eitaa logo
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
126 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
7 فایل
اینجامحفل آسمانی شهیدیست که در سالروز تولدخودوهمزمان با ایام فاطمیه در۳فروردین۱۳۹۴درعراق به شهادت رسید. 👇🌹👇 #جهت_تبادل.. @ahmadmakiyan14 #یازهرا‌...🌹 #کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊 🍃🌹 @shahid_hadi_jafari65🌹🍃 #لبیک_یاحسین...🌴
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_هوری🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : #سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊 فصل اول ..( قسمت ششم)🌹🍃 🌷🕊ب
🌹🍃 : 🌷🕊 فصل اول ..( قسمت هفتم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 (قسمت اول) وقتی آمدند تعدادشان زیاد بود و ما فضای لازم را برای پذیرش و اسکان آن ها نداشتیم آن ها همین طور در ساختمان سپاه پخش بودند عده ای به اتاق ها رفته و عده ای هم در راهرو ایستاده بودند علی به چند نفر گفت بروید ساختمان پیشاهنگی تا اگر مناسب بود نیروهای الحاق را در آن محل اکسان دهیم البته آنجا خیلی کثیف بود توالت ها بالا آمده بود و ... بچه های سپاه لباس هایشان در آوردند و همه محوطه را تمیز و پاک کردند بعد از آماده شدن به علی آقا خبر دادند و ایشان هم نیروهای اضافی در آنجا سازماندهی کرد الان که به آن روز فکر می کنم می بینم در آن شرایط شروع جنگ که هیچ کس حال و حوصله و اعصاب نداشت علی آقای نوزده ساله چقدر خوب نیروها را مدیریت می کرد او نیروها را به خوبی سازماندهی کرد به بعضی هایشان که توان رزم نداشتند کار نگهبانی و انبارداری سپرد با برادر نظر آقای همانگ کرد تا نیروها آموزش ببینند علی خودش نیروها را به تپه های اطراف می برد و آن ها را آموزش داد چند روز گذشت تا اینکه... سردار محسن رضایی می گوید برادر علی نظر آقایی در همان درگیری های اول جنگ به شهادت رسید شهادت او تاثیر زیادی بر علی هاشمی گذاشت آن موقع علی شمخانی فرمانده سپاه خوزستان بود او در تقسیم بندی سپاه خوزستان علی را که معاون فرهنگی بود به فرماندهی سپاه حمیدیه منصوب کرد به این ترتیب علی هاشمی حضور خودش را در جبهه و در محور حمیدیه که اولین شهر و نزدیک ترین شهر به اهواز بود شروع کرد اما سازماندهی سپاه در ابتدای انقلاب کار بسیار سختی بود مدیریت پساه در یک شهر مرزی کمتر از دفاع در برابر دشمن و مقابله با شارت های ضد انقلاب نبود سازماندهی نیروهای جوان انقلابی در قالب نیروی نظامی آن هم با حفظ ارزش ها و فرهنگ مردم، کار پیچیده ای بود وقتی جوانی مثل علی در شهر حمیدیه مسئول سپاه پاسداران می شود با انبوهی از موضوعات مختلف مواجه است او نیاز به الگوهای زیادی داشت که بر اساس آن سازمان سپاه را تشکیل دهد مثلا منابع انسانی چگونه باید باشد؟ گزینش ها، استخدام ها، تشخیص نیروی انقلابی از غیر انقلابی و ... چگونه باید باشد؟ یک فرمانده باید همه این مسائل را به تنهایی حل کند آن زمان از طرف سپاه در تهران هیچ الگویی نبود دستورالعمل های کلی صادر می شد کسی که مسئول سپاه می شد، با قدرت و خلاقیت، ابداع و نوآوری خودش در همه موضوعات مختلف تصمیم می گرفت و عمل می کرد خانه و زندگی علی شده بود سپاه حمیدیه. دغدغه اش شده بود حفظ نظام. علی به همره چهل نفر از جوانان اهواز که اغلب از حصیر آباد و چند محله دگیر بودند کار را شروع کرد این در شرایطی بود که علی حتی سربازی نرفته بود آموزش نظامی ندیده بود چون سنی نداشت حالا او نوزده ساله بود. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
كجاى زمان ایستاده‌ای که گذر سال‌های طولانی ما را به شما نمی‌رساند ... یا صاحب الزمان تمام کن زمان نبودنت را ... 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5766977249764968572.mp3
2.26M
🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🏴یاس کبود حیدرم؛ در بین دیوار و درم؛ آتیش گرفته گُلپرم، از دست کینه 🥀 🥀السّلام علیک ایّتها الصّدیقة الشّهیده اللہُم‌َّعَجِّل‌لِوَلیِڪ‌اَلفَرَج 🥀 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
زهرایی ها شهید می شوند! این را من نمیگویم نگاه کن نگاهشان، حتی لبخندشان هم ، عطر یاس دارد... رمز پرواز یا زهراست... فاطمیه تو قرار منی زهرا..🥀🍃 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_هوری🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : #سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊 فصل اول ..( قسمت هفتم)🌹🍃 🌷🕊
🌹🍃 : 🌷🕊 فصل اول ..( قسمت آخر )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 (قسمت آخر ) اوایل مهر ماه سال ۱۳۵۹ عراق پس از اشغال سونسگرد از دو محور به حمیدیه حمله کرد هیچ نیرویی جلودارش نبود ماشین جنگی عراق شهرهای بستان و سوسنگرد را اشغال کرده و جلو می آمد نگرانی علی از سقوط شهر حمیدیه بیشتر شد اگر حمیدیه به تصرف بعثی ها در می آمد اهواز در خطر سقوط قرار می گرفت. وقتی دشمن به طرف حمیدیه آمد سه دسته نیرو به صورت خود جوش و از سر غیرت به مقابله پرداختند نیروهای سپاه اهواز به فرماندهی سردار علی شمخانی و شهید علی غیور اصلی. دسته دوم نیروهای مردمی و سپاه حمیدیه به فرماندهی علی هاشمی و دسته آخر بچه های هوا نیروز ارتش بودند تعداد اندک پاسداران حمیدیه جواب گوی تجهیزات و نفرات دشمن نبود اما علی بی تاب و ناآرام به دنبال راهی برای مقابله با دشمن بود. ضروری ترین کار تهیه اسلحه و مهمات بود علی آقا من را که از بچه های بومی سپاه حمیدیه بودم صدا زد و فرستاد تهران تا با آقای رفیق دوست ملاقات کنیم تا اسلحه بفرستد وقتی برگشتیم علی آقا و دوستان ما در بستان بودند چند تا تیر بار و ژ ۳ یک ماشین سیمرغ و چیزهای دیگر با خودم آوردم بچه ها کمی دلگرم شدند بعد علی آقا به من گفت: حسن از مردم عادی هرکس اومد اسلحه خواست بهش بده تیربار هم اول پل بستان مستقر کنید باید پل را منهدم کنید تا عراق نتونه پیش روی کنه. آن روزها عراق در حال پیش روی بود نیروهای ماکه زیاد نبودند تا سوسنگرد عقب نشینی کردند فراموش نمی کنم علی آقا بچه ها را جمع کرد و گفت: جوان های حمیدیه امروز عاشورا و اینجا کربلاست. جنگ نابرابر است. جایی است که که کسی بر نمی گردد هر که آمده شهید می شود. دشمن دشت آزادگان را گرفته بود و داشت جلو می آمد علی آقا برای بچه ها صحبت کرد و گفت: باید هر کاری که می توانید انجام دهید تا حمیدیه به دست عراقی ها نیفتد به هیچ قیمتی حمیدیه نباید از دست برود. به دستور علی آقا برای زن و بچه هایی که در شهر مانده بودند در یک مدرسه سنگر درست کردی درگیری شدید شد به خاطر جا به جایی زخمی ها و شهدا لباس های علی آقا خونی شد وقتی مادرش او را دید با تعجب به پیراهن خونی علی نگاه کرد نزدیک بود سکته کند. مادرش علی را خیلی دوست داشت علتش را پرسید. علی آقا گفت: مادر بچه ها زخمی شدند ، شهید شدند اون ها رو از تو جاده می کشم کنار و هرکاری از دست ما بر بیاد انجام می دهیم من دارم می رم ان شالله پیروز می شویم. مجال حرف زدن نبود سریع به همراه علی آقا خداحافظی کردیم و راه افتادیم غروب که شد تانک های عراقی به حمیدیه نزدیک شدند خانه ها خالی بود و به ندرت آدم در شهر رفت و آمد می کرد دشت آزادگان رها شده و در پادگان ارتش هم نیرویی نمانده بود وقتی نگاهم به علی آقا افتاد، دیدم تنهای تنها قدم می زد و در حال فکر بود فرصت داشت از دست می رفت می دانستم به چه فکر می کند فکر از دست رفتن حمیدیه و ورود دشمن به خانه های مردم او را آرام نمی گذاشت. تعداد ما کم بود رو کرد به تعداد از بچه ها و گفت بروید پادگان نیرو هر چه مهمات مانده بار کنید و بیاورید بچه ها هم رفتند و پادگان را خالی کردند ساعات آخر شب بود که نیروی کمکی رسید با سلام و صلوات به سراغشان رفتیم از ساعت چهار صبح روز بعد با هدایت علی آقا مشغول عملیات شدیم عده ای شلیک می کردند و سنگر به سنگر جلو می رفتند عده ای مشغول شکار تانک شدند و ... همان موقع هوا نیروز هم وارد عمل شد چند تانک را هدف قرار داد نیروهای عراقی با دیدن مقاومت رزمندگان اسلام که با دست می جنگیدند از ترس پا به فرار گذاشتند دشمن عقب نشست مردم هم کم کم به خانه هایشان برگشتند علی آقا از خوشحالی در پوست خودش نمی گنجید برایش خیلی باارزش بود که شهر حفظ شده خب حق داشت آن موقع هنوز در مرکز کسی جنگ را آن طور که ما درگیرش بودیم باور نکرده بود نیروی کمکی و اسلحه با نمی رسید یا دیر می رسید ما مانده بودیم و دشت آزادگان و دشمنی که آماده بود و .. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
صاحب عزای ... حضرت خیر النسا، بیا ای بانی شکسته دلِ روضه ها، بیا السلام علیک یا اباصالح المهدی 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
r a: 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🍃 🍃🌹 و فرج_امام_زمان(عج) روح_خانم _حضرت_زهرا سلام الله علیها مهندس هادی جعفری (شهیدفاطمیه) گذاشته شده است. جزهای انتخابی خود را به آیدی زیر اعلام بفرمائید 🍃🌹۱.🌹🍃جز۱🌹 🍃🌹۲.🌹🍃جز۲🌹 🍃🌹۳.🌹🍃جز۳🌹 🍃🌹۴.🌹🍃جز۴🌹 🍃🌹۵.🌹🍃جز۵🌹 🍃🌹۶.🌹🍃جز۶🌹 🍃🌹۷.🌹🍃جز۷🌹 🍃🌹۸.🌹🍃جز ۸🌹 🍃🌹۹.🌹🍃جز۹🌹 🍃🌹۱۰.🌹🍃جز۱۰🌹 🍃🌹۱۱.🌹🍃جز۱۱🌹 🍃🌹۱۲.🌹🍃جز۱۲🌹 🍃🌹۱۳.🌹🍃جز۱۳🌹 🍃🌹۱۴.🌹🍃جز۱۴🌹 🍃🌹۱۵.🌹🍃جز۱۵🌹 🍃🌹۱۶.🌹🍃جز۱۶🌹 🍃🌹۱۷.🌹🍃جز۱۷🌹 🍃🌹۱۸.🌹🍃جز۱۸🌹 🍃🌹۱۹.🌹🍃جز۱۹🌹 🍃🌹۲۰.🌹🍃جز۲۰🌹 🍃🌹۲۱.🌹🍃جز۲۱🌹 🍃🌹۲۲.🌹🍃جز۲۲🌹 🍃🌹۲۳.🌹🍃جز۲۳🌹 🍃🌹۲۴.🌹🍃جز۲۴🌹 🍃🌹۲۵.🌹🍃جز۲۵🌹 🍃🌹۲۶🌹🍃.جز۲۶🌹 🍃🌹۲۷.🌹🍃جز۲۷🌹 🍃🌹۲۸.🌹🍃جز۲۸🌹 🍃🌹۲۹.🌹🍃جز۲۹🌹 🍃🌹۳۰.🌹🍃جز۳۰🌹 می_باشد. اجر همه شما بزرگوران با ...🌹 تو قرار منی زهرا..🥀🍃 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
رمز پرواز یا زهراست... فاطمیه تو قرار منی زهرا..🥀🍃 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
دلنوشته همسر شهید هادی جعفری 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🌷🕊🌷🕊 شهید هادی جعفری فروردین سال ۱۳۶۵ در روستای رییس آباد شهرستان آمل متولد شد و درست ۲۹ سال بعد، در روز سوم فروردین ۱۳۹۴ در روز تولدش در منطقه نهروان در نزدیکی سامرا به شهادت رسید. او همیشه می گفت اولین شهید رئیس‌آباد خواهم شد و در نهایت به آرزویش رسید. او اولین بار اسفند سال ۹۳ راهی عراق شد. شهید جعفری دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد مهندسی مواد گرایش جوشکاری بود و در قرارگاه خاتم‌الانبیا تهران مشغول به کار بود. 👇👇
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🌷🕊#زندگینامه_شهید_هادی_جعفری🌷🕊 شهید هادی جعفری فروردین سال ۱۳۶۵ در ر
خانواده هادی جعفری متدین و مذهبی هستند و پدر شهید رزمنده دوران دفاع مقدس بود. در روستای رئیس‌آباد دابودشت آمل خانواده شهید جزو خانواده‌های پای کار انقلاب بوده و هستند، پدر شهید ۸ سال در جبهه‌های جنگ تحمیلی حضور فعالی داشت و هادی از کودکی در مراسم هیئت و مساجد و راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرده است. مکبر ‌مسجد بود و سوره‌های کوتاه قرآن را در کودکی حفظ می‌کرد، سعی خانواده این بود که فرزندان‌ شان را با رزق حلال پرورش بدهیم. هادی قبل از سن تکلیف نماز می‌خواند و روز‌ه‌اش را می‌گرفت و بسیار خوش‌اخلاق بود. همه اقوام و فامیل از اخلاق خوبش تعریف می‌کردند هر چه می‌گفت عمل می‌کرد، حتی در کارهای منزل به مادرش کمک می‌کرد. آن قدر خونگرم بود که مادرش احساس نمی‌کرد دختر ندارد. برادرش میلاد عکس زیادی از شهدا دارد، اما هادی به برادرش می‌گفت من از تو زودتر شهید می‌شوم، می‌گفت روستای رئیس‌آباد شهید ندارد. شهید این محله من هستم، در وصیتنامه‌اش نوشته بود که بعد از شهادتم سرتان را بالا بگیرید، مادر شهید به پسرش میلاد که در بسیج فعالیت می‌کند می‌گوید: برای روستای‌مان درخواست بدهید شهید گمنام بیاورند یک هفته نمی‌شود که هادی شهید می‌شود و پیکرش را می‌آوردند، شب شهادت حضرت زهرا که اتفاقاً روز تولد هادی به شهادت می‌رسید. 👇👇
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
خانواده هادی جعفری متدین و مذهبی هستند و پدر شهید رزمنده دوران دفاع مقدس بود. در روستای رئیس‌آباد دا
🌷🕊🌷🕊 همسر عزیزم فاطمه جان: زبان کوچک و گنه کار من از وصف تو ناتوان، از خوبی های بی کرانت عاجز، و از مهربانی هایت قاصر است که بتواند تشکر بی مقدار کند. حلال کم شوهر بی مقدارت را. فاطمه عزیزم دوستت دارم، داشتم و خواهم داشت، چیزی که شاید هیچ وقت درک نکنی چون رفتارم با گلی مثل تو خوب نبود. از تو راضی هستم و امیدوارم در قیامت هم اگر دوست داشتی، همنشینت باشم. غصه نخور و به زندگیت ادامه بده. از طرف من خودمختاری که هر طور دوست داری زندگی کنی. دوستت دارم زندگی ام. 🏴 🌷🕊 🌹🏴 ...🌹🏴 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_هوری🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : #سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊 فصل اول ..( قسمت آخر )🌹🍃 🌷🕊
🌹🍃 : 🌷🕊 فصل دوم ..( قسمت اول)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 اولا نانین دیدار(قسمت اول) پانزدهم آبان ۱۳۵۹ وارد سپاه حمیدیه شدیم از روی کنجکاوی دلم می خواست آدم هایی راک ه نامشان ورد زبان هاست بببینم و بشناسم علی هاشمی بیشتر از همه بر سر زبان ها بود چیزی نگذشت که او را از نزدیک دیدم تقریبا لاغر اندام بود قد کوتاه و پیشانی و ریش بلندی داشت بر خلاف خیلی از فرماندهان ریش های آنکارد شده بود از همان اولین دیدار نمی دانم چرا شیفته اش شدم نگاه خاصی داشت عرب بود اما وقتی فارسی حرف می زد چنان بی لهجه سخن می گفت که فکر نمی کردی عرب است. بزرگ شده اهواز بود اما به لهجه دزفولی و شوشتری هم تسلط داشت خصلت عجیبی که داشت این بود که محبت خود را اصلا بروز نمی داد بسیار تو دار بود رفتارش آدم را به کنجکاوی وا می داشت البته همه این ها از هنر فرماندهی او بود یک روز حوالی ساعت ده صبح به ساختمان تبلیغات سپاه حمیدیه درک نار رودخانه رفتم دیدم علی هاشمیروی پتویی نشسته رفتم و گزارش اطلاعاتی را که تهیه و تایپ کرده بودم تقدیمشک ردم در برخورد اول از هیبتش لرزه بر اندامم افتاد از من کم سن و سال تر و لاغرتر بود اما هیبت خاصی داشت. گزارش را خواند و گفت: حالت چطوره؟ گفتم: الحمدبلله پرسید بچه کجایی؟ گفتم: اهواز بعد گفت موفق باشی برو به سلامت. تا شب از اینکه علی هاشمی با من صحبت کرده در پوست خود نمی گنجیدم این اولین دیدار من از نزدیک با او بود این دیدار کوتاه خیلی زودی به دوستی و حتی برادری ما تبدیل شد و هر روز که از آن می گذشت اعتقاد و اخلاصم نسبت به علی هاشمی بیشتر می شد تا اینکه یک بار قرار شد اطراف منطقه ی کرخه کور را شناسایی کنیم موقعیت ما لو رفت و دشمن ما را زیر آتش گرفت آنجا بود که ترکش خوردم و بچه ها من را سوار قایق کردند و به عقب آوردند چون زخم پایم در بیمارستان عفونت کرد روزی سه بار آمپول به من می زدند پس از بهبودی نسبی رفتم سپاه حمیدیه دلم می خواست بدانم پس از مجروحیتم علی هاشمی که فرمانده سپاه حمیدیه است در اولین دیدار با من چه برخوردی میکند وقتی من را دید با تبسم خاصی گفت: علی ناصری سلام این مجروح شدن شما دو پیام دارد یا اینکه فعلا تجدید شده ای و خودت را با آمده کنی تا قبول شوی که قبولی هم شهادت است یا اینکه امتحانی است و خداوند دارد شما را آماده می کند برای مسئولیت های بزرگ تر در آینده. حرفش خیلی به دلم نشست. من به فکر فرو رفتم از آن به بعد کارم را با شور و شوق و فهم خاصی ا سر گرفتم امیدوار بودم باردیگر لطف خدا شامل حالم شود و افتخار شهادت را نصیبم کند. تا دی ماه فقط در برابر پیش روی عراق دفاع می کردم بستان سقوط کرد و عراق قصد پیش روی بیشتر داشت دشمن حتی پول عراقی را در بستان رایج کرد. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
با خیال رخ زیبای تو ای راحت جان فارغ از دیدن روی دگرانیم هنوز تا که تو کی برسی زین سفر دور و دراز حیف و صد حیف که از بی خبرانیم هنوز 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
حَسَنْ زیباترین اسم دو،دنیاست.. کرامت از سراپایش ھـویداست.. اگر‌چه عالمـی هست ریزه خوارش.. ولـی مظلوم ترین فرزند زھـراءست.. 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🌷🕊#زندگینامه_شهید_هادی_جعفری🌷🕊 شهید هادی جعفری فروردین سال ۱۳۶۵ در ر
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊🌷 🌷🕊 🌷🕊 سرگرد محرم ترک، اولین شهید مدافع حرم بود. وی در سال ۱۳۵۷ در روستای قاضی آباد شهرستان ازنای لرستان در دامنه زیبای اشترانکوه به دنیا آمد و از بسیجیان مخلص و دلسوزی بود که در عرصه آموزشی و رزمی نیز فعالیت داشت و همواره توان خود را برای تقویت نظام اسلامی بکار می بست. همراهان وی در بسیج ایشان را از نظر اخلاقی و رفتاری، فردی بسیار با تقوا و هیئتی می دانند که همیشه در مراسم سوگواری ائمه اطهار حضوری فعال داشته است. شهید محرم ترک در دی ماه ۱۳۹۰ با کوله‌باری پر از خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و در راه دفاع از حرم به دیدار حق شتافت تا اولین نفر از خیل عاشقان شهادت باشد که در راه دفاع از حرم مطهر حضرت زینب (سلام الله) شربت شهادت را نوشیدند. اولین شهید مدافع حرم در میان حزن و اندوه هموطنان و همرزمان ، درقطعه ۵۳ بهشت زهرا تهران آرام گرفت و مراسم یادبودی با شکوه از سوی وابستگانش در شهرستان ازنا برگزار گردید. 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
گلشن عشق آب و تاب است شهید           شیرازه ی سرخ انقلاب است شهید  دارد چه اگر غروب خورشید، اما تفسیر طلوع آفتاب است شهید 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_هوری🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : #سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊 فصل دوم ..( قسمت اول)🌹🍃 🌷🕊ب
🌹🍃 : 🌷🕊 فصل دوم ..( قسمت دوم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 (قسمت آخر) طرح عملیات نصر داده شد سپاه حمیدیه هم در آن مشارکت داشت در این عملیات قرار بود به جاده اهواز خرمشهر برسیم اما نیروها در عمل با مشکلاتی رو به رو شدند نیروهای زرهی عقب کشیدند. نیروهای زرهی عقب کشیدند نیروهای داوطلب و دانشجویان پیرو خط امام که فرمانده شان حسین علم الهدی بود در محاصره افتادند و مظلومانه به شهادت رسیدند. علی آقا به علم الهدی خیلی علاقه داشت اوایل جنگ که زمزمه تشکیل بسیج و سپاه در شهرستان های خوزستان بلند شد همراه حسین علم الهدی به سراغ تشکیل سپاه بستان و حمیدیه رفت اما حالا جدایی از حسین برای حاج علی دردناک بود به هر حال در این عملیات توفیق لازم حاصل نشد و روحیه بچه ها به هم ریخت. باید کاری می کردیم تا روحیه ها برگردد آن زمان عراقی در پشت کرخه، سدی زده بودند که دریاچه عظیمی به قطر چند کیلومتر ایجاد کرده بود. حسین احمدی به همراه یکی از بچه های نوجوان بسیجی تصمیم گرفتند برای کسب اطلاع از وضعیت سد و نیروهای عراقی تا نزدیک خاکریز آن ها بروند. آن شب هوا خیلی سرد بود در برگشت افتادند پشت عراقی و مجبور شدند تا صبح آنجا صبر کنند زمستان ۱۳۵۹ بود و هوا خیلی سرد. حسین احمدی از شدت سرما همان طور که پاهایش را در بغلش گرفته بوده به شهادت می رسد. با این اتفاق علی آقا دیگر آرام و قرار نداشت باید کاری انجام می گرفت راه حل علی آقا انفجار سیل بند بود تا هم دشمن زمین گیر شود و هم در نیروها امید تازه ای به وجود بیاید قرار بود عملیات ما در شمال کرخه انجام گیرد همراه علی هاشمی و سید طاهر و چند نفر از بچه ها مقداری مواد منفجره برداشتیم و رفتیم سمت سد. با قایق پای سیل بند رسیدیم ، بخش هایی از سیل بند را کندیم و مواد منفجره را کار گذاشتیم، بعد بی سر و صدا عقب آمدیم و سد را منفجر کردیم. آب بود که زیر تانک ها و نفربرهای عراقی می رفت زمین باتلاقی شد و دشمن زمین گیر عراقی ها فرار کردند ولی تانک هایشان برای ما ماند و غنیمت شد این اولین بار بود که بچه های سپاه غنیمت زرهی از عراقی ها گرفتند روحیه نیروها خیلی خوب شد. چند روز بعد نتایج کنکور دانشگاه ها آمد جالب بود علی آقا در دانشگاه مشهد رشته پزشکی قبول شد این نشان می داد که نبوغ او در کارج نگ بی دلیل نیست علی آقا انسان با استعدادی بود. اما به خاطر انقلاب و جنگ دانشگاه را رها کرد می گفت می مانم و برای اسلام دفاع می کنم همیشه در زندگی اش اولویت ها را به خوبی می شناخت علی آقا مرد انجام تکلیف بود. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
"ما‌را‌به‌سخت‌جانےِ‌خود‌این‌گمان‌نبود" از‌پهلوےشکسته شنیدیم‌و زنده‌ایم‌ هنوز 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌸 حضرت زهرا علیها السلام بعداز خیلی اثر دارد و کارهای نابسامان زندگی ما را سامان می‌دهد. اگر کارت گره خورده، را بگو، تاکارگشایی کند. پیامبـــر اڪرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آن را به حضــرت زهـــرا علیها السلام تعلــیم داد، تا در دخترش گشایشی پیدا شود. 💠‍ 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
حیدری وار بیا حیدر کرار زمان؛ جمکران منتظرِ منبر مردانه توست .. پرده بردار از این مصلحت طولانی؛ که جهان معبد و منزلگه شاهانه توست .. 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---