🌷 #شهید #قدرت_الله_بافتی
آن سال، برف سنگینی بارید. تا پشت درها را برف گرفته بود. بیرون که میرفتی تا نزدیک زانوهایت توی برف فرو میرفت. صبح اول وقت، قدرت میخواست برود برفِ پشتبام را پایین بریزد که صحبت همسایه شد. آنها کسی را نداشتند که برفشان را پارو کند. لباس گرم پوشید و رفت بالای پشتبام. وقتی میخواست از پله پایین بیاید صورتش گل انداخته بود و پشت دستهایش قرمز شده بود. دیگر دستهایش قدرت پارو کردن را نداشتند. چند دقیقهای دستها را به هم مالید و دوباره خواست برود بالای پشتبام. نگاهم به طرفش چرخید. میدانستم برف بام خودمان را پارو کرده است. گفت: پشتبام همسایه مونده. رفت بالا و پشتبام آنها را هم تمیز کرد و آمد.
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_حرم #محمود_رضا_بیضایی
کتابخانه ای که از او به جا مانده، تقریبا تمام کتاب های منتشرشده در حوزه ی ادبیات دفاع مقدس در چند سال گذشته را در خود گنجانده است. مثل همه ی بچه های بسیج، به یاد و نام و تصاویر سرداران شهید دفاع مقدس، به ویژه حاج همت تعلق خاطر داشت. این اواخر پیگیر محصولات جدید ادبیات دفاع مقدس بود. گاهی از من می پرسید فلان کتاب را خوانده ای؟ و اگر می گفتم نه، نمی گفت بخوان، خودش می خرید و هدیه می کرد. اواخر، چند تا کتاب را توصیه کرد که بخوانم. از بین این کتاب ها، کوچه ی نقاش ها، دسته ی یک، همپای صاعقه و ضربت متقابل یادم مانده است. مجموعه ی شش جلدی سیری در جنگ ایران و عراق را که از کتابخانه ی خودش به من هدیه کرد، هنوز به یادگار دارم. یک بار هم رُمانی را که بر اساس زندگی شهید باکری نوشته شده بود، از تهران برایم پست کرد که بخوانم. یادم هست با هم در مراسم رونمایی این کتاب شرکت کرده بودیم.
به نقل از کتاب #تو_شهید_نمیشوی
🆔 @shahidemeli
🌱 #شهید_پروری
#شهید #مدافع_حرم #محمد_مسرور
مادر شهید:
در غذا پختن، خیلی سخت نمیگرفتم. هر چیزی که در خانه بود، میپختم و الحمدلله حاجی و بچهها هم بد غذا نبودند. همیشه هرچه که بود، جلوی بچهها میگذاشتم و میگفتم که همین است. اصلا لوسشان نمیکردم. اگر یکیشان میگفت این را دوست ندارم، هیچوقت چیز دیگری درست نمیکردم. میگفتم: خودت میدونی. اگه میخوای بخور، اگه نمیخوای گرسنه میمونی.
به نقل از کتاب #منم_یه_مادرم
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #محمود_شهبازی
شهبازی می گفت: وقتی کاری تکلیف شد، روی چند و چونش نباید حرف زد، بلکه باید عمل کرد. واقعا هم همین طور بود. همان حاج محمودی که در راه مقر فرماندهی، مثل کوه سفت و سخت ایستاده بود که نباید عملیات کنیم، حال که پای تکلیف شرعی شده با تمام وجود آماده ی انجام عملیات بود.
به نقل از کتاب #مهاجر
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #علی_اکبر_شیرودی
مردم عادی هم در آن روزها خیلی به شیرودی ارادت داشتند. او بارها به دنبال حل مشکلات مردم بود. با این که خیلی درگیر مسائل جنگ بود اما از حل مشکلات مردم محروم مناطق مرزی غافل نبود. شیرودی هر بار فرصت داشت، به بیمارستان پادگان ابوذر می آمد برای اهدای خون.
به نقل از کتاب #بر_فراز_آسمان
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #اکبر_جوانبخشایش
از زمانی که با اکبر آشنا شدم، متوجه شدم که همیشه روزهای دوشنبه و پنجشنبه روزه میگیرد. اکثر اوقات به خواندن قرآن و دعا مشغول بود و تا زمان شهادتش روزههای مستحبی ایشان ترک نمیشد و آن را برنامه عملی امام خمینی (ره) میدانست و به آن پایبند بود. بعد از شهادت ایشان تا مدتها من هم به تاسی از برنامههای او روزهای دوشنبه و پنجشنبه روزه میگرفتم و به این کار هم افتخار میکردم که یادگاری اکبر است، ولی بعدها به علت بیماری نتوانستم ادامه بدهم و الآن هم هر وقت به یاد آن روزها میافتم حسرت میخورم چه روزهایی را در کنار شهیدان خدایی سپری کردم با اینکه من از اکبر بزرگتر بودم ولی خیلی از کارهای بزرگ را از ایشان یاد گرفته بودم.
به نقل از دوست و همکار شهید، کتاب #نذر_عباس
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #ابراهیم_هادی
از مسائلی که او بسیار به آن اهمیت میداد، نماز جمعه بود. هر چند از زمانی که نماز جمعه شکل گرفت، ابراهیم در کردستان و یا در جبههها بود. ابراهیم هر زمان که در تهران حضور داشت، در نماز جمعه شرکت میکرد. میگفت: شما نمیدانید نماز جمعه چقدر ثواب و برکات دارد. امام صادق علیهالسلام میفرمایند: قدمی نیست که به سوی نماز جمعه برداشته شود، مگر اینکه خدا آتش را بر او حرام میکند.
به نقل از کتاب #سلام_بر_ابراهیم
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_امنیت #محمد_غفاری
محمد آقا بسیار اهل قناعت بود. نه این که در زندگی خرج نکند، بلکه درست خرج می کرد. او اهل اسراف نبود. با همان حقوق اندک و با پسانداز و گرفتن وام توانستیم خانهی بسیار کوچکی بخریم.
به نقل از همسر شهید، کتاب #پرواز_در_سحرگاه
🆔 @shahidemeli