eitaa logo
🌷مدافع حرم شهـღـید علے شاهسنایے 🌷
325 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
6 فایل
🌷شهادت لباس تک سایزی است که ماباید با اعمال و رفتار و اخلاص، خودرا اندازه آن کنیم. ان شاء الله 🌷(کلام شهید) ✔تنها کانال تخریبچی شهید، مدافع حرم #علی_شاهسنایی محل شهادت: خانطومان سوریه تحت نظر خانواده شهید ادمین👎 @parvaztakhoda
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 بیست و هفت نفر از فرزندان دلیر اصفهانی ، پاسداران لشکر ۱۴ امام حسین (ع) که طی حادثه تروریستی حمله به اتوبوس این عزیزان در جاده خاش به زاهدان ، به رسیدند ، گرامی می داریم . @shahidalishahsanaei
روز نهم ماه محرم، روز عباس علی(ع)، روز شهدای مدافع حرمه 🌷 جواد محمدی میگفت: وقتی علی شهید شد، ظهر بود. ندیده بودم برا شهادت بچه ها فرمانده گریه کنه، دیدم برا علی زارزار گریه میکنه. هرکی سرش و گرفته بود گوشه ای نشسته بود. از بچه ها فاصله گرفتم رفتم دورتر، دلم داشت از سینه جا کن میشد. شبها کنارعلی میخوابیدم،شب بی علی سخت بود. گفتم علی:رفتی من و تنها گذاشتی. بی تو چه کنم. این رسم رفاقت نیست. شبها بی تو چه کنم؟ جواد میگفت خیلی بی تابی میکردم. شب خواب علی و دیدم، گفت :جواد، خونت کمی کثیفه، برو پاکش کن و بیا... گفت از صبح پاشدم برا پاکسازی وجودم، میخوام پیش علی باشم. از شهادت علی تا شهادت جواد یکسال و شش ماه طول کشید توی این زمان جواد محمدی پاک پاک شد و مصداق شد. از جواد شنیدم که میگفت: دلم رفاقتی میخواهد که کند. کـانـال‌رسمےشھیـدعلی شاهسنایی 🥀 @shahidalishahsanaei
باب شهدای مدافع حرم را باز کردند بیست مرداد ٩۴ بود که گروهی از شهدای غواص را برای وداع و تشییع به اصفهان آوردند. بعد از نماز مغرب مراسم وداع در گلستان شهدای اصفهان انجام می‌شد... غروب آفتاب نزدیک بود علی آقا با عجله آمد... مامان زود باش، دیر شد. میخواست برای نماز مغرب گلستان شهدا باشد.صدای اذان که بلند شد به خانه بازگشت، گفت مامان نماز واجبه. بعد از خواندن نماز با سرعت به طرف شهدا رانندگی می‌کرد.وقتی از ماشین پیاده شدیم زهراکوچولوی پنج ماهه اش و بغل گرفت و روی تابوت ها می‌گذاشت. گفتم مامان، بچه کوچیکه، می‌ترسه... گفت مامان باید یاد بگیره... از راه دور مسلم خیزاب آمد طرفش، زد روی شونه اش و گفت:"علی آقا ما که گرفتیم و رفتیم، خود دانی". و سکوتی که علی آقا را فراگرفت و منی که نمی‌دانستم آقا مُسلم از چه حرف زد. مسلم خیزاب مهرماه همان سال آسمانی شد و مدال افتخار شهدای مدافع حرم را گرفت و رفت. علی آقا هم جامانده نشد. کـانـال‌رسمےشھیـدعلی شاهسنایی 🥀 @shahidalishahsanaei
یک هفته بعد از شهادت علی آقا گروه اعزامی سپاه به اصفهان بازگشتند و در بدو ورود به گلستان شهدا رفته بودند. شب بود و در هوای غم انگیز خونه و داغ بر دل نشسته بودم که پسرم اومد و گفت مامان رفقای علی که سوریه بودند میان خونمون... اون شب ها دل گرفته بودم و بغض دار. جمعی وارد شدند و تبریک و تسلیت گفتند. جوان رشیدی از بینشون بلند شد و همراه یکی از رفقاش من و به اتاق خلوتی فرا خوند. با بچه هام وارد اتاق شدیم و اون جوون کنار بخاری نشست و می خندید و خودش و معرفی کرد. گفت جواد محمدی ام با علی همرزم سوریه بودیم و شروع کرد گفتن و خندیدن. ماش پلویی پخته بودیم و روی همون بخاری گذاشته بودیم. همینطور که نشسته بود نگاهی به قابلمه کرد و گفت:به به، خیلی ماش پلو دوست دارم. چه قسمت خوبی داشتم. به لهجه درچه ای گفت:"نِنِه علی، ما اومدیم شما رو بخندونیم. من نیومدم گریه کنم". گفت:" علی وقتی با تلفن صحبت می‌کرد یا میخواست تماس بگیره میگفت با مامانم حرف میزدم. همه ی ما شروع می کردیم بخندیم و مسخره اش کنیم و بگیم مامانم، وامامانم. علی بگو "نِنِه ام" مَرد زشته میگی مامانم. علی می‌خندید ولی کار خودش و می‌کرد." از خنده هاش دلم شاد شد. تنها کسی بود که برای شادکردن دل من اومده بود. قبل از رفتنش اصرار کردم ولی برای صرف ماش پلو نموند و قول دفعه های بعد و داد. بعدها از رفاقت عجیبش با علی خیلی شنیدم. جواد و مثل علی دوستش داشتم. و الحمدلله روسفیدم کردند. کـانـال‌رسمےشھیـدعلی شاهسنایی 🥀 @shahidalishahsanaei