شاهــنامهٔ فردوســی
فرار تورانیان : مبادا که ترس بر ما غلبه کند و از ادامه جنگ بترسیم. کارآگاهان اخبار جنگ را به شاه بر
ادامه:
سپس خشمگین رو به #طوس گفت« اینجا دشت نبرد است یا جای خواب؟ بنگر و طلایه مردان سپاه را پیدا کن و دست و پایشان را بکوب و هر چه دارد بستان. سوار بر پیلان کن و نزد شاه بفرست . هر غنیمتی را که سپاهیان ایران گرفته اند نزد شاه بفرست که نخست برای اوست سپس برای من و تو.»
#رستم پهلوانان را جمع کرد و به میدان نبرد رفتند.همه کمر های جنگ بستند تیر و کمان بر بازو فکندند و میان دو کوه رفتد ناگهان تیراندازی زورمند تیری انداخت رستم تعجب کرد و نام خداوند را خواند و گفت امروز گاه جشن می گیرم و گاه می جنگم هیچ زمان ارام نمی گیرم و این کیش و آیین من است.#کاموس و #خاقانچین خواستند تا ایران زمین را نابود کنند دلشان به پول و انبوه لشکریان شان خوش بود اما سرنوشت جور دیگری بود.خداوند را بشناس و به یزدان پناه ببر که او قدرت و پیروزی نصیب می کند.هم سپاه داشتند هم پول بسیار اما تمام ان بزرگان را به همراه تمام پول هایشان نزد شاه می فرستم کسی که سزاوارش است. از این جا مانند پلنگ بتازم و هر گنه کاری را یا خنجر کین از زمین بردارم.»
#گودرز گفت:«ای نیک رای امید وارم تا زنده هستی به کام دل شاد باشی که هرچه در رزم لازم بد انجام دادی.»
تهمتن فرستاده ای را برای بردن پیغام می گشت که قاطع باشد،پس #فریبرز کاووس را برگزید که با شاه رابطه نزدیکی دارد.به او گفت:« هم شاهزاده ای و هم شاه! تو هنرمند و با دانشی و کاووس شاه از تو شاد است این رنج را انجام به و نامه من را نزد شاه ببر و خویشان و هدایا را میز با خود همراه کن.»
فریبرز گفت« من آماده ام!»
پس رستم دبیر نویسنده را پیش خواند.
@shah_nameh1
نامه به #کیخسرو :
نامه شاهانه را به زبان پهلوی نوشتند. سر نامه به خداوند آفرین کردند«از خداوند آفریننده زمان زمین و نگارنده تاج و تخت آفرین باد بر شهریار جهان که جاودان باشند. به فرمان شاه میان دو گروه رسیدم. صد هزار نفر از لشکر دشمن کمتر بودیم گویی از کشمیر تا #رود_شهد سپاه و فیل و شمشیر بود اما من نترسیدم و چهل روز پیاپی جنگیدیم و تمام آن شاهان بخت برگشته بودند. در کوه و دشت از تعدد کشته ها راهی برای گذر نبود. شاهان برا به بند کشیدم و از فیل ها به زمین انداختم.جنگ را تمام نخواهم کرد تا گروی را بکشم. زبان گشوده به آفرین شاه است و آسمان زیر پای شماست.»
نامه را مهر کردند و به #فریبرز دادند. فریبرز کاووس با هدایا و فیلان آراسته شادان نزد شاه رفتند و #رستم و بزرگان او را بدرقه کردند و بازگشتند.
سیاهی زلفان شب پدیدار شد و لشکریان به میگساری نشستند. پس از می به خوابگاه رفتند. صبحگاه که خورشید پرده زرد رنگ گسترده کرد . صدای طبل و شیپور برخاست. تهمتن آماده سوار بر اسب تیز پایش شد و به لشکریان دستور داد توشه راه بردارند که راه بیابان دراز است. به #طوس و #گودرز و #گیو گفت« مردی که از چین و سقلاب و هند سپاه بزرگ آورده است را چنان بکشم که تنش خاک گور #سیاوش شود و از توران و سقلاب و چین و هند کسی به او آفرین نکند.»
لشکریان انبود حرکت میکردند و هوا پر از گرد و زمین پر از مرد بود. دو منزل رفتند که به بیشه ای رسیدند و از اسب ها فرود آمدند. با شادی میگساری کردند و خوابیدند. از کشور ها مختلف نزد آنان هدیه بردند. چند روز گذشت که فریبرز نزد شاه ایران رسید. شاه اورا به حضور پذیرفت و فریبرز که شاه را دید بر زمین بوسه زد. خسرو به خویشان و هدایا نگاه کرد و از تخت فرود آمد و گفت« ای خداوند پاک، ستمکاره ای مرا بی پدر کرد و تو مرا از درد و سختی نجات دادی و شاه کردی و گنج جهان را به من دادی. من از تو سپاه گذارم نه از مردم. جان رستم را از من نگیر!»
@shah_nameh1
11.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاریخ و ساعت دقیق شروع نگارش #شاهنامه توسط #فردوسی
پ.ن البته اینکه داستان #بیژن و #منیژه قبل از بقیه داستان ها نوشته شده صرفا یه فرضیه است.
@shah_nameh1
مدتیست در فکرم که برگردم به یکی دو داستان ، به جایی در کوهسار بلند شاهنامه تا دلم باز شود و زهر ابتذال روزمره را بگیرم . اگر فردوسی نبود ، زندگی من چقدر فقیرتر بود . یادش روشنایی و بلندیست.
✍ شاهرخ مسکوب
@shah_nameh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جالب بود گفتم بزارم😂💔
#طنز
@shah_nameh1
نامه #کیخسرو:
سپس نزد هدایا رفت و به پهلوان آفرین کرد. به ایوان بازگشت و پاسخ نامه نوشت، نخست به خداوند آفرین کرد« خداوند ناهید و آسمان گردان که شب و روز از اوست. آسمان و زمین و شب و روز را آفرید. یکی را تیره بخت و دیگری را سزاوار پادشاهی کرد. غم و شادمانی ات را از طرف خداوند بدان و او را سپاسگزار باش. هر چه فرستاده بودی رسید. از زمانی که به سراغ سپاه توران رفتی لحظه لحظه اخبارت به من میرسید و شما را دعا میکردم. کسی که رستم پهلوانش باشد همیشه جوان خواهد ماند. آسمان نیز خدمتگزاری مانند تو ندارد که مهر روزگار همیشه بر تو باشد.»
نامه را با اآفرین فراوان تمام کرد و مهر خسروی زد. سپس هدیه ها آراست صد کنیز و صد اسب گرانمایه، صد شتر و جواهر و جامه و... به #فریبرز داد تا نزد رستم بازگردد و بگوید« از جنگ #افراسیاب نباید آرام گرفت مگر سرش به بند تو اسیر شود.»
به افراسیاب خبر رسید« از #کاموس و #منثور و #خاقانچین به توران شکست آمد. سپاهی از ایران رسید و در عرض چهل روز، چیزی از آن لشکر بیشمار باقی نماند و بزرگان اسیر شدند و پیران نیز با گروهی به سمت ختن گریخت. هیچ نامداری نماند که تیز شمشیر #رستم را نچشیده باشد و اکنون رستم در راه اینجاست.»
افراسیاب غمگین شد و به فکر فرو رفت. سپس موبدان و ردان را جمع کرد و گفت« لشکری جنگجوی از ایران سپاهیان انبوه توران را شکست داده اند. سپاهیان کشته و بزرگان اسیر شدند و ایرانیان آنها را بر پشت فیل کشیدند. حالا چه کنیم که اگر رستم به توران برسد در این سرزمین خار و خاک هم نمیماند. من جنگیدن او را دیده ام و شنیده ام که با شاه #مازندران چه کرد.»
بزرگان پاسخ دادند« تمام کشتگان و اسیران از چین و سقلاب و هند و... بودند، از لشکر ما کسی کم نشد. چرا از رستم بیم داری و به کام دشمن می اندیشی؟ همه ما روز خواهیم مرد اما اگر آماده جنگ شویم ایران را فتح خواهیم کرد.»
افراسیاب با شنیدن این پاسخ شاخ از بزرگان به فکر فرو رفت و به بزرگان پاداش داد.
@shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
نامه #کیخسرو: سپس نزد هدایا رفت و به پهلوان آفرین کرد. به ایوان بازگشت و پاسخ نامه نوشت، نخست به خد
افراسیاب چه تصمیمی خواهد گرفت؟😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نحوه پذیرش اسلام (اسلامِ شیعی) توسط ایرانیان
و انتقالش به آناتولی
@shah_nameh1
هدایت شده از باستان نامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ #دین_زرتشتی
▪️ چرا رستم با دین زرتشتی، دشمنی میکرد؟
👈🏻 نبرد رستم و اسفندیار، دلایلی داشت، از جمله آنکه رستم حاضر به پذیرش دین زرتشتی نشد.
🔻 دشمنی رستم (بزرگترین پهلوان شاهنامه) با زرتشت سبب شد که در اَوِستا (کتاب دینی زرتشتیان) هیچ نامی از رستم به میان نیست. با اینکه از پهلوانان همعصر رستم (که کماهمیتتر از او بودند)، به نیکی نام بُرده شده است.
مشاهده اسناد نوشتار: بنگرید.
▪️ باستاننامه:
@ir_bastan