eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
213 دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
💬 | واکنش تامل برانگیز فرزند شهید سلیمانی به صوت منتشر شده وزیر امور خارجه @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
1.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
: نباید جوری حرف بزنیم که معنایش این است که سیاست های کشور را قبول نداریم و دشمن را شاد کنیم... ۱۴۰۰.۰۲.۱۲ @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم #قسمت_بیست_و_هشتم با #سردردی که از حرفها و حرکات #نوریه شدت گرفته بو
💠 | نگاهم محو کوچک و گهواره های نازنینی شده بود که قرار بود تا هفت ماه ، بستر نرم خواب کودک شود که مجید با صدایی مهربان زیر گوشم زمزمه کرد: "الهه جان! از این میاد؟" و با انگشتش، تخت کوچک و را نشانم داد که بدنه سفید رنگش با نقش و نگارهایی صورتی رنگ، ظاهری و دخترانه پیدا کرده بود که خندیدم و گفتم: "این که خیلی دخترونه اس!" و با نگاهی شیطنت آمیز ادامه دادم: "من که میدونم پسره!" هنوز دو ماه تا تشخیص جنسیت کودکم مانده و ما همچنان به همین شوخی خوش بودیم. در برابر مادرانه ام تسلیم شد و داد: "میخوای صبر کنیم هر وقت شد بعد تخت و کمد بگیریم؟" و من با یک پلک زدن، پیشنهادش را پذیرفتم که این روزها شیرینمان، گشت و گذار در مغازه های لوازم و تماشای انواع کالسکه و سرویس خواب کودک بود و هر بار به امید زمانی که دختر یا پسر بودن مشخص شود، بی آنکه چیزی بخریم تا خانه پیاده قدم میزدیم. هر چند در طول یک کوتاه، باید چند بار می ایستادیم تا درد کمرم آرام شود و مجید مدام مراقب بود تا مبادا از کنار دستفروش سمبوسه یا از مقابل ویترین پُر از مرغ سوخاری نکنیم که بوی روغن و پودر ، حالم را به هم میزد. البته هوای لطیف و اواخر آذرماه بندرعباس، فضای شهر را حسابی کرده و در میان جمعیت، مشام جانم را خوش میکرد. نسیم خیس و خوش رایحه این شهر ساحلی، زیر نور زرد چراغهای خیابان و چراغهای کوتاه و بلند مغازه های ، حال و هوای پررنگ و لعابی به زندگی مردم داده و کنار شانه های مردانه و مهربان مجید، زیباترین زندگی ام بود که چشمم به کاسه های تمر و آلوچه افتاد و دلم رفت. مجید که دیگر به بهانه گیریهای کودک پُر نازِمان عادت کرده بود، خندید و با گفتن "چَشم! هم میخریم!" نزدیک مغازه ترشی فروشی به انتظار من ایستاد. روی میز مقابل مغازه، ردیف کاسه های لواشک و و انواع پیش چشمانم صف کشیده و دهانم را حسابی آب انداخته بودند که بلاخره یک ظرف آلوچه خوش رنگ انتخاب کردم و نبود که به خانه برسیم و در همان شلوغ حاشیه بازارچه محلی، با دو انگشتم ترش را به دهان میگذاشتم. همچنان گوشم به کلام شیرین مجید بود که برایم یک حرف میزد؛ از شور و شوقی که به آمدن نوزاد در دلش به راه افتاده تا عشقی که این روزها با مادر شدن من، گرمتر هم شده و بیش از گذشته آرامش مادرانه ام شده بود. آنچنان در بستر نرم پاک و سپیدمان، پلکهایمان شده و رؤیای دل انگیز را نه در خواب که در بیداری به چشم میدیدیم که طول مسیر به نسبت طولانی تا خانه را حس نکردیم. در تاریکی و آرام کوچه همچنان قدم میزدیم که وحشیانه اتومبیلی در نور تند و تیز چراغهای زرد و سفیدش پیچید و مثل اینکه شیشه قفسه سینه ام را شکسته باشد، تمام وجودم را در هم فرو ریخت و شاید اگر دستان مجید به حمایت تن لرزانم نمی آمد و با چنگی که به بازویم انداخت، مرا به گوشه ای نمیکشید، از هول که با سرعتی سرسام آور از کنارمان گذشته بود، نقش میشدم. ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم #قسمت_صد_و_بیست_و_هشتم حالا نوبت من بود که به میان کلامش آمده و با #
💠 | ولی دل لبریز و نگرانیام دست بردار نبود و خواستم باز کنم که از جیب پیراهنش جعبه کوچکی درآورد و با زبانی ادامه داد: "ناقابله الهه جان! میخواستم هم برات بگیرم، ولی گلفروشیها بخاطر چهارشنبه سوری بودن. شرمنده!" و چه و عاشقانه بحث را عوض کرد و چشمان من هنوز غرق بود که باز با سر انگشت به صورت خیسم دست کشید و تمنا کرد: "الهه جان! تو رو خدا نکن! حیف صورت به این قشنگی نیس؟" و من همانطور که را فرو میدادم، نگاهی به جعبه در دستش کردم و نمیدانستم به چه بهانه ای برایم خریده که خودش با شوخ طبعی به زبان آمد: "همیشه مردها یادشون میره، تو خونه ما خانم میره که چه خبره! ای داد بیداد!" و با صدای بلند که تازه به خاطر آوردم امشب عقدمان است. بلاخره صورتم به خنده ای و رو باز شد و برای توجیه فراموشی ام بهانه آوردم: "از صبح یادم بود، الان یه یادم رفت!" از لحن کودکانه ام هر دو به افتادیم و خودم خوب میدانستم که پی درپی روزگار، روزهای خوش را از خاطرم بُرده است. میان خنده های که بیشتر میخواست دل مرا کند، جعبه را باز کردم و دیدم برایم انگشتر طلایی و زیبایی خریده است که بدنه نازکش از نقش و نگار پُر شده و با یک ردیف از نگینهای پُر زرق و ، مثل ستاره میدرخشید. را به دستم کردم و با شوقی که حالا با گرفتن این زیبا به دلم افتاده بود، از اعماق قلب قدردانی کردم: "ممنونم مجیدجان! خیلی نازه!" و او از جایش بلند شد و با گفتن "قابل تو رو نداره عزیزم!" به سمت رفت و با مهربانی ادامه داد: "بلند شو بیا که هم من خیلی گشنمه، هم حوریه!" و تا وقتی بود اجازه نمیداد دست به و سفید بزنم که من سرِ میز نشستم و خودش غذا را کشید و هنوز چند نخورده بودیم که صدای زنگ درِ خانه در ترقه ای پیچید و دلم را خالی کرد. نگاه به همدیگر افتاد که در غربت این خانه کسی نبودیم. بلند شد و آیفن را جواب داد که صورتش به خنده باز شد و در را باز می کرد، مژده داد: "عبدالله!" ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
به قدری آقای ظریف که مثلا روزی وزیر این مملکت بوده از شان خودش پایین اومده که آدم می مونه!!!!! البته تعجبی هم نداره کسی که هم ردیف با دشمنان به شهدای ما توهین می کنه همینجور سیاه میشه.... چون خون شهدا بازی نیست..... جناب خیلی وضع اسف باری پیدا کردی.... خجالت می کشم بگم روزی وزیر مملکتم بودی.... تو حتی به کاندیدای مورد حمایت خودت هم رحم نمی کنی و جلوی جمع بهش توهین میکنی و براش شاخ!!!! میذاری.... خجالت بکش.‌... آقای پزشکیان فقط بازیچه تو و امثال تو شده متاسفانه.... آنقدری داری خلاف شَان و دور از ادب عمل میکنی، حقیر شدی خیلی....
🔴 استاد شجاعی در واکنش به معیارهای برای انتخاب وزرای دولت ! انالله و انا الیه راجعون! در ایام شهادت سالار شهیدان بدست منافقان مدعی دینداری، بازگشت نفاق و فتنه تسلیت باد. امت اسلامی منتظر آثار شوم اقدامات آقای ظریف و سران فتنه باشند. سابقه کینه این حزب به تشیع دیرینه است. دسترسی به توئیت @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📲 ظریف: به کار در معاونت راهبردی رئیس جمهور ادامه خواهم داد توییت بعد از دیدار با رهبر انقلاب:‌ پس از پیگیری‌ها و رایزنی‌های مدبرانه ریاست محترم جمهوری و با دستور کتبی ایشان، با توکل بخدا و امید به همراهی و راهنمایی مردم بزرگوار، انجام وظیفه در معاونت راهبردی رئیس جمهور را ادامه خواهم داد. پ.ن: ما که می دونیم مملکت رو با همین رفت و آمدهای بچه ننه وار ریختید بهم.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💠 اعتراف ظریف به دوستی با جاسوس دوتابعیتی/ یار دوازدهم آمریکا بار دیگر به نفع آنان سخن گفت! 🔹محمد جواد ظریف، در مصاحبه با کریستیان امانپور خبرنگار شبکه سی ان ان درباره سیامک نمازی جاسوس دوتابعیتی گفت: من سیامک نمازی را می شناسم و میدانم بیگناه است، اما قاضی تصمیم دیگری گرفت. 🔹این اظهارات ظریف در حالی مطرح می‌شود که سیامک نمازی به جرم جاسوسی برای آمریکا به زندان افتاد و در نهایت مبادله شد. 🔹اما سوال این است که ظریف از چه زمانی و از کجا این جاسوس آمریکایی را می شناخته است؟ 🔹سوال بعد آنکه معاون راهبردی پزشکیان هنوز این مساله را نمی داند که نباید در برابر رسانه های بیگانه از شکاف و چنددستگی میان قوا حرفی نزند آن هم حرفی که نادرستی و دروغ بودنش مشخص است؟ 🔹در واقع ظریف با این ادعا پروژه رسانه ها و مقامات آمریکایی درباره زندانی کردن بی جهت افراد آمریکایی در ایران را تایید کرد. 🔹گفتنی است انتصاب به پست معاونت پزشکیان به دلیل تابعیت آمریکایی فرزندانش منع قانونی داشته اما بدون توجه به قانون این انتصاب صورت گرفته است. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
جواد لاریجانی: در ابتدای شروع حصر یمن، ایران(سپاه) اعلام کرد در حال ورود به یمن برای کمک و شکست حصر این کشور است. جان کری وزیر خارجه آمریکا زنگ زد به و گفت شما دست نگه دارید، ۲۴ ساعت مهلت بدید من حصر را جمع میکنم. (با اطمینان مقامات دولت وقت به حرف کری) ۲۴ ساعت حصر یمن شد ۱۰ سال.... جاسوس یا نادان؟ مسئله این است.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊