفت « ای ایرانی بخت برگشته ، تو جنگیدن مرا دیده ای ، کسی از نسل نیست که قدرت شمشیر مرا نشناسد ، فکر کردی اگر من به دست طوس کشته شود چه میشود ؟ و به کین خواهی ام میایند ، و اگر طوس کشته شود کسی از سپاه ایران زنده نمی‌ماند » طوس گفت « چرا خشمگین میشوی ؟ جنگ تو با من است ، نه با گیو بیا بجنگیم تا ببینیم چه میشود» گفت « مرگ حق است ، اگر امروز ، روز مرگ من است ، پس همان بهتر که در میدان جنگ جانم گرفته شود ، به دست سردار هنرمندی چون تو » پس هر دو نیزه بر دست گرفتند و حمله کردند ... پس از مدتی جنگ ، ناگهان ابری سیاه جلوی خورشید را گرفت و هوا تاریک شد و صدای رعد بلند شد و بادی شدید بر دشت وزید @shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
ادامه : در این گفتگو بودند که #گیو با خشم نزد #طوس آمد و گفت « چه خبر است در میدان جنگ گفت‌وگوی درا
یه نکته بگم... مطمئنا حالا و جلوتر بعضی قسمت های هست مثل نامه ها ، شرح جنگ ها ، سیاست ها ، مکالمه ها و... که زیاد جالب نباشه یا حتی بنظرتون کسل کننده هم باشه .... اما باید این نکته رو بهتون یادآوری کنم که در زمان تا همین دو قرن پیش مردم فکر میکردن این داستان ها تاریخ واقعی کشوره حتی خود فردوسی هم با تصور اینکه داره تاریخ جامع باستان رو مینویسه ، شاهنامه رو سروده .... بنابراین مثل هر مورخ دیگه ای شرح کامل سیاست های شاهان رو داده و سعی کرده زیاد حول محور اژدها کشی و دیو کشی و... نگرده ، مگر اینکه لازم باشه .... @shah_nameh1
کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید عرب هر چه باشد مرا دشمن است کج اندیش و بدخوی و اهریمن است چونبخت عرب بر عجم چیره گشت همه روز ایرانیان تیره گشت الان این شعر اسلام هم داره میزنه یا ففط با عرب ها هست؟ ........... این شعر کلا الحاقیه
‌ دوستان من نثر هایی که میزارم کانال نوشته خودمه و تک تک ابیات رو نثر میکنم راضی نیستم تا وقتی به انتشار نرسیده جایی بدون ذکر منبع کپی کنید یا استفاده تجاری ببرید 🙏 ‌
هدایت شده از یک‌قطره‌اندیشه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گل سرخم چرا پژمرده حالی ؟ بیا قسمت کنیم دردی که داری:) بیا قسمت کنیم بیشش به من ده که تو کوچک دلی طاقت نداری...:) شعر| @sound_of_silent