eitaa logo
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
هیچکی پشتتون نیست؛ فقط خدا هست کانال رسمی شهید علی خلیلی ولادت:۱۳۷۱/۸/۹ شهادت:۱۳۹۳/۱/۳ تحت نظارت خانواده محترم شهید -اینجا‌ دعوت‌ شدہ‌ۍ‌خو‌د‌ِ شھیدی دلت‌ کہ‌ نمیاد دعوتشون‌ رد‌ کنی💔:) خـادم کانال:↶ 〖 @martyr_gheirat 〗 کانال‌وقفِ‌مادرمون‌حضرت‌زهـراست﴿♥️﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرف مـنـطقی!' بچه‌ هیئتی‌ها تابع قانوند . . . 🕯| @shahidegheirat﴿
توجہ توجہ توجہ 👇👇 بمناسبت ایام و شہادت ﴿ع﴾ و شیوع مجدد بیماری کرونا طلاب و جهادگران در کنار هم به کمک ڪادر درمان آمدند افرادی که تمایل به حضور در فعالیت جهادی دارند نام و نام خانوادگی و کدملی و نام پدر را به شماره ‎0919 152 4300 پیامک فرمائید 『‌‌‌‌@shahidegheirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
-حرم دختر اربـاب؛ حضرت رقیہ﴿س﴾ ✋🏻🌻
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌙| قـࢪاࢪ شبانگاھ #ناے_سوختہ 📚 #قسمت_چہل‌ونہم #فصل_ششم :جوانی🧔🏻📿 –یعنی اصلاً نمی‌خوای بهش فکر کنی!
🌙| قࢪاࢪِ شبانگاھ :جوانی🧔🏻📿 «یه شب ماه رمضون خونه‌ی یکی از بچه‌ها مهمون بودیم. سمت پیروزی بود. قرار بود قبل اذان برسیم، یه گپی با بچه‌ها بزنیم، بعد از نماز و افطار و ادامه‌ی کار؛ یه خرده ترافیک بود و دیر شد. بچه‌ها رو کردیم تو ماشین، من بودم آقا با دو تا دیگه از مربی‌ها. پنج دقیقه مانده بود به اذان، چند دقیقه هم تو خونه اون دانش آموز که صدای اذان بلند شد؛ آقا گفت بریم نماز اول وقت و حالا با اون شیطنت‌های خودش؛ من گفتم خوب نیست افطار رو تاخیر بیندازیم، جان ما دو دقیقه دیگه می رسیم. برای فرار از ترافیک رفتیم تو اتوبان. اتوبان قفل شد، یه ۴۵ دقیقه‌ای دیر رسیدیم؛ اونا افطارو خورده بودند و برنامه هامون بهم ریخت. سوار ماشین می‌شدیم، زد رو شونه من گفت: حدیث داریم از پیغمبر(ص) که هر کس به نماز اول وقت، کاری رو مقدم کنه ابتره. گفتم: الان میگی!؟ گفت: خواستم اونجا بگم که نشد، تو ذهنت بمونه هیچ وقت نماز اول وقت را عقب نندازی.» سال ۸۷ بود، موسم اردوی راهیان نور✨ که میعادگاه امسال آقا بود و برایش لحظه شماری می‌کردند⏳. سه چهارتا اتوبوس🚎 توی جاده قطار شدند، یکی از آنها کمی داغون بود و از آن قدیمی‌ها، اما سه تای دیگر اهل مراعات بودند و حرمت نگه دار قدیمی‌ترها!😉 آقا که معلوم است دیگر، بین این چهار اتوبوس کدام را انتخاب می‌کند،🙃 دمِ رفتن یکی از آقایان یک زیلو برداشت و برد انداخت ته اتوبوس قدیمی.😁 –هر کی می‌خواد بیاد اینجا لژنشینی.👑 خلیلی هم که اسم رفاقت و خوش مشربی می‌آمد اول صف بود.🤩 +برو کنار برادر! ما آمدیم.😎 جلدی پرید و خودش را آن لا به لا چپاند و یک خورده خودش را به چپ و راست تکان داد تا قشنگ جا بگیرد.😆😅 ...🎈 ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚* @shahidegheirat*📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
﴿بہ نامِ خالق عشق و شور هیئت💞﴾
Mehdi Rasouli - Migan Roze Delmordegi [SevilMusic].mp3
12.4M
❢ 🌾 ‍ꦿ ◁ ❚❚▷ ↻🌾 ‍ ꦿ ❢ 🕯°• نمی‌دونن خبر ندارن، ♥️°• حـسـین آغاز زندگیه... 🎙مـہـدی‌رسـولی 🏴| 🎧| 『‌‌‌‌@shahidegheirat
°.🖤 شش ماهه و تیر زدن چون میدونستن این قوم کوچک و بزرگ نداره همه در یک خط پشت امامشون هستن! حالا رفیق تو سن بهانه میکنی برای یاری امام و دفاع از حق(:؟ میگه من بچه ام دشمن با وجود من چیزیش نمیشه. . . ما نسل حسینیم کوچک و بزرگمون فرقی نداره🌿
همیشه‌می‌گفت : بانوی‌ِدوعالم‌مزارنداره ، اگھ‌شھیدشدیم‌، بایدخجالت‌بکشیم مزارداشته‌باشیم ؛ شھیدشدوپیکرش‌برنگشت !🚶🏿‍♂💔 ؟
💞 عڪست‌را؛ هرروزمرورمیڪنم تانڪندیادم‌برود براۍلبخندچه‌ڪسی‌میجنگم به‌عڪست‌خیره‌‌میشوم‌ونگاهم‌ درنگاهت گره‌میخورد؛ انگارتمامِ‌دلخوشۍام؛ توهستۍحضرت‌‌برادرگلم ﴿❀♡شہید‌علـے‌خلیلے➺﴾ ╭─❀••❈✿‌‌♡✿❈••❀─╮ @shahidegheirat ╰─❀••❈✿♡✿❈••❀─╯
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌙| قࢪاࢪِ شبانگاھ #ناے_سوختہ #قسمت_پنجاهم #فصل_ششم :جوانی🧔🏻📿 «یه شب ماه رمضون خونه‌ی یکی از بچه‌ها
🌙| قـࢪاࢪِ شبانگاھ :جوانی🧔🏻📿 سر و صدایشان تا کله‌ی اتوبوس🚎 می‌رسید،🗣 کم کم دو سه نفر ولو شدند و چشم‌هایشان گرم شد.😴 همه صبح زود بیدار شده بودند👀 و هوا آنقدر گرم بود☀️🔥 که آدم را از هوش می‌برد😬. از کل اتوبوس فقط دو سه نفر بیدار بودند که البته یکی از آنها هم آقای راننده بود.😁 صدای ترمز دستی مثل پنجه‌ای خواب همه را خراش داد.😣 –پاشین ببینم! پاشین نمازه! –اِ! یواش! دستتو زدی تو چشمم.😒 –ببخشید! ببخشید! حلال کن!🙁 –بلندشو داداش! می‌خوام پیاده شم، خوابم برده وضوم باطل شده. –وایسا جون مادرت! بد خوابیده بودم تنم خشک شده.😓 صدای خمیازه‌ها و غرغر کردن‌ها راننده را کلافه کرد،😠 در را باز کرد پک محکمی به سیگارش زد و از رو صندلی پرید پایین و در را آن قدر محکم بست که ته مانده خواب هم از سر همه پرید.😥 روی فرم نبود، سرش مدام می‌چرخید، انگار چیزی بدجور ناراحتش کرده بود.🙁 دو تا قدم می‌رفت جلو دوباره برمی‌گشت. –آقای خلیلی! بجنب برادر زودتر از همه اومدی، بخون دیگه، الان راه می‌افتن. در حالی که دست هایش را برای تکبیر بالا آورد سرش را به نشانه تاسف تکان داد😞 و به سرعت قامت بست. –کاروان ما سوار شدن! برادرا حرکته‌ها! –چرا ناراحتی؟😕 قبل نماز که خوب بودی. +این همه آدم اینجاست، یعنی یکی نیست که همه قبولش داشته باشن و پشتش نماز بخونن؟!😟 –ول کن جون، ما سر پیازیم یا ته پیاز!؟ حتماً دلشون نخواسته به جماعت بخونن. +تقصیر توئه! اگه تو وای می‌ایستادی نماز جماعت برگزار می‌شد.🤨😥 –ای بابا! این همه آدم بزرگ‌تر از ما اینجان! زورت به من رسیده!؟☹️ +چراکه نه!؟😍 این دفعه تو برو وایسا نمازتو بخون، من میام بهت اقتدا می‌کنم🛐 بر و بچه‌های هم سن و سال خودمم هماهنگ می‌کنم، اینجوری جماعت راه میفته.😎🤩 ...🎈 ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚* @shahidegheirat *📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯