خواهرم صدیقه اکثر روزها روزه بود و شبها به نماز شب میایستاد و برای شهادت لحظهشماری میکرد.
صدیقه که بارها توسط ضد انقلاب تهدید شده بود، سرانجام ۲۸ مرداد سال ۵۹، وقتی با دوستانش خسته از مداوای مجروحین مدتی را در اتاقی برای استراحت میگذراند، دختری وارد جمع آنها میشود که صدیقه او را میشناخت، گاهی او را در کتابخانه دیده بود.
آن دختر به بهانهای اسلحه صدیقه را برداشت و مستقیم گلولهای به سینهاش شلیک کرد که در اثر آن شلیک بعد از سه ساعت به فیض عظیم شهادت میرسد.
#شهیده_صدیقه_رودباری
@shahideh_faezeh_rahimii
#شهیده_صدیقه_رودباری
برای شهادت لحظه شماری میکرد
زمانی که تیر به قفسه سینه اش خورده بود آخرین تماسی که داشت با مادرش بود
پشت تلفن به مادرش بریده بریده گفته بود تا بحال انقدر به شهادت نزدیک نبوده ام...❤️🩹
@shahideh_faezeh_rahimii
#هشتگ_هایی که
میتونید برای دسترسی راحتتر به
شناخت بیشترِ شهیدی که مدنظر
دارید، ازشون استفاده کنید❤️👇
#شهیده_فائزه_رحیمی
#مستند_آخرین_سفر
#شهیده_فرشته_باقری
#طلبه_شهیده_فهیمه_سیاری
#شهیده_نجمه_قاسمپور
#شهیده_زينب_کمایی
#شهیده_ناهید_فاتحی_کرجو
#شهیده_مکرمه_حسینی
#شهیده_راضیه_کشاورز
#شهیده_صدیقه_رودباری
#شهیده_مریم_فرهانیان
#شهیده_معصومه_کرباسی
#شهیده_فاطمه_حسینی
#شهیده_نسرین_افضل
#شهیده_شهناز_حاجیشاه
#شهیده_ریحانه_سادات_ساداتی
✍امامخامنهایحفظهالله :
در بیان زندگینامهی شهیدان سعی کنیم خصوصیّات زندگی اینها و سبک زندگی اینها و چگونگی مشی زندگی اینها را تبیین کنیم، این مهم است. ۱۳۹۵/۰۷/۰۵
@shahideh_faezeh_rahimii
برای شهادت لحظهشماری میکرد
خواهرم صدیقه اکثر روزها روزه بود و شبها به نماز شب میایستاد.
#شهیده_صدیقه_رودباری
@shahideh_faezeh_rahimii
صدیقه فرزند چهارم خانواده رودباریها بود که در تهران به دنیا آمد ولی پدر و مادرش اهل شهمیرزاد سمنان هستند. متولد ۱۸ اسفند ماه ۱۳۴۰ بود. تا خودش را شناخت به دنبال حقیقت بود. جرقههای انقلاب که زده شد با آگاهی در این مسیر قرار گرفت. انقلاب صدیقه را به یک مبارز تبدیل کرده بود که همه چیزش را در راه انقلاب اسلامی گذاشت و با ایمانی سرشار به پیشواز خطر میرفت. در دبیرستان اقدام به تکثیر و پخش اعلامیه حضرت امام خمینی (ره) میکرد. صدیقه در جمعه خونین ۱۷ شهریور سال ۵۷ دوشادوش خواهران انقلابی ابتدای صف علیه حکومت ظالم پهلوی ایستاد. نوجوانی صدیقه همزمان شد با دوران انقلاب که در کتابخانه امام حسن (ع) نارمک فعالیت میکرد
#شهیده_صدیقه_رودباری
@shahideh_faezeh_rahimii
آرزوی شهادت داشت. مادرم در تب و تاب خرید جهیزیه برای او بود، اما خواهرم در فکر و اندیشه دیگری بود. آخرین باری که تلفنی با خانواده صحبت کرد برای ما از شهادت گفت. مرور دفترچه و دستنوشتههایش او را مشتاق شهادت نشان میداد. در بانه او را به عنوان مربی آموزش اسلحه برای خواهران انتخاب کردند. چون استعداد و علاقه ویژهای به مسائل نظامی داشت. صدیقه آنقدر فعالیت مذهبی و فرهنگی داشت که خار چشم منافقین شده بود تا جایی که منافقین او را تهدید به مرگ کردند و گفتند: «اگر چه رفتار تو با ما خوب است، اما اگر تو به دست ما بیفتی، پوست بدنت را کنده و آن را با کاه پرخواهیم کرد.» در نهایت در شامگاه ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۹ با گلوله یکی از منافقین کوردل به آرزوی دیرینهاش یعنی شهادت در راه خدا رسید. پیکر صدیقه بعد از تشییع با شکوه در بانه و تهران در قطعه ۲۴ بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.
#شهیده_صدیقه_رودباری
@shahideh_faezeh_rahimii
شهیده در یکی از نوشته هایش که در تاریخ ۵/۳/۱۳۵۹ نگاشته شده است می نویسد:
امشب در دلم غوغایی بپاست.غوغای دل کندن و رفتن،رفتن و از خانه گسستن و از خانه و لذت این جمع بریدن ، می روم و خاطرات کودکی وخنده ها و گریه ها را در تو می گذارم.می روم به خطه عاشورای ایران می پیوندم.
#شهیده_صدیقه_رودباری
@shahideh_faezeh_rahimii
خدا را چه دیدی... 🙂❤️
📸 #شهیده_صدیقه_رودباری
@shahideh_faezeh_rahimii
بـه وصـل خـود دوایـی کـن دلـِ❤️ دیـوانه مـا را... 🥲
#شهیده_صدیقه_رودباری
@shahideh_faezeh_rahimii
#شهیده_صدیقه_رودباری
برای شهادت لحظه شماری میکرد
زمانی که تیر به قفسه سینه اش خورده بود آخرین تماسی که داشت با مادرش بود
پشت تلفن به مادرش بریده بریده گفته بود تا بحال انقدر به شهادت نزدیک نبوده ام...❤️🩹
@shahideh_faezeh_rahimii
به گفته فرماندهشان او همیشه هنگام حرکت در شهر یک کلاشنیکف قنداق تاشو و دو نارنجک همراه داشت و آنها را زیر چادرش پنهان میکرد، بهگونهای که هیچکس حتی فکرش را هم نمیکرد. حتی دو بار ضدانقلاب تصمیم به حمله مسلحانه به خانمها میگیرد؛ ولی وقتی میفهمند که او مسلح است وحشت کرده و جرات کوچکترین حرکتی را پیدا نمیکنند. :)
#شهیده_صدیقه_رودباری
@shahideh_faezeh_rahimii
خواهرش صغری از کنار صدیقه بلند شد و گفت: پاشو پاشو میخواهیم تا سه راه بریم یک عکس بگیریم بیا تو هم یه عکس بنداز. 📸
صدیقه گفت: آره بیام یه عکس بندازم برای شهادتم!
صغری اخمهایش را درهم دواند و گفت: حالا کو تا انقلاب حالا کو تا شهادت.😒
صدیقه بلند شد و کنار حوض راه رفت و خواند: «سپیده منتظر است که پردههای سرخ خورشید دریایی بسازد تا قایقش را روان کند. صبح نزدیک، نوید انقلاب را چلچلههای مهاجر از سرزمین دوست ارمغان آوردهاند.»
صغری گفت: باز شروع کردی؟ میآیی عکس بگیری یا نه؟ صدیقه به طرف اتاق رفت و گفت: اگر قبول داری این #عکس را برای شهادتم استفاده کنید، آمادهام...»
#شهیده_صدیقه_رودباری
@shahideh_faezeh_rahimii