#ناخواسته ۱
من تو سن نوزده سالگی ی بار ازدواجکردم شوهرم مرد خوبی نبود دست بزن داشت خیانت میکرد و رفیق باز هم بود این اواخر دیگه خیانت هم میکرد منمکه نتونستم تحمل کنم بهش گفتم باید جدا بشیم و رفتم خونه بابام مدام میومد دنبالم و طلاق بده نبود واسطه میفرستاد رفتم بهش گفتم یا میای طلاقم رو میدی یا منم مهریه میذارم اجرا تو که نداری مهریه منو بدی مجبور میشی بری زندان و منم ول کن نیستم ترسید و اومد توافقی طلاقم داد دیدن اینکه زندگیم که این همه براش زحمت کشیده بودم و از هم پاشیده بود خیلی سخت بود سه تا خواهرم سر زندگیشون بودن و من این بلا سرم اومده بود خیلی عذاب اور بود ولی چاره ای نداشتم شوهرم مردی نبود که اصلاح بشه و بتونم باهاش زندگی کنم چهار سال زحمتم پوچ شد
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌
#ناخواسته ۲
برای سرگرمی و در اوردن مخارج خودم رفتم سرکار، دیگه خیلی برام زشت بود که بابام بخواد مخارجم رو بده و خجالت میکشیدم توی ی شرکت منشی شدم و کارهاشون رو انجام میدادم رییسم ادم خوبی بود متوجه نگاه های گاه و بیگاه حسابدار شرکت روی خودم شده بودم ولی نمیخواستم که فکر کنه میتونه با من پل ارتباطی داشته باشه مدتی گذشت و اومد سراغم گفت میخواستم باهاتون در مورد امر خیر صحبت کنم اگر اجازه بدید خدمت خانواده برسم منم مجردم و قصدم ازدواجه ازم شماره گرفت و قرار شد ی مدت اشنا بشیم، رییسم همسرش چند سالی بود که فوت شده بود و خبر داشت که من مطلقه م بهم گفت حسابدار مرد خوبیه و دستش به دهنش میرسه بهش جواب رد نده، تو زمان اشنایی بهش گفتم من ی بار طلاق گرفتم و گفت موردی نداره و مشکلی ندارم، مدامبرام کادو میخرید گل میخرید محبت میکرد بیرون میرفتیم انقدر که بهش وابسته شده بودم اگر ی روز نمیدیدمش میخواستم دق کنم
#ادامه_دارد
#کپی_حرام❌❌
#ناخواسته ۳
تا اینکه ی روز بهم گفت دیگه نمیتونم اینجوری ادامه بدم اینجوری نصفه نیمه که گاهی همو ببینیم خوشم نمیاد اینجوری باشیم دوس دارم زنم باشی و مال خودم باشی میخوام بیام خواستگاریت منم که دیدم مورد خوبیه و ازش خوشم میاد و بسیار شدید وابسته ش هستم قبول کردم فکر میکردم که ازدواج با این مرد یعنی اوج خوشبختی خیلی دوسش داشتم،قبول کردم و گفتم بیا خواستگاریم ادرس خونه بابام رو دادم بهش و شماره مامانمم دادم گفت که پدر مادرش فوت شدن و کسی و نداره منم که فکر میکردم این همون شوالیه سوار بر اسب سفید هست گفتم ایرادی نداره و خودت بیا، چون خودت مهمی قرار شد که با مامانم تماس بگیره مادرم کم و بیش در جریان رابطه ما بود وقتی رفتم خونه مامانم گفت تماس گرفته و خواستگاری کرده مامانم گفت که به پدرم گفته همکارمه و منو خواستگاری کرده بابامم موافقت گرد
#ادامه_دارد
#کپی_حرام❌❌
#ناخواسته ۴
اومد خواستگاری و همه چیز خوب پیش رفت و دل بابا و مامانمم رو حسابی به دست اورد فقط ی مشکلی داشت به بابام گفت که تمام ارثیه ش که مقدارش هم زیاده دست عموشه و اونم شرطش اینه که با دخکر عموش ازدواج کنه گفت در حال شکایت هستم و میخوام قانونی پس بگیرم فقط تا رمان رای دادگاه ما صیغه بمونیم که عموم متوجه ازدواج من نشه و اموال رو انتقال نده، بابای منم قبول کرد انقدر خوش مشرب بود که ادم به راحتی موم توی دستش میشد گفت محضر اشنا دارم و مشکلی نیست هر موقع بخواید میریم برای صیغه ماهم قبول کردیم که سه روز دیگه بریم محضر، بالاخره انتطار به سر رسید و رفتیم محضر طبق گفته های خودش یک سال طول میکشید که به نتیجه برسه برای همین صیغه یک ساله کردیم و بی هیچ مراسمی رفتیم سر زندگیمون، بیشتر شب ها تنها بودم و میگفت که باید بره خونه عموش تا فکر کنن مجرده خیلی برام سخت بود شوهرم باید کانمود کنه عاشق دختر عموشه عذاب میکشیدم
#ادامه_دارد
#کپی_حرام❌❌
#ناخواسته ۵
ی روز که مثل همیشه از سرکار اومدم فوری ی دوش گرفتم و لباس خوشگل پوشیدم قرار بود امشب بیاد خونه و نمیخواستم چیزی ناراحتش کنه که از من زده بشه و کشیده بشه سمت دختر عموش سر ساعت اومد خونه و داشتیم میوه میخوردیم که دیدم انگار یکی به قصد دعوا در میزنه در و باز کردم ی زن و دوتا مرد و سه تا بچه کوچیک وارد خونه شدن همه عصبی بودن شوهرم رنگ به صورتش نمونده بود و دست پاچه شده بود زنه همش داد میزد که بهم خیانت کردی حمله کرد سمتم و مردا نذاشتن منو بزنه ماجرایی که شوهرم بهم گفته بود رو براش گفتم و گفتم که من نمیدونستم متاهله وگرنه زنش نمیشدم فکر کردم مجرده اون زنم خودشو میزد وشوهرمون رو نفرین میکرد همونجا صیغه رو باطل کردیم منم برگشتم خونه بابام دیگه هم تو شرکت ندیدمش برای رییسم تعریف کردم که گفت نمیدونسته متاهله و برام ناراحت شد بهش گفتم باردارم و اگر اون بفهمه زندگیش از هم میپاشه رییسم گفت بیا زن من شو بچه ت رو بزرگ میکنیم عین بچه خودم اینم ی راز بین ما میمونه از ناچاری قبول کردم من ناخواسته قربانی هوس بازی ی مرد شدم الان بچه م بزرگ شده و با شوهرم که رییسم بود زندگی خیلی خوبی دارم خداروشکر که الان زندگیم خوبه توروخدا با شناخت کامل و تحقیقات ازدواج کنید من از هول حلیم افتادم تو دیگ
#پایان.
#کپی_حرام❌❌