🌺🌿🌺🌿
🌿🌺
🌺
°•{مــدافــــعحــــــــــرم
#شھیــــــدمھــــدےنظــــــرے🍃🌹}•°
✍ابوالفضــل نظــرے در کنار عکس پدر شهیدش، مدافع حرم زینب کبری(س)، سروان پاسدار مهدی نظری دیده میشود.
🔹سروان شهید مهدی نظری پنجمین شهید مدافع حرم از شهرستان شهید پرور و ولایت مدار اندیمشک سرافراز است که جان گرانبهایش را تقدیم آستان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) کرد و در سوریه و در مبارزه با گروههای تکفیری به دیدار معبود شتافت.
🔹گفتنی است هنوز پیکر پاک و مقدس این شهید بزرگوار به وطن بازنگشسته است.
°•{ نشــربمنــــاسبتــــــــــ
#ســالــــروزشھــادتــــــــــــ🍃💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🕊🌷✨🍃
🕊🌷🍃
🌷✨
🍃
°•{مــــدافــــعحــــرم
#شھیــــدسیــدعلـــےمنصــورے🍃🌹}•°
💌 #فرازےازوصیتنـــــامہ
✍خداوندا من در طول زندگی نتوانستهام خدمتی به اسلام بکنم اگر با ریختن خونم میتوانم خدمتی به اسلام بکنم.
▫️پس ای رگبار مسلسلها و ای غرش توپخانهها و ای ترکش خمپارهها مرا دریابید..
°•{ نشــربمنــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــادتــــــــــــ🍃💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼🌿🌼
🌿🌼
🌼
🔻ســـــردار والامقام
#شهیــــد_علیرضا_موحددانش🌹🍃
💌 #فــــرازےازوصیتنــــامہ
✍مردم بدانید راهى را که در آن گام نهاده ایم که همانا راه حسین (ع) است و به اختیار انتخاب کرده و تا آخرین نفس و آخرین رمقى که به تن داریم در سنگر رضاى خدا خواهیم ماند و به دشمن زبون کافر خواهیم فهماند که ملتى که پشتیبانش خداست و پیشاپیشش امام زمان فىسبیلالله در مقابل تمامى متحدان کفر خواهد ایستاد و انشاءالله پیروز خواهد شد.
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
💚🌸🍃
🌸🍃
🍃
°•{مــــدافــــــعحــــــرم
#شھید_عبـــــاس_دانشــــــگر🍃🌹}•°
💌 #فرازےازوصیتنـــــامہ
[ #حرڪت، جوهری اصلی انسان است
و گنــــــــــــاه⇦ #زنجیــــــــر؛]
{ عادت به سکون،
#بــــــــلای بــزرگــ #پیــروانحــق استــ}
°•{نـشــــربمنــــاسبتــــــــــ
#ســالــــروزشھــادتــــــــــــــ🍃💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#سهشنبـــــہ
☀️ ۲۱ خــرداد ۱۳۹۸
🌙 ۷ شــــوال ۱۴۴۰
🌲11 ژوئـــــن 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یااَرْحَـــــمَالرّاحِمیـــــٖنْ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امام سجـاد (ع)
▫️امام باقــــر (ع)
▫️امام صادق (ع)
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
May 11
◻️🍃🌸﹏
🍃✨✨
🌸✨
︴
°•{مــــــدافــــــع حـــــرم
#شھیــــــدحیــــدرجلیــلونــد🍃🌹}•°
#برق_چشمانش_را_ببین،
یکی #قبل_از_شهادت پدر است
و دیگری #بعد_از_شهادت_پدر
《⇧ ایــندختــــر
فرزند #شهیدحیدر_جلیلوند است》
ـ………………………………
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ🍃❤️}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
💠🔹🔷🔹
🔹🔷
🔷
🔹
°•{مــــــدافــــــع حـــــرم
#شھیـد_عقیــــل_بختیــــاری🍃🌹}•°
💌 #فــــرازےاز_وصیتنــــامــہ⇩⇩
《مــــــــــادرم !!
مانند مــادر وهــــــب باش؛
چیزے که در راه خدا دادے
پَـــــس نگیـــــر💔》
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_بیستم 🔹یک هفته از تنهاییام میگ
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#قسمت_بیستویکم
🔹روزهای تنهایی و زجرآورم سپری میشد. حفظ ظاهر را یاد گرفته بودم امان از تنهایی، اتاق خوابم😔 جای خالی صالح را کنارم خیلی حس میکردم. سعی داشتم بیشتر توی منزل خودمان باشم و به اتاق دونفرهمان پناه میآوردم.💞
🔸زهرا بانو خیلی اصرار داشت به آنجا بروم به همین خاطر ساعتی از روز را آنجا بودم و سریع بر میگشتم. میترسیدم صالح زنگ☎️ بزند و من خانه نباشم.💔 موبایلم همیشه توی دستم بود اما اکثرا صالح با منزل تماس میگرفت.
🔹شبها که به غیر از اتاقمان جای دیگری آرام و قرار نداشتم. انگار اتاق، هوای آغوش صالح را داشت که اینقدر آرامم می کرد.🙄
🔸تسبیح که همراه شبانه روزم شده بود. نمیدانم چقدر صلوات📿 میفرستادم اما آرام میشدم. پایگاه رفتنم را آغاز کرده بودم و علاوه بر آن کارهای جهادی هم انجام میدادم که سرگرم باشم.
🔹شمارش معکوس دیدارم با صالح شروع شده بود. گفته بود میآید اما روز دقیقش را نمیگفت.😕 من هم اصرار نمیکردم.
🔸هر لحظه منتظر صدای زنگ در🛎 بودم. یک هفته از خانه بیرون نرفتم. حتی پیش بابا و زهرا بانو نمیرفتم. میترسیدم در نبودم صالح بیاید و من نباشم.😱
🔹یک روز نزدیک غروب بود و من منتظر خبری از صالح کنار تلفن☎️ نشسته بودم. زهرا بانو اصرار کرد و گفت باید شام را با آنها باشم. اصلا دلم نمیخواست از خانه جُم بخورم. اینقدر بابا و زهرا بانو اصرار کردند که قبول کردم بروم.
🔸پدرجون و سلما زودتر از من به آنجا رفتند. من هم به بهانهی کاری که نداشتم ساعتی بعد از آنها رفتم.😐 منتظر تماس صالح بودم. از دیروز چشم دوخته بودم به صفحه ی تلفن📱. ناامید شدم و چادر رنگی را سرم انداختم و رفتم.
🔹پکر و گرفته روی مبل نشستم 😔 و زهرا بانو گفت: یه ساعته که معطلمون کردی حالا هم که اومدی اینجوری بُق کردی؟!
آهی کشیدم و گفتم:
ــ منتظر تماس صالح بودم.😔
🔸دسته گل نرگس از پشت مبل توی صورتم آمد و صدای صالح گوشم را نوازش داد:😳
ــ مگه این صالحو نبینم که خانومشو منتظر گذاشته. باید یه گوش مالی اساسی بهش بدم.😒😜😅
🔹جیغ کشیدم. آنقدر بلند که خودم هم باورم نمیشد. از جایم پریدم و صالح را دیدم که پشت سرم ایستاده بود. خدایا چه حالی داشتم؟!😍😭😫😕😭 نه میتوانستم حرفی بزنم و نه واکنشی.
🔸در سکوت دستش را گرفتم و به اتاق خودم بردم. در را بستم و او را به آغوش کشیدم.😍 باورم نمیشد صالح کنار من بود. اشک میریختم و خدا را شکر میکردم. صالح هم حالی همانند من داشت. فقط از حرکتم کمی بهت زده بود🙈
🔹آروم باش خانومم. مهدیه جان... عزیز دلم... من کنارتم. سالمم. به قولم عمل کردم. منو ببین😍
🔸توان هیچ حرفی نداشتم. سجاده را پهن کردم و صالح را کنار سجاده نشاندم و در حضورش دو رکعت نماز شکر خواندم... باز هم مرا غافلگیر کرده بود.❤️
#فدایی_خانم_زینـــــب
✍ ادامه دارد ...
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
➣ @MODAFEH14
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍃
°•{ #شھیـدمحمـــدڪریمــــے💔🍃}•°
💌 #فــــرازےازوصیتنــــــامــہ↯↯
⇦ای برادران و ای خواهران...
《دست از یاری امام عزیزمان این دشمن سرسخت ظالمان و زورگویان و امید و پناه مستضعفان و دربندان عالم برندارید و بدانید که اگر کسی از دستورات او سرپیچی نماید از فرامین امام زمان (عج) و پیامبراکرم (ص) سرپیچی نموده در مواقع استجابت دعا همانطور که خودش این کار را می کند همگی دست بسوی خدایی که مسجمع جمیع صفات ، کمالیه و جمالیه است دراز کنیم و از بارگاه احدیتش سلامتی و طول عمر و مراقبت آن بزرگوار را، بخواهیم.
🔹 البته دعای خانواده شهدا همیشه بدرقه امام عزیزمان می باشد.》♡
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
💛🌸🍃
°•{مــــــدافــــعحــــرم
#شھیدمحمـدتقـےسالخــورده🍃🌹}•°
✍ #چــڪیــــــده : ↯↯↯
♡《شهید مدافع حرم محمد تقی سالخورده
در اول زمستان سال 65 متولد شد و بیست و یک روز که از بهار سال 95 می گذشت در
خان طومان سوریه به #شهادت رسید.
⇩ تعدادی از #خاطرات شهید سالخورده به روایت دوستانش.》
#ادامــــہ...↯
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
💛🌸🍃 °•{مــــــدافــــعحــــرم #شھیدمحمـدتقـےسالخــورده🍃🌹}•° ✍ #چــڪیــــــده : ↯↯↯ ♡《شهید مدافع
🔺~🔺
°•{ #بــــرگــےازخاطــــراتــــــ🍃
👈 #قسمتــــــــ_اول ⇩ }•°
❣ #آرزوےشهادت_برای_یڪ_دوست♡
▓⇦《من و شهید فیروز آبادی و برادر ترابی داماد شهید سالخورده با هم در یک گردان بودیم. 🔸دوره اولی که شهید سالخورده رفت سوریه عبدالرحیم خیلی نگران بود و میگفت محمدتقی شهید میشود.😢 شهید فیروز ابادی روحیه شوخی داشت و بعضا سر به سر بچه ها میگذاشت☺️. یک روز صبح به اتاقم آمد و گفت میخواهم سر به سر دوستمان بگذارم.
🔹با یک قیافه کاملا جدی و ناراحت رفت پیش دوستمان و شروع کرد به صحبت و گفت که راستش محمدتقی شهید شد.😳 دوستمان یک دفعه حالش گرفته شد و با یک چهره بر افروخته و ناراحت به اتاق من آمد که به من بگوید...یک دفعه عبدالرحیم زد زیر خنده و قضیه لو رفت.😃
🔸 حالا دوستمان شاکی شد که چرا رحیم چنین شوخی بی مزه ای کرد و همینطور ناراحت بود وعبدالرحیم میخندید و ناراحتیش را بیشتر میکرد.😒
🔹یک دفعه ی چیزی به ذهنم رسید. دوستمان را بردم تو اتاقم و گفتم: تو فکر میکنی آخر عاقبت محمد تقی چیه؟🤔 گفتم: چیزی جز #شهادت در اون میبینی؟
🔸بالاخره #محمدتقی_شهیدمیشه. حالا زمانش معلوم نیست. سوریه نشد ایران میشه. این ماموریت نشد تو ماموریتهای بعدی میشه. پس بهتره همه آماده باشیم.
دیدم سکوت کرد و آروم شد حرفم را تایید کرد👌و رفت. بعد چند وقت عبدالرحیم رفت و آسمانی شد. روزی که خبر شهادت رحیم را آوردن ، دوستمان گفت: دیدی رحیم چی میگفت و چی شد؟ گفتم : اره .رحیم لیاقتش را داشت ولی من هنوز به حرفی که زدم ایمان دارم.☺️ چندی نگذشت که خبر رسید محمدتقی هم #شهیدشد و دو دوست همیشگی به هم پیوستند.😭
🔹روز تشییعش محسن میگفت ما همه منتظر شنیدن خبر #شهادتش بودیم و آماده بودیم.....
#پــایــــانقسمتــــــ_اول🕊
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌷🕊🍃
°•{ مـــدافــــع حـــرم لبنــانــے
#شھیدعلےالہــادےحسیــــن🍃🌹}•°
#خصوصیــات_اخلاقــــے↯
🌸[علی خیلی با اخلاق و مهربان بود همه دوستانش را دوست داشت و همه او را دوست داشتن علاقه خاصی به شهدا داشت و دنبال رو آنها بود،او همیشه می گفت من از دنیا نمیروم الا با شهادت،هرگز اهانت به شهداء را قبول نمیکرد،او یک شهید زنده بود.]🌸
(راوی ⇦مهدی دوست شهید)
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#چھارشنبـــــہ
☀️ ۲۲ خــرداد ۱۳۹۸
🌙 ۸ شــــوال ۱۴۴۰
🌲12 ژوئـــــن 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یاحَـــــےّیـاقَیـّــــوُمـ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امام ڪاظم (ع)
▫️امام رضــــا (ع)
▫️امام جــواد (ع)
▫️امام هــادی (ع)
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
5c64414487e0522ec1aa42ca_7755893307292857623.mp3
19.1M
🎧🎧🎧
#ترك_ویـــــژه
#ایام_تخریب_قبور_ائمه_بقیع(ع)😭
🎙حاج حسین #سیبسرخی
#پیشنهاد_ویژه_دانلـــــود💯
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_بیستویکم 🔹روزهای تنهایی و زجرآو
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#قسمت_بیستودوم
🔹با صالح به همهی فامیل سر زدیم😊 میگفت دوست ندارد صبر کند با کوله باری از خجالت مهمان سفرههای اسراف اقوام شویم. کمی خجالت زده بودم. میترسیدم فامیل، از ما دلخور شوند.
🔸منزل اقوام خودشان که میرفتیم با روی گشاده و رفتاری عادی پذیرای ما بودند.😳 میگفتند انتظار این رفتار را از صالح داشتهاند اما اقوام من... بخاطر اینکه حداقل آمادگی داشته باشند از قبل تماس میگرفتم که میخواهیم بیاییم😂
🔹"والا بخدا این مدل پاگشا نوبره"
ــ سخت نگیر خانومم. اقوام تو هم باید با این رفتار من آشنا بشن.
ــ میترسم ناراحت بشن😔
ــ نه عزیز دلم. من فقط میخوام زحمت نیفتن و سفرههاشون ساده و صمیمی باشه😊
🔸کمکم داشتم به رفتارهایش عادت میکردم. مشغول پخت و پز بودم که از پشت چشمم را گرفت.
ــ سلام
ــ سلام به روی ماهت خانوووم. خوبی؟ خسته نباشی.😘
ناخنکی به غذا زد و گفت:
ــ بلیط هواپیما گرفتم. برا امشب.
🔹از تعجب چشمانم گشاد شده بود.
ــ امشب؟؟؟!!!😳 کجا؟!
ــ اول شیراز بعد هر جا خانومم بگه
ــ الان باید بگی؟😒
ــ گفته بودم از سوریه برگردم حتما ماه عسل می برمت.
ــ خب... من آمادگی ندارم... وااای صالح😫همیشه آدمو شوکه میکنی.
ــ خب این خوبه یا...
ــ نمی دونم. اگه دیوونه نشم خوبه😂
🔸تا شب به کمک صالح چمدان را بستم. از زهرا بانو و بابا خداحافظی کردیم و با سلما و پدرجون به فرودگاه رفتیم. صبح بود. از خواب بیدار شدم و روی تخت جابه جا شدم. صالح توی اتاق نبود. همه جای اتاق را گشتم اما نبود.
🔹بیشتر از دو ساعت توی اتاق هتل حبس بودم. دلم نمیخواست تنها به جایی بروم. کلافه و گرسنه بودم. از طرفی نگران بودم برای صالح... درب اتاق باز شد و صالح با دو پرس غذا آمد. لبخندی زد و گفت:
ــ سلاااام خانوم گل... صبح بخیر😊
ابرویی نازک کردم و گفتم:
ــ ظهر بخیر😒 میدونی ساعت چنده؟ چرا تنهام گذاشتی؟
ــ قربون اون اخمت... ببخشید. کار داشتم.
🔸دارم میمیرم از گشنگی. آخه تو شهر غریب چیکار داشتی؟
ــ برات غذا آوردم. ببخشید خانومم. کاری بود از محل کارم سپرده بودن بهم.
چیزی نگفتم و با هم غذا خوردیم و بعد از استراحت به تخت جمشید رفتیم. شب هم برای نماز و زیارت به شاه چراغ رفتیم. خیلی با صفا بود و دل سیــــــر زیارت کردیم.🙏
#فدایی_خانم_زینـــــب
✍ ادامه دارد ...
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
➣ @MODAFEH14
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضـــــائی #قسمت_چهارم ◽️در سال ۷۸ با اخذ دیپلم متوسطه در ر
🔷🔹🔹
#گذری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضـــــائی
#قسمت_پنجم
◽️در شهریور سال ۸۵ از دانشکدهی افسری فارغ التحصیل گردید و قدم در راهی گذاشت که تا آخرین حیات ظاهری او، هیچ تزلزلی در پیمودن آن در وی مشاهده نشد.
◽️پُرکاری و ساعتهای انگشت شمار خواب در طول شبانه روز از ویژگیهای بارز او بود. به طوری که کار در روزهای جمعه را هم در یکی از جلسات اداری در محل کار خود به تصویب رسانده بود!!
◽️یک بار در حضور حاج قاسم برای بچهها حرف میزد، گفته بود بچهها من این طور فهمیدهام که خداوند شهادت را به کسانی میدهد که پُرکار هستند و شهدای ما غالبا این طور بودهاند.
◽️حاج قاسم هم این حرف مرا تأیید کرده بود و گفته بود بله همین طور است.
👈 ادامه دارد ...
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯