هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
طبق قرار شبانه هرکس ۵ صلوات به نیابت از #شهید_بیضائی جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج»
» اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم »
@shahid_Beyzaii
🔻ریشهی گرفتاریها🔻
⁉ ️چرا هر کاری میکنیم، زندگیهامون درهم و پیچیده هست؟؟!!🙁
❗️️چرا اینهمه گرفتاریم؟؟!!😩
⁉ ️با اینکه علم و تکنولوژی اینهمه پیشرفت کرده، چرا همیشه درگیر و گرفتار هستیم؟؟!!😥
❗چرا به اون آرامشی که میخواستیم نرسیدیم؟؟!!😨
👈 جوابش اینه که: چون خدا آرامشِ حقیقی رو جای دیگه قرار داده، و ما آدرس رو گم کردیم!!
📣📣... یکی از دلایل اینهمه گرفتاری رو، خودِ خدا تو قرآنش اینطوری بیان میکنه:
👇️👇️👇️👇️
🌴سوره طه آیه ۱۲۶🌴
🕋 وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا.
💢 هر كس كه از ياد من إعراض كند، من زندگی را به او سخت میگیرم، و او را با سختی و مشكلات همراه خواهم کرد.
👌 یعنی کسی که از یاد_خدا غافل باشه، آرامش نداره. زندگی نکبت بار داره.😰😢
☝️ ممکنه با پول و ثروت💰، بشه آسایش به دست آورد، ولی آرامش فقط با معنویت به دست میاد...😊😌
🌴سوره رعد، آیه ۲۸🌴
🕋 أَلاٰ بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
💢 تنها با ذکر و یادِ خدا دلها آرام میگیرد.
@shahid_beyzaii
نزدیک عملیات بود
می دانستم دختردار شده
یک روز دیدم سرِ پاکت نامه از جیبش زده بیرون
گفتم : این چیه؟
گفت : عکس دخترمه
گفتم : بده ببینمش
گفت: خودم هنوز ندیده مش
گفتم : چرا؟
گفت: الان موقع عملیاته ، می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده ، باشه بعد...
شهید مهدی زین الدین ❤️
@shahid_beyzaii
🔸🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🔸
🔸🌸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🌸🔸
🍁🔸 🌺 🔸🍁
🔸🌺🔸 🌸🌸 🔸🌺🔸
🍁🔸 🌺🌺🌺 🔸🍁
🔸 🌼🌼🌼🌼 🔸
🍁🔸 🌼🌼🌼🌼 🔸🍁
🔸🌺🔸 🌺🌺🌺 🔸🌺🔸
🍁🔸 🌸🌸 🔸🍁
🔸🍁🔸🔸 🌺 🔸🔸🍁🔸
#روز_تمرین
#راوی_همرزم
#شهیدمدافع_حرم
#محمدرضاشیبانی
فردای آن روز یک کار تاک تیکی سختی داشتیم فتح ارتفاع؛ بعد عملیات خیلی خسته شده بودیم نایه راه رفتن نداشتیم تویه یه کانال موضع گرفتیم؛ من و محمد رضا و حاج حسین تیر بارچی مون یه جا بقیه همه تو یه خط؛ هوا گرم بود آنقد عملیات تمرینی شلوغ پلوغ شد مارو یادشون رفته بود؛ ما هم از خداخواسته از تو کانال که کُلاً اِستتار بود و دید نداشت در نیامدیم می دیدم و لی تکون نمی خوردیم. دیگه حتی نای صد متر دویدنو هم نداشتیم. من که هرچی دعا و قرآن بلد بودم یجا خوندم کسی مارو نبینه دیگه حس تمرین نبود. یکم تخمه تعارف محمد رضا کردم بهش گفتم شهید شیبک و می شناسی؟ آخه فامیلا شیبانی و شیبک تقریبا فامیلن تعجب کردو گفت: تو از کجا میشناسی؟! من شروع کردم تعریف کردن از صادق شیبک و کارایی کرده بود و یه کلاس هم گذاشتیم که تو محل ما مزارشه و ... همشهریا ما تکاورن وفلان ؛ یک دفه گفت: اون فامیل ماست و فلان؛ داشتیم از شهید صاق شیبک صحبت می کردیم همین جوری هم سرک می کشیدیم کسی نبینه تا تمرین تمام بشه آخه اون روز خیلی دویده بودیم که طبغ معمول باز این حسین فهمیده (همون حسین نفهمیده )خودمون باز تنش خارید یکی رو صدا کرد مارو دیدن و دوباره تمرین!! ولی خدا رو شکر آخراش بود؛ دیگه بماند چه بلایی بر سرحسین آوردیم.
🔸🌸🔸🔸🔸🔸🔸🌸🔸
🍁🔸 🌼 🔸🍁
🔸🌺🔸 🌸🌸 🔸🌺🔸
🍁🔸 🌺🌺🌺 🔸🍁