eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 شده تو زندگیت بعد از دعا برای فرج مولا فقط یه آرزوی دیگه داشته باشی؟ شده تا حالا... هر کی پُرسید "آرزوت چیه؟!" فقط با لبخند نگاهش کنی و نگی بزرگترین آرزوت، خنده دارترین آرزوئه از نظر او.... شده شبها توی خلوتت با خدا بهش بگی: "می دونم لایق شهادت نیستم می دونم مالِ شهادت نیستم اما بیا و خدائی کن و منو شهید بپذیر...." شده زندگیت بشه رویای شهادت؟؟؟؟ . . خدا کنه حالا که خودِ خدا اینجوری هوای شهادت رو انداخته توی دلمون خودش هم بخردمون ....😔 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 وقتی با حسین آقا ازدواج کردم آن فکری که نسبت به یک پاسدار داشتم با رفتارش به یقین مبدل کرده بود. این شش سال زندگی با حسین آقا بهترین روز های عمر خود را سپری کردم و همیشه خودم را خوشبخترین آدم می دانستم. نه اینکه من همسرش باشم بخواهم ازش تعریف کنم بلکه همه ی همکارها و  کسانی که با حسین آقا برخورد داشتند تا اسم حسین آقا را میشنوند اولین عکس العملشان لبخند است چون خوشرویی حسین آقا زبانزد همه بود وتشیع جنازه پرشکوهش این را ثابت کرد که در شهر ما بی نظیر و بی سابقه بود. حسین آقا در ۱۶ اردیبهشت ماه ۹۵مصادف بود با روز مبعث به شهادت رسید که بعد از چهل روز مفقودالاثر بودن از طریق دی ان ای شناسایی شد و پیکر مطهرش در روز یکم تیرماه مصادف با پانزده رمضان ولادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) به خاک سپرده شد. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 💌 هر وقت که سرت به درد آید.. 💌 وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَىٰ ضُرٍّ مَّسَّهُ... ﻭ ﭼﻮﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺰﻧﺪ ﻭ ﺁﺳﻴﺒﻲ ﺭﺳﺪ ، ﻣﺎ ﺭﺍ [ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺣﺎﻟﺎﺕ ] ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻩ ﻳﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻳﺎ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ [ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻱ ]ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﺪ ، ﭘﺲ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﮔﺰﻧﺪ ﻭ ﺁﺳﻴﺒﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﻛﻨﻴﻢ ، ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻧﺎﺳﭙﺎﺳﻲ ﻭ ﮔﻨﺎﻩ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﻲ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﻛﺮﺩﻥ ﮔﺰﻧﺪ ﻭ ﺁﺳﻴﺒﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺭﺳﻴﺪﻩ [ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻱ ] ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ! ! 💕💕💕 بعضیا وقتی گرفتار میشن در هر حالتی خدا رو صدا میزنن..😇 بچه ش مریض شده.. راه میره با خدا حرف میرنه میشینه ، با خدا حرف میزنه.. حتی موقع خوابم با خدا حرف میزنه.. اصلا میشه یک عارف به تمام معنا..!!😲 هزارتا نذرم میکنه بچه ش خوب شه.. وقتی خوب شد هزارتا بهونه میاره که آقا من که صیغه نذر رو به جا نیاوردم!!😕 آقا اصلا من نذرمو عوض کردم.. آقا خدا که محتاج نذر من نیست..☹ آقا اصلا میدونی چیه من یادم نمیاد نذری کرده باشم!!🤦🏼‍♂️ یک جوری بر میگرده که انگار اصلا تو عمرش خدا رو نپرستیده.. یک جوری که انگار اصلا خدا اینو نیافریده.. خدا رو در همه حال بخونیم.. مومنین واقعی اصلا برای با خدا حرف زدن نیاز به گرفتاری و حاجت دنیایی ندارن.. البته گدای بدون حاجت که نداریم!! مومنین واقعی حاجتشون دیدار خداست..😍 مومنین واقعی هر لحظه پیش خدان.. همیشه خدا رو صدا میزنن.. نه این که مشکلاتشون خدا رو به زندگی بیاره..😊 "هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی" ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 به حاج قاسم گفتم: " تو ماشاالله رشیدی، کنار قبر یوسف‌الهی یک ذره است، خب جایت نمی‌شود"! گفت: از من گفتن بود.😊 وقتی شهید شد و دستی ازش ماند، فهمیدم چه می‌گوید. راوی: ❤️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 تا کی دَر انتظار گذاری به زاری ام ؟ بٰاز آی ! بَعد از این هَمه چَشم انتظاری ام... ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 خدایا شروع سخن نام توست وجودم بـه هر لحظه آرام توست دل از نام و یادت بگیرد قرار خوشم چونکه باشی مرا در کنار خدایا شکرت که شکرت شکر که خدایِ مایی، ما رو بنده ی خودت کن🙏🌿 گوارای وجودتون دعامون کنید🙏🌻 ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 شعر خوانی شهید جواد محمدی در جمع مدافعان حرم 🌹چقدر زیبا میخوانی و معلوم است که با جان میگویی: شاید قلم روزی تفنگی شد که بنویسم باخون میان دفترم لبیک یا زینب س... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 💞 خدایا اگر مرا ببخشی پیغمبر تو شاد میشود که یکی از افراد امتش بخشیده شده است اگر من را نبخشی شیطان شاد میشود که یک نفر دیگر را فریب داده و جهنمی کرده است. ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ثواب اعمال امروز مان را تقدیم کنیم به به یکی از یاران امام زمان عج جلال که شهید شد، عکسش را بردند خدمت آیت الله بهاء الدینی، ایشان بی‌اختیار گریه کردند، طوری که اشکهایشان سرازیر شد روی عکس جلال؛ بعد فرمودند:  امام زمان(عج) از من یک سرباز می‌خواستند، من هم آقای افشار را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است، ‌ایشان جلال ” ذاکر قریب البکاء” است. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ثواب اعمال امروز مان را تقدیم کنیم به #ذاکر_قریب_البکاء به یکی از یاران امام زمان عج #شهید_جلال_
💔 من جا مانده‌ام! دارم می‌سوزم! جلال با حالتی غمگین در گوشه‌ای زانوی‌ غم بغل گرفته بود پرسیدم اتفاقی افتاده؟ گفت دیشب در پادگان مشغول قدم زدن بودم که صدای گریه‌ای در پشت یکی از این ساختمان‌‌ها شنیدم. نزدیک‌تر رفتم پیرمرد سالخورده‌ای در گوشه‌ای نشسته و زار زار میگریست کنارش رفتم و از او دلجویی کردم. بی‌اختیار گریه‌ام گرفت علت ناراحتی‌اش را پرسیدم پیرمرد گفت:«امشب شب چهلم پسر شهیدم است چون مرخصی‌ها لغو شده نتوانستم در مراسمش شرکت کنم حالا که دیدم همه خواب هستند آمدم اینجا و در تنهای برایش مراسم ختم برپا کردم». جلال ساکت شد و بعد ادامه داد: «عظمت این صحنه مرا به‌یاد حبیب‌بن‌مظاهر انداخت و از اینکه قافله رفت و من جا مانده‌ام دارم می‌سوزم تا کی برای این بسیجی‌ها حرف بزنم آنها بروند و شهید شوند و من جا بمانم». ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 من جا مانده‌ام! دارم می‌سوزم! جلال با حالتی غمگین در گوشه‌ای زانوی‌ غم بغل گرفته بود پرسیدم اتفا
💔 از اصفهان به قم میرفت. صدای اهنگ مبتذلی که راننده گوش میکرد جلال رو ازار میداد. رفت با خوشرویی به راننده گفت: اگر امکان داره یا نوار و خاموش کنید یا برا خودتون بذارین. راننده با تمسخر گفت: اگه ناراحتی میتونی پیاده شی! جلال رفت توی فکر، هوای سرد ، بیابان تاریک و….  اینبار به راننده گفت : اگه خاموش نکنی پیاده میشم. راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد، پدال ترمز رو فشار داد و ایستاد و گفت بفرما ! جلال پیاده شد اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود که ایستاد! همینکه جلال به اتوبوس رسید راننده به جلال گفت : بیا بالا جوون ، نوارو خاموش کردم... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 از اصفهان به قم میرفت. صدای اهنگ مبتذلی که راننده گوش میکرد جلال رو ازار میداد. رفت با خوشرویی ب
💔 آیه الله بهاءالدینی بارها گفته بودند: "آنکه را با معنا میگوید، اذان بگوید" منظورش جلال بود... عاقبت نیز سردار ما در میدان جنگ در هنگام گفتن اذان و زمانی که به ذکر «محمد رسول‌الله» رسیده بود، شهد شیرین شهادت نوشید آری سردار روحانی جلال افشار پس از تلاش و کوشش بسیار در تحقق آیین زلال محمدی  در تاریخ 24/4/1361 در عملیات رمضان با زبان روزه و درحالی‌که ذکر اذان بر لبش بود، از ناحیه پهلو مورد اصابت ترکش قرار گرفت و آسمانی شد. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 میدونی چیه؟ در شهادت بسته نیست.. ما در دنیا رو به رو خودمون بستیم.. خودمونو اینجا زندونی کردیم در بهشت همیشه بازه..😔 📷 عکس از که در درگیری با تروریست ها به شهادت رسیدند ... 💞 @aah3noghte 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 #فدائی_رهبر 🌹 #قسمت_43 مبینا هم در این مدت دلتنگ مادر و داداش علی بود.😞
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 🌹 علی همیشه میخندید،😊😃 حتی موقعی که از درد به خودش می پیچید😖😰 ،آن موقع که غذا خوردنش انقدر برایش سخت شده بود که از جویدن چند تا لقمه کوچیک خیس عرق میشد😞😔 -چی شده علی جون؟ خوبی؟ این غذا رو دوست نداری؟😰 -دستتون درد نکنه خیلی هم خوشمزس، شرمنده کردین.😅😉 - ولی انگار خوب نیستی ؟! چقدر عرق کردی؟ جون من تا نگی چی شده لب به غذا نمی زنم😒 -هیچی بابا! دیگه اوراقی شدیم رفته پی کارش ، فکمون که دیگ فک نیست، یه لقمه می خوریم انگار کوه می کنیم😂😁😅 رنج ها، دردها، ناراحتی ها، و تمام ناملایمات در پشت چهره شاد و متبسم او پنهان شده بود، 😔😔 در فرزندی نمونه بود و برادری کم نظیر و در رفاقت عجیب سنگ تمام می گذاشت.😍😍☺ «خرج کردنش خیلی جالب بود،یه جا پول نیاز داشت مثلا می خواست فلان وسیله رو بخره بی خیال می شد ، برای دانش آموزی که مشکل داشت خرج می کرد ، 😃😌 من این کار رو بارها تو علی دیدم و شاید تو کسی دیگه ندیده باشم، من قشنگ دیدم می گفت بریم برای فلانی لباس بخریم، می گفتم بریم😄 می گفت بریم برای فلانی این کار رو انجام بدیم می گفتم بریم ؛ تولد بچه ها که می شد نفر اول بازم علی بود😂😅 ادامه دارد.... فصل:پنجم :ضربت خوردن حاجی با نگرانی شماره علی را می گرفت ، انگار صدای زنگ تلفن همراهش را قطع کرده بود. ۱بار ،۲بار، ۳بار .... - ای بابا! عجب آدمیه ها! اخه مگه خودت نگفتی میام ، ببین از کی ما رو اینجا کاشته😠 بدجوری حرص می خورد😠😫 از ضرب انگشتانش وقتی که شماره علی را دانه دانه می گرفت می شد متوجه اوج عصبانیتش شد -یه بار دیگ می زنم اگه بر نداشت ...😠 اخر قرار بود علی دو تا از دانش آموزان را برساند و با حاجی و دوستان بروند فشم به قول خودشان گیلاس بخورند.😋😌 علی سعی کرده بود یک جشن متفاوت و بدون گناه را در محل ترتیب بدهد، اما تعداد زیادی نیامده بودند، برای همین قرار شد جشن را تعطیل کنند و به جای آن بروند فشم ، 😢😥 اما معلوم نبود چرا از علی اقا خبری نبود😰 هنوز مشغول خط و نشان کشیدن بود که گوشی اش زنگ خورد، نگاه کرد شماره را نشناخت، بالاخره با زنگ پنجم برداشت و با تعجب پرسید:😦 -شما؟😯 -آقا . . . آ . . . آقا😭😭 صدای نوجوانی بین نفس های بریده بریده و بغض نصفه و نیمه گیر می کرد و نامفهوم بود. ادامه دارد.... 📚 نویسنده:هانیه ناصری ناشر:انتشارات تقدیر۱۳۹۵ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 • • خداگاهۍنشون میده‌به ما‌کہ‌ +هیچڪس‌دوست ‌نداره امایواشڪے میادتوگوشِت میگہ↓ +جـز‌مـن:)💙 °°° 💞 @aah3noghte 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا