eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی
519 دنبال‌کننده
1هزار عکس
161 ویدیو
8 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 و ویدیو ها ، ادیت ، میم و. رو اینجا ارسال کنید 👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2 کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
مشاهده در ایتا
دانلود
بحث تموم
سپندارمذگان تون مبارک 😄❤️ @shah_nameh1
نامه : نخست آفرین خدای را گفت و سپس بر پهلوان آفرین کرد« همیشه جاوید باشی ای فروزندهٔ درفش کاویانی و ای خداوند شمشیر ، سپاس از یزدان که پهلوانان ما پیروز شدند. نخست که گفتی را نزد فرستادی و بسیار پندش دادی اما او نپذیرفت. من از اول نیز می دانستم که پیران دل از کین تهی نخواهد کرد ولیکن بابت آن لطف و کردار نیکی که داشت، دستور جنگ ندادم. اکنون که کردارش را آشکار کرد و توران و را برگزید با زور نمیتوان کاری کرد که از سنگ خارا با کوشش و تلاش، گیاه نمی‌رود. به هر حال بهتر است با دشمن به خوبی سخن بگویی که خوب گفتن شایسته ایرانیان است. و دیگر که از جنگی که اتفاق افتاد گفتی، برای من از گردش ستارگان روشن بود که تو پیروز این نبرد خواهی بود. مشخص است نوه ای که پدر بزرگی مانند تو داشته باشد در جنگ حماسه می سازد و شیران جز شیر چیزی نمی زایند. هر کاری که مردی درست بوده است و یزدان نگه دار تو باشد و زور و دلیری ات را از یزدان بدان. سوم که گفتی افراسیاب، سپاه خواهد آورد، پاسخ من این است که سالار نگران من و پهلوان شایسته من، او سپاهش را به دلیل به رود جیحون نکشیده که از هند و چین سپاه بیاورد بلکه دشمنانش از هر سو به او حمله برده اند و برای حفظ خود سپاه به جیحون آورده است. و پنجم که از کار پهلوانان دیگر خبر گرفتی، بدان که کابل و کشمیر را فتح کرده و از خوارزم خروش برآورده و از او فرار کرده و به گرگان رفته است. سپاه نیز بی جنگ الانان و غزنه را فتح کردند و اگر افراسیاب از جیحون بگذرد و به این سو بیاید پهلوانان خواهند رسید و جز یاد چیزی از او باقی نخواهد ماند. تو نگهبان شهر باش که اگر پیران سپاه بیاورد و در جنگ پیشدستی کند روزمان تاریک خواهد شد. اکنون به دستور خواهم داد که گرگان و دهستان را فتح کند و من نیز پشت او به یاری میایم... @shah_nameh1
کلا داستان دوازده رخ سراسر نامه اس
لشکر آراستن : تو جنگ را به تعویق نیندازد و به جنگش برو که با مرگ و ، پشت او خالی شده است. اگر نبرد با نامداران ایران را خواست ، خواسته اش را اجابت کن و اگر نبرد با تو را خواست با او بجنگ و نگران افراسیاب نباش که تو پیروز خواهی شد. امید من به خداوند است و میخواهم تا من به شما ملحق شوم کار سپاه پیران نیز تمام شده باشد.» سپس از و درود فراوان فرستاد و بر نامه ، مهر شاهی زد. نامه را به داد و آفرین گفت. هجیر که از درگاه شاه خارج شد، به وزیرش گفت:« اگر لشکری آماده کند و از جیحون بگذرد ، سپاه من نابود خواهد شد. بهتر است سریع تر به سپاه ملحق شوم.» شاه نوذری را فراخواند و دستور داد تا سپاه به دهستان ببرد و به خوارزم لشکر بکشد. صدای طبل جنگی از درگاه طوس بلند شد و سپاه راه رفتن گرفت. زمین زیر سُم اسبان پنهان شده بود و خورشید از فریاد سپاهیان میخ کوب شد. دو هفته لشکر در راه بود و خبر در کشور پیچیده بود که شاه لشکر کشیده است. بعد از رفتن طوس ، اینبار خود کیخسرو آماده رفتن شد. ده هزار از برترین سواران را برگزید و سوی لشکر گودرز راهی شد. هجیر شادان و خندان با هدیه های فراوان سوی گودرز و سپاهیان می‌تاخت. با رسیدنش بر شیپور نواختند و به استقبالش رفتند. وقتی نزد گودرز رسید از آنچه گذشته بود و مهر و محبت شاه گفت و نامه را داد. گودرز نامه را به چشمانش مالید و مهرش را باز کرد. به خواننده داد و خواننده نامه را خواند. @shah_nameh1
نامه نوشتن : با شنیدن نامه بر شاه آفرین کرد و بر زمین بوسه زد. آن شب را به همفکری با پسر گذراند و بامداد لباس جنگ پوشید،بزرگان نیز با خود و زره حاضر شدند. آنگاه نامه شاه را به دبیر داد تا برای سپاهیان نیز بخواند. سپس گنجور ها را فراخواند تا هر چه داشت از اسبان و دینار و شمشیر و... بیاورد و بین سپاهیان تقسیم کرد. سپاهیان را آراست، سپاهیان غرق در آهن و طلا و نقره بودند و دل شیر از غرش ایشان می‌لرزید. لشکر گروه گروه مقابل گودرز می آمدند و گودرز به انبوه لشکریان نگاه می‌کرد. گفت « در هیچ یک از رزم های پیشین کسی چنین لشکری نیاراسته با این اسبان و فیلان و مردان دلیر، اگر خداوند یار باشد افسار اسب نمی‌کشم تا چین را نیز فتح کنیم.» سپس فرزانگان را پیش خواند و به بزم مشغول شدند. خبر لشکر آراستن گودرز به پیران رسید، ترسید و برای چاره دست به دامن نیرنگ و فریب شد، نویسنده ای را پیش خواند و اول نامه بر خداوند آفرین کرد و گفت« از خداوند آشکار و نهان می‌خواهم که جنگ و کینه بین دو کشور را تمام کند. اگر تو که گودرزی طالب جنگ و کین در جهانی، فکر میکنی عاقبتت چه خواهد شد و از این جنگ چه به تو خواهد رسید؟ نگاه کن به تن های بی سر شده که بر خاک افتاده اند، از خدا شرم نمی‌کنی ؟ مهربانی و خرد را فراموش کردی تا کی می‌خواهی خون بریزی؟ نگاه کن و ببین چقدر از سواران ایران و توران برای این کینه جان دادند؟ برای انتقام مرده ای چند زنده باید کشته شوند؟ وقت آن رسیده است که بخشش کنی و روح خود را آزار ندی. خون ریختن را تمام کن که پس از مرگ بر تو نفرین خواهد بود. خر کسی که مویش سپید شد باید دل از این دنیا بکند. می‌ترسم که بار دیگر که به جنگ میایی جان در تنت نباشد آن روز خواهی فهمی پیروز کیست و نگون بخت کیست! @shah_nameh1
هدایت شده از ﴿تاریخدان میم﴾
چرا نباید حکومت های احیا کننده فرهنگ و زبان پارسی رو بشناسیم...؟ تاریخدان میم/عضو شدید:⬇️ https://eitaa.com/Tarikhdan_Meme
اتمام نامه : و اگر این جنگ و خون ریختن را بخاطر مرز ایران میکنی، بگو تا من نامه ای به بفرستم تا مرز ها را به همان طور که زمان بود بازگرداند و هر شهری که می‌خواهی از ترکان تهی کنیم، هر شهری که زمان گرفته ایم پس خواهیم داد، شهر غرچگان تا طالقان و فاریاب، برو تا بلخ و پنجهیر و بامیان که در مرز ایران بودند. دیگر گوزگانان و مولیان ، پایین تر دشت آموی و زم تا شهر ختلان ، از این سو شگنان و ترمذ و ویسه گرد و بخارا تا سغد خواهیم داد. هرگاه آمد نیز پادشاهی نیمروز تا هند که شامل کشمیر و کابل است را به شما خواهیم بخشید. آن سو که رفت نیز ، الانان و غر را به او می‌سپاریم. هر چه که در پی فتحش است نیز به او خواهیم سپرد، از اینجا تا کوه قاف همه را به کیخسرو خواهیم داد. پیمان خواهم بست و نزد افراسیاب نامه خواهم نوشت که جنگ و کین بین ما تمام شد ، تو نیز نزد خسرو نامه بنویس و خون ریختن را تمام کن. پیمان که بستیم هر چه خسرو بخواهم می‌دهم. در این پیمان وفادار خواهم بود که بی وفایی و باعث کشته شدن و سرگشته شدن شد. دوست دارم که بر این مهر من گمان بد کنید که من جز نیکی چیزی نمی‌خواهم، مرا ثروت و قدرت بیشتر از تو هست ولیکن این بیدادگری و خون بی گناه ریختن دلم را می‌سوزاند و می‌خوام تمام شود. سه دیگر که ترس از خداوند دارم که از ما بدی نپسندد. اگر گفتار مرا قبول نکنی و من بی گناه را گناهکار بدانی نشان میدهد داد و بیداد نزد تو تفاوتی ندارد و هدفی جز گسترش جنگ و کینه نداری من نیز از لشکرم مردانی برگزینم تا با مردان تو بجنگند و من و تو نیز با هم بجنگیم تا شاید بی گناهان از خون ریختن و مردن در امان باشند. پیمانی از تو می‌خواهم که اگر تو پیروز شدی لشکریانم را امان دهی تا به توران بازگردند و من نیز اگر پیروز شدم با ایرانیان نخواهم جنگید و به ایران می فرستمشان . اگر نبرد تن به تن نخواهی و انبود سپاهیان را در جنگ می‌خواهی هر خونی که ریخته شود به گردن تو خواهد بود.» به نامه مهر زد و فرزندش را پیش خواند. @shah_nameh1
‌‌ بچه ها فکرم مشغول به یه تئوری جدید و من درآوردی 😂😐💔 که شهرزاد قصه های هزار و یک شب همون شهرناز ، زن ضحاک، باشه💀 و دختر پر حرفه در واقع شهرناز بوده که به ارنواز تغییر کرده😟 بعد از زمان ازدواجش با ضحاک تا پایان پادشاهی ضحاک که میشه ۱۰۰۰ سال قصه گفته و این قصه ها شدن هزار افسان بعد ها شدن هزار و یک شب🥰 ‌‌ ‌
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید https://eitaa.com/shah_nameh1/3258 این چیزارو از کجات در میاری ؟😐😂 ............... ذهن مسمومم😂