شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_عشق_که_در_نمیزند 💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾ #قسمت_نهم علی دستشو گذاشت رو سرم و گفت -
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_عشق_که_در_نمیزند
💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾
#قسمت_دهم
هورا عروس دومادم اومدم صدای جیغ بچهها تا بیرون باغ میرسید. واسه صرفه جویی، مراسم رو تو باغ باباش گرفتیم قرار نبود تو زندگیمون اصراف کنیم. علی درو باز کرد واسم و بعد روبوسی با مامانم و مامانش و ....😘
خیلی حال خوبی داشتم بودن کنار علی بهم ارامش میداد. خدایا بازم بابت تمام چیزایی که دادی و ندادی شکرت.🍃
...............
اون شب هم بهترین شب رقم خورد و بعد از عروس گردون رفتیم خونمون.
- علی
جونم
- ممنونم ازت
واسه چی⁉️⁉️
- واسه بودنت، اینکه هستی و هوام و داری یه دنیا میارزه من الان خوشبخت ترینم دیگه هیچی نمیخوام واقعا خوشبختم.
اااا ببین چرا دروغ میگی؟
- 😐من کی دروغ گفتم!؟
یعنی تو از خدا بچه نمیخوای؟!
- 😉اون جای خودش ولی هنوز زوده .
..................
علی بدو دیگه دیرم شد. روز اخر دانشگام بود دیگه مدرکم و میگرفتم و باید کار میکردم دوست نداشتم تو خونه بمونم.
- اومدم بانو اومدم
در دانشگاه پیاده شدم و رفتم علی یه ماه دیگه سال تحصیلی شروع میشه یادت نره به بابات بگیا....
- چشم خانومی برو دیرت نشه.
چون بابای علی تو اموزش پرورش بود بهش گفته بودم واسم تو یه مدرسه کار پیدا کنه. میخواستم مشاور مدرسه بشم چون دوست داشتم رشتم و.....
..............
- خانمی خانمی بدو بیا یه خبر توپ برات دارم!!
- جونم اقایی چی شده؟!
بفرما مبارکه؟!
-این چیه؟!
شما به عنوان مشاور تو مدرسه راهنمایی استخدام شدی!!؟
- جدی میگی علی؟! بگو جون نرجس؟!
ااا مگه جونتو از سر راه اوردم اینو بابا بهم داد گفت بهت بگم.!
- وای خدایا شکرت عاشقتممم😍😍
...............
علی بیا دیگه باهام تا باهم بریم باهم داخل.
- سلام خانم
سلام عزیزم بفرما خوش اومدی
- ممنونم .من خانم محمدی مشاور جدید مدرستون هستم.
خوشبختم عزیزم بفرما
- معرفی میکنم اقا علی همسرم
سلام خوش امدید
ممنونم
علی اروم در گوشم گفت پس من میرم دیگه روز اول کاریت گند نزنی فردا اخراجت کننا!!😉
- ااا علی باز شروع کردی
باش باش من تسلیم هرچی خانم بگن. من رفتم .خدافظ✋
- علی یارت عشقم مراقب خودت باش.
.............
خدارو شکر از کارم راضی بودم. دیگه وارد شده بودم تو سر و کله زدن با بچهها دوست داشتم مشکلاتشون و حل کنم و از کارم لذت میبرم. تقریبا ۴ ماه از سال تحصیلی گذشته بود و میشد.....
اهان الان دقیقا ۷ ماه از ازدواجمون میگذشت. چون علی تک بچه بود مادرش بعد ازدواج علی تنها شده بود و تنها امیدش نوه دار شدنش بود.
.........
اون روز بعد مدرسه رفتم ازمایشگاه تا جواب ازمایشم و بگیرم. منشی یه نگاه به کامپیوتر کرد و گفت:🤔🤔😢😢
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو shiva_f@
💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#شهید_محمد_احمدی_جوان
#ولادت : ۱۳۶۸/۱۲/۵
#محل_تولد : روستای باشی از توابع تنگستان استان بوشهر
#شهادت : ۱۳۹۴/۹/۱۳
#محل_شهادت : حلب - سوریه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #فرازی_از_وصیتنامه
◽️برادران و خواهران عزیزم شما را به تقوای الهی و ایستادن در خط ولایتفقیه سفارش میکنم و علاوه بر شما به مردم عزیز کشورم سفارش مینمایم که فریب جوسازیهای دشمنان این خاک و اسلام ناب محمدی(ص) را نخورید و در خط ولایت باشید و از امام عزیزم، امام خامنهای مدظلهالعالی حمایت کامل و جامع نمایید.
◽️مبادا از خط ولایتفقیه خارج شوید که من شهادت میدهم که شما از خط اهلبیت خارج شدهاید.
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#سردار
#شهید_حسین_قجهای
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #قجهای_به_روایت_همت
◽️در مرحله اول عملیات الی بیت المقدس، نیروهای دشمن در ۵ متری جاده اهواز - خرمشهر حضور داشتتند، طوری شده بود که خود حسین قجهای از بس آرپیجی زده بود، چرک و خون از گوش او بیرون میآمد.
◽️این بچهها که در کنار قجهای چنان مردانه میجنگیدند و مقاومت میکردند، فکر میکنید چه جور نیروهایی بودند؟
کماندوهای درشت هیکل؟!
نه اصلا این طور نبود!!
◽️این بچهها آنقدر ریزه میزه و کم سن و سال بودند ....
◽️در حقیقت این بچهها مجذوب شهامت، شجاعت، خشوع، خضوع، مردانگی، اخلاص و ایثار فرماندهشان شده بودند که وقتی قجهای شهید شد، آنها راضی نشدند تا از مواضع خودشان عقبنشینی کنند.
🔺این یعنی اقتدار و محبوبیت فرماندهی...
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#آرپی_جی_زن
#شهید_سیدرضا_ترابی
#ولادت : ۱۳۴۱/۲/۲
#محل_تولد : دامغان
#شهادت : ۱۳۶۰/۹/۱۳
#محل_شهادت : بانه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
◽️روز قبل از عملیات بازگشایی جاده سردشت – بانه، انبار تنباکو توقف کرده بودیم، قرار شد فردا ساعت دوازده عملیات داشته باشیم، وقتی صبح داخل حیاط شدم، با تعجب دیدم سیدرضا یخهای حوض را شکسته و در حال غسل کردن است. گفتم: «تو این سرما چیکار میکنی؟»
لبخندی زد و گفت: «غسل شهادت»
وسوسه شدم من هم غسل کردم دندونهام از سرما به هم میخورد. عازم عملیات شدیم. او شهید شد و من سالم برگشتم.
راوی 👈 همرزم شهید
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#خادمالشهدا
#شهید_محمد_سلیمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#فرازی_از_وصیتنامه
◽️بارالها! من مانند آن کسی هستم که روز به روز خشک و فرسوده میشود از تو میخواهم که با آبی و نسیم حیاتی، کویر دلم را دگر بار به دشت صحرایی پر نشاط و بی گناه و بدون آلودگی از همه نظر پاک گردانی و طعم شیرین عبادت را به من نالایق بچشانی.
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان..
👈میخوانیـــــم
#دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩
🔻مرزبان🔻
#شهید_توحید_ملکزاده🌷
[سالروز شهادت]
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨
#شبتـــــان_بخیـــــر
#عاقبتتان_شهدایی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#حدیث_روز ⇧⇧
#پنجشنبـــــہ
☀️ ۱۴ آذر ۱۳۹۸
🌙 ۸ ربیعالثانی ۱۴۴۱
🌲 5 دسامبــــر 2019
📿 ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #لااِلهَاِلااللّهُالْمَلِكُالْحَـــقّالْمُبیـــنْ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امام حســن عسڪری (ع)
#اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّهِالْحُسَیْنْ
#السلامعلیکیااباصالحالمهــدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#عیدانه
🌸با آمدنتـــــــــ
مدینہ دامنے از عطر گلهاے محمدے پر ڪرد، ڪوچہ باغهاے مدینہ به پیشواز نفسهاے بهاریےات آمدند تا خاطرهے عبور عطر پیامبر(ص) را از دلتنگیهایشان مرور ڪنند.
🌸آمدے تا آفتاب رویت، قبله آفتاب گردانها شود.
🎊🎉 میلاد با سعادت امام حســــن
عسکری(ع) بر تمام مسلمانان جهـــان
مبارک باد 🎉🎊
#شیعیان_عیدتان_مبارک
#ســــــلامــ
#صبحتون_بخیـــر
#دلاتــــون_شھــــدایـــــے
#عیــــــــــــدتون_مبـــــــــــارک
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#سرلشکر
#خلبان
#شهید_عباس_بابایی
#ولادت : ۱۳۲۹/۹/۱۴
#محل_تولد : قزوین
#شهادت : ۱۳۶۶/۵/۱۵
#محل_شهادت : اصابت گلوله به پیکرش در حین انجام عملیات برون مرزی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #کلام_شهید
◽️مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقے نساخت تا سرنگون شد. ما از سر نگونی نمیترسیم، از انحراف میترسیم.
#سالروز_ولادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
°•|🌿🌹 #شهید_محمدرضا_حقیقی #متولد : ۱۳۴۴/۹/۱۴ #محل_تولد : اهواز #شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۲۱ #محل_شهادت : عملی
🔻🔻🔻
🔴 #شهیدی_که_در_قبر_خندید
💢 #دستنوشته_شهید
🔹روز مرگـم نفسی وعدهی دیدار بده
🔸وانگهم تا به لحد خــرم و دلشاد ببر
◽️چه كسی میدانست این دعا دو ماه دیگر مستجاب خواهد شد؟ اجابت این دعا همان و آن خندهی دندان نما همان!
محمدرضا! من ماندهام كه تو چه كردی كه خدا این گونه سخنت را شنید و دعایت را اجابت كرد؟
تو چه دیدی كه با لب خندان رفتی؟ آن چه جذبهای بود كه دگر بار روح تو را به جسم تو بازگرداند؟
🔴 #راز_یک_لبخند
◽️وقتی صلوات مردمی که برای تشییع پیکر محمدرضا حقیقی آمده بودند تمام شد، پیکر شهید به آرامی از داخل تابوت درون قبر قرار داده شد. لحظاتی بعد محمد رضا آرام تر ازهمیشه درون قبر خوابیده بود. تا این لحظه همه چیز روال عادی خود را طی می کرد.
◽️اما هنوز فرازهای اول تلقین تمام نشده بود که عموی شهید فریاد زد: «الله اکبر! شهید میخندد!»
◽️او که خم شده بود تا برای آخرین بار چهرهی پاک، آرام و نورانی محمدرضا را ببیند، متوجه شده بود که لبهای محمدرضا در حال تکان خوردن است و دو لب او که به هم قفل و کاملاً بسته شده بود، درحال باز شدن و جدا شدن است و دندانهای محمدرضا یکی پس از دیگری در حال نمایان و ظاهرشدن است.
◽️عموی او میگفت: ابتدا خیال کردم لغزش حلقههای اشک در چشمان من است که باعث میشود لبهای شهید را در حال حرکت ببینم، با آستین، اشکهایم را پاک کردم و متوجه شدم که اشتباه نکردم.
لب های او در حال باز شدن بود و گونههای او گل میانداخت.
#سالروز_ولادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_عشق_که_در_نمیزند 💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾ #قسمت_دهم هورا عروس دومادم اومدم صدای جیغ
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_عشق_که_در_نمیزند
💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾
#قسمت_یازدهم
مثبته‼️‼️
- چی مثبته خانم حالتون خوبه؟!
جواب تست حاملگیتون مثبه خانوم تبریک میگم!!
-چی باورم نمیشد؟!! یعنی من دارم مادر میشم وای خدای من؟! الهی شکر خدایا ممنونم بابت هدیهات🍃 خواستم زنگ بزنم علی که.... گفتم:
بزار امشب سوپرایژشون میکنم جواب ازمایش و گرفتم و رفتم خونه، کل خونه رو مرتب کردم و کیک و شام و...
اوه کلی چیز میز درست کردم و واسه امشب مامان و بابا و نازی و مامان علی اینارو هم دعوت کردم. خداروشکر شب یلدا🍉 بود و یه بهونه داشتم واسه دعوت کردنشون.
.........
بفرمایید بفرمایید خوش اومدید.
سلام عشق خاله هستیا دیگه تقریبا یک سال و نیمش بود و علاقه زیادی به علی داشت تا اومد تو پرید بغل علی و با زبون خودش یه چیزایی بهش میگفت. همه اومده بودن و همه چی اماده بود یه ربع بعد شام، میوهها که تموم شد رو به همه بلند گفتم:
یه سوپرایز دارم واستون⁉️
علی متعجب گفت: چی؟؟؟😳
صبر کنید میفهمید. رفتم از تو یخچال کیکی رو که سفارش داده بودم با جعبش که بسته بود برداشتم و گذاشتم جلو روبه روی علی و گفتم: عزیزم میشه بازش کنی⁉️
علی کنجاو سریع در جعبه رو باز کرد و ....
گیچ و منگ به کیک زل زده بود که نازی گفت:
آقا علی چی نوشته رو کیک مگه؟!
علی لبخندی زد و کیک رو از جعبه بیرون اورد و با صدای بلند گفت :
نوشته بابا شدنت مبارک عشقم😘😘😘
با حرف علی همه بعد چند لحظه سکوت هورا کشیدن و یکی یکی بهم تبریک گفتن. مریم جون مامان علی بغلم کرد و گفت: مبارکت باشه دخترم خیلی خوشحالمون کردی🌸🌼
- ممنونم مادرجون
اون شبم از شبهای خاص زندگیم بود و خیلی خوش گذشت.
............
با مخالفتهای شدید خانواده و علی بازم من تا اخر اون سال تحصیلی رو که ۵ ماهه میشدم سر کار رفتم و خداروشکر مشکلی واسمون پیش نیومد.
سیسمونی های ضروری رو مامان خریده بود واسم، فقط لباساش مونده بود که قرار بود بعد فهمیدن جنسیتش واسم بگیره.😊😊
.............
خانم لطفا بخوابید رو تخت
اروم و با احتیاط رو تخت خوابیدم.دکتر از تو دستگاه سونو دست و پاهاشو نشونمون میداد و من و علی کلی ذوق میکردیم.اخر سر علی دلش طاقت نیاورد و گفت:
- دکتر پس جنسیتش چیه⁉️
- مگه فرقیام میکنه!؟
- نه هر دو هدیه خدا هستن ولی ما دوست داریم بدونیم.
دکتر بعد یه بررسی گفت:
شما خیلی خوشبختین
علی گفت : چرا؟!
- چون بچتون پسره👶 دقیقا همون چیزی که سالهاس من و همسرم منتظرشیم.
علی نگاهی بهم کرد و یه چشمک زد بعد رو به دکتر گفت:
ان شاا... خدا نصیب شماام کنه. وضیعتش خوبه؟!
- اره شکر خدا حالش خوبه.
.................
علی دستمو بگیر که با این وضعم الان با کله میخورم زمین و من و پسرم باهم شهید میشیم😅😅
- ااا زبونت و گاز بگیر خدا نکنه.
مدارس تموم شده بود من رفته بودم تو هشت ماهم فقط یه ماه مونده بود تا دیدن شاهزاده کوچولومون..... ولی هنوز واسه انتخاب اسمش به تفاهم نرسیده بودیم.
...............
صدای علی تو خونه پیچید که میگفت:
- ملکه ملکه من اومدم.
از اشپزخونه بیرون رفتم و گفتم
- جونم ، خوش اومدی
حال خانم و شاهزاده ما چطوره⁉️
مگه این پسر شیطون تو واسه من وقت میزازه از صبح تا شب داره اینور اونور میره اصلا صبر نداره.
- خب چون میدونه یک ملکه بیرونه و مثل باباش دوست داره هرچی زودتر ملکه رو ببینه🌼🌸
- اوه اوه خدا به داد من برسه با وجود این پسر شیطون و پسرش فرار نکنم شانس اوردم.
- خانومی
- جونم
- یه اسم پیدا کردم واسه شاهزادمون
- جدی ؟! چی؟!
امیر طاها چطوره⁉️
امیر طاها.... اسم قشنگه منم دوستش دارم.
پس قبوله اسمشو این بزازیم؟!
چشمکی زدم و گفتم : قبول قبوله🌼🌸🌼
حالا لباساتو در بیار ناهار حاضره
- چشم شما امر کنید😉
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو shiva_f@
💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
°•|🌿🌹
#شهید_علی_نقی_نوروزیان
#ولادت : ۱۳۴۶/۰۹/۱۴
#محل_تولد : تهران
#شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۳۰
#محل_شهادت : شلمچه - کربلای۵
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
🔺توسل به شهید «علی نقی» و شفای دو دست یک زائرش
◽️یکی از زائران مزارش تعریف میکرد دستم مشکل پیدا کرده بود و دکترها گفته بودند باید قطع شود، دستانم را به قبر علی زدم و گفتم خودت میدانی با این دستها چه کار کنی. هفته بعد که دکتر رفتم گفتند هیچ مشکلی نداری.
#سالروز_ولادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#سردار
#شهید_سیدکمال_فاضلی_دهکردی
🔺فرمانده گردان یازهرا(س) تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم (ع)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #فرازی_از_وصیتنامه
◽️خدایا خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم.
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان..
👈میخوانیـــــم
#دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩
🔻مبارز انقلابی🔻
🔺دکتـــــــــر🔺
#شهید_مرتضی_لبافینژاد🌷
[سالروز ولادت]
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨
#شبتـــــان_بخیـــــر
#عاقبتتان_شهدایی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#کلام_نور
🌸وعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا
🍃بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بیتکبّر بر زمین راه میروند؛ و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام میگویند (و با بیاعتنایی و بزرگواری میگذرند)
#قرآن_کریم
#سوره_فرقان_آیه_63
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#حدیث_روز ⇧⇧
#جمعـــــہ
☀️ ۱۵ آذر ۱۳۹۸
🌙 ۹ ربیعالثانی ۱۴۴۱
🌲 6 دسامبــــر 2019
📿 ذڪــــــر روز ⇩⇩
#اَللَّهُـمَّصَلِّعَلیمُحَمَّـدٍﷺوَآلِمُحَمـَّدﷺ
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️حضرت بقیةالله الاعظم (عجلالله تعالی فرجه الشریف)
#اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّهِالْحُسَیْنْ
#السلامعلیکیااباصالحالمهــدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_محسن_خزایی
#مدافع_حرم
#خبرنگار
#ولادت : ۱۳۵۱/۹/۱۵
#محل_تولد : زاهدان
#شهادت : ۱۳۹۵/۸/۲۲
#محل_شهادت : سوریه - حلب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #فرازی_از_وصیتنامه
◽️از برادران و خواهرانم خواستارم در همه حال به یاد خدا باشند و دستورات او را همیشه اجرا نمایند و رضایت خود را در رضایت خداوند ببینند و به همکاران عزیزم علاوه بر این مطلب توصیه میکنم قدر خدمت در صدا و سیما را بدانند و لحظهای در راه خدمت این مردم عزیز و یاری نایب امام زمان (عج) مقام معظم رهبری دریغ ننماید.
#سالروز_ولادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#شهید_محمودرضا_بیضایی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#دلنوشته
◽️اے شـهیـد،
باید خودت تمـام
دلـم را عـوض ڪنـــے؛
با این دلـم، بہ دردِ
امام زمــانم نمـےخورم ...
محبوبِ دل صاحب ڪه شوے
#شهیدت مےڪند..
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_عشق_که_در_نمیزند 💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾ #قسمت_یازدهم مثبته‼️‼️ - چی مثبته خانم حا
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_عشق_که_در_نمیزند
💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾
#قسمت_دوازدهم
...............
آروم باش ملکه من گریه نداره ان شاا... سالم دنیا میاد برو دست خدا به همرات..
علی از تختم جدا شد و رفتم تو اتاق عمل.....
چشمام و که باز کردم علی رو دیدم.
- خانومم من حالش چطوره⁉️
خوبم. علی بچم حالش خوبه؟
- نگران اون شاهزادت نباش از من و تو هم حالش بهتره.
پرستار با تخت بچه از در اومد تو و گفت
- مامان بابا من اومدم🌼
علی گفت: خوش اومدی گل پسرم.
امیرطاها رو بلند کرد و گذاشت تو بغلم، چشماشو بسته بود. امیر طاها مامانی چشماتو باز کن گلم 🌼
- ااا ببین از الان حرفمو گوش نمیکنه علی چشماش و باز نکرد.😧
علی امیر طاها رو ازم گرفت. گونهاش و نوازش کرد و گفت: شاهزادهی من چشماتو باز کن عزیزم.😍
خواستم بخندم که امیر طاها چشماش و باز کرد علی نگاهی بهم کرد و گفت:
- بفرما تحویل بگیر حرف باباش و گوش میکنه
- ااا پسرهی لوس، باشه منم واست دارم گشنه میشی اونوقت بگو بابات سیرت کنه. 😅😅
مامان بابای من و علی و نازی اینا زل زده بودن به کل کل ما و بهمون میخندیدن.😂😂
نازی امیر طاها رو از علی گرفت و گفت :
ببینمش عشق خالش و خدا چه چشمایی داری تو خدا به داد دل دخترم برسه😅
همه زدن زیر خنده. بچم از بس این دست اون دست شد گریش گرفت.
علی امیر طاها رو از باباش گرفت اومد پیش منو گفت:
- ملکه بگیر شاهزادت رو گشنشه....
- به من چه قرار شد باباش سیرش کنه😅😅
بازم همه خندیدن علی گفت :
بچم و اذیت نکن ببین داره چجور گریه میکنه. امیر طاها رو از علی گرفتم. لپ تپلش و کشیدم و گفتم: بار آخرت باشه حرفمو گوش نمدیا...😏
..................
دوهفتهای میگذشت و زندگی روال عادیش و طی کرده بود. مامان تنهام گذاشته بود. ولی چون خونمون به خونه مادرشوهرم نزدیک بود، مریم جون روزی یه بار حتما بهمون سر میزد.
علاقه زیادی به امیر طاها داشت میگفت احساس میکنم علی دوباره متولد شده.😍 چشمای پسرم سورمهای بود و پوستاش سفید، روز به روز تپلی و نازتر میشد.....
..............
طلای کوچیکی که روش ماشاءالله نوشته بود و هدیه مادر جونش بود رو کنار لباسش زدم تا پفک نمکی من چشم نخوره. دادمش دست علی چادرم و سر کردم و و رفتیم سمت امامزاده.
بهترین کار این بود واسه اولین بار که میخواستیم ببریمش از خونه بیرون ببریمش امامزاده.... مریم جون حاضر نبود یه لحظهام ازش جدا بشه بهم گفت : دخترم میشه منم بیام باهاتون. گفتم:
چرا که نه حتما مادر علی رو خیلی دوست داشتم مثل بچگیام. امیر طاها و برداشتیم و بردیمش زیارت
حسابی خوش گذشت🌼🌼🌼
بعد اونم تو خونه باباجون با مادرجونش حسابی بازی کرد.
- علی پسرم در رو باز کن حتما پدرته؟!
- چشم مادر
سلام همگی✋
سلام بابا .سلام .سلام آقا جون
رفت سمت امیرطاها از رو زمین برش داشت، کلی خندش اورد و باهاش بازی کرد.
۱۰ ماه از متولد شدن امیرطاها میگذشت، با شیرین بازیاش خستگیم و از تنم بیرون میکرد. دلم نمیخواست امیرطاها رو تنها بزارم واسه همین اون سال مرخصی گرفتم و نرفتم مدرسه.
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو shiva_f@
💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
°•|🌿🌹
#شهید_احمد_کشوری
#سرلشکر
#خلبان
#ولادت : ۱۳۳۲/۴
#محل_تولد : فیروزکوه
#شهادت : ۱۳۵۹/۹/۱۵
#محل_شهادت : ایلام - منطقه میمک، دره بینا
🔺عقاب تیز پرواز جبهههای جنگ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#فرازی_از_وصیتنامه
🔹در مسلخ عشق جز نكو را نكشند
🔸روبــه صفتان زشت خو را نكشند
◽️پايان زندگی هر كسی به مرگ اوست جز مرد حق كه مرگش آغاز دفتر اوست.
◽️هر روز ستارهای را از اين آسمان به پايين میكشند امّا باز اين آسمان پر از ستاره است.
◽️راه شهيدان را ادامه دهيد كه آنها نظارهگر شمايند. مواظب ستون پنجم باشيد كه در داخل شما هستند. بی تفاوتی را از خود دور كنيد، در مقابل حرفهای منحرف بی تفاوت نباشيد. مردم كوفه نشويد و امام را تنها نگذاريد. فرزندانتان را آگاه كنيد و تشويق به فعاليت در راه الله كنيد.
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯