eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی
521 دنبال‌کننده
1هزار عکس
161 ویدیو
8 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 و ویدیو ها ، ادیت ، میم و. رو اینجا ارسال کنید 👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2 کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه: همیشه خون گریه میکنم و گرفتار پزشکم . از این کار بر من هم آسیب رسیده. وقتی از سرنوشت آگاه شدم از نیکی و بدی دست کوتاه کردم . جان را من خریدم، پدرش قصد کشتن اش را داشت در خانه پنهانش کردم و هرگز بی حرمتی نکردم. اکنون پاداشم این است؟ که جانم را بگیرید؟ من راه فراری از ندارم. من هم پول و املاک فراوان دارم هم پسر و نوامیس ( روی پوشیدگان) زیاد. اما اگر افراسیاب فرمان جنگ دهد چاره ای نیست. من پس از مرگ برادرم تنها به جان خودم فکر میکنم و به روح سیاوش قسم که برایم مرگ خوش تر از جنگ است. از چین و سقلاب و کشان و روم سپاه اینجاست که از خون سیاوش بی گناه اند. بهتر است آشتی کنی که تو داناتری» با شنیدن سخنان پیران به خواسته اش پاسخ داد« در بین ترکان جز تو کسی را در راستی ندیده ام. من هم میدانم که جنگ و پیکار خوب نیست اما انتقام سر پادشاهان که به میان بیاید سخن تنها با تیر و شمشیر است. اما برای آشتی دو را است که شما کدام را انتخاب کنید. اول اینکه هر کسی در مرگ سیاوش کاره ای بوده دست بسته نزد من بیاوری و یا خودت با من نزد بیایی و دیگر یاد توران نکنی میدانی که شهریار ده برابر داشته هایت به تو می‌دهد » پیران با خود اندیشید « کار سختی است که از توران به دربار شاه ایران بروم و راه دوم هم سخت است که خویشان افراسیاب و بزرگان توران گناه کار در مرگ سیاوش اند این خواسته نه سر دارد نه بن . و و برادرانم را چگونه به رستم تسلیم کنم؟ باید چاره ای بیندیشم» @shah_nameh1
🚫 وزیر ارشاد طالبان: رستم شاهنامه افغان بود @Squad_iran | #T
شاهــنامهٔ فردوســی
🚫 وزیر ارشاد طالبان: رستم شاهنامه افغان بود @Squad_iran | #T
راست میگه تقریبا پدر و مادرش اهل شهر های افغانستان کنونی اند اما خب افغانستان جزو ایران بود
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید سلام لطفا هر روز یا هر شب یه تعداد مشخص از صفحات شاهنامه رو بزارین ممنون ............ هر شب یه دونه خوبه؟
شاهــنامهٔ فردوســی
ادامه: همیشه خون گریه میکنم و گرفتار پزشکم . از این کار بر من هم آسیب رسیده. وقتی از سرنوشت #سیاوش
بازگشت : پیران به او گفت« میروم و هر چه گفتی را به لشکریان خواهم گفت و فرستاده ای هم نزد می‌فرستم.» سپس مانند باد خودش را به لشکر توران رساند و هر کس نژاد بود را جمع کرد و با آنان گفت« ان شیر دل است! بزرگان و نیز همراه او آمده اند. از ترکان گناه کار می‌خواهد. اما که میداند از این جمع گناه کار کیست؟ این بوم ویران می‌شود و پیر و جوانی در توران نمی‌ماند. به او گفتم که آتش کین روشن نکن که خودت نیز میسوزی اما آن جفا پیشه فرمان مرا نپذیرفت. از این پس نه شاه ماند نه تاج و سپاه. از این پس توران تاراج خواهد شد و ما را زیر سم اسبان خواهند کوفت. دلم برای و می‌سوزد که دل رستم پر از کین اوست. نزد می‌روم.» نزد خاقان چین رسید اما از خیمه او صدای ناله و گریه شنید که چند تن از خویشان می‌گفتند « کار افراسیاب تمام است، برای چه وقتی سپاه نداشت به جنگ ایران آمده است؟ بهتر است لشکر کشان سوی چین برویم و با سپاهی مجهز تر به انتقام کاموس بازگردیم. از سگسار و بزگوش و سپاهی بیاوریم و را به آتش بکشیم اگر افراسیاب دنبال جنگ است نه آرام و نه خواب نباید داشته باشد.» پیران که شنید متعجب شد و با خود گفت«بیچارگان نمیدانید چه کسی به جنگ با شما آمده که زمان مرگ تان نزدیک است.» @shah_nameh1
سنوار شهید شد؟
شاهــنامهٔ فردوســی
بازگشت #پیران : پیران به او گفت« میروم و هر چه گفتی را به لشکریان خواهم گفت و فرستاده ای هم نزد #اف
تصمیم حمله: داخل خیمه شد و به گفت« جنگ کوتاه ما دراز شد. هر نامداری را از هر کشوری جمع کردیم اما زحماتمان بر باد رفت. وای از روزی که سیاوش را کشت و ننگ و نفرین به بد نهاد. شاهزاده و پهلوان بود که را دایه داشت و اگر رستم بخواهد انتقام بگیرد شیر و پلنگ جلودارش نیستند. رخشی دارد که کوه بیستون را از جای می کند.ببینید که چاره این کار چیست؟ شاید باید سوی کشور عقب نشینی کنیم.» خاقان چین از سخنان پیران غمگین شد و گفت« ما با این سپاه چه باید کنیم؟» پادشاه هند گفت« چه می‌گویید ؟ ما از هر کشوری به یاری افراسیاب آمده ایم. بخاطر یک مرد سگزی این چنین غم گرفته ید؟ سخن گفتن از یک مرد ننگ است. چون به دست او کشته شده است نباید بترسیم. سپیده دم گرز ها بر کشیم و حمله کنیم. با فرمان من حمله خواهید کرد که ما صد هزار بیشتر از آنهاییم نباید از یک تن آنان بترسیم. اگر او فیل جنگی ست. فیل بازی کنم که دیگر جرئت جنگ نداشته باشد.» لشکریان با شنیدن سخنان شنگل شاد شدند و بر شاه هند آفرین کردند. پیران که از خیمه خاقان چین بیرون آمد، ترکان مقابلش را گرفتند و پرسید « چه گفتند؟ آشتی می‌کنند یا می جنگند؟» پیران آنجه شنگل گفته بود را گفت. هومان غمگین شد و از شنگل نفرت گرفت و به پیران گفت« چاره نیست، ببینیم سرنوشت مان چگونه خواهد بود.» @shah_nameh1
اونایی که لفت میدید محض اطلاع داستان بیژن و منیژه و اکوان دیو و دوازده رخ جلو هستند😌