_نمیخواهم که در بستر بمیرم
-نمیخواهم که همچون شمع سوزان
-بریزم اشک
-در آذر بمیرم
-همی خواهم که در فصل جوانی
-میان #جبهه و سنگر بمیرم
-همی خواهم برای حفظ قرآن برای یاری رهبر بمیرم
-نمی خواهم که ننگ و خار بمیرم
-به زیر رختخواب بیمار بمیرم
-چنین مرگی برایم #افتخار است
-که زیر آتش رگبار بمیرم.❣
قسمتی از وصیت نامه سردار🕊🌹 شهید#حسین_غلامرضایی
🌷@shahedan_aref
#شهیدانه #پسرانه #رولیتگری
🥀یک روز بهش گفتم، پسر تو دانش آموز هستی ، درست نیست بری جبهه ،درستو بخون ، برگشت گفت:« طاقت ندارم نامحرم دست به #ناموس من بزنه.»... برای کارگری رفتم سرزمین برگشتم دیدم سبحان نیست ، گفتم سبحان کجا رفت ،گفتن رفت #جبهه.
🌷 #شهید سبحان جنت صادقی رامسر شهادت ۱۳۶۵ ام الرصاص سن ۱۸ سال
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #انقلاب_مردم
#یمن #ما_متحدیم #طوفان_الاقصی
هدایت شده از 🌹175نفر🌹
💢#دل_کندن
.
اصلا میگیم به فرض
جنگیدن و عمليات و
تیر و ترکش و مجروحیت و اسارت
تشنگی و گرسنگی و نخوابیدن ها
کلا سختی های جنگ به کنار .....
رفقا به والله دل کندن از زن و بچه و
خانه و کاشانه خیلی سخت بود .
وقتی ازشون میپرسیدند شما که
داری میری جبهه ، بچه هاتو میخای به
کی میسپری ؟ یک کلمه فقط میگفتند:
#خداااااااااااااااااا _ #خدا هست ...
.
📷 #مازندران_ #اعزام به #جبهه #رزمندگان #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا _ #سال ۱۳۶۴ 🇮🇷🌿
.
#عشق
#خانواده
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
💠 @hafttapeh
هدایت شده از بانک عکس دفاع مقدس
📸 به این عکسها ،خیره شو خیره شو
به اون روزهای پر از خاطره ...
اینجا شلمچه است
عملیات کربلای پنج...
دقیقا سر پُلی بنام کانال پرورش ماهی،
من یه چیزی میگم شما یه چیزکی خواهید شنید.یه گذرگاه پُر مهلکه که به تعبیر خودمونی ، مَرد میخواست از آنجا رد بشه...
نمیدونم چرا بعضیها چشم بر این همه زیبایی میبندند و زود طرح مسئله سن و سال میکنند . به قول خودشان از دید حقوق بشری به موضوع نگاه میکنند و دایهی دلسوزتر از مادر میشن ، آه و اشک سر داده که نمیبایست راهشان میدادند!
اگر ما توان و استعداد داشتیم بجای این حرفها در پی شناسایی ژن تحول درونی آنان بوده و کشف میکردیم. راز و رمزها را بدست میآوردیم و تکثیر در زمانها میکردیم این شور و شوریدگی را...
او سرباز حاج قاسم بود در کربلای پنج.
شما را دعوت به دیدن احسن الخالقین الهی میکنم...
حالا حالا مونده
تا حوزه های ما
تا دانشگاههای ما
چنین خروجی داشته باشند.
بیشتر روی لقمه های حلال پدری
بیشتر روی شیر پاک مادری
حساب باز می کنیم...
📝 حاجکاظم فرامرزی
#عکس
#جبهه
#شلمچه
#نوجوانان
#بیسیم_چی
#لشکر۴۱_ثارالله
#عملیات_کربلای_پنج
#جنگ_به_روایت_تصویر
💠 @bank_aks
هدایت شده از بانک عکس دفاع مقدس
دو چیز هیچوقت از یادِ آدم نمیرود!
دوستان خوب و روزهای خوب ...
#جبهه
#رفاقت_ناب
#عکس_یادگاری
#لبخندهای_خاکی
#رزمندگان_لشکر۲۱_امامرضا
💠 @bank_aks
هدایت شده از بانک عکس دفاع مقدس
دوست را
زیر باران باید دید..!
عشق را زیر باران باید جُست
#جبهه
#رفاقت
#سنگر_گوجار
#قهرمانان_وطن
#عملیات_بیتالمقدس۳
💠 @bank_aks
شهید"احمد علی نیری"؛عارفی در میان #جبهه .
🖋#دست_نوشته های شهید...
۱۶ بهـمن مـاه ۱۳۶۴ - دوکـوهه
▪️روز چهـارشنبه میخواستـم وضـو بگیـرم بـرای نمــاز ، که یک لحظه چشمم به حضرت (عج) افتـاد ...
▫️روز جمعـه در حسینیـه حـاج همـت پادگان دوکوهه، درمجلس آقاامام زمان (عج) گریه زیادی کردم.
□بعد از توسلات وقتی بخودآمدم دیدم که از همه اشکی که ریختم یک قطرهاش بزمین نریخته!
گویا ملائـک همه را با خـود برده بودند.
📜عـارفـانه / شهید احمد علی نیّـری
شهـادت ۲۷ بهمن مـاه ۱۳۶۴
#شهید_احمد_علی_نیری
#سالروز_شهادت🕊🥀
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از بانک عکس دفاع مقدس
خوش به حال شهداء
که تمام روزهایشان حال و هوایِ
ماه رمضان را داشت ...
#جبهه
#انس_با_قرآن
#شهید_حاجحسین_خرازی
💠 @bank_aks
خوش به حال شهداء
که تمام روزهایشان حال و هوایِ
ماه رمضان را داشت ...
#جبهه
#انس_با_قرآن
#شهید_حاجحسین_خرازی
یادی از شهدای غواص دست بسته
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
آدرس را
نشردهید
هدایت شده از سرداران ورزمندگان عاشورایی
آن روزها روزیام نبود،
که روزها را با شما باشم
و شبها را با شما روز کنم...
میگویند: روزها و شبها، فرازها را
«صابر» بودید و نشیبها را «شاکر»...
میگویند: زمزمه دعایتان با نغمهٔ قرآن
و توسل آمیخته بود و سنگرهاتان پُر بود
از بوی باران، بوی سبزه....
#جبهه
#انس_با_قرآن
#قهرمانان_لشکر۴۱ثارالله
#شهید_محمدحسین_یوسفالهی🕊🌹🕊
در دوران جنگ یک وقتی همسفر شدیم با جانشین #شهیدمهدیباکری فرمانده لشکر 31عاشورا، از ایشان سئوال کردم: چه شد که از مناطق مختلف خوزستان، #دزفول و شمال آن را جهت مقر لشکر انتخاب کردید؟ با توجه به اینکه از #جبهه ها دورتر شده اید و تدارکات شما مشکل تر می شود. ایشان گفت: زمانی که ما می خواستیم مقر لشکر را پیدا بکنیم. از اهواز شروع به گشتن نمودیم و مناطق مختلف را زیر پا گذاشتیم. ولی مورد موافقت شهید باکری قرار نمی گرفت! تا اینکه از اهواز به طرف شمال خوزستان راهی شدیم. و به شوش رسیدیم. ولی در شوش نیز جایی را پیدا نکردیم و به دزفول آمدیم...
💠در نهایت این مقر فعلی را پیدا کردیم و ایشان این محل را تایید کرد و گفت: اگر سپاه دزفول این مکان را به ما تحویل بدهد بسیار خوب خواهد شد. از شهید مهدی باکری سئوال کردم: چرا این محل را انتخاب کردید و چرا دزفول؟ ایشان گفت: من چیزی از این شهر می دانم که شما نمی دانید. من آن موقع نفهمیدم که منظور ایشان چه بود تا اینکه زمانی رسید که #هواپیماهای عراق مقر لشکر را بمباران کردند و شرایط بسیار بدی در پادگان بوجود آمد. عده ای به شهادت رسیده و تعدادی مجروح و بسیاری نیز شوکه شده بودند. واقعا اوضاع از دست ما خارج شد. در همین بین، با کمال تعجب دیدیم. تعداد زیادی وانت بار و ماشین های شخصی و موتور سیکلت از شهر برای کمک رسانی به #پادگان آمدند و تا ما بخواهیم خودمان را سامان بدهیم مردم دزفول تمام #شهدا و مجروحین را به بیمارستان افشار منتقل کردند. بعد از اینکه اوضاع را آرام کردیم به همراه تعدادی از نیروها سریع خودمان را به بیمارستان رسانده تا اگر احتیاج به اهداء خون باشد بتوانیم کمک بکنیم.
💠در بیمارستان با صحنه ها ی بسیار عجیبی مواجه شدیم. صف تویلی از مردم دزفول، درب بیمارستان ایستاده و آماده ی اهداء خون بودند و انتظار می کشیدند تا هرچه سریعتر خون بدهند. به همین خاطر و با توجه به ازدحام جمعیت، نیروها را که از بمباران شوکه شده بودند به لشکر بازگرداندیم. سالن بیمارستان و حتی حیاط، مملو بود از مجروحین، و هر مجروحی که روی زمین قرار داشت مردان و زنانی در کنار و بالای سر آنها و مواظب آنها بودند و می دیدم سرم در دست داشته و بالای سر آنها ایستاده بودند. با چشم خود می دیدم که تعدادی از آنها سر مجروحین را بر دامن گذاشته و با کمال ملاطفت آن ها را نوازش می کردند. با دیدن این صحنه ها یاد صحبت شهید باکری افتادم که می گفت: من چیزی از این مردم دزفول می دانم که شما نمی دانید و بعدها می فهمید که #دزفولی ها چه مردمانی هستند.
#راوی: بهرام صالحی
🍁برگرفته از کتاب جغرافیای حماسی شهر نمونه دزفول اثر غلامحسین سخاوت و ناصر آیرمی🍁
@bakeri_channel