✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_پنجاه
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💛تفنگهاي 106مم كارايي بسيار بالايي دارند و با دقت فوق العاده اي كه در تيراندازي دارند، مي توانستيم تانكها را شكار كنيم. با بيسيم اطلاع داديم گروه اول آماده باشند و سپس با سرعت سرسام آوري در جاده به سوي تانكهاي عراقي يورش برديم.
💥تانكها متوجه ما شدند و چند گلولة بي هدف تيراندازي كردند كه در اثر سرعت و جابه جايي، به ما برخورد نكردند. در اين ميان تفنگهاي 106مم روي تپه يكي از تانكها را هدف قرار داده، منهدم كردند. در
همين زمان لولة ساير تانكها به سمت تپه معطوف شد تا جيپ را شكار كنند كه در اين فرصت نوبت ما شد و يكي از تانكها را منهدم كرديم.
🔹️همه خوشحال بوديم. گلوله هاي كوچك و بزرگ از هر سو رد مي شدند. در همين فرصت، تيراندازهاي آر پي جي زن در محلهاي از پيش تعيين شده قرار
گرفتند و ما هم در پشت خاكريزها موضع گرفتيم. اصول كار با 106مم به دليل داشتن آتش پر حجم، آتش عقبه و ايجاد گرد و خاك، اينگونه است كه براي
جلوگيري از كشف نشدن محل موضع، بايد خيلي سريع بعد از تيراندازي محل را تغيير داد.
🔸️درگيري به شدت ادامه داشت و هر كس هر چه مي توانست، انجام مي داد و به ديگري نيز كمك مي كرد. تانكها زمين گير شدند و دنبال راهي براي
مخفي شدن بودند كه يكي از سربازان شجاع دستة شناسايي، خود را به نزديكترين محل نسبت به تانكها رسانده و به سوي يكي از آنها شليك كرد.
🔹️تانك به آتش كشيده شد. او كه از اين كارش بسيار خوشحال بود، به هنگام برگشت، از پشت مورد اصابت رگبار نيروهاي پيادة دشمن قرار گرفت و به#شهادت رسيد. عراقي ها سردرگم شده بودند. نمي دانستند تعداد ما چند نفر است و فكر مي كردند با يك تيپ درگير هستند؛ چون تكاوران شجاع از هر سو
به آنان حمله ور مي شدند.
🔹️با بيسيم به جيپ هاي مستقر بر روي تپه گفتم همچنان اجراي آتش كنيد. خود نيز پاي پياده و دوان دوان خود را به تيپ رساندم. فرماندة تيپ و ساير
دوستان، مرا بوسيدند و تبريك گفتند. به دليل اينكه دشمن به حدود 500متري قرارگاه رسيده بود، برابر دستورالعمل بايد تمامي مدارك، نقشه ها، طرحها و
دستگاههاي ارتباطي منهدم مي شدند تا به دست دشمن نيفتند.
🔸️از فرماندهي، وضعيت يگانهاي پيادة تكاور را پرسيدم كه او پاسخ داد: «با وجود جانفشاني
رزمندگان، به دليل نبود آب و غذا و به خصوص مهمات، فكر نكنم زياد بتونن مقاومت كنن؛ اما خبرها حاكي از اينه كه تلفات دشمن خيلي زياده و
خودروهاي زيادي از اونا منهدم شده. رزمندگان از ساعت 00:02 درگير هستن و بسيار خسته شدن. هيچ ارتباطي هم با عقب نداريم و از نيروهاي احتياط هم خبري نيست».
🔸️خيلي سريع با مواد منفجرة موجود كه براي همين مواقع پيش بيني مي كرديم، تمام سنگرهاي حساس مانند مخابرات، اتاق عمليات، كمدهاي حاوي
اطلاعات سري، دستگاههاي مرموزات و هر چه كه براي دشمن مهم و قابل استفاده مي شد، تله بندي كردم و دستگاه انفجار آن را به يكي از سربازان داده،
تأكيد كردم: «هر موقع ديدي دشمن به 100متري رسيد، اين اهرم رو فشار بده تا همة قرارگاه منهدم بشه. بعد، سريع خودتو به ما برسون.» هر چند دقيقه،
خبرهاي خطرناكي به گوش مي رسيد و پي درپي خبر شهادت و يا مجروح شدن دوستانمان به ما مي رسيد؛ از طرفي، مركز پايش عمليات تيپ آرام و قرار نداشت
و هر كس خبري مي داد...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
🌱از #حاج_قاسم پرسیدند:
بهترین دعا چیست؟
گفت: #شهادت
گفتند: خب عاقبت بخیری که بهتر است
گفت:ممکن است کسی عاقبت بخیر شود ولی شهید نشود،ولی کسی که شهید بشود حتما عاقبت بخیر هم میشود..
شهید حاجقاسم سلیمانی❣🍃
#سردار_دلها ❤️
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
📩 اگر شهید شدم؛ دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا مردم ببینند همراه خود چیزی نمی برم، چشمانم را باز بگذارید که بدانند کورکورانه شهید نشده ام.
#شهید سلیمان عسگری
۱۹ ساله_ #شهادت ۱۳۶۳_ #سقز)
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
| شهید سیدمرتضی آوینی |
قرنهاست زمین انتظار مردانی
اینچنین را میکِشد تا بیایند
و کربلای ایران را عاشقانه بسازند
و زمینه ساز ظهور باشند
آن مردان آمدند و رفتند
فقط من و تو ماندیم
و از جریان چیزی نفهمیدیم!
#شهید
#شهادت
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_هشتاد_و_هشت
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥تخلية اطلاعاتي در شكنجه گاه
🔹️يك هفته از اسارت ما نگذشته بود كه مأموران استخبارات به اردوگاه آمده،شروع به بازجويي از اسرا كردند. آنان با شيوه هاي مختلفي اسرا را تخلية
اطلاعاتي مي كردند. كم كم مسئوليت، شغل و درجة تمامي اسرا به وسيلة ستون پنجم داخل آسايشگاهها به گوش عراقي ها مي رسيد و آنان هر روز چند نفر را به اتاق شكنجه مي بردند.
🔸️يك روز نزديك ظهر، يك عراقي با صداي بلند نام من و يك نفر ديگر كه او هم مسئوليت ستادي در جبهه داشت را صدا كرد. وقتي بيرون رفتيم، يك
كيسة سياه رنگ بر سرمان كشيدند و به محل تخلية اطلاعاتي اسرا بردند. ابتدا براي اينكه ما را بترسانند، چند ضربه به سر و صورت ما زدند. ما هيچ جايي را نمي ديديم. گيج شده بودم و احساس مي كردم عراقي ها هر آن مي خواهند مرا بزنند.
🔹️آنان در مورد مسئوليتم و استعداد يگانهاي بزرگ منطقه، طرحهاي عملياتي، محل تدارك مهمات غرب جبهه و ديگر سؤالاتي كه در صورت افشا مي توانست براي منافع نظامي ما ضرر داشته باشد، از من مي پرسيدند. خيلي سريع به ياد آوردم كه نبايد كوچك ترين موضوعي را افشا كنم و پيش از آن در
زمان خدمت نيز بسيار بر حفاظت گفتار تأكيد شده بود. به همين دليل خود را يك نظامي ساده كه مسئول اسلحه و كلاه آهني ام بودم معرفي كردم و گفتم
زمان زيادي نيست كه به جبهه آمده ام و اشخاص و مكانها را به خوبي نمي شناسم.
🔸️فرد عراقي كه به فارسي صحبت مي كرد، با كابل چند ضربه به پشت و سينه و سر من زد كه از حال رفتم. شكنجة اسرا در اتاقهاي تاريك و مخوف زندانهاي عراق چيز غريبي نبود و بي رحمانه اسرا را شكنجه مي كردند.افراد بسياري در زير انواع شكنجه ها مانند شوك دادن با برق، سوزاندن پاها و دست و صورت، كشيدن ناخنها، بستن به صليب و از سقف آويزان كردن به#شهادت رسيدند.
🔹️آنان سپس مرا با آب به هوش آوردند و با چشم بسته از پا آويختند. بعد از چند دقيقه تمام وجودم درد مي كشيد. سرم گيج مي رفت و شدت درد چنان بود كه نالة من و دوستم همه جا را گرفته بود؛ ولي#استقامت مي كرديم و تسليم نمي شديم. در حالت آويز نيز مرتب ما را مي زدند.
🔸️آنان براي مدتي از اتاق خارج شدند و ما به همان حالت مانديم. تمام روده هايم مي خواست از گلويم بيرون بريزد. خون در بدنم جريان نداشت. لحظات بسيار سختي بود و از شدت فشار، كتفم كه زخمي بود، دوباره خونريزي كرد. ديگر صدايي نمي شنيدم و گويي در عالمي ديگر بودم و حتي احساس درد نيز نمي كردم.
🔸️عراقي ها سراسيمه مرا پايين آورند. طولي نكشيد كه صداي عراقي ها را شنيدم كه در حال به هوش آوردن من بودند. از شدت خونريزي توان بلند شدن
نداشتم و آنان مجبور شدند زخمم را پانسمان كنند. حال دوستم نيز بهتر از من نبود. او را چنان زده بودند كه جاي كبودي شكنجه ها تا ماهها بر بدنش مانده بود. او را داخل پتو به آسايشگاه بردند و مرا نيز كشان كشان داخل آسايشگاه انداختند.
🔹️خيلي درد مي كشيدم؛ ولي از اينكه اطلاعاتي به دشمن نداده بودم، پيش وجدانم راضي بودم. بقية اسرا مبهوت مانده بودند كه چه شده است كه
گفتم نوبت شما هم مي رسد؛ خودتان را براي#پذيرايي آماده كنيد.هر روز يكي را به اتاق شكنجه مي بردند و با سر و صورت خونين به
آسايشگاه بازمي گرداندند.
🔸️عراقي ها براي شكنجه شيوه هاي گوناگوني داشتند. يك شيوه اين بود كه همة ما را مجبور مي كردند در حالت ايستاده، به نور خورشيد خيره شويم و سرمان را هم تكان ندهيم كه اين وضعيت گاه تا چند ساعت طول مي كشيد. عراقي ها اسرايي را كه مي خواستند انفرادي تنبيه كنند، مجبور مي كردند كه مانند مثلث سر را روي شنها و سنگ قرار دهند و دستها را به پشت قلاب كنند كه بدن مانند شكل 8 مي شد و ساعتها افراد را اينگونه نگه مي داشتند؛
🔸️سپس با كابل و باتوم افراد را مي زدند. در اين حالت رگها متورم مي شدند كه دردي بسيار كشنده داشت. يكي ديگر از شيوه ها نيز اين بود كه اسرا شلوارها را تا بالاي زانو و آستين پيراهن ها را هم تا بالاي آرنج بالا مي زدند؛ آنگاه با ضربات شديد كابل، همه را مجبور مي كردند روي زانوها و آرنجها سينه خيز برويم كه بعد از پيمودن چند متر، خون از زانو و آرنجها فوران مي كرد و درد آن تا هفته ها باقي مي ماند. عراقي ها اسرا را ساعتها در صفهاي پنج نفره و به حالت دستها پشت سر در حالت دو زانو نگه مي داشتند كه پس از مدتي همه از حال مي رفتند...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_صد_و_پنج
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥شهادت اسیر ایرانی
🔹️ما با اين حركت(اعتصاب غذا)، قدرت اتحاد و همدلي خودمان را به آنان ثابت كرديم.سرنوشت آن اسير دلاور بعد از مدتي به شكل ديگري رقم خورد.
🔸️عراقي ها كه مي دانستند او محبوبيت زيادي بين اسرا دارد، به وسيلة دارو او را مسموم كردند و به عمد در اعزامش به بيمارستان سستي كردند تا او به شهادت برسد.
🔹️ماجرا از اين قرار بود كه روزي او و چند نفر ديگر را براي كار اجباري در محوطة اردوگاه به بيرون مي برند؛ سپس پاكت شير پاستوريزه به آنان مي دهند و مي گويند چون شما زياد كار كرده ايد و خسته هستيد، اين شيرها را بنوشيد و داخل آسايشگاه نبريد.
🔸️افرادي كه همراهش بودند، مي گفتند او نمي خواست آن شير را بنوشد.مي خواست آن پاكت شير را براي بيماري در داخل آسايشگاه ببرد كه عراقي ها
او را مجبور به نوشيدن آن كردند.
🔹️بعد از ساعتي تب و لرز و درد معده كه حدود
سه ساعت به طول انجاميد، به#شهادت مي رسد.
پيكر نحيفش را داخل سجاده اي كه خودش از تكه هاي پارچه ها براي مادر پيرش دوخته بود، پيچانديم و ساعتها برايش گريه كرديم؛ سپس جسدش را براي دفن در قطعة اجساد ايراني بردند. او اهل سمنان بود و در ديار غربت به شهادت رسيد...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_صد_و_بیست_و_پنج
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥اعترافات بازجوی بعثی
🔹️سرهنگ «عبدالرشيد الباطن» بازپرس ويژة گارد رياست جمهوري عراق در زمان جنگ عليه ملت ايران بود. او به خوبي به زبان فارسي و تاريخ ايران آشنايي
داشت و پيش از آغاز جنگ تحميلي عليه ايران، توسط استخبارات عراق و صدام، براي تحصيل زبان فارسي به تهران اعزام مي شود.
🔸️سرهنگ عبدالرشيد در بهار سال 1975م در رشتة زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد و با آغاز جنگ و تجاوز بعثي ها به ايران، مأموريت يافت اسراي ايراني خط مقدم جبهه ها را بازجويي و از آنان اطلاعات كسب كند؛ تا جايي كه به دريافت مدال و نشان از صدام مفتخر شد.
🔹️اين جنايتكار جنگي در جريان بازجويي هايش اعتراف مي كند كه اسراي ايراني را پيش از به شهادت رساندن، شكنجه مي كرده است.بر روي برخي از اسراي تير باران شده، آهك يا مواد شيميايي يا اسيد مي ريختند تا اثري از آنها باقي نماند.
🔹️وي دربارة يك اسير ايراني كه بر اثر اصابت مين، پايش را از دست داده بود، گفته است: «زماني كه از
اين اسير بازجويي مي كردم، به دليل مقاومتش، شروع به قطع انگشتان دستانش كردم. پس از قطع هر انگشت و به فاصلة دو دقيقه، محل قطع شده را با فندك مي سوزاندم تا اينكه تمام انگشتانش را بريدم؛ اما مقاومت حيرت آور او كه بسيار هم جوان بود، مرا خشمگين كرد و با ارّه، پايش را نيز قطع كردم؛ اما اين اسير ايراني هيچ اطلاعاتي نداد».
🔸️اين جنايتكار جنگي كه در پرونده اش كشتار و اعدامهاي فجيع شيعيان و اكراد عراقي نيز ديده مي شود، در سال پنجم جنگ نيز در يك قتل عام اسراي
ايراني،۲۲رزمندة جمهوري اسلامي ايران را كه همگي زير ۲۰سال سن داشتند، با شليك تير خلاص به سرشان، به#شهادت مي رساند؛ در حالي كه دستهاي
همگي اين اسيران، بسته بود.
🔹️او اعتراف كرده است كه در جريان جنگ، هزاران
اسير ايراني به شكل فجيعي در اسارت به شهادت رسیده اند...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
● در وصيتنامهاش به همه تأكيد كرده است كه پشتيبان ولايت باشيد و از خط ولايت فاصله نگيريد.
● ايشان آرام و قرار نداشت و آنقدر از شهادتش مطمئن بود كه ميگفت در نماز شبت هر چي از خدا بخواهي، ميدهد. به خدا اطمینان داشت از ته دل شهادت می خواست با این که نه جنگی بود و نه به ظاهر شرایطی. برای باورش برنامهریزی میکرد.
● میگفت #شهادت را فقط برای خودش نمیخواهد، میخواهد شفیع ما باشد. ابراز محبت برایش مهم بود. هرشب بچهها را میبوسید و میگفت: دوستتان دارم. پسرها هم باید میگفتند دوستت داریم تا دست از سرشان بردارد.
نقل از #همسر محترمه شهید
#شهید_مدافع_حرم_قاسم_غریب
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌻جـــاي شـــُهـــدا خــالــی🌻
جای "#شهید_دقایقی" خالی که توی وصیت نامه خطاب به همسرش نوشت:
"اگر #بهشت نصیبم شد منتظرت میمانم...
((جای "#شهید_زین_الدین" خالی که میگفت:
در زمان #غیبت #امام_زمان به کسی #منتظر میگویند که منتظر #شهادت باشد... 😔😭))
جای "#شهید_همت" خالی که خانمش میگفت:
همیشه به شوخی بهش میگفتم اگه بدون ما بری گوشتو میبرم..
اما وقتی جنازه رو اوردن دیدم که اصلا سری در کار نیست...😔
جای "#شهید_حسن_آبشناسان" خالی که
همسرش گفت:
لباسهای خونی همسرم را گذاشته بودند داخل یک کیسه پلاستیک..
روز سوم که خانه خلوت تر شد رفتم کیسه را آوردم...
خون هم اگر بماند بوی مردار میگیرد. با احتیاط گره اش را باز کردم و لباسها را آوردم بیرون..
بوی عطر پیچید توی خانه...
عطر گل محمدی.
بوی عطری که حسن میزد..
جای "#شهید_علمدار" خالی که میگفت:
برای بهترین دوستان خود دعای شهادت کنید
🕊ای شُهدا
برای مــا حمدی بخوانید که شُما زنــده ایــد و مــا مـُـرده ...!
شهادت یک لباس تک سایز است
هر وقت و هر زمان اندازه ات را به لباس شهادت رساندی،
هر جا باشی با شهادت از دنیا میروی...😔
"#شهید_آوینی"
❇شهدا را یاد کنیم با یک صلوات📿❤️
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
#نخبه علمی بود
به قدری باهوش بود که
در۱۳سالگی به راحتی
انگلیسی حرف میزد
درجبهه آموزش زبان مۍداد
والفجر۸ #شیمیایی شد
و در۱۷سالگی به #شهادت رسید
#شـهید محمود تاج الدین
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی زیبا از شهیدی که با زنگ ساعت
نماز شبش، پیدا شد.🌷🌷🌷🌷😭
#شهادت
#اربعین
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯