فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔🍃
به تنم دردِ فراقِ حرمت افتاده
هوس گرمی آغوش ضریحت دارم...
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#صبحتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱💞
در جمع به راحتی ابراز محبت میکرد. معتقد بود با همسر باید رفتار خوبی داشته باشی. اگر کسی هم ملاحظه خانوادهاش را نمیکرد دلخور میشد. حرفهایش تأثیرگذار بود و همین باعث شده بود همه با او احساس راحتی کنند و از او تأثیر بگیرند.
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#روایت_بانو_پاشاپور_همسر_شهید
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_دوم #قسمت_هفتاد_و_سوم نگاه متعجبش به چشمان #منتظر و مشتاقم خیره ماند تا
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_دوم
#قسمت_هفتاد_و_چهارم
خیابان منتهی به #امامزاده از اتومبیلهای پارک شده پر شده بود و سیل جمعیت به سمت حرم در حال حرکت بودند. در انتهای خیابان، هاله ای آمیخته به انوار نقره ای و #فیروزه_ای، گنبد و بارگاه امامزاده را در آغوش گرفته بود و صدای قرائت دعایی از سمت #حرم به گوشم میرسید که تازه به فکر افتادم من از این مراسم احیاء چیزی نمیدانم و با دلواپسی از مجید پرسیدم: "مجید! من باید چی کار کنم؟"
و در برابر نگاه متعجبش، باز سؤال کردم: "یعنی الان چه دعایی باید بخونم؟" سپس به دستان خالی ام نگاهی کردم و دستپاچه ادامه دادم: "مجید! من با خودم قرآن و کتاب #دعا نیاوردم!"
در برابر این همه اضطرابم، لبخندی پُر مهر و محبت روی صورتش نشست و با متانت پاسخ داد: "الهه جان! #کتاب که حتما تو حرم هست! منم با خودم #مفاتیح اُوردم. لازم نیس کار خاصی بکنی! هر جوری #دوست داری دعا کن و با خدا حرف بزن..."
که با رسیدن به درب حرم، حرفش نیمه تمام ماند. صحن از #جمعیت پُر شده و جای نشستن نبود و افراد جدیدی که قصد شرکت در #مراسم شب قدر را داشتند، در اطراف حرم، زیراندازی انداخته و همانجا مینشستند. مانده بودیم در این #ازدحام جمعیت کجا بنشینیم که صدای زنی توجهمان را جلب کرد. چند زن #سالخورده روی حصیر سبز رنگ بزرگی نشسته بودند و کنارشان به اندازه چند نفر جای #نشستن بود که با خوشرویی تعارفمان کردند تا روی حصیرشان بنشینیم.
مجید به من اشاره کرد تا بنشینم و خودش مثل اینکه #معذب باشد، خواست جای دیگری پیدا کند که یکی از خانمها با #مهربانی صدایش کرد: "پسرم! بیا بشین! جا زیاده!"
در برابر لحن مادرانه اش، من و مجید دمپاییهایمان را درآوردیم و با تشکری صمیمانه روی #حصیر نشستیم، طوری که من پیش آنها قرار گرفتم و مجید گوشه حصیر نشست.
احساس #عجیبی داشتم که با همه بیگانگی اش، ناخوشایند نبود و شبیه تجربه سختی بود که میخواست به آینده ای #روشن بدل شود. آهسته زیر گوش مجید نجوا کردم: "مجید! دارن چه #دعایی میخونن؟" همچنانکه میان صفحات مفاتیح دنبال دعایی میگشت، پاسخ داد: "دارن #جوشن_کبیر میخونن الهه جان!" و جمله اش به آخر نرسیده بود که دعای مورد نظرش را یافت، مفاتیح را میان دستانش مقابل صورتم گرفت و گفت: "این دعای جوشن کبیره! فرازِ 46".
و با گفتن این جمله #مشغول خواندن؛دعا به همراه #جمعیتی شد که همه با هم زمزمه میکردند و حالا من به عنوان یک سُنی میخواستم هم نوای این جمعیت شیعه، دعای جوشن کبیر بخوانم.
سراسر دعا، #اسامی_الهی بود که میان هر فرازش، از درگاه خدا طلب #نجات از آتش دوزخ میکردند. حالا پس از روزها رنج و محنت، #تکرار اسماء الحسنی خداوند، مرهمی بر زخمهای دلم بود که به قلبم #آرامش میبخشید.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
دلم اگه بی قراره
چشام اگه هی میباره
ولی دلم غم نداره
آقام دوسم داره....
✋ #به_تو_از_دور_سلام
🌷به یاد محب و محبوب #امام_رضا (ع)، #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید|
🎞 مرور بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در سالهای گذشته درباره حرمت #سلاح_هستهای
@shahid_hajasghar_pashapoor🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔🍃
حسین جان
دل ما لک زده تا
کنج حرم گریه کنیم . . .
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#صبحتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💔🌱
همه می پندارند،
که عکس پدرم را
به ديوار خانه ام آويخته ام!
اما نمی دانند
که ديوار خانه ام را،
به عکس پدرم تکيه داده ام...
کاش خودش بود.....
#دلنوشته_ی_فرزند_شهید📝
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور🥀
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🇮🇷امروز قرارگاه حسینبنعلی، ایران است.
بدانید #جمهوری_اسلامی حرم💁🏻♂ است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها می مانند.
🚨اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمیماند.
📝کلام شهید|
سپهبد #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
📑نشر به مناسبت ۱۲ فروردین، #روز_جمهوری_اسلامی🇮🇷
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_دوم #قسمت_هفتاد_و_چهارم خیابان منتهی به #امامزاده از اتومبیلهای پارک شده
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_دوم
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
با قرائت فراز صدم، دعای #جوشن_کبیر خاتمه یافت و فردی روحانی بر فراز منبر مشغول سخنرانی شد. گوشم به صحبتهایش بود که از توبه و طلب #استغفار میگفت و همانطور که نگاهم به گنبد فیروزه ای و پر نقش و نگار #امامزاده بود، در دلم با خدا نجوا میکردم که امشب به چشمان #خیس و دستهای #خالی_ام رحمی کرده و مادرم را به من بازگردانَد.
گاهی به #آسمان مینگریستم و در میان ستاره های پر نورش، با کسی #درد دل میکردم که امشب تمام این جمعیت به حرمت شهادتش لباس #سیاه پوشیده و بر هر بلندی پرچم #عزایش افراشته شده بود، همان کسی که بنا بود امشب به آبرویش، خدا مرا به #آروزیم برساند.
سخنرانی تمام شده و مراسم روضه و سینه زنی بر پا شده بود، گرچه من پیش از دیگر #عزاداران، به ماتم بیماری مادرم به #گریه افتاده و به امید شفایش به درگاه پروردگارم، #ضجه میزدم. گریه های آرام مجید را میشنیدم و شانه هایش را میدیدم که زیر بار اشکهای مردانه اش به لرزه افتاده و نمیدانستم مراسم در #مصایب امام علی (ع) میخواند، ناله میزند یا از شنیدن از آنچه #مداح گریه های عاجزانه من اینچنین غریبانه اشک میریزد.
نمیدانم چقدر در آن حال خوش بودم و همان طور که صورت غرق اشکم را به #آسمان سپرده و دل پُر دردم را به دست #خدا داده بودم، چقدر زیر لب با امام علی (ع) نجوا کردم که متوجه شدم #مجید قرآن کوچکی را به سمتم گرفته و آهسته صدایم میزند: "الهه جان! قرآن رو بگیر رو سرِت!"
پرده ضخیم اشک را از روی #چشمانم کنار زدم و دیدم همه با یک دست قرآنها را به سر گرفته و دست دیگر را به سوی آسمان #گشوده_اند. مراسم قرآن به سر گرفتن را پیش از این در تلویزیون دیده بودم و چندان برایم #غریبه نبود، گرچه اذکار و دعاهایی را که میخواندند، حفظ نبودم و نمیتوانستم کلمات را به طور دقیق تکرار کنم.
قرآن را روی #سرم قرار داده، با چشمانی که غرق دریای اشک شده و صدایی که دیگر توان گذر از لایه سنگین #بغض را نداشت، خدا را به حقِ خودش سوگند میدادم: "بِک یا الله..." سوگندی که احساس میکردم بازگشتی ندارد و بی هیچ حجابی #دلم را به آستان پروردگارم متصل کرده است.
سوگندی که به #قلب شکسته ام اطمینان می داد تا رسیدن به آرزویم فاصله زیادی ندارم و هم اکنون پیک #اجابت از جانب خدایم میرسد و بعد نام عزیزترینِ انسانها و شریفترینِ پیامبران را به درگاه خدا عرضه داشتم: "بمُحمٍّد ..." همان کسی که بهانه بارش رحمت خدا بر همه #عالم است و حتی تکرار نام زیبایش، قلبم را جلا میداد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊