eitaa logo
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
123 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.7هزار ویدیو
7 فایل
اینجامحفل آسمانی شهیدیست که در سالروز تولدخودوهمزمان با ایام فاطمیه در۳فروردین۱۳۹۴درعراق به شهادت رسید. 👇🌹👇 #جهت_تبادل.. @ahmadmakiyan14 #یازهرا‌...🌹 #کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊 🍃🌹 @shahid_hadi_jafari65🌹🍃 #لبیک_یاحسین...🌴
مشاهده در ایتا
دانلود
كجاى زمان ایستاده‌ای که گذر سال‌های طولانی ما را به شما نمی‌رساند ... یا صاحب الزمان تمام کن زمان نبودنت را ... 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5766977249764968572.mp3
2.26M
🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🏴یاس کبود حیدرم؛ در بین دیوار و درم؛ آتیش گرفته گُلپرم، از دست کینه 🥀 🥀السّلام علیک ایّتها الصّدیقة الشّهیده اللہُم‌َّعَجِّل‌لِوَلیِڪ‌اَلفَرَج 🥀 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
زهرایی ها شهید می شوند! این را من نمیگویم نگاه کن نگاهشان، حتی لبخندشان هم ، عطر یاس دارد... رمز پرواز یا زهراست... فاطمیه تو قرار منی زهرا..🥀🍃 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_هوری🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : #سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊 فصل اول ..( قسمت هفتم)🌹🍃 🌷🕊
🌹🍃 : 🌷🕊 فصل اول ..( قسمت آخر )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 (قسمت آخر ) اوایل مهر ماه سال ۱۳۵۹ عراق پس از اشغال سونسگرد از دو محور به حمیدیه حمله کرد هیچ نیرویی جلودارش نبود ماشین جنگی عراق شهرهای بستان و سوسنگرد را اشغال کرده و جلو می آمد نگرانی علی از سقوط شهر حمیدیه بیشتر شد اگر حمیدیه به تصرف بعثی ها در می آمد اهواز در خطر سقوط قرار می گرفت. وقتی دشمن به طرف حمیدیه آمد سه دسته نیرو به صورت خود جوش و از سر غیرت به مقابله پرداختند نیروهای سپاه اهواز به فرماندهی سردار علی شمخانی و شهید علی غیور اصلی. دسته دوم نیروهای مردمی و سپاه حمیدیه به فرماندهی علی هاشمی و دسته آخر بچه های هوا نیروز ارتش بودند تعداد اندک پاسداران حمیدیه جواب گوی تجهیزات و نفرات دشمن نبود اما علی بی تاب و ناآرام به دنبال راهی برای مقابله با دشمن بود. ضروری ترین کار تهیه اسلحه و مهمات بود علی آقا من را که از بچه های بومی سپاه حمیدیه بودم صدا زد و فرستاد تهران تا با آقای رفیق دوست ملاقات کنیم تا اسلحه بفرستد وقتی برگشتیم علی آقا و دوستان ما در بستان بودند چند تا تیر بار و ژ ۳ یک ماشین سیمرغ و چیزهای دیگر با خودم آوردم بچه ها کمی دلگرم شدند بعد علی آقا به من گفت: حسن از مردم عادی هرکس اومد اسلحه خواست بهش بده تیربار هم اول پل بستان مستقر کنید باید پل را منهدم کنید تا عراق نتونه پیش روی کنه. آن روزها عراق در حال پیش روی بود نیروهای ماکه زیاد نبودند تا سوسنگرد عقب نشینی کردند فراموش نمی کنم علی آقا بچه ها را جمع کرد و گفت: جوان های حمیدیه امروز عاشورا و اینجا کربلاست. جنگ نابرابر است. جایی است که که کسی بر نمی گردد هر که آمده شهید می شود. دشمن دشت آزادگان را گرفته بود و داشت جلو می آمد علی آقا برای بچه ها صحبت کرد و گفت: باید هر کاری که می توانید انجام دهید تا حمیدیه به دست عراقی ها نیفتد به هیچ قیمتی حمیدیه نباید از دست برود. به دستور علی آقا برای زن و بچه هایی که در شهر مانده بودند در یک مدرسه سنگر درست کردی درگیری شدید شد به خاطر جا به جایی زخمی ها و شهدا لباس های علی آقا خونی شد وقتی مادرش او را دید با تعجب به پیراهن خونی علی نگاه کرد نزدیک بود سکته کند. مادرش علی را خیلی دوست داشت علتش را پرسید. علی آقا گفت: مادر بچه ها زخمی شدند ، شهید شدند اون ها رو از تو جاده می کشم کنار و هرکاری از دست ما بر بیاد انجام می دهیم من دارم می رم ان شالله پیروز می شویم. مجال حرف زدن نبود سریع به همراه علی آقا خداحافظی کردیم و راه افتادیم غروب که شد تانک های عراقی به حمیدیه نزدیک شدند خانه ها خالی بود و به ندرت آدم در شهر رفت و آمد می کرد دشت آزادگان رها شده و در پادگان ارتش هم نیرویی نمانده بود وقتی نگاهم به علی آقا افتاد، دیدم تنهای تنها قدم می زد و در حال فکر بود فرصت داشت از دست می رفت می دانستم به چه فکر می کند فکر از دست رفتن حمیدیه و ورود دشمن به خانه های مردم او را آرام نمی گذاشت. تعداد ما کم بود رو کرد به تعداد از بچه ها و گفت بروید پادگان نیرو هر چه مهمات مانده بار کنید و بیاورید بچه ها هم رفتند و پادگان را خالی کردند ساعات آخر شب بود که نیروی کمکی رسید با سلام و صلوات به سراغشان رفتیم از ساعت چهار صبح روز بعد با هدایت علی آقا مشغول عملیات شدیم عده ای شلیک می کردند و سنگر به سنگر جلو می رفتند عده ای مشغول شکار تانک شدند و ... همان موقع هوا نیروز هم وارد عمل شد چند تانک را هدف قرار داد نیروهای عراقی با دیدن مقاومت رزمندگان اسلام که با دست می جنگیدند از ترس پا به فرار گذاشتند دشمن عقب نشست مردم هم کم کم به خانه هایشان برگشتند علی آقا از خوشحالی در پوست خودش نمی گنجید برایش خیلی باارزش بود که شهر حفظ شده خب حق داشت آن موقع هنوز در مرکز کسی جنگ را آن طور که ما درگیرش بودیم باور نکرده بود نیروی کمکی و اسلحه با نمی رسید یا دیر می رسید ما مانده بودیم و دشت آزادگان و دشمنی که آماده بود و .. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
صاحب عزای ... حضرت خیر النسا، بیا ای بانی شکسته دلِ روضه ها، بیا السلام علیک یا اباصالح المهدی 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
r a: 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🍃 🍃🌹 و فرج_امام_زمان(عج) روح_خانم _حضرت_زهرا سلام الله علیها مهندس هادی جعفری (شهیدفاطمیه) گذاشته شده است. جزهای انتخابی خود را به آیدی زیر اعلام بفرمائید 🍃🌹۱.🌹🍃جز۱🌹 🍃🌹۲.🌹🍃جز۲🌹 🍃🌹۳.🌹🍃جز۳🌹 🍃🌹۴.🌹🍃جز۴🌹 🍃🌹۵.🌹🍃جز۵🌹 🍃🌹۶.🌹🍃جز۶🌹 🍃🌹۷.🌹🍃جز۷🌹 🍃🌹۸.🌹🍃جز ۸🌹 🍃🌹۹.🌹🍃جز۹🌹 🍃🌹۱۰.🌹🍃جز۱۰🌹 🍃🌹۱۱.🌹🍃جز۱۱🌹 🍃🌹۱۲.🌹🍃جز۱۲🌹 🍃🌹۱۳.🌹🍃جز۱۳🌹 🍃🌹۱۴.🌹🍃جز۱۴🌹 🍃🌹۱۵.🌹🍃جز۱۵🌹 🍃🌹۱۶.🌹🍃جز۱۶🌹 🍃🌹۱۷.🌹🍃جز۱۷🌹 🍃🌹۱۸.🌹🍃جز۱۸🌹 🍃🌹۱۹.🌹🍃جز۱۹🌹 🍃🌹۲۰.🌹🍃جز۲۰🌹 🍃🌹۲۱.🌹🍃جز۲۱🌹 🍃🌹۲۲.🌹🍃جز۲۲🌹 🍃🌹۲۳.🌹🍃جز۲۳🌹 🍃🌹۲۴.🌹🍃جز۲۴🌹 🍃🌹۲۵.🌹🍃جز۲۵🌹 🍃🌹۲۶🌹🍃.جز۲۶🌹 🍃🌹۲۷.🌹🍃جز۲۷🌹 🍃🌹۲۸.🌹🍃جز۲۸🌹 🍃🌹۲۹.🌹🍃جز۲۹🌹 🍃🌹۳۰.🌹🍃جز۳۰🌹 می_باشد. اجر همه شما بزرگوران با ...🌹 تو قرار منی زهرا..🥀🍃 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
رمز پرواز یا زهراست... فاطمیه تو قرار منی زهرا..🥀🍃 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
دلنوشته همسر شهید هادی جعفری 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🌷🕊🌷🕊 شهید هادی جعفری فروردین سال ۱۳۶۵ در روستای رییس آباد شهرستان آمل متولد شد و درست ۲۹ سال بعد، در روز سوم فروردین ۱۳۹۴ در روز تولدش در منطقه نهروان در نزدیکی سامرا به شهادت رسید. او همیشه می گفت اولین شهید رئیس‌آباد خواهم شد و در نهایت به آرزویش رسید. او اولین بار اسفند سال ۹۳ راهی عراق شد. شهید جعفری دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد مهندسی مواد گرایش جوشکاری بود و در قرارگاه خاتم‌الانبیا تهران مشغول به کار بود. 👇👇