آقــاسَـجّــادٌ
💛🎈| #عقل پرسید ڪ دشوارتر از #مردن چیست؟ #عشق فرمود #فراق از همھ دشوارتر است! ✨| #شهیدمدافع_حرم 💚|
♥️👇👆♥️
زندگینامه مختصری از #شهیدمدافع_حرم_محرم_ترک
💠بِسمِ رَبِّ الشُّهَداءِ وَالصِدّیقین...💠
نام و نام خانوادگی: محرم ترک
محل تولد: قاضی آباد، ازنای لرستان
تاریخ تولد : ۵۷
تاریخ شهادت: ١٣٩۰/١۰
محل شهادت: سوریه
محل دفن: تهران
وصعبت تاهل: متاهل
تعداد فرزندان: ٢
🎈💛🎈💛🎈
سرگرد محرم ترک، اولین شهید مدافع حرم بود.
وی در سال ۱۳۵۷ در روستای قاضی آباد شهرستان ازنای لرستان در دامنه زیبای اشترانکوه به دنیا آمد و از بسیجیان مخلص و دلسوزی بود که در عرصه آموزشی و رزمی نیز فعالیت داشت و همواره توان خود را برای تقویت نظام اسلامی بکار می بست.
همراهان وی در بسیج ایشان را از نظر اخلاقی و رفتاری، فردی بسیار با تقوا و هیئتی می دانند که همیشه در مراسم سوگواری ائمه اطهار (ع) حضوری فعال داشته است.
شهید محرم ترک در دی ماه ۱۳۹۰ با کولهباری پر از خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و در راه دفاع از حرم به دیدار حق شتافت تا اولین نفر از خیل عاشقان #شهادت باشد که در راه دفاع از حرم مطهر حضرت زینب (سلام الله) شربت شهادت را نوشیدند.
اولین شهید مدافع حرم در میان حزن و اندوه هموطنان و همرزمان ، درقطعه ۵۳ بهشت زهرا تهران آرام گرفت و مراسم یادبودی با شکوه از سوی وابستگانش در شهرستان ازنا برگزار گردید.
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء
💛| #اولین_شهیدمدافع_حرم
🍃| اول استاد بعدا شاگرد...
از آنجايي كه شهيد محرم ترك مربي تخريب و استاد دانشكده.... بود براي ماموريت هاي برون مرزي زيادي شركت نموده است كه از جمله آخرين ماموريت هاي برون مرزي ايشان حضور در ميان نيروهاي دفاع ملي سوريه و آموزش اين نيروها بود.
آخرين لحظات را اينگونه ترسيم نموده اند:
.....
همه سوار ماشين بوديم براي حركت به سمت فرودگاه دمشق كه محرم از كلاس بيرون آمد و اجازه گرفت براي اينكه لباس هاي نظامي را عوض كند و بعدا بيايد.
در همين حين دو نفر از بچه هاي سوري مي آيند و سراغ محرم ترك (البته با اسم مستعار) را ميگيرند كه سوال داريم و.... بچه ها اتاق محرم را نشان مي دهند و اين دو نفر مي روند و رفتن اينها به اتاق محرم،محرم را آسماني كرد.
انفجار يك بسته انفجاري باعث شهادت شهيد محرم ترك شد و لقب اولين شهيد مدافع حرم را براي ايشان ماندگار كرد.
كسانيكه ايشان را مي شناسند مي دانند كه ايشان استاد بسياري از #مدافعين_حرم_حضرت_زينب_سلام_الله_عليها بوده است كه از جمله مي توان به افراد زير اشاره نمود:
✨| #شهيدبيضايي
🍁| #شهيدشهرياري
💚| #شهيدكارگربرزي
🌸| #شهيدعزيزي
❣| #شهيدخليلي
💙| #شهيدخاني
و راه استاد ادامه دارد....
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @shahid_sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء
💚💛🎈|
یڪ سرے دارم و یڪ دل دو برادر بردند
دادہ ام #دل بہ #حسن، #سر بہ #اباعبداللہ...
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @shahid_sajad_zebarjady
#مخلص_الشهداء
آقــاسَـجّــادٌ
💚✨| عاشقی را چه نیازےست به توجـیه و دلیل که تو ای عشق همان پرسشِ بے زیرایی... 🎈| #شهیدمدافع_حرم_م
🎈| #اززبان_همسرشهیدمحرم_ترک
💚| #قسمت_اول
خرداد سال ۸۲ با محرم بر سر سفره عقد نشستیم و سال به پایان نرسیده بود در بهمن همان سال به زیر سقف مشترکمان رفتیم.
خانواده ما و خانواده محرم هر دو در یک هیات می رفتیم و مادر محرم من را در هیات دید و پسندید.
همیشه دوست داشتم همسر آینده ام با ایمان و صادق باشد.
مسائل مالی و یا دیگر مسائل همیشه در حاشیه برای من بود.
وقتی با محرم برای اولین مرتبه هم صحبت شدم از بسم الله که اول حرفهایش گفت تا آخر حرفهایش که تمام شد فهمیدم محرم همان کسی است که من در ذهنم دنبالش هستم.
در بین صحبتهایمان اصلاً از مباحث مالی صحبت نکردیم.
حجاب، ایمان و توکل به خدا و احترام به پدر و مادرشان در صدر صحبتهای محرم بود.
محرم یک پاسدار و عاشق شغلش، آن شب هم از سیر تا پیاز سختی های شغلش را برایم گفت.
یک نظامی که دوست داشتند همسر آیندهشان شرایط سخت شغلی اش را درک کند.
شاید مجبور بود روزها و یا ماهها به دور از خانواده باشد و باید یک همسفری داشته باشد تا این شرایط و موقعیتها را درک کند.
محرم یک مربی تخریب همیشه گوش به فرمان فرمانده کل قوا بود، تا اگر حکم جهاد صادر شد سریع حضور یابد و دین خود را ادا کند.
حتی آن شب خواستگاری گفت احتمال دارد در این راه و این شغل به شهادت برسم.
انگار شب اول آشنایی حرف دلش را به من زد.
صداقت گفتار، ایمان، سادگی محرم باعث شد که من جواب مثبت را به او بدهم.
آرمانهای محرم در زندگی مشترک آرزوهای من بود و دوست داشتم چنین کسی به عنوان همسر و بعد همرزم، همراه چنین کسی باشم.
و بعدها که وارد زندگی شدیم همیشه می گفتند:
درست است که من به مأموریت میروم اما کار اصلی را تو انجام میدهی.
تو با ماندن در خانه و مراقبت از بچه ها جهاد میکنی...
محرم عاشق مجالس مذهبی بود.
دهه اول محرم هر شب در هیئت بودند حتی یک هیئت به نام فاطمیون به نام خودش ثبت کرده بود.
و پنجشنبه ها هر هفته در هیئت خودشان مراسم داشتند.
سالی چند بار مشهد را حتماً می رفتیم.
از وقتی که وارد مشهدالرضا میشدیم تا برگردیم گریه می کردند و سلام با آقا می دادند.
در محرم عشق و علاقه به رهبری موج میزد و پیرو رهبری بود.
همه صحبتهای ایشان را دنبال میکردند.
حتی یکی از اهدافش برای دفاع از حرمین صحبتهای حضرت آقا بود.
به نظر من که این عشق و علاقه دو طرفه بوده و این برداشت را از این جمله رهبر معظم انقلاب دارم، که فرمودند شهدای مدافع حرم هم مجاهد هستند و هم مهاجر و این ارجحیت را به شهدای حرمین دادند که نشان از عشق دو طرفه رهبر انقلاب به شهدا و شهدا به رهبر معظم انقلاب است.
وقتی حضرت آقا جملهای میگفتند برای محرم هدف بود و حجت را تمام میکرد.
چه در عرصه داخلی و چه در عرصههای خارجی.
یکی از بهترین و شیرینترین لحظات طول عمر محرم این لحظاتی بود که می گفت:
در یکی از ملاقاتهایی که با حضرت آقا داشتم و در صفهای جلو بودم من به ایشان احترام گذاشتم و ایشان برای من دست تکان دادند.
همیشه این لحظات تا آخرین روزهای زندگی جلوی چشمشان بود.
عاشق قرآن خواندن بود همه کارهایش را با قرآن خواندن شروع میکرد. فاطمه که به دنیا آمد نوار قران را بلای سرش روشن میکرد و میگفت:
دوست دارم دخترم وقتی بزرگ شد قرآن را هم خوب بخواند و هم خوب یاد بگیرد و به خوبی هم در زندگی اش به کار ببندد....
🍁| ادامه دارد...
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء
آقــاسَـجّــادٌ
🎈| #اززبان_همسرشهیدمحرم_ترک 💚| #قسمت_اول خرداد سال ۸۲ با محرم بر سر سفره عقد نشستیم و سال به پایان
💚| #اززبان_همسرشهیدمحرم_ترک
❄️| #قسمت_دوم
سال ۸۴ شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها خداوند فاطمه را به ما عنایت کرد.
از همان اول که ازدواج کردیم قرارمان بود که اگر خداوند به ما دختری عنایت کرد اسمش را فاطمه بگذاریم.
محرم بعد از به دنیا آمدن فاطمه انگار که حس پدرانه با گوشت و پوستش عجین شده باشد یک انسان دیگری شد.
و عشق و علاقه فاطمه به پدرش و بالعکس زبانزد دوست و آشنا شده بود.
وقتی محرم به یک مأموریت میرفت، فاطمه مریض و حتی بستری در بیمارستان میشد، اما با همه عشقی که به فاطمه داشت دست از کارش نمی کشید و مأموریتش را به خوبی به پایان می رساند.
روزهایی که مأموریت نبود و سرکارش بود روزی چندین مرتبه زنگ می زد و حال فاطمه را میپرسید و همیشه به من میگفت من عاشق فاطمه هستم و گاهی حتی گریه هم می کرد و میگفت پدر به دخترش خیلی وابسته است، اما هیچ کدام از این وابستگیها و عشقهای دنیایی مانع اهداف محرم نشد.
و سال ۸۹ خداوند محمدحسین را به ما هدیه داد.
بااینکه محرم یک سال بیشتر در کنار محمد حسین نبود، اما همین یک سال هم بیشترین مراقبت و نگهداری را از پسرمان داشت.
سال ۹۰ بود که آرامش در سوریه به هم ریخت و کشور ایران هم تعدادی از مستشاران نظامی خود را فرستاد و محرم هم یکی از مربیان تخریب بود که به سوریه رفت.
موقع اعزام چیزی گفتند که در ذهنم برای همیشه حک شد و همیشه در خاطرم می ماند.
گفت:
هرکجا ظلمی باشد وظیفه ماست که حضور داشته باشیم.
او بحث دفاع از حرم عقیله بنی هاشم (علیها السلام) را مطرح کرد.
برای فاطمه از حضرت رقیه و حضرت زینب و واقعه کربلا میگفتند تا فاطمه بداند که اگر اتفاقی افتاد برای چه پدرش رفته است؟
کجا رفته و چرا رفته است؟
و آرمان اصلی پدرش در زندگی چه بوده؟
۱۴ دی ماه سال ۹۰ راهی سوریه شدند و دو هفته بعد هم به آرزوی دیرینه اش رسید.
به خاطر شغلش همیشه نگرانی از دست دادنش، نبودنش و ندیدنش را داشتم ، هر بار که به مأموریت می رفت برایش دعا می کردم تا برمیگشت.
مأموریت آخرش حتی به فکرم هم نمی رسید که با دو هفته مأموریت، محرم را برای همیشه از دست می دهم.
هر بار که به ماموریت میرفت به هر نحوی می شد من را راضی می کرد و راهی میشد.
و ماموریت آخرش با صحبت هایی که کردند من راضی از رفتنش بودم چون خود را مدافع حریم اهل البیت (علیه السلام) می دانست.
طی دوهفتهای که سوریه بود هر روز با هم تلفنی صحبت می کردیم.
یک روز قبل از شهادتش با هم صحبت نکردیم و وقتی به شهادت رسید دو روزی می شد که هیچ خبری از او نداشتم.
آن چیزی که این روزها من را راضی می کند و خشنود و آرام از اینکه درد دوری و دلتنگی از همسفرم را تحمل کنم این است که آرزوی خیلی از ما شیعیان بوده تا در رکاب اباعبدالله و در روز عاشورا حضور داشتیم و از اهل بیت پیامبر دفاع میکردیم.
حالا این شرایط برای محرم فراهم شده بود و او هم از مدتها قبل خودش را برای این هدف آماده کرده بود.
روزها و ماههای اول بعد از بودن محرم خیلی سخت گذشت.
اما با گذر زمان و عنایت شهید هم خودم و هم فاطمه کمی آرام تر شده ایم.
همان شب که محرم به شهادت رسید خودش ،به خواب فاطمه آمده بود و با فاطمه خداحافظی کردهوو بود و گفته بود من به شهادت رسیده ام. محمدحسینم کمتر پدر را دیده است، اما این روزها وقتی پدر همکلاسیهایش را میبیند خیلی بیتابی می کند و دوست دارد همانند دوستانش پدرش به دنبالش برود و او را دم درمدرسه به بغل بگیرد.
محرم برای من نرفته است، همیشه هست و من بودنش را به خوبی حس میکنم.
شاید حضور فیزیکی نداشته باشد، اما حضور معنویاش را درک میکنم.
فاطمه به گفته خودش هر روز دعا میکند که خدایا مراقبم باش که همیشه به یاد پدرم باشم و همیشه هم به یاد پدرش است.
با وجود وابستگیهای خیلی شدیدی که قبل از شهادت محرم به او داشت خیلی فاطمه آرامتر شده و با این قضیه کنار آمده است.
و چیزی که در این قضیه تأثیر زیادی داشته، خوابی بود که فاطمه شب قبل از شهادت محرم دیده بود.
شب شهادت محرم و قبل از اینکه به ما خبر شهادتش را بدهند فاطمه پدرش را در خواب می بیند که به او می گوید:
من شهید شدهام و دیگر برنمیگردم و از این به بعد تو مراقب خودت، مادر و برادرت باش.
وقتی خبر شهادت پدرش را شنید گفت من میدانستم خود بابا به من گفته بود و همین حرف های محرم به فاطمه آرامش داده است.....
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @Shahid_Sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء
💛🎈|
خوش بہ حال مُدافِعان حَرَم
پَرڪِشیدَند اَز میانِ حَرَم
بِین سَجدھ میانِ سُرخےِ خون
آرمیدَند با اَذانِ حَرَم
لَڪَ لَبَّیڪ یاحُسَین گُفتَند
دَر حَریمِ نَوادِگانِ حَرَم
مِثلِ عَبّاس با قَدّےرَعنا
شُدِھ بودَند پاسبانِ حَرَم...
🍃| #شهیدمدافع_حرم_محرم_ترک
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @shahid_sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء
آقــاسَـجّــادٌ
🎈💛| شهادت هر چه ڪ هست جز دریادلان دل به دریا نمیزنند... 🍃| #هرروزباشهدا 💚| #شهیدمدافع_حرم_مهدی_نع
💛| #شهیدمدافع_حرم_مهدی_نعمایی
شهید نعيمايی از رزمندگان يگان امام علی(ع) شهرستان چالوس بوده است.
وی ساکن شهر کرج بود.
وی سی و پنجمین شهید مدافع حرم استان مازندران و سومین شهید مدافع حرم شهرستان چالوس است که پیش از این نیز شهیدان مصطفی شیخالاسلامی و حسین بواس از شهرستان چالوس در سوریه و مقابل تروریستهای تکفیری به درجه رفیع شهادت نائل آمدند...
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء
👇
🎈| #اززبان_همسر
💚| #شهیدمدافع_حرم_مهدی_نعمایی
معروف به حاج مسلم....
💛| #قسمت_اول
پدرم در دوران جنگ تحمیلی در جبهه حضور داشت.
در خانواده و اقوام جانباز و چند پاسدار داشتیم.
بنابراین با فضای زندگی با یک نظامی تا حدودی آشنایی داشتم.
از طرفی موقعی با شهید ازدواج کردم که مدتها از اتمام جنگ تحمیلی میگذشت.
مهدی متولد ١٣۶٣ بود و پس از گذراندن مقاطع تحصیلی و قبولی در کنکور وارد دانشگاه افسری شد.
پاسداری شغل مقدسی است.
کسی که وارد این شغل میشود باید با تمام وجود به آن علاقه داشته باشد تا بتواند سختیها و مشکلاتش را به خوبی تحمل کند.
عاشق که باشی همه داشتههای معشوق در نظرت زیبا است.
آقا مهدی همیشه میگفت من کارم را خیلی دوست دارم، مهدی عاشق کارش بود و همه سختی و دشواریهای کارش را با جان و دل میپذیرفت.
من میدانستم که با یک نظامی زندگی کردن صبوری خاصی میخواهد اما چون عاشقش بودم به خواسته او احترام میگذاشتم و همراهیاش میکردم.
به گفته آقا مهدی شما انتخاب شدی که همسر پاسدار باشید.
نگرانیها و استرسم بسیار زیاد بود، اما میدانستم که این سختیها اجر خودش را دارد.
قبل از ازدواج خانوادههایمان با هم آشنا بودند.
ولی رفت و آمدی نداشتیم.
برادرم قصد ازدواج داشت و ما میدانستیم که خانواده نعیمایی دختر خانمی دارند از این رو برای آشنایی بیشتر برادرم با خواهر شهید به خانه آنها رفتیم و بعد ماجرای خواستگاری برادرم از خواهر شهید و متعاقباً عقدشان پیش آمد.
بعد از شش ماه آقا مهدی و خانواده به خواستگاری من آمدند.
به خواست خدا ما با هم عقد کردیم.
بعدها آقا مهدی برایم تعریف کرد پیشتر من از شما خوشم آمده بود و میخواستیم به منزل شما بیایم که شما زودتر آمدید و خواهرم را برای برادرتان گرفتید.
به همین خاطر من کمی صبر کردم و بعد از شما خواستگاری کردم.
مهدی من بسیار متواضع، صبور، توانا، خوش قلب و مهربون و بسیار باهوش بود.
من و آقا مهدی هر دو در خانوادهای ساده و به دور از تجملات و مادیگرایی، معتقد، مذهبی، مقید به امور مذهبی و ولایی بار آمده بودیم.
ما در تاریخ ٨ خرداد ١٣٨٨ به عقد هم درآمدیم.
٢٢ مهرماه ٨٩ هم وارد زندگی مشترک شدیم.
ما ٧ سال و ٨ ماه و ٢١ روز با هم زندگی کردیم.
آقا مهدی میگفت اگر بودنهای من را جمعبندی کنید فکر کنم بیشتر از سه سال پیشتان نبودم.
الحمدلله زندگی کوتاه ولی پرباری داشتیم.
زندگی ما بر مبنای سادهزیستی و صداقت و عشق بنا شده بود.
به هم سخت نمیگرفتیم و همیشه با محبت با هم صحبت میکردیم.
ایثار و از خودگذشتگی زیادی در زندگیمان به خرج میدادیم.
هیچ چیز موجب نمیشد من و آقا مهدی از هم ناراحت بشویم و اگر ناراحتی کوچکی پیش میآمد، سریع یک زمان گفت و گو معین میکردیم.
این عشق و صمیمیت بود که روز به روز در زندگیمان بیشتر میشد.
حاصل ازدواج ما دو دختر به نامهای ریحانه خانم ۵ ساله و مهرانه خانم ٣ ساله است.
ان شاءالله ادامهدهنده راه پدر باشند....
🌹| ادامه دارد...
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @shahid_sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء
آقــاسَـجّــادٌ
🎈💛| شهادت هر چه ڪ هست جز دریادلان دل به دریا نمیزنند... 🍃| #هرروزباشهدا 💚| #شهیدمدافع_حرم_مهدی_نع
آقــاسَـجّــادٌ
👇 🎈| #اززبان_همسر 💚| #شهیدمدافع_حرم_مهدی_نعمایی معروف به حاج مسلم.... 💛| #قسمت_اول پدرم در دوران
🎈| #اززبان_همسر
💚| #شهیدمدافع_حرم_مهدی_نعمایی
💛| #قسمت_دوم
ریحانه را باردار بودم که از محل کار آقا مهدی به موبایلش زنگ زدند.
گوشی را برداشت و رفت داخل اتاق صحبت کرد.
وقتی آمد بیرون کنجکاو شده بودم. پرسیدم چیزی شده؟
کجا میخواهی بروی؟
اول انکار کرد بعد از اصرار من، با خنده گفت جایی نمیروم.
یک سر میروم سوریه و برمیگردم.
به خواست خدا آن مرتبه یک نفر دیگر جای ایشان رفت و رفتن آقا مهدی کنسل شد.
قسمت شد برای تولد ریحانه کنارمان بماند.
من سپردمش به خدا و از ریحانه خواستم که بابا را دعا کند و از حضرت زینب(س) خواستم که به من توان تحمل بدهد.
ولی ته دلم میخواست که برای تولد ریحانه پیشمان باشد و بعد برود.
لطف خدا شامل حالمان شد.
آقا مهدی زمان تولد دختر دوممان بود و ٢٣ روز بعد از تولد مهرانه اعزام شد.
من سعی کردم هیچ وقت گلایهای نداشته باشم.
برای آقا مهدی سؤال بود که چرا من حرفی نمیزنم و اعتراضی نمیکنم.
در جواب گفتم نمیخواهم شرمنده حضرت زینب(س) بشوم.
نمیخواهم روبهروی شما بایستم و مانع رفتنت بشوم.
میخواهم پشتت باشم و حمایتت کنم و اجر ببرم.
مهدی با توجه به شغلش مأموریتهای برونمرزی هم داشت ولی میتوانست کمتر برود و بیشتر کنارمان باشد، اما خودش را وقف نظام کرده بود و از خدمت دست بر نمیداشت.
از اوایل جنگ سوریه در منطقه حضور داشتند و تاریخهای اعزامهایشان خیلی زیاد است.
اواخر هم که من و ریحانه و مهرانه به سوریه رفتیم تا کنار آقا مهدی باشیم و از دوریها کم کنیم.
مواقعی که ما ایران بودیم، مهدی هر شب تماس میگرفت.
خیلی کم پیش میآمد که تماس نگیرد.
به علت مشغله کاری که داشت گاهی اوقات ساعت ۴ یا ۵ صبح تماس میگرفت و عذرخواهی میکرد که دیر زنگ زده.
میگفت:
همین الان رسیدم تا الان کار داشتم. خیلی خسته بودم ولی الان که صدایت را شنیدم سرحال شدم...
البته زمانی که ما سوریه بودیم اکثر شبها به منزل میآمد ولی دیر وقت، کمتر اتفاق میافتاد که طی روز تماس بگیرد.
زمانی که از مأموریت میآمد مدت کمی پیش ما بود.
۵۰ روز مأموریت و دو هفته خانه.
سعی میکردیم در این مدت کوتاه به همهمان خوش بگذرد.
من از اتفاقات و اوضاع اینجا برایش میگفتم و توقع داشتم ایشان هم از اوضاع آنجا برایم بگوید.
میگفت همه چیز خوبه خوب است و با دعای شما بهتر هم میشود.
اوایل از نحوه کار در سوریه و شهادت هیچ صحبتی نمیکرد.
نمیخواست نگران شوم ولی رفته رفته شروع شد؛ از منطقه، از شهادت رفقا، از اجر شهید و اجر همسر شهید و خانواده شهید بودن و....
برایم میگفت.
مهدی میخواست آمادهام کند.
میگفت خانم من انتخاب شدهای که همسر پاسدار باشی، همسر جانباز که شدهای و احتمالاً همسر شهید هم بشوی.
در واقع آخرین وداع ما صبح روز شنبه ٢٣ بهمن ماه سال ١٣٩۵بود.
همان روز عصرش، ایشان به شهادت رسید.
خدا را شکر میکنم که تا آخر عمر دنیایی آقا مهدی، کنارش بودم و از این بابت خوشحالم.
همیشه آقامهدی دیر به خانه میآمد.
روز قبل از شهادتش، جمعه شب بود که ساعت ١۰ به خانه آمد.
خستگی از چهرهاش میبارید.
به بچهها گفت خستهام و نمیتوانم با شما بازی کنم.
بچهها هم پذیرفتند.
بعد از چند دقیقه به آشپزخانه رفتم.
از آنجا بچهها را نمیدیدم، ولی صدای بلند خندهشان را میشنیدم.
خودم را رساندم پیششان دیدم بابایشان با تمام خستگیای که داشت، دلش طاقت نیاورده و همبازیشان شده است.
یعنی آخرین بازی بچهها با بابا مهدیشان بود.
فردایش رفت و به #شهادت رسید...
🌹| ادامه دارد....
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء
آقــاسَـجّــادٌ
🎈| #اززبان_همسر 💚| #شهیدمدافع_حرم_مهدی_نعمایی 💛| #قسمت_دوم ریحانه را باردار بودم که از محل کار آ
💔🍃
وداع دختران و همسر #شهیدمدافع_حرم_مهدی_نعمایی معروف به حاج مسلم....
مثلِ بارانِ بهـارے
ڪ نمےگوید ڪِے
بےخبـر در بزن و
ســـر زدہ از راہ برس....
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @shahid_sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء
آقــاسَـجّــادٌ
🎈| #اززبان_همسر 💚| #شهیدمدافع_حرم_مهدی_نعمایی 💛| #قسمت_دوم ریحانه را باردار بودم که از محل کار آ
🎈| #اززبان_همسر
💚| #شهیدمدافع_حرم_مهدی_نعمایی معروف به حاج مسلم
💛| #قسمت_آخر
مهدی روز شنبه ٢٣ بهمن ماه ١٣٩۵ مصادف با شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) به شهادت رسید.
ایشان به همراه دو نفر از همکارانشان با ماشین به سمت منطقه رفته بودند.
آقامهدی جلو، یک نفر پشت فرمان و دیگری عقب نشسته بود که انفجار از سمت آقا مهدی اتفاق میافتد.
ایشان #شهید میشود و دو نفر دیگر به شدت مجروح میشوند.
موج انفجار آن قدر شدید و سنگین بود که ماشین را پرتاب میکند.
دفعه قبل دقیقاً دو سال پیش هم نظیر همین اتفاق میافتد که باعث مجروحیت آقا مهدی شده بود.
خبر شهادت را کسی نداد قلبم به من گفت و با اتفاقهایی که آن روز دور و برم افتاد، از تماس همکار ایشان که گفت امشب آقا مهدی منزل نمیآیند متوجه شدم و گفتم چرا با خودم تماس نگرفت.
گفت با من هم تماس نگرفت از طریق بیسیم خبر داد و حرفهای ریحانه و مهرانه که میگفتند:
مامان چرا نگرانی؟
ما دیگه بابا نداریم!؟
بارها شهادتش بر من گواه شده بود، چند بار هم خواب شهادت همسرم را دیده بودم.
میدانستم خدا میخواهد من را نسبت به این موضوع مطلع و آگاه کند.
مراسم خیلی باشکوهی برگزار شد و الحمدلله در شأن ایشان بود، درحقیقت شهید فقط برای ما نیست متعلق به این کشور به اسلام و این مرز و بوم است.
از آقا مهدی فعلاً وصیتنامهای به دست ما نرسیده است.
اما طبق #وصیت شفاهیاش از من خواست که در امامزاده محمد کرج بین شهدای #دفاع مقدس دفن بشوند.
من گفتم:
چرا شهدای دفاع مقدس؟
گفت:
همه شهدای مدافع از دوستانم هستند همیشه با آنها بودهام این بار میخواهم در کنار شهیدان جنگ تحمیلی دفن بشوم.
برای دخترها و یادگارهای مهدی از خدا میخواهم که کمکم کنند مثل همیشه.
از آقا مهدی هم میخواهم کمکم کند تا بتوانم بچهها را آن طوری که دوست دارد و در شأن پدرشان است تربیت کنم.
وقتی میروم مزار میگویم من تنهایی نمیتوانم بزرگشان کنم کنارم باش مثل قبل دوتایی با هم دخترهایمان را بزرگ کنیم.
مهدی هم درکنار من بودنش را ثابت کرده است.
امان از حرفهایی که در حیات و مماتشان شنیدهایم.
شهدا تا زمانی که زنده بودند و در حال دفاع از حرم، حرفهای بسیار آزار دهنده پشتشان بود.
من همیشه از همسرم و هدفش دفاع میکردم و هرگز ساکت نمیماندم و حالا که شهید شدهاند باز هم دست برنمیدارند.
حرفها و توهینها را به خانوادههای شهدا به حد اعلای خود رساندهاند.
درک و فهم بسیار بسیار پایینی دارند که نمیدانند این آسایش و امنیت را مدیون چه کسانی هستند؟
روز عرفه در حرم حضرت رقیه(س) نشسته بودیم که مداح حین مداحی گفت خیلیها پشت سر مدافعان حرم حرفهایی میزنند که اینها برای پول میروند و....
فقط باید گفت لعنت به آنها.
به نظر من همین برای این دنیا و آن دنیایشان کافی است.
من اگر بارها و بارها مهدی زنده شود و بخواهد دوباره راهی شود رضایت میدهم چراکه با خدا معامله کردم.
یک بار خانمی پرسید:
راضی بودی همسرت برود؟
گفتم:
نه تنها راضی بودم برود بلکه خودم هم با ایشان همراه شدم....
🌹| شادی روحشان صلوات...
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء
✨| #کوتاه_نوشت
🎈| #شهیدمدافع_حرم_مهدی_نعمایی
شهید حاج مهدی نعمایی (حاج مسلم)
از نخبه های نیروی قدس سپاه بوده است
وی همرزم #شهیدحاج_اسماعیل_حیدری، فرمانده محور حلب....
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
#عمار
آقــاسَـجّــادٌ
💛🎈| ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ ... سوگند به قلم، وقتےڪ بر صفحه دلتنگےما میچرخد ... 🍃| #شهید
💠بِسمِ رَبِّ الشُّهَداءِ وَ الصِدیقین...💠
🌸🍃| زندگینامه مختصری از #شهیدمدافع_حرم_حسین_معزغلامی:
متولد همدان در تاریخ ۵ / ۱ / ۱۳۷۳
در شناسنامه پانزدهم فروردین...
پدر ایشان یکی از مداحین با اخلاص و با صفای تهران میباشند.
شهید دوره های تحصیلی را در غرب تهران و محدوده بلوار فردوس گذراندند
در این مدت ایشان دوسال به طور غیر رسمی در حوزه آیت الله مجتهدی و پای درس خود ایشان تحصیل نموده اند...
سال ۹۱ ایشان وارد دانشگاه افسری امام حسین علیه السلام شدند...
به نقل از همرزم های شهید
ایشان دائما برای اعزام به مناطق جنگی اصرار داشته و بسیار پافشاری مینمودند.
طبق نقل از دوستان
ایشان ۱۳ سال در مسجد قمر بنی هاشم (ع) فعالیت نموده اند،
و در سال های اخیر در عرصه #فرهنگی بسیار تلاش کردند،
ایشان از سال ۹۱ تمرکز خود را به صورت جدی برای راه اندازی و تحکیم #هیئت_نوجوانان منتظران المهدی قرار دادند،
و در این زمینه بسیار با اخلاص و موفق فعالیت میکردند
شهید در #مداحی و ذکر امام حسین بسیار با دقت، با اخلاص و با علم رفتار میکردند و معتقد بودند به شان دستگاه به هیچ وجه نباید خدشه ای وارد شود.
ایشان تا چند ماه مبلغ قابل توجهی از حقوق ماهیانه خود را خرج این هیئت میکردند...
از اخلاقیات و ویژگی های برجسته شهید:
✨| شهید به شدت مهربان و با محبت بودند
🍃| ایشان نسبت به #امربه_معروف_و_نهی_ازمنکر حساس بودند
❣| شیوه ایشان هم شیوه ی محبت و رفاقت بود و از این طریق سبک اخلاق اسلامی و معارف اهل بیت را ترویج میدادند...
ایشان سه دوره ۶۰ روزه به سوریه رفتند،
و چندین بار #مجروح شدند،
سر انجام در سومین دوره و در ۴عید نوروز ۹۶ ایشان سر به دامان اباعبدالله گذاشتند...
🌹| شادی روحشان صلوات...
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء
آقــاسَـجّــادٌ
✨💚| مےخـواھـمت #شـھـید.! ولـے.! خـيلے خـيلےدورے..!! ن دسـتم بـه دسـتات مـيرسد!! ن چشـمانـم بـه نـگاه
🎈| وصیتنامه #شهیدمدافع_حرم_حسین_معزغلامی :
💠بِسمِ رَبِّ الشُّهَداءِ وَ الصِدیقین...💠
با یاری خدا و توسل به اهل بیت (ع) این وصیتنامه را می نویسم, انشالله که بعد از مرگم باز و خوانده شود.
سلام بر آنهایی که رفتند و مثل ارباب بی کفن جان دادند.
من خاک پای شهدا هستم.
شهدایی که برای دفاع از اسلام رفتند و جان عزیز خود را بر طبق اخلاص نهادند.
خدا کند به مدد شهدا و دعای دوستانم مرگ من نیز شهادت قرار گیرد که بهترین مرگ هاست.
بعد از مرگم به پدرم توصیه می کنم که مانند اربابم حسین (ع) صبر کند و بیتابی نکند و خوشحال باشد که در راه خدا جان دادم و همینطور مادرم به مدد اسوی صبر و استقامت در کربلا حضرت زینب (س) صبور باشد چون با گریه هایش مرا شرمنده می کند.
هر وقت بر سر قبرم آمدید سعی کنید یک روضه از حضرت علی اکبر (ع) و یا حضرت زهرا (س) بخوانید و مرا به فیض بالای گریه برسانید.
هر وقت قصد داشتید خیری به بنده حقیر برسانید آنرا به هیئت های مذهبی به عنوان کمک بدهید.
از خواهران و خانواده ای آنها طلب حلالیت می کنم اگر نتوانستم نقش برادری خوب را ایفا کنم.
در کفنم یک سربند یا حسین (ع) و تربت کربلا قرار بدهید.
تا میتوانید برای ظهور حضرت حجت (عج) دعا کنید که بهترین دعاهاست.
هم به خانواده ام و هم دوستانم بگویم که در بدترین شرایط اجتماعی، اقتصادی و .... پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید.
امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون شهدا پایمال شود.
این شعر بر روی سنگ قبرم حکاکی شود انشالله
💚✨🌀|
مرد غسال به جسم و سر من خورده مگیر
چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم
سر قبرم چو بخوانند دمی روضه شام
سر خود با لبه سنگ لحد میشکنم
اللهم الرزقنا شفاعه الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین (ع)
✨| #بسیجی_حسین_معزغلامی
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء
🎈| #دلنوشته_مادرشهیدحسین_معزغلامی
راستشو بخوای تا لحظه آخری که پروازت بپره امیدوار بودم ماموریتت کنسل بشه.
یک ماهی بود توی برزخ و اضطراب بودیم تا مشخص بشه کی قراره بری.
صبح اون روز پنجشنبه، زودتر از همیشه از خوابی که مدتها بود دوست نداشتی بیدار شدی،کولتو که باهم بسته بودیم چک کردی، چند باری بیرون رفتی و با دوستات خداحافظی کردی، دیشبش رفته بودی خرید، کیسه نجات خریده بودی،
همه نشانههایی که میشد بدی رو دادی که این سفر آخره؛
اما من نمیخواستم بپذیرم، نمیتونستم!
موقع رفتن نذاشتی حتی تا پایین پلهها و دم در همراهت باشم، کولهات را روی کتفت انداختی، سنگین بود، قیافت درهم شد، نگرانت شدم که با این درد کتف مجروحت، چطوری میخوای اسلحه دست بگیری؟
دوباره گفتم عین دفعههای قبل از پسش برمیای.
بغض همه وجودمو گرفته بود؛
اما گفته بودی گریه نکنم!
گریه نکردم سست نشه پات.
گریه نکردم با خیال راحت بری!
از راه پله که پیچیدی درو بستم و رفتم تو اتاقت، از پشت پنجره دیدم که رفتی، ترک موتور دوستت نشستی و رفتی.
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود.
امروز یک سال از آن آخرین نگاه قشنگت میگذره!
باورم نمیشه بیتو چطور زندهام؟
چطور زندهایم؟
چطور نفس میکشیم وقتی نفسمون نیست؟
جز اینه که خودت مواظبمونی؟!
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء
آقــاسَـجّــادٌ
❄️💙| گـَر ببینـی تـو طبیـبِ دل مجروح مـرا گـو : گـذر کـن تـو بدین گـوشه که بیمـار بسـوخـت ... 🎈| #
💛🍃|
مزار #شهیدمدافع_حرم_حسین_معزغلامی کنار مزار #شهیدمدافع_حرم_محمدکامران
قطعه۵۰ گلزارشهدای بهشت زهرای تهران...
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @shahid_sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء
هدایت شده از ● | mkh_sh| ●
4_5899916073943172158.mp3
2.8M
77706_296-1.mp3
13.24M
✨| مداحی، شور
🎈| #شهیدکربلایی_حسین_معزغلامی
خجالت میکشم ک من سرم رو تنمه حسین ع
آخرین مداحی شهیدغلامی
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء
آقــاسَـجّــادٌ
💛🎈| ڪاشبدانے چقدردلمازاینروزگارِبےتوبودنگرفتھ... 🍃| #هرروزباشهدا ✨| #شهیدمدافع_حرم_روح_الله_
🍃♥️|
زندگینامه مختصری از #شهیدمدافع_حرم_روح_الله_قربانی:
نام و نام خانوادگی: روحالله قربانی
تاریخ تولد: ۱ خرداد ۱۳۶۸
محل تولد: تهران، دولاب
وضعیت تأهل: متأهل
فرزند دوم خانواده سردار داود قربانی
دانشجوی کارشناسی زبان
اعزام به سوریه بهعنوان پاسدار نیروی قدس
شهادت در تاریخ: ۱۳ آبان ماه سال ۹۴
محل شهادت: سوریه، دمشق، حلب
محل دفن: بهشتزهرا قطعه ۵۳
شهید روحالله قربانی ازجمله مدافعین حرم بود که به همراه یکی دیگر از همرزمانش و در مبارزه با تروریستهای تکفیری در عملیات محرم به شهادت رسید.
خودروی روحالله و دوستش قدیر در نزدیکی حلب مورد اصابت موشک قرار گرفت و این دو همرزم و مدافع حرم، جانشان را بر سر آرمانی که داشتند نهادند و به لقاءالله پیوستند.
پیکر مطهر شهید قربانی در قطعه ۵۳ گلزار شهدای بهشتزهرا در جوار محرم ترک و رسول خلیلی به خاک سپرده شده است....
شهید روح الله قربانی در اولین روز خرداد ماه ۱۳۶۸در خانواده ای مومن و مجاهد به دنیا آمد.
پدرش از سرادران سپاه و از مجاهدان ۸ سال دفاع مقدس است.
مادر او زنی پارسا بود که ۱۰ سال پیش از روح الله، او از مهر و محبتش محروم شد.
خانواده قربانی دومین فرزندشان را عباس نامگذاری کردند،
اما پس از رحلت بنیانگذار انقلاب اسلامی در ۱۴ خرداد ۶۸ نام روح الله را در شناسنامه پسرشان ثبت کردند.
مادر روح الله آرزو داشت که پسرش طلبه یا شهید شود و روح الله با نشان شجاعت مدافع حرم در ۱۳ آبان ۹۴ در دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) آرزوی مادرش را محقق کرد.
در حومه حلب خودروی حامل #شهیدروح_الله_قربانی، #شهیدقدیرسرلک و دو سوری با قبضه آمریکایی کرنت مورد اصابت قرار گرفت و روح الله و همراهانش در راه دفاع از اسلام ناب محمدی(ص) به #شهات رسیدند.
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء
آقــاسَـجّــادٌ
●| لذت زندگے بہ بندگے و لذت بندگے با شهادت ڪامل مے شود لایق نبودن معنے اش تلاش نڪردن نیست! تلاش ڪنیم
💛🎈|
#وصیتنامه خواندنی
#شهیدمدافع_حرم_روح_الله_قربانی:
بسم الله الرحمن الرحیم
اشهد ان لا اله الا الله و محمد رسول الله و علی ولی الله و الائمه المعصومین من ولده حجج الله، ان .... انهم و الحجة علیهم
و ان الدین الاسلام حق و الکتاب الحق والمیزان حق لا ریب فیه
همسر عزیزم ؛ پدرم ؛ خواهرم , برادرم ؛ دوستان خوبم؛ اگر شهید شدم یک کلام وصیت اینکه حاج آقا مجتبی به نقل از حضرت علی علیه السلام می گفتند که منتهی رضای الهی تقوی است.
شهادت خوب است و تقوی بهتر،
رب تقوا میخواهد، تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند و فکر نکنم [این تقوا] مال یک روز باشد یا شاید یک روزه هم دارد ولی حاج آقا می گفت پی ساختمان و فندانسیون آهن است.
چیزی که نمی دانید عمل نکنید، ادای کسی را در نیارید.
بدون علم درست وارد کاری نشوید مخصوصا دین؛
اول واجبات بعدا مستحبات مؤکد مثل کمک به پدر و مادر و مردم و دستگیری دور و بری ها، نه حج و کربلا و ... صد بار بدون این کارها.
هیئت و زیارت با توجه به نیاز با توجه به دِین به سید الشهدا عشق است و فقط قال الله:
افضل الاعمال بر به والدین و اولادها...
مادر از تو متشکرم وقتی تحملم کردی، وقتی با اسم ارباب شیرم دادی، وقتی دعا کردی شهید شم.
وقتی بابام عراق و سوریه و اردوگاه و جنگ و کمیته و بوسنی، پاکستان و افغانستان، جنوب غرب و شرق بود و تو مارو بزرگ کردی تنها و سخت.
ان شالله همیشه پیرو بی بی باشی ایشاالله با شهادتم شفاعتت کنم.
دوست دارم وقتی که بهم شیر می دادی وقتی که بهم نماز یاد می دادی وقتی می فرستادیم هیئت پا برهنه؛
وقتی می فرستادیم ایستگاه صلواتی وقتی که باهام درسهام را مرور می کردی ازم می پرسیدی که هیچ مادری نمی کرد یا هیچ مادری تنهایی نمی کرد یا هیچ کدوم روزی ۵۰ بار نمی کرد.
به زینب گفتم مثل تو غضروف نخوره و استخوان میک بزنه و گوشتارو دهن ما بذاره باشه که ایشاالله دو روز سایه اش بیشتر بالای سر ما باشد.
سر خاک مادرم بروید علی و فایزه و شما دوتا مخصوص.
حالم نداشتید بروید حاجت بگیرید آروم شوید من را کنار مادرم دفن کنید که هرچی دارم از مادر و پدرم است بابا را هم همون جا بگذارید خواهرم را هم همینطور تا همه دور هم باشیم ان شاالله امام زمان عج الله هممون را با هم قبول کند...
خوبی مامان سختی تورو زحمت های بابا و... زینب منم پیش من خاک کنید عشقم که سخت ترین موقع ها به دادم رسید
آرومم کرد
قبولم کرد
دوستم داشت همه چیز من
دوست دارم یادم باشه که چند روز بیشتر زنده نیستم و چند باری بیشتر پیش نمیاد که کسی از من چیزی بخواد و منم بتونم کمکش کنم و بعد من با کمال میل به آخرت این کار را بکنم باشه که خدا هم خوشش بیاد من اونی نیستم که بگم برای خدا کاری می کنم.
بیشتر برای خوف و عقاب؛
ولی نمی دونم پدر و مادرم چکار کردن خدا چی می خواست....
حضرت زهرا سلام الله چی دوست داشته که امام علی علیه السلام و بچه هایش و رسول الله اینجوری تو دلم هستن شاید خیلیشم به خاطر چیزهایی که تو زندگی ازشون گرفتم
همه وصیت نامه هاشون را خوش خط می نویسم ولی من خوش خط نبودم که بخواهم خط خوش نشان بدهم
دوست داشتم از همون اول لاتی تا کرده بودم و اون چند روز آقاجونی هم نداشتم....
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء