ادامه:
همیشه خون گریه میکنم و گرفتار پزشکم . از این کار بر من هم آسیب رسیده. وقتی از سرنوشت #سیاوش آگاه شدم از نیکی و بدی دست کوتاه کردم . جان #فرنگیس را من خریدم، پدرش قصد کشتن اش را داشت در خانه پنهانش کردم و هرگز بی حرمتی نکردم. اکنون پاداشم این است؟ که جانم را بگیرید؟ من راه فراری از #افراسیاب ندارم. من هم پول و املاک فراوان دارم هم پسر و نوامیس ( روی پوشیدگان) زیاد. اما اگر افراسیاب فرمان جنگ دهد چاره ای نیست. من پس از مرگ برادرم #پیلسم تنها به جان خودم فکر میکنم و به روح سیاوش قسم که برایم مرگ خوش تر از جنگ است. از چین و سقلاب و کشان و روم سپاه اینجاست که از خون سیاوش بی گناه اند. بهتر است آشتی کنی که تو داناتری»
#رستم با شنیدن سخنان پیران به خواسته اش پاسخ داد« در بین ترکان جز تو کسی را در راستی ندیده ام. من هم میدانم که جنگ و پیکار خوب نیست اما انتقام سر پادشاهان که به میان بیاید سخن تنها با تیر و شمشیر است. اما برای آشتی دو را است که شما کدام را انتخاب کنید. اول اینکه هر کسی در مرگ سیاوش کاره ای بوده دست بسته نزد من بیاوری و یا خودت با من نزد #کیخسرو بیایی و دیگر یاد توران نکنی میدانی که شهریار ده برابر داشته هایت به تو میدهد »
پیران با خود اندیشید « کار سختی است که از توران به دربار شاه ایران بروم و راه دوم هم سخت است که خویشان افراسیاب و بزرگان توران گناه کار در مرگ سیاوش اند این خواسته نه سر دارد نه بن . #هومان و #گلباد و #فرشیدورد برادرانم را چگونه به رستم تسلیم کنم؟ باید چاره ای بیندیشم»
@shah_nameh1
هدایت شده از اسکواد ایران | Squad iran
🚫 وزیر ارشاد طالبان: رستم شاهنامه افغان بود
@Squad_iran | #T
شاهــنامهٔ فردوســی
🚫 وزیر ارشاد طالبان: رستم شاهنامه افغان بود @Squad_iran | #T
راست میگه تقریبا
پدر و مادرش اهل شهر های افغانستان کنونی اند
اما خب افغانستان جزو ایران بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتگو در باره #شاهنامه
تكه اي از فيلم Last Station
@shah_nameh1
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید
سلام لطفا هر روز یا هر شب یه تعداد مشخص از صفحات شاهنامه رو بزارین ممنون
#دایگو
............
هر شب یه دونه خوبه؟
شاهــنامهٔ فردوســی
ادامه: همیشه خون گریه میکنم و گرفتار پزشکم . از این کار بر من هم آسیب رسیده. وقتی از سرنوشت #سیاوش
بازگشت #پیران :
پیران به او گفت« میروم و هر چه گفتی را به لشکریان خواهم گفت و فرستاده ای هم نزد #افراسیاب میفرستم.»
سپس مانند باد خودش را به لشکر توران رساند و هر کس #ویسه نژاد بود را جمع کرد و با آنان گفت« ان شیر دل #رستم است! بزرگان #زابلستان و #کابلستان نیز همراه او آمده اند. از ترکان گناه کار میخواهد. اما که میداند از این جمع گناه کار کیست؟ این بوم ویران میشود و پیر و جوانی در توران نمیماند. به او گفتم که آتش کین روشن نکن که خودت نیز میسوزی اما آن جفا پیشه فرمان مرا نپذیرفت. از این پس نه شاه ماند نه تاج و سپاه. از این پس توران تاراج خواهد شد و ما را زیر سم اسبان خواهند کوفت. دلم برای #هومان و #رویین میسوزد که دل رستم پر از کین اوست. نزد #خاقانچین میروم.»
نزد خاقان چین رسید اما از خیمه او صدای ناله و گریه شنید که چند تن از خویشان #کاموس میگفتند « کار افراسیاب تمام است، برای چه وقتی سپاه نداشت به جنگ ایران آمده است؟ بهتر است لشکر کشان سوی چین برویم و با سپاهی مجهز تر به انتقام کاموس بازگردیم. از سگسار و بزگوش و #مازندران سپاهی بیاوریم و #سیستان را به آتش بکشیم اگر افراسیاب دنبال جنگ است نه آرام و نه خواب نباید داشته باشد.»
پیران که شنید متعجب شد و با خود گفت«بیچارگان نمیدانید چه کسی به جنگ با شما آمده که زمان مرگ تان نزدیک است.»
@shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
بازگشت #پیران : پیران به او گفت« میروم و هر چه گفتی را به لشکریان خواهم گفت و فرستاده ای هم نزد #اف
تصمیم حمله:
#پیران داخل خیمه شد و به #خاقانچین گفت« جنگ کوتاه ما دراز شد. هر نامداری را از هر کشوری جمع کردیم اما زحماتمان بر باد رفت. وای از روزی که #افراسیاب سیاوش را کشت و ننگ و نفرین به #گرسیوز بد نهاد. #سیاوش شاهزاده و پهلوان بود که #رستم را دایه داشت و اگر رستم بخواهد انتقام بگیرد شیر و پلنگ جلودارش نیستند. رخشی دارد که کوه بیستون را از جای می کند.ببینید که چاره این کار چیست؟ شاید باید سوی کشور عقب نشینی کنیم.»
خاقان چین از سخنان پیران غمگین شد و گفت« ما با این سپاه چه باید کنیم؟»
#شنگل پادشاه هند گفت« چه میگویید ؟ ما از هر کشوری به یاری افراسیاب آمده ایم. بخاطر یک مرد سگزی این چنین غم گرفته ید؟ سخن گفتن از یک مرد ننگ است. چون #کاموس به دست او کشته شده است نباید بترسیم. سپیده دم گرز ها بر کشیم و حمله کنیم. با فرمان من حمله خواهید کرد که ما صد هزار بیشتر از آنهاییم نباید از یک تن آنان بترسیم. اگر او فیل جنگی ست. فیل بازی کنم که دیگر جرئت جنگ نداشته باشد.»
لشکریان با شنیدن سخنان شنگل شاد شدند و بر شاه هند آفرین کردند.
پیران که از خیمه خاقان چین بیرون آمد، ترکان مقابلش را گرفتند و #هومان پرسید « چه گفتند؟ آشتی میکنند یا می جنگند؟»
پیران آنجه شنگل گفته بود را گفت. هومان غمگین شد و از شنگل نفرت گرفت و به پیران گفت« چاره نیست، ببینیم سرنوشت مان چگونه خواهد بود.»
@shah_nameh1
اونایی که لفت میدید
محض اطلاع داستان بیژن و منیژه و اکوان دیو و دوازده رخ جلو هستند😌