eitaa logo
روایتگری شهدا
23.9هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹️پيوند الهي ✔رضا هادي 🍁@shahidabad313 💚تبدیل دوســتي شــيطاني پيوند الهي❤️ 💚زندگيشــان مديون❤️ 🍁@pmsh313 🔹️عصر يکي از روزها بود. ابراهيم از سر کار به خانه مي آمد. وقتي واردکوچه شــد براي يك لحظه نگاهش به پسر همســايه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. 🔹️پسر، تا🌷 را ديد بلافاصله از دختر خداحافظي کرد و رفت! مي خواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد. 🔹️چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شــد. اين بار تا ميخواســت از دختر خداحافظي کند، متوجه شــد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست.دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت. 🔹️ابراهيم شــروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود اما ابراهيم مثل هميشه لبخندي بر لب داشت. 🍁@pmsh313 🔹️قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواده ات رو کامل ميشناسم، تو اگه واقعًا اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که... 🔹️جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ... 🍁@shahidabad313 🔹️ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازه او مشــغول کار هستي، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر کني، ديگه چي ميخواي؟ 🔹️جوان که ســرش را پائين انداخته بود خيلي خجالــت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه 🔹️ابراهيــم جــواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناســم، آدم منطقي وخوبيــه. جوان هم گفــت: نميدونم چي بگم ، هر چي شــما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت. 🔹️شــب بعد از نماز، ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و همسر مناســبي پيدا کند، بايد ازدواج کند. 🔹️در غير اينصورت اگر به حرام بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حاال اين بزرگترها هســتند که بايد جوانها را در اين زمينه کمک کنند.حاجي حرفهاي ابراهيم را تأييد کرد. 🍁@shahidabad313 🔹️اما وقتي حرف از پســرش زده شــد اخمهايش رفت تو هم!ابراهيم پرســيد: حاجي اگه پســرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده؟ حاجي بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه! 🔹️فرداي آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد... 🍁@pmsh313 🔹️يک ماه از آن قضيه گذشــت، ابراهيم وقتي از بازار برميگشــت شب بود. آخرکوچه چراغاني شده بود. لبخند رضايت بر لبان ابراهيم نقش بست. 🔹️رضايت، به خاطر اينکه يک دوســتي شــيطاني را به يک تبديل کــرده. ايــن ازدواج هنوز هم پا برجاســت و اين زوج زندگيشــان را مديون با اين ماجرا مي دانند. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️درس ایثار و گذشت از(مهمان۲۲) 🔹️ ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی (ع) را چه کُشت؟! یک وقت می‌گوییم علی(ع) را "که" کُشت و یک وقت می‌گوییم "چه" کُشت؟ اگر بگوییم علی را "که" کُشت؟! البته عبدالرحمن ابن ملجم ، و اگر بگوییم علی را "چه" کُشت ، باید بگوییم ، جمود ، خشک مغزی و خشکه مقدّسی ؛ همین هایی که آمده بودند علی را بکشند ، از سر شب تا صبح عبادت می‏ کردند ، واقعاً خیلی تأثّرآور است. علی به جهالت و نادانی این ها ترحّم می‌کرد ، تا آخر هم حقوق این ها را از بیت المال می ‌داد و به این ها آزادی فکری می ‌داد . ابن ابی الحدید می‌گوید ، اگر می‌ خواهید بفهمید که جمود و جهالت چیست ، به این نکته توجه کنید که این ها وقتی که قرار گذاشتند این کار را بکنند ، مخصوصاً شب‏ نوزدهم رمضان را انتخاب کردند و گفتند: ما می ‌خواهیم خدا را عبادت بکنیم و چون می ‌خواهیم امر خیری را انجام بدهیم ، پس بهتر این است که این کار را در یکی از شب های عزیز قرار بدهیم که اجر بیشتری ببریم...! استاد 📕 اسلام و نیازهای زمان ، ج ١ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⏺گفت‌وگوی با نفیسه پورجعفری دختر 🌷 بزرگوار حسین پورجعفری،دوست چندین ساله🌷 📍 💧 👇 ⬅ کمی از خانوادگی‌تان بگویید. که#حاج‌_قاسم بود، چه سالی بودند؟ ⭕ بابا ۱۳۴۵ در از توابع شهر و در یک خانواده پرجمعیت و مذهبی بود. ایشان از سال ۱۳۶۱ که وارد شد مشترکش را با مادرم آغاز کرد. حاصل ۳۸ سال زندگی مشترکشان (دو دختر و دو پسر) است که همگی متولد هستیم. بنده متولد ۱۳۷۱ و آخرین فرزند هستم. البته من در متولد شدم. تا سال ۷۶ در زندگی می‌کردیم که در این سال به خاطر کار بابا، همزمان با به آمدیم. ⬅پدرتان از آن دست رزمنده‌هایی بود که هیچ‌وقت را از تنش خارج نکرد؛ از این حیث_زندگی شما چه سختی‌هایی داشت؟ ⭕ایشان در زمان مدت‌ها در جبهه‌های جنگیده بود. موقع من به دنیا نیامده بودم ولی از بزرگ‌تر‌های خانواده شنیده‌ام که پدرم اغلب مواقع در حضور داشت. از موقعی هم که خودم بودم، بابا به علت حساسیت شغلی‌اش زود قبل از از بیرون می‌زد. هم آن‌قدر دیر می‌آمد که ما خواب بودیم و بابا را اصلاً نمی‌دیدیم. مواقعی پیش می‌آمد که به علت طول کشیدن کارش سه یا چهار روز یا یک هفته ما بچه‌ها از دیدن بودیم. در این چند سال اخیر هم از دو روز تا ۳۰ روز طول می‌کشید و بیشتر مشکل ما ندیدن دیر به دیر ایشان بود. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آن کسانی که مسئولیتی دارند و با خون شهیدان و ایثار و استقامت و کار و تلاش سربازان گمنام ، نام و عنوانی پیدا کرده اند ، مواظب خود باشث !! دوستان عزیز ، تنها راه رسیدن به سعادت ، ترک محرمات و انجام واجبات است ، راه قرب به خدا ، همین است و بس .... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
اول مهر ۱۳۴۳ در کرج به دنیا آمد . با شروع جنگ درس و دانشگاه را کنار گذاشت و راهی جبهه شد . پس از تشکیل ارتش ۲۰ میلیونی ، او نیز به این نیروی عظیم پیوست و از سال ۵۹ شروع به فعالیت نمود . از لحاظ مذهبی فردی مومن و پایبند به اسلام و وفادار به امام و انقلاب بود . از طرف لشکر ۱۰ سیدالشهدا به عنوان مسئول گردان قمر بنی هاشم انتخاب گردید و شجاعانه با دشمن بعثی جنگید ، بارها مجروع و در حلبچه دچار جراحات شیمیایی شد . با شهادت برادرش با خود عهد کرد تا آخر عمر در جبهه بماند . در تاریخ ۶۷/۲/۷ مصادف با اربعین برادرش ، به درجه رفیع شهادت نائل آمد... 📕 پلاک 10 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5ad1f914f7927fb424b40e1d_1523013892380672797.mp3
4.03M
💠جزء ۲۳ قرآن کریم 🔷الهی ... قرآن را به سر گرفتیم تا از عمق وجود،فریاد زنیم که ما قرآن را دوست داریم ... اما... با این وجود... از تومیخواهیم که به همگان توفیق دهی تا عامل به آیات نورانی و فرامین قرآن کریم باشیم. آمین یا رب العالمین. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷