❮شـھیـد عـلـی خلیلی❯
☕️| هرشب یڪ فنجاݩ ࢪمان #ناے_سوختہ📚 #قسمت_سیودوم #فصل_چهارم : نقاهت اول🛏🥀 مادر معنایش را نمیدانس
🌙| قࢪاࢪِ شبانگاھ
#ناے_سوختہ 📚
#قسمت_سیوسوم
#فصل_چهارم : نقاهت اول🛏🥀
شاید از بین همینهایی که هر روز با آنها زندگی میکنیم یک روزی صدها و هزاران #شهید انتخاب شود؛ ای کاش عادت کنیم تا کسی زنده است کارهای خوبش را ببینیم👁👁 و روی خوب بودنش حساب باز کنیم؛ قدرش را بدانیم☘، از او یاد بگیریم🤓 و پای درس اخلاقش بنشینیم.☺️
#علی همیشه می خندید🙂، حتی موقعی که از درد به خودش میپیچید😓، آن موقع که غذا خوردن🥪 آن قدر برایش سخت شده بود که از جویدن چند تا لقمه کوچک خیس عرق میشد!!😔
–چی شده #علی جون!😟 خوبی!؟ این غذا را دوست نداری؟😕
–دستتون درد نکنه😊 خیلی هم خوشمزه اس،😋 شرمنده کردین.
–ولی انگار خوب نیستی!؟ چقدر عرق کردی!😓 جون من تا نگی چی شده لب به غذا نمیزنم.
–هیچی بابا!! دیگه اوراقی شدیم رفته پی کارش،😅 فکمون که دیگه فک نیست، یه لقمه میخوریم انگار کوه میکَنیم.😄
رنجها، دردها، ناراحتیها، سختیها و تمام ناملایمات💥 در پشت چهره شاد و متبسم😊 او پنهان شده بود.
سهم دیگران از همنشینی با او همان چهره شاد و لبخند زیبایش بود و همه آنچه در زیر آن پنهان بود سهم خلوت شبانهاش، خلوتی که شاید مادر هم در آن راهی نداشت،💫 #علی عاشق مادر بود💕 و میدانست دل نازک او چگونه با نالههایش خراشیده خواهد شد؛💔
برای مبینا برادری دلسوز بود😍 و نگران دوره سنی حساس خواهر و نگران آینده او که پی آن از همین دوره حساس ریخته میشد؛ برای خواهر احساس تکلیف میکرد.💜
در فرزندی نمونه بود👌🏻
و برادری کمنظیر🌼
و در رفاقت عجیب سنگ تمام میگذاشت...🌺
#اِدامـہ_دارَد...🎈
╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮
📚* @shahidegheirat *📚
╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯