eitaa logo
خاطرات‌وکرامات شهید عاملو
2.8هزار دنبال‌کننده
916 عکس
356 ویدیو
22 فایل
ادمین : @alirezakalami نویسنده ۱۳ عنوان کتاب از زندگینامه شهدا📚 و سه کتاب از خاطرات #شهید_کاظم_عاملو💖 👈برای دسترسی سریع به مطالب، رجوع کنید به فهرست «سنجاق‌شده» در کانال🖇️ مدیر تبادل: @shahid_gomnam18 ⛔کپی مطالب بدون ذکر آدرس کانال جایز نمی‌باشد⛔
مشاهده در ایتا
دانلود
فکر می‌کنم واقعاً در شرایط امروز نمی‌شود خیلی درباره او حرف زد. چون هر کسی این چیزها را قبول نمی‌کند. یک شب با چکمه کشیک می‌دادیم. نصف شب و چله زمستان بود. من و چراغ علاءالدین را گذاشته بودیم وسط‌مان و در حین پست از گرمایش استفاده می‌کردیم. یکهو بلند شد و گفت: «هادی! می‌بینی اونجا رو؟» اولش نفهمیدم. عادی گفتم: «کجا؟» اشاره کرد به یک طرف. گفت: «ببین از وسط اون ماشین‌ها «آقا» داره میاد.» دستپاچه گفت: «بلند شو!» با خودم گفتم آقا؟! ایستادم. آب دهانم را قورت دادم و لرزه به تنم افتاد. من کسی را نمی‌دیدم ولی او حالش به کلی تغییر کرد و صورتش مثل گچ شده بود و خیره به یک نقطه نگاه می‌کرد. راستش آن لحظه حرفش را جدی نگرفتم و بروز ندادم. ولی بعدها که احوالاتش را از زبان بقیه شنیدم، یقین کردم راست گفته و این اتفاق فقط منحصر به آن شب نبوده است. آن‌شب وقتی بهتر شد بهش گفتم: «چی دیدی؟» گفت: «آقا رو». می‌گفت حضرت برایم دستی تکان داد و رفت. می‌سوخت و آرام و قرار نداشت. گرچه کاظم درباره این مسائل لام تا کام با کسی حرفی نمی‌زد. ما هم کمتر جرأت می‌کردیم چیزی بپرسیم. دیگر چه می‌شد که می‌گفت. شاید اهل دلی پیدا نمی‌کرد. گاهی آدم از حرف‌هایش آتش می‌گرفت؛ یکی از شب‌ها از خواب پرید و داد می‌زد که: «بلند شید! اهل بیت(ع) و (عج) اومدن اینجا.» همه بهت‌زده نگاهش می‌کردیم و وحشت از سراپایمان می‌بارید. گفتیم چه می‌گوید... . با اتفاقات شب‌های بعد دیگر در حرف‌هایش ذره‌ای شک نداشتیم. دیدیم از زمین و زمان خبر دارد و حتی می‌فهمد کی چه کاره است! البته کسانی بودند که تا مدت‌ها باور نمی‌کردند و منکر این چیزها بودند. همان موقع یکی از بچه‌ها که بنظرم اهل اراک بود می‌گفت این حرف‌ها دروغ است؛ نزنید. هیچ جوره زیر بار نمی‌رفت و اصلاً باور نمی‌کرد. گاهی هم گِله می‌کرد که چرا نمی‌گذارید بخوابیم؛ دست بردارید. ولی مدتی که گذشت دیدیم قاطی ما شده. نفهمیدم چطور. حتی بعد از آن با پای خودش می‌آمد سمنان پیش او و بچه‌ها. مُرید دربست کاظم شده بود؛ خواب‌نما شده بود یا چیز دیگر، نمی‌دانم. تا جایی که مسافرت مشهد هم با ما آمد. انقدر عوض شده بود. برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
در ماه مبارک متولد شد. در ماه مبارک رمضان طلـبه شـد. در ماه مبارک رمضان عازم جبهه شد. در عملیات رمضان شهید مفقودالجسد شد. در ماه مبارک رمضان پیکر مطهرش بازگشت. 🌷 می‌گفت: «خیلی باید نیت‌هایمان را خالص کنیم. نیت شهادت اگر برای خدا نباشد، آن وقت ما پیش مردم شهیدیم و نزد خدا شهید نیستیم. پـس حـواسـمان باشـد؛ نیـت و عمـل و رفتــار و گفتارمان فقط برای رضای خدا باشد تا شهید راه خدا محسوب شویم.» @shahid_ketabi
2.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر کسی افطار و سحر را با این سوره آغاز کند اجر شهیدی را دارد که در خون خود غلطیده باشد! @shahid_ketabi