فقه حکومتی در زندان
🌿حضرت آیت حائری شیرازی رحمة الله علیه:
سال 1345 بود و من 30 ساله بودم و جوان. دورهی بازجویی در ساواک را تجربه میکردم.
شب و روز آزادی و خلاص خود از بند را از خداوند و همهی بندگان صالح او درخواست میکردم و خبری نمیشد.
🌿از شدت ناراحتیها دستهایم دانهها زد. یک روز صبح آیهای به نظرم آمد که بارها به آن استناد کرده بودم و دلیل توحید و وحدانیت خداوند بود؛ «لو کان فیهما آلهة الاّ الله لفسدتا». اما این بار فقه حکومتی به دادم رسید و از این آیه معنی جدیدی دریافت کردم که در غیر حال مبارزه و منازعه حاصل نمیشد.
🌿 همیشه از عدم فساد جهان به عدم تعدد آلهة میرسیدم این دفعه از وجود فساد به وجود الهة اما نه در همهی عالم، که در خودم پی بردم. از خودم پرسیدم آیا من هم جزء «فیهما» هستم؟ آیا حال و وضع خوبی دارم یا وضع بدی دارم؟ به خودم جواب دادم اگر وضع خوبی داشتم، چرا این همه دعا میکنم که خلاص شوم؟ خوب است به دنبال «آلهة الا الله» میگشتم، دیدم خودم هستم که میخواهم الوهیت کنم و برای خودم تصمیم بگیرم.
🌿الله برای تربیت من ماندن در زندان را لازم میداند و آلهة الاّ الله که خودم باشم، برای راحت شدن خلاص خود را میطلبم. با خودم گفتم یکی از این دو باید کوتاه بیایند: یا الله یا آلهة الاّ الله. به خود گفتم با چه چیزت میخواهی خدا به نفع تو کنار برود؟ با علمت؟ با اطلاعاتت؟ یا با خیرخواهیت نسبت به خودت؟ دیدم در همهی این قسمتها حق با خدا است.
🌿پس با خداوند عهد کردم که آزادی خودم را مطالبه نکنم و راضی به رضای او باشم. در این حال بود که در جهنم ساواک برایم یک حوزهی بهشتی حاصل شد. در جهنم ساواک پلاس و فرشی بهشتی برایم پهن شد و راحت شدم.
#فقه_حکومتی
http://eitaa.com/shahidaneh110
هدایت شده از فارس پلاس
4_5940302458881312663.mp3
10.71M
🎙چگونه فرهنگ ایثار و شهادت را به فرزندانمان بیاموزیم؟
🔻 حجت الاسلام والمسلمین مهدی ماندگاری
@Fars_Plus
از «عصر سعید» تا «عصرجدید»
چرخش روزگار «پهلوان سعید»، از دربار" فرح پهلوی" تا جزیره مجنون
🌱چند وقتی از دوری مان گذشت. رادیو می خواست از شدت صدای مارش عملیات بترکد. عملیان بدر شروع شده بود.
🌱بعد از ظهر یکی از روزها، به در منزل سعید رفتم. مادرش در را باز کرد. شنیده بودم گردان میثم، پس از عملیات به مرخصی آمده.
🌱 به مادرش گفتم: ببخشید، سعید هست؟
با تعجب گفت: سعید؟
گفتم: بله. آخه می گن بچه های گردان شون اومدن مرخصی.
🌱اشک از دیدگانش جاری شد. با بغض گفت: سعید؟ رفت…
با تعجب گفتم: کجا؟… کجا رفت؟
🌷با گریه گفت: سعید رفت پیش داداش محمد…
محمد برادر بزرگتر سعید، زمستان ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی در فکه مفقود الاثر شده بود.
🌱سرم را پایین گرفتم تا اشکم را نبیند. بی خداحافظی را افتادم و برگشتم.
راوی : حمید داوود آبادی
#شهید_ سعید_ طوقانی
#شرق_ دجله
#شهادت: اسفند ۱۳۶۳
#تشییع: ده سال بعد،۱۳۷۳
http://eitaa.com/shahidaneh110
*بیتالمال*
🌱یک روز در پادگان صدایت کردند. وقتی به دژبانی رفتی، پدر و مادرت را دیدی ڪه زیر سایهی چند درخت ایستادهاند.
🌱 اسلحهی روی دوشت به زمین کشیده میشد. پدر وقتی که این حال را دید، با همان روحیهی نظامی و جدّیاش گفت:
آخه تو با این جثهات میخوای بری جنگ؟ کوله پشتی، پشتت جا میشه؟
تو اصلاً میتونی بجنگی؟!
او میگفت و تو سرت را پایین انداخته بودی.
🌱وقتی گمان کردی حرفهایش تمام شده؛ گفتی: ما آموزش دیدیم بابا، میخوایم بریم جبهه.
پدرت وقتی فهمید حرفهایش اثری نداشته، با تلخی گفت: با چند روز آموزش میخوای بری؟
مگه میشه اینطوری جنگید؟!
بیا برو بشین سرِ درس و مشقت.
🌱تو هم با ناراحتی اما آرام گفتی: بابا! من باید برم. الان ۱۸ روزه روی این ڪفش بیت المال راه رفتم، دیگه نمیتونم بیام خونه.
🌱این را ڪه گفتی پدرت مطمئن شد تصمیمت را گرفتهای. آنها به ملایر برگشتند و تو هم خودت را برای اعزام عملیات رمضان آماده کردی.
#شهید_احمدرضا_ احدی
#رتبه_یک_کنکور_پزشکی
#رتبه_یک_کنکور_عشق
http://eitaa.com/shahidaneh110
🌷ديگر نميخواهم زنده بمانم، من محتاج نيست شدنم، من محتاج توأم، خدايا! بگو ببارد باران، که کوير شورهزار قلبم سالهاست، که سترون مانده است، من ديگر طاقت دوري از باران را ندارم،
🌷خدايا دوست دارم تنهاي تنها بيايم دور از هر کژي، دوست دارم گمنام گمنام بيايم، دور از هر هويتي.
🌷خدايا! اگر بگوئي لياقت نداري، خواهم گفت:«لياقت کداميک از الطاف تو را داشتهام؟؟»
🌷 خدايا دوست دارم سوختن را، فنا شدن را ، عز همه جا جاري شدن را، به سوي کمال انقطاع روان شدن را...
شهید_ احمدرضا_ احدی
http://eitaa.com/shahidaneh110
🌷اینجا همه مجنون اند.
🌱شینیده بودی که عشق لیلی، مجنون بیچاره را آن چنان آواره کرده بود که حتی سختترین و موحشترین بیابانها را هم برای یافتن لیلی زیر پا گذاشته بود، ولی باور نمیکردی آن عشق اینقدر شدت داشته باشد که مجنون بیچاره را به این جزایر بکشاند- جزایر مجنون
هور با نهایت وسعت جولانگاه بچههای بسیج است.
🌱نیستانهای بلند و پراکنده و اینهمه جانورهای عجیبالخلقه و کلکسیون انواع حشرات – که باید نامشان را فقط در دایره المعارف های بزرگ یافت- محیط را احاطه کرده است و مثل همیشه مهمان هر سرزمین خطرناکی، هر ناکجایی، بسیجی است که تنها استوار میانه میدان است. اینجا همه مجنوناند.
🌱بسیجیها سوار بر قایقها، زیر رگبار تیر بار های دشمن که مماس بر آبها مینوازند، دیوانه وار میتازند؛ بلمها دیوانه، سکاندار ها بیپروا و دیوانهتر از همه خمپارهها که هر شب زمین کمعرض جزیره را غرق در بوسههای مرگزای خود میکنند. اینجا بسی عجیب است!
🌱جنگ یک جنگ تمامعیار، یک نبرد آبی – خاکی، آنهم با ترفندهای ممکن.
🌱خط یک جاده از میان هور؛ دو طرف آب دشمن، انتهای جاده هم دشمن. بیش از نصف جاده، خالی از نی؛ ولی قطعاتی از جاده با نیهای بلند مستور است.
#دل_نوشته
#جزیره_مجنون
#شهید_احمدرضا_احدی
http://eitaa.com/shahidaneh110
هدایت شده از کانال خبری،تحلیلی پلاک
🔅با سلام
🌷من هنوز او را می بینم !
✍🏻 روایت شهیدی که مادرش او را در خانه می بیند. . .
🎁در ساعتی که باید قطره می ریخت توی چشم پدربزرگ خوابش می گیرد. اما یکی صدایش می زند و بیدارش می کند و می گوید: «بلند شو! وقت داروهای پدر است». او نگاه می کند و ناباوارانه و حیرت زده دایی عبدالرضایش را بالای سرش می بیند....
🌴☀️ هر حقیقتی را نباید نوشت. جای برخی حادثه ها و اتفاقات بیشتر باید توی دل ها باشد تا روی زبان ها. اما گمان من این است که برای آیندگان باید نوشت. هر چند برای برخی ها باور پذیر نباشد.
🌐 این روایت شگفت را در الف دزفول ببینید 👇🏻
🌐https://alefdezful.com/1227
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
💠کانال خبری - تحلیلی #پلاک(ایتا ، تلگرام) :👇
🌐 @pelakdez
در فرازی از وصیتنامه شهید خیبر شکن قائم مقام لشکر ۳۱ عاشورا شهید مرتضی یاغچیان آمده است:
🌷 به نام خدا و برای خدا و در راه خدا این وصیتنامه را مینویسم تا حجتی باشد به آنکه بعد از من نگویند ناآگاه بود و نادان و بیهدف؛ بلکه من، زندگی از حسین علیهالسلام آموختم که فرمود مرگ باعزت، به از زندگی با ذلت است. خداوندا، امروز نائب امام زمانت با دم مسیحایی خود به ما ارزش انسان بودن و انسان شدن را آموخت و روز امتحان است و اگر لحظهای درنگ کنیم فرصت ازدسترفته، پس ما را یاری بفرما و راهنمایمان باش...
🌷ای مسلمانان جهان امروز تمامی کفر به سرکردگی امریکا با تمام قوا در مقابل اسلام صفکشیده و اسلام و انقلاب اسلامی امروز به خون و جان مانیاز دارد... امروز این سعادت به من دست داده تا به کربلای ایران جایگاه عاشقان خدا... و پویندگان راه علی علیهالسلام و پیروان حسین علیهالسلام و سربازان امام زمان (عج) و یاران رهبر عزیز خمینی کبیر قدس سره برسم و برای رسیدن به این مکان چه انتظاری کشیدهام و با آگاهی کامل و عشق به الله به اینجا آمدهام تا برای رضای او جهاد کنم و اگر سعادت پیدا کردم به دیدار خدا بروم و از این تن خاکی عروج کنم.
#شهید_مرتضی_یاغچیان
http://eitaa.com/shahidaneh110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت عشق
🌷سیدعلی اصغر صائمی ۵١ ساله، جانباز ۷۰ درصدی که در سال ۶۶ در موشک باران خیابان پیروزی پدر و مادرش شهید میشوند و در عملیات کربلای ۵ و والفجر مقدماتی دو برادر این جانباز به درجه شهادت نائل آمدند.
🌷او یک بار در کربلای ۵ تیر میخورد و به عنوان شهید به تهران برمیگردد که بعد از باز کردن تابوت و دیدن بخار روی نایلون متوجه زنده بودن او میشوند.آخرین مجروحیت وی برای عملیات مرصاد است.
🌷جسم زخم خورده اش سال هاست که مهمان بستر است، دست چپش از آرنج قطع شده، بینایی ظاهری هر دو چشمش از دست رفته، قطع نخاع توان حرکت و راه رفتن را از او گرفته است، لب و دهان و دندان هایش همچنان نشان زخم ترکش را دارد، خس خس سینه و صدای خش دارش هنوز از اثر شیمیایی شدن آن سال ها حکایت ها دارد.اما درد خود را در برابر جانبازان اعصاب و روان چیزی نمیبیند.
🌷تنها اروزیش:
دوست داشتم حضرت آقا رو ببینم و با این که تکون نمیتونم بخورم به بچه ها گفتم ازم به جای گونی شنی جلوی سنگر استفاده کنید.شاید به یه دردی خوردم.
🌷هنوز هم هستند مردان واقع نگری که نگاهشان به الله و رنج ها برایشان بی معناست و برکت حضورشان مایه آسایش و رحمت ملت و مملکت است.
http://eitaa.com/shahidaneh110
نگاه ولایت
🌸نوروز برای ملت ما، امروز عبارت است از اوّلاً : توجّه مردم به خدا. اوّلِ تحویلِ سال که میشود، مردم دعا میخوانند، «یا محوّل الحول والاحوال» میگویند، آغاز سال را با یاد خدا شروع میکنند، توجّه خود را به خدا زیاد میکنند. این، ارزش است.
🌸 ثانیاً نوروز را بهانهای برای دید و بازدید و رفع کدورتها و کینهها و محبّت به یکدیگر قرار میدهند.
🌸این همان برادری و عطوفت اسلامی و همان صلهی رحم اسلام است؛ بسیار خوب است. ضمناً نوروز را بهانهای برای زیارت اعتاب مقدّسه قرار میدهند؛ به مشهد مسافرت میکنند - که همیشه یکی از پرجمعیتترین اوقات سال در مشهد مقدّس، اوقات عید نوروز بوده است - این بسیار خوب است.
🌸پس میبینید که نوروز را نگه داشتند، محتوای آن را که غلط بود، به محتوای صحیح و درست تبدیل کردند.
🌸این هنر ملت ایران و ذوق و سلیقهی ایرانی مسلمان است. ما عید نوروز را از دیدگاه کسانی که با اسلام سر و کار دارند، تأیید میکنیم. عید نوروز، چیز خوبی است. وسیلهای است که با آن دلها شاد میشود، انسانها با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، صلهی رحم و صلهی احباب میکنند؛ چون دوستان و رفقا هم مثل ارحام، احتیاج به صله دارند. انسان باید با ارحام صله کند، باید با دوستان و رفقا هم صله کند؛ یعنی ارتباط برقرار کند. این، ارتباط عید نوروز است که بسیار خوب است.
#عید_نوروز
#ولایت
http://eitaa.com/shahidaneh110
دو برادر که به فاصله یک ساعت شهید شدند
🌸شهیدان حسین و امیر اشک تلخ🌸
🌷هنگام وداع حسین با امیر دست به پوتین برادرش کشید و گفت: من هم می آیم ان شاء الله.
یک ساعت بعد در حال پاکسازی، تیر به قلب حسین اصابت کرد و او نیز به شهادت رسید.
🌷حسین موفق به دریافت بورسیه برای تحصیل در خارج از کشور شده بود،
اما انگار قرار بود مدارج عالیه، در کلاسی دیگر طی شود.
🌷برای پیروزی انقلاب به تهران رفته بود، در حمله به پادگان ها توانسته بود مقداری سلاح به کرمانشاه ببرد و با مسلح شدن کامل گروه برای خود سازی روحی و جسمی خانه محل فعالیت را ترک کرد و به کوه خورین در راه کردستان رفتند.
🌷آن ها می گفتند:" ما می رویم تا پدر ومادر ما به نبودن ما عادت کنند، شاید ما شهید شویم" .
🌷یک ماه و نیم بعد از پیروزی انقلاب آنان توانستند گروه ضربت را با عده ای از جوانان تشکیل بدهند که به گروه خورین یا گروه صحرا معروف شدند و بعد مدتی به سپاه پیوستند.
🌷چند روزی بود که در سنندج درگیری آغاز شده و حدود 12 تن تی ان تی در پادگان است که حدود یک تن آن را منافقین برده بودند، اگر دستشان به تمامی تی ان تی ها می رسید، ایران منفجر می شد.
🌷ظهر روز 27 اسفند 1357 حدود 30 نفر به طرف سنندج به راه افتادند هلی کوپتر در پادگان به زمین نشست. آن ها که فقط 20 روز آموزش دیده بودند پیاده شدند. حدود صد نفر به طرف هلی کوپتر می دویدند که صحنه را – که صحنه وحشت و بلا بود – ترک کنند.
ادامه دارد....
ادامه ...
🌷از آغاز شب قبل، حمله از خارج پادگان توسط ضد انقلابیون – که مسلح به سلاح های مختلف بودند- آغاز شده بود. کل نیروهای ژاندار مری – که در ضلع شرقی پادگان بودند- شهید و یا زخمی شده بودند و کلیه سلاح ها و مهمات به تصرف ضد انقلاب درآمده بود.
یکی از همرزمانش، به نام عمو رسول می گوید: در حال پیشروی بودیم که امیر سالمی و امیر اشک تلخ در یک لحظه به زمین خوردند و تیر به پیشانی امیر اشک تلخ اصابت کرد و از پشت سرش بیرون آمد. در این هنگام حسین، سلاح امیر را به دست گرفت و گفت: اگر بخواهیم ادامه دهنده راهش باشیم، باید سلاحش را به زمین نگذاریم. امیر را به بیمارستان بردند و ما به علت کمبود نیرو نتوانستیم تا روز 29 اسفند 1357 به بیمارستان برویم.
🌷وقتی که بیمارستان رفتیم امیر منصور شاهرضایی نیز به شهادت رسیده بود. به حسین گفتم: حسین جان، موقعیت ما بحمدالله تثبیت شده،سعی کن با هلی کوپتر – که قرار است شهیدان را ببرد- بروی.
حسین گفت: راه امیر چه می شود؟ ما به هم قول دادیم و گریه می کرد. راست می گفت. من یک شب را به یاددارم در منطقه کوهستانی در چادر خوابیده بودیم، امیر نگهبان بود و از یک جناح محافظت می کرد و یکی از برادران جناح دیگر.من متوجه شدم که حسین حدود ساعت 2 نیمه شب بلند شد و رفت پیش امیر، بلند شدم رفتم بیرون یک متر برف روی ارتفاعات را پوشانده بود، دیدم امیر و حسین با سلاح های در دست پشت به پشت هم داده و کاملا" مراقب بودند، آن شب احتمال حمله دشمن بود، در صورتی که حسین 2 ساعت قبل نگهبان بود. به او گفتم: حسین مریض می شوی، گفت: من امیر را تنها نمی گذارم عمو رسول تو برو بخواب.
🌷من از بیمارستان بیرون آمدم و حسین را با شهیدان امیر منصور شاهرضایی و امیر اشک تلخ ، برادرش، تنها گذاشتم.حسین پشت سرم دوید و گفت: عمو رسول به امیر سالمی بگو با این شهیدان برود. بعد من و او به شدت گریستیم. هنگام وداع حسین دست به پوتین برادرش کشید و گفت: من هم می آیم ان شاء الله.
🌷ماندن حسین و نرفتن او با برادر شهیدش تحول عجیبی در میان سربازان و دیگران ایجاد کرد، به طوری که اکثر نیروها منقلب شدند و همان لحظه گفتند ما تا آخرین نفس می مانیم.
🌷یک ساعت بعد در حال پاکسازی محلی تیر به قلب حسین اصابت کرد و او نیز به شهادت رسید.
#شهیدان_ اشک تلخ
#کرمانشاه
#غائله_ سنندج
http://eitaa.com/shahidaneh110