💭 محمدمهدی همت، پسر سردار #شهید_محمد_ابراهیم_همت:
فریب بازی های رسانه ای دشمن که نشان از ضعفشان دارد را نخورید.
#بازی_روانی
#وعده_صادق
#سردار_قاآنی🇮🇷
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
کجاست جای رسیدن
و پهن کردن یک فرش
و بیخیال نشستن... ؟
#سهراب_سپهری📝
عصرتون بخیر 🧁☕️
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
رمان #سپر_سرخ #قسمت_چهل_و_چهارم گیج و گنگ فقط نگاهم میکرد و من در آستانۀ آزادی از هیجانِ رهای
رمان #سپر_سرخ
#قسمت_چهل_و_پنجم
زمستان سال ۲۰۲۴ حال و هوای عجیبی داشت؛ بهویژه برای من که چهار سال از عراق دور بودم و حالا هر شب خبر شلیک موشک از پایگاههای مقاومت به محل استقرار نیروهای آمریکایی، حیرتزدهام میکرد.
آخرین شبی که از بغداد رفتم، اتومبیل حاج قاسم و ابومهدی توسط پهپادهای آمریکایی هدف قرار گرفته و حالا صید هر شب پهپادهای مقاومت عراق، بندر ایلات اسرائیل و پایگاه عینالاسد آمریکا بود.
به انتقام سیل خونی که رژیم صهیونیستی در غزه به راه انداخته بود، گروههای مقاومت از فلسطین و لبنان و عراق و یمن، هر شب نقاط مختلف اسرائیل را میزدند و همین خبرها میتوانست بر داغ دیدن اینهمه مصیبت در غزه، کمی مرهم باشد.
چهارسال پیش کارم را در بیمارستان از دست داده بودم و در حال حاضر نیازی به نیروی جدید نداشتند، دلم میخواست خودم را مشغول کاری کنم بلکه روح آزردهام کمی آرامش پیدا کند و چه آرامشی بهتر از زیارت که به همراه پدر و مادرم راهی کربلا شدیم.
هوا سرد بود و کنج حرم، دنجترین جایی بود که میشد تمام سختیهای زندگیام را زار بزنم و به خدا، امام حسین (علیهالسلام) ناز تمام اشکهایم را میخرید که هرچه گریه میکردم، حالم بهتر میشد و پس از ساعتی، سبک و سرحال از حرم بیرون آمدم.
وارد حرم حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) که شدم، قصه کمی فرق داشت؛ حضرت عباس (علیهالسلام) همیشه پناه درددلهای ما اهالی عراق بود و همینکه چشمم به ضریح زیبایش افتاد، سر به شکایت گذاشتم.
هرآنچه در دلم از عامر بود و هر دردی که به تنم مانده بود، همه را برای حضرت میگفتم و هنگام وداع، تمنا کردم: «یا حضرت عباس! من زورم به عامر نرسید، هرچقدر تونست اذیتم کرد اما من حریفش نبودم، انتقام منو از این نامرد بگیرید!»
هنوز نگران بودم که سرم را روی چهارچوب در ورودی حرم قرار دادم و دردمندانه قول گرفتم: «آقا نذارید آبروم رو ببره!»
و با همین جمله سرنوشتم را به حضرت سپردم که با خیال تخت از کربلا بیرون آمدم و به عشق زیارت امام کاظم و امام جواد(علیهماالسلام) عازم کاظمین شدیم.
حرم کاظمین عین بهشت بود و با قلبی که حالا سبک شده بود، این زیارت بی نهایت به کام دلم میچسبید.
با اعجاز جداییام از عامر، انگار از نو متولد شده و پروردگار دوباره زندگی را به من هدیه کرده بود که دستم به ضریح دو امام مهربانم مانده و از خدا میخواستم بهترینها را نصیبم کند.
عطر پیچیده در هوای حرم، بهقدری حالم را خوش کرده بود که تمام خاطرات خوب گذشته به خیالم آمده و دلم میخواست نورالهدی را ببینم.
همانطور که با پدر و مادرم کنج صحن نشسته بودیم و نغمۀ مناجات در حرم پیچیده بود، با نورالهدی تماس گرفتم.
باورش نمیشد عراق باشم که حتی از جدایی ما بیخبر بود و چند دقیقه طول کشید تا ماجرا را خلاصه برایش بگویم؛ او با هر کلمه گیجتر میشد و من تنها یک تقاضا داشتم: «دلم برات خیلی تنگ شده، من الان حرم هستم، میای ببینمت؟»
فاصلۀ منزلش در بغداد تا کاظمین زیاد نبود و ساعتی مانده به اذان مغرب به حرم رسید. دیدن نازنینترین رفیقم بعد از سالها دوری، برای اینهمه تنهاییام بهترین نوشدارو بود که مثل جانم او را در آغوشم کشیدم.
دخترانش نوجوان شده و حیدر که ساعتی پس از شهادت پدرش به دنیا آمده بود، چهار ساله بود و با شیطنت روی فرشهای صحن میدوید و بازی میکرد.
در این روزهای ابتدای زمستان، غروب کاظمین چندان سرد نبود که کنار هم در صف نماز نشستیم و او مدام با مهربانی از حال و روزم میپرسید و صورت شکستهام نگفته، پاسخش را میداد.
حرف برای گفتن زیاد بود و من نمیخواستم از تلخترین روزهای عمرم در کنار عامر خاطرهای در ذهنم زنده شود که از تمام قصۀ غربت این سالها به شب رفتنم از فرودگاه بغداد رسیدم: «اون زمان خیلی دلم میخواست عراق باشم و تو مراسم تشییع شهدا شرکت کنم.»
از یادآوری شهادت حاج قاسم و ابومهدی پس از چهارسال، انگار داغ رفتن ابوزینب در قلبش تازه شده بود که کاسۀ صبرش شکست و اشک از هر دو چشم روشنش میچکید.
من هم در تمام این سالها عقدۀ عزاداری برای شهدای مقاومت به دلم مانده بود که با هر روضۀ نورالهدی که از آن روزها برایم میخواند، گریه میکردم و همزمان آوای اذان مغرب در آسمان حرم پیچید.
نماز را با حال خوشی که در جوار حرم دو امام مهربانم پیدا کرده بودم، خواندم و پس از نماز مثل اینکه تازه به خاطر نورالهدی آمده باشد، با شادی خبر داد: «دوست داری برای مراسم سالگرد حاج قاسم بریم ایران؟»
خوب فهمیده بود دلم چه میخواهد و مثل همیشه برای هر برنامهای پُر از انگیزه و شور و نشاط بود که فرزندانش را به مادرش سپرد و با کاروانی از بغداد، عازم شهر کرمان شدیم...
#ادامه_دارد
#فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
﷽
أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَٰكِنْ لَا يَشْعُرُونَ
آگاه باشید آنها (منافقان) خود مفسدند ولی نمیدانند.
آیه ۱۲/#سوره بقره📝
#استاد_قرائتی:
۱- مسلمانان بايد به ترفندها و شعارهاى بهظاهر زيباى منافقان، آگاه شوند. «الا»
۲- بلندپروازى و خيالپردازى مغرورانهى منافق، بايد شكسته شود. «إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ»
۳- منافقان دائماً در حال فساد هستند. «هُمُ الْمُفْسِدُونَ»
۴- زرنگى اگر در مسير حقّ نباشد، بىشعورى است. «لا يَشْعُرُونَ»
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
34.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 تشرف یک خادم مسجدی خدمت امام زمان (عج) به روایت مرحوم آیت الله ناصری
🍃تشرف خدمت امام زمان(عج)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📹 تشرف یک خادم مسجدی خدمت امام زمان (عج) به روایت مرحوم آیت الله ناصری 🍃تشرف خدمت امام زمان(عج) @s
حتما فیلم رو ببینید از دست ندید....
التماس دعا
دلتون شکست.... خیلی التماس دعادارم
.
مُتعجّب نشو از من که چرا گیر توام
شکر چایى تو حُکم نمک را دارد...
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله✋
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
.
بچه های مدافع حرم اکثریت هدفشون منیت نیست که واسه دفاع از حرم میرفتند. اصلا رفتنشون از خود گذشتن هست. باهاش یه جاهایی بودم که تواضع و فروتنی داشت نسبت به زیردستاش؛ ولی شوخ طبعی و شیطنت خُب جدا از این حرفا بود، یعنی اگه میفهمید یکم داری زرنگی میکنی اذیتت میکرد....😉
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
#روایت_دوست_شهید_پورهنگ_و_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
دوستان امروز سالگرد پدربزرگ مادری من هست، امکانش بود براشون فاتحه ای بفرستید.
بابا بزرگ بچه که بودیم ما رو میبرد توی اتاق خودش و آجیل می ریخت دستمون. یه کمد داشت از اجیل و خوراکی. 😅
کسی بود که وقتی نوزاد بودم اذان رو خودش برای من خوند. آدم معتقد و مذهبی ای بود و یه بخشی از مذهبی شدنم نفس پدربزرگم بود در آغاز زندگی...
دوم دبستان بودم که به رحمت خدا رفتند.
روحشون شاد💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا تسلیم اسراییل نمیشید؟؟
چرا این همه مقاومت؟؟
بگید باشه هر چی تو میگی تموم شه بره دیگه....
جواب در کلیپ👆🎞
#وعده_صادق
#نابودی_اسرائیل
#حزب_الله_زنده_است
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
سلام وعرض ادب
خدا رحمت کنه پدر بزرگ شمارو .
سرسفره حضرت امیر مهمان باشند انشاالله .
#ارسالی_اعضا
---------------------------
علیکم سلام و رحمت الله و برکاته
زنده باشید خیلی ممنونم، اِن شاءالله
اموات شما هم محشور با خوبان عالم باشند اِن شاءالله💐
پیام ناشناس👇🌹
✉️daigo.ir/secret/6145971794
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📬 #ارسالی_اعضا
سلام روحشان شاد
یک سوال داشتم چرا از بین این همه شهید رفتید سراغ این شهدا؟
قطعا بدون علت نیست.
----------------------------
علیکم سلام
زنده باشید ممنونم.🌺🍃
برای شهید پاشاپور همون موقع ایشون به شهادت رسیدند به دلم افتاد که براشون کانالی ایجاد کنم حالا به خاطر خودشون و اون اراداتشون به حاج قاسم. کار دلیه میخواستم یادشون زنده بمونه طبق فرموده رهبرانقلاب در مورد شهدا، از قبل هم همسر خواهرشون رو می شناختم البته بعد از شهادتشون، داشتم از مزار شهید دفاع مقدسی می اومدم که همان قطعه هست، یک دفعه ای دیدم مزار شهید مدافع حرمی آنجاست. سال ۹۷ بود به نظرم این اتفاق. دیدم چندتا دختر نوجوان هم حسابی دارند به مزار میرسند و مرتب میکنند. رفتم و صحبت کردم با شهید و بساط آشنایی باز شد.... الحمدلله. یادش بخیر انگار جای بکری پیدا کرده باشید...
بعد اینکه کانال شهید پاشاپور رو زدم حوالی اسفندماه ۹۸ خواب خاصی از شهید پاشاپور دیدم که مقصودشون این بود که همراه اسم من اسم شهید محمد پورهنگ رو هم بیار باهم باشیم. اینطور شد که شکرخدا از سال ۹۸ فعالیت دارم در موردشون و البته در گرداندن کانال خیلی کمک می کنند خودشون حالا به روش های مختلف.
پیام ناشناس👇🌹
✉️daigo.ir/secret/6145971794
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
رمان #سپر_سرخ #قسمت_چهل_و_پنجم زمستان سال ۲۰۲۴ حال و هوای عجیبی داشت؛ بهویژه برای من که چهار
رمان #سپر_سرخ
#قسمت_چهل_و_ششم
در مسیر، نورالهدی با هیجان از حملات محور مقاومت میگفت و ترجیعبند تمام حرفهایش، حمایتهای ایران بود.
انگار بنا بود به جبران اینهمه سال غصه و حسرت، پروردگار چشمم را روشن کند که نورالهدی میگفت پس از مراسم کرمان، برای زیارت به مشهد و قم میرویم و این نخستین بار بود که میخواستم زائر امام رضا (علیهالسلام) و حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) باشم که از شوق پر در آورده بودم.
ساعتی بعد از اذان ظهر به کرمان رسیدیم و دیدم به عشق حاج قاسم، گلزار شهدای شهر محشر شده است.
در دو سوی خیابان اصلی گلزار شهدا، شبیه جادۀ اربعین موکبهای متعددی برپا شده بود؛ نغمۀ مداحیهای پرشوری که در فضا میپیچید، حال و هوایی تماشایی به پا کرده و من و نورالهدی همقدم با زائرین به سوی مزار حاج قاسم میرفتیم.
دلم پیش ابومهدی مانده بود و نورالهدی با شیرینزبانی برایم توضیح میداد: «ابومهدی وادیالسلام نجف دفن شده، برگشتیم انشاءالله یه روز با هم میریم!»
سپس با نگاهش میان جمعیت چرخی زد و با خنده پیشبینی کرد: «تو این شلوغی میترسم نتونیم بریم سر مزار حاج قاسم!»
تعداد زائرین در مسیر گلزار هر لحظه بیشتر میشد و از زن و مرد و پیر و جوان و حتی کودکان خردسال همه حاضر بودند.
موکبی که در چند قدمیمان بود به سوی مردم آب تعارف میکرد و تا خواستم یک بطری آب از دست خادم موکب بگیرم، صدای وحشتناکی تنم را لرزاند و جیغم در گلو شکست.
انگار آسمان بر زمین افتاده باشد، جایی را نمیدیدم جز دود و خاکی که چشمانم را پُر کرده بود و در میان هیاهوی وحشتزدۀ مردم، جیغهای پیدرپی نورالهدی را میشنیدم: «کجایی آمال؟»
مردم وحشتزده به هر سو میدویدند، ضجههای "یاحسین" و "یازهرا" قلبم را آب میکرد و نورالهدی را دیدم که به سمت انتهای خیابان میدود. چشمانم با پریشانی در فضا میچرخید و تازه میدیدم تنها چند متر جلوتر از ما قیامت شده است.
زمین همچنان از خاک و دود میجوشید و نورالهدی درست به سمت محل انفجار میدوید. نمیفهمیدم چه میکند و بیاختیار جیغ میزدم تا برگردد که پیکرهای پارهپاره و غرق خون، نفسم را گرفت.
نورالهدی میخواست خودش را به مجروحین برساند که درست در مسیر زائران و مقابل یکی از موکبها، انفجاری وحشتناک همهچیز را از هم متلاشی کرده بود.
پرستار بودم و با این حال تا آن لحظه اینهمه خون و جراحت و بدن تکهتکه یکجا ندیده بودم که رمق از قدمهایم رفت و میان خیابان و بین مردمی که وحشتزده به هر سو میدویدند، مات و متحیر ماندم. 😔
#ادامه_دارد
#فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
رمان #سپر_سرخ #قسمت_چهل_و_ششم در مسیر، نورالهدی با هیجان از حملات محور مقاومت میگفت و ترجیعبن
رمان #سپر_سرخ
#قسمت_چهل_و_هفتم
نورالهدی مثل اینکه تازه من را دیده باشد، با فریاد فرمان میداد: «بدو آمال! بیا اینجا!»
و من از وحشت جرأت جم خوردن نداشتم.
من و نورالهدی هر دو پرستار بودیم و باید کاری میکردیم اما نه تنها به دست و پایم که حتی نایی به نگاهم نمانده بود و از ترس به خودم میلرزیدم.
چند نیروی اورژانس ایران به سمت محل حادثه میدویدند و شنیدم نورالهدی وحشتزده صدایم میزند: «آمال بدو به این بچه برس!»
زنی چند قدم آن طرفتر در حاشیه خیابان پای درختی افتاده بود؛ صورتش روی زمین بود، چادرش دورش پیچیده و دختر بچهای کوچک کنارش نشسته و بدن کوچکش از ترس رعشه گرفته بود. با لب و دندان لرزان مدام مادرش را صدا میزد و بهگمانم زن از هوش رفته بود که تکانی نمیخورد.
حجم خاک مانده در هوا و ضجه و نالۀ مردم، تمام توانم را گرفته و باید به داد این مادر و کودک میرسیدم که به هزار جان کندن، خودم را بالای سرشان رساندم.
صورت گرد و گندمگون دختربچه، غرق اشک بود و بمیرم که یک لحظه رعشۀ دست و پایش آرام نمیگرفت، لب و دندانش از ترس به هم میخورد و با زبانی که به لکنت افتاده بود، مادرش را صدا میزد.
ردّ خون از زیر چادر زن جاری بود، هر دو دستم را زیر تنش انداختم و به هر زحمتی بود او را روی زمین برگردانم. چشمانش بسته بود، صورت ظریفش به سفیدی میزد و احساس کردم نفس نمیکشد.
نگاه ناامید دخترک معصوم به مادرش بود و من میترسیدم از دست رفته باشد که سراسیمه نبضش را گرفتم، اما انگار جریان خون در رگهایش متوقف شده بود.
صورتم را نزدیک صورتش بردم تا دلم به جریان تنفسش خوش باشد اما هیچ حرارتی حس نمیشد.
سرم را نزدیک بدنش بردم به امید اینکه تپش قلبش را بشنوم و همان لحظه دیدم قفسۀ سینه و پهلویش از ترکشهای انفجار شکافته و او انگار همان لحظۀ اول به شهادت رسیده بود که به خوابی عمیق فرو رفته و دخترش چشمانتظار پاسخی همچنان صدایش میزد.
نورالهدی تلاش میکرد خونریزی پای بانویی را کمتر کند و من مانده بودم با این مادر شهید و کودک وحشتزدهاش چه کنم که بیاختیار دخترک را در آغوشم کشیدم...
#ادامه_دارد
#فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
آن مست همیشه با حیا چشم تو بود
آن آینه ی رو به خدا چشم تو بود
دنیا همه شعر است به چشمم اما
شعری که تکان داد مرا چشم تو بود....
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
دشمنان حتی از زائران مزار حاج قاسم هم می ترسند....
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
اي آنكه تو را عنايت از چند ولي است
از نسل حسن هستي و حُسنت ازلي است
حقا كه ثواب آستان بوسي تو
همپاي زيارت حسين بن علي است
✍ ژوليده نيشابوري
#میلاد_حضرت_عبدالعظیم_حسنی مبارکباد
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
﷽
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ ۗ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَٰكِنْ لَا يَعْلَمُونَ
و چون به آنان گفته شود كه شما نيز همانند ديگر مردمان ايمان بياوريد، مىگويند: آيا ما نيز همانند بيخردان ايمان بياوريم؟ آگاه باشيد، كه آنان خود بيخردانند و نمىدانند.
آیه ۱۳/#سوره بقره📝
#استاد_قرائتی:
۱- ارشاد و دعوت اولياى خدا، در منافقان بىاثر است. «قِيلَ ... أَ نُؤْمِنُ»
۲- منافقان، روحيّه امتياز طلبى و خود برتربينى دارند. «أَ نُؤْمِنُ»
۳- تحقير مؤمنان، از شيوههاى منافقان است. «كَما آمَنَ السُّفَهاءُ»
ايمان داشتن و تسليم خدا بودن، در نظر منافقان سبك مغزى است.
۴- مسلمانان بايد هوشيار باشند تا فريب ظواهر را نخورند. «أَلا»
۵- در فرهنگ قرآن، تسليم حقّ نشدن، سفاهت است. «إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»
۶- بايد غرور متكبرانه منافق، شكسته وبا آن مقابله شود. «إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»
۷- افشاى چهره دروغين منافق، براى جامعه اسلامى ضرورىاست. «هُمُ السُّفَهاءُ»
۸- بدتر و دردآورتر از هر دردى، جهل به آن درد است. «لكِنْ لا يَعْلَمُونَ»
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تشرف خدمت امام زمان(عج)/ داستان شیخ مرتضی زاهد
آسید مهدی گفت شما بی صاحب نیستید!
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
.
بهتر زِ صد طبیب و مداوا و مرهم است
یک جرعه چای روضه هر هفتهات حسین(ع)
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله✋
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
چندروز پیش اینترنشنال یه پست گذاشته بود که هزینه وعده صادق ۲ به ازای هرایرانی ۱.۶۰۰.۰۰۰ تومان بوده....
یکی کامنت گذاشته بود، سپاه شماره کارت بده دنگ بذاریم هرشب بکوبه اسرائیل رو😁
#طنز
#وعده_صادق
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شهریار زرشناس: کار دیروز رهبری با هیچ منطق مرسوم سیاسی نمیخواند
▪️شجاعت و درایت رهبر معظم انقلاب در شرایطی که شخص ایشان مورد تهدید قرار داشت، در نماز جمعه تهران مشهود بود؛ رهبری در واقع چندین برابر هجمه رسانهای دشمنان، جنگ نرم به راه انداختند و در مقابل آنها ایستادند؛ این مسئله با هیچ منطق مرسوم سیاسی همخوانی ندارد، بلکه کار یک استراتژیست هوشمند است.
#جبهه_نصر
#نماز_جمعه
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گیرم بکشید...
با رویش جوانه ها چه میکنید؟!
#لبیک_یا_نصرالله
#لبیک_یاخامنه_ای🇮🇷
#بچه_پاکار_حزب_اللهی🥰
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
enc_16365123451948088545828.mp3
9.24M
.
مثل عقیقی که یمنش یه چیز دیگست
این خونواده هر حسنش یه چیز دیگست....
🎉 #میلاد_حضرت_عبدالعظیم_حسنی مبارکباد
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
.
یه روز که با حاج محمد آقا هم صحبت و همکلام شده بودیم و من هم مشکلی برام پیش اومده بود و درد دل میکردیم ایشان سرصحبت از حضرت عبدالعظیم(ع) را باز کرد و از کرامات ایشان صحبت شد و گفت هرموقع برایم مشکلی پیش آمد محضر این امامزاده و محدث بزرگ رسیدم و هرگز دست رد به سینه ام نزد و سفارش زیارت ایشان را کرد و گفتند محال است از سرسفره حضرت عبدالعظیم دست خالی برگردید.
#روایت_دوست_شهید
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
پ.ن: حاج محمد جای ما پیش حضرت عبدالعظیم و نیابتی دعاگو باش....
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊