eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.7هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 دو طایفه در دو کار، سابقه ای دیرین دارند: یهودیان در ساخت قلعه و کشیدن دیوار به دور خود😏 و هاشمیا
💔 خوش به حال دل من... مثل تو دارد آقا✨ تولدت مبارک 🌙 29 فروردین ؛ سالروز میلاد رهبر 👌 توجه داشته باشین که تولد دقیق حضرت آقا امروز هستش و تیر ماه برای شناسنامه ایشون هست😊 ❤️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 نمی گوید " دوســـــــتت دارم "... اما آفتاب نگاهش راه را روشن می کند و با دل شوره ای لرزان می پرسد : چه دیر آمده ای ؟ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۱۶۶) إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُ
✨﷽✨ (۱۶۷) وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ و (در آن موقع) پيروان گويند: اى كاش! بار ديگرى براى ما بود (كه به دنيا برمى‌گشتيم) تا از اين پيشوايان بيزارى جوئيم، همانگونه كه آنها (امروز) از ما بيزارى جستند. بدينسان خداوند اعمال آنها را كه مايه حسرت آنهاست، به آنها نشان مى‌دهد و هرگز از آتش دوزخ، بيرون آمدنى نيستند. ✅ نکته ها به فرموده روايات، در قيامت مواقف متعدّدى است، در برخى از آنها مُهر سكوت بر لب‌ها زده مى‌شود وتنها با نگاه‌هاى پرحسرت به يكديگر نگريسته و گريه مى‌كنند. در بعضى موارد، از همديگر استمداد كرده و در صحنه‌اى نسبت به هم ناله و نفرين مى‌كنند. در اين آيه مى‌خوانيم كه پيروان كفر نيز از حمايت‌ها و عشق ورزى‌هاى خود نسبت به رهبرانشان به شدّت پشيمان مى‌شوند، ولى ديگر كار از كار گذشته و تنها حسرتى است كه در دل دارند و با زبان مى‌گويند: اگر ما بارديگر برگرديم، هرگز دنباله‌رو آنها نخواهيم بود. كسانى كه اينقدر بى‌وفا هستند كه از ما در اين روز تبرّى مى‌جويند، ما هم اگر به دنيا برگرديم، از آنان تبرّى خواهيم جست. آنها حسرت مى‌خورند، ولى مگر از حسرت كارى ساخته است.؟ در آيات متعدّد، كلمه «خلود» در مورد عذاب بكار رفته است. بعضى «خلود» را مدّت طولانى معنا مى‌كنند، ولى از جمله‌ى‌ «وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ» در اين آيه استفاده مى‌شود كه «خلود» به معناى ابديّت است، نه مدّت طولانى. انسان، داراى اختيار است. اگر چنين نبود، پشيمانى و حسرت و تصميم مجدّد در او راه نداشت. پشيمانى و حسرت، نشانه‌ى آن است كه مى‌توانستيم كار ديگرى انجام دهيم. و تصميم مجدّد، رمز آن است كه انسان مى‌تواند با اراده و اختيار، هر راهى را كه صلاح بداند، انتخاب كند. 🔊 پیام ها - طاغوت‌ها را رها كنيم. تا آنان ما را در قيامت رها نكرده‌اند، آنها را در دنيا رها كنيم. «فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ» - در قيامت، چشم انسان حقيقت بين شده و بر كارهاى خود، حسرت مى‌خورد. «يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ» - آرزوى برگشت هست، ولى برگشتى نيست. «لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً ... وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ» ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی💕 در تلفنم، نام همسرم را با عنوان #شهید_زنده ذخیره کرده بودم. یک روز، اتفاقی آن
💔 💕 وضو می‌گرفت و توی کارهای خونه کمکم می‌کرد. مسافرت که می‌رفتیم، بچه‌ها رو نگه می‌داشت و می‌گفت: «بچه ها رو من نگه می‌دارم، لااقل شما هم کمی راحت باشید...» غیر از اینها به هر بهانه‌ای که بود برایم هدیه می‌خرید؛🎁 برای روز زن، روزهای عید و ... اگر هم یادش نبود ، اولین عیدی که پیش می‌آمد ، هدیه می خرید و برایم می آورد... خاطره‌ای از زندگی امیر سپهبد 📚ماهنامه شاهد به نقل از همسر شهید 💍 ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #رویای_نیمه_شب #قسمت_بیست_و_یک _اگر مدتی او را نبینی و از خدا یاری بخواهی، فراموشش می کنی. هر
💔 به لبهٔ سکو نزدیک شدم. صدا در فضای زیر گنبد می پیچید. آهسته گفتم: «از سال ها قبل متوجه فاصله هایی شده ام که میان ما و شما است. باهم مثل برادریم. با هم معامله می کنیم و کار میکنیم. با هم نماز می خوانیم. به هم کمک میکنیم. من و شما یکدیگر را دوست داریم. به دیدن هم می رویم. چرا وقتی همه مسلمانیم و خدا و پیامبر و کتاب مان یکی است، باز هم باید فاصله هایی بین ما باشد؟» ابوراجح سر برگرداند. با لبخند به من نگاه کرد و گفت: «سؤال خیلی مهمی است.» برخاست و آمد لبهٔ سکو نشست. _و مهم تر این است که جواب درستی برایش پیداکنی. کنارش نشستم. _شما به هر درمانده ای کمک میکنید. به من هم کمک کنید تا بفهمم. _البته فاصله هایی هست، اما نه آنقدر که تبلیغ می کنند و نشان می دهند. بین دو دوست صمیمی هم تفاوت ها و فاصله هایی هست. طبیعی است. این تفاوت ها و فاصله ها مانع دوستی شان نمی شود. هرکس چهره و رنگی دارد و به کاری مشغول است و توی خانهٔ خودش زندگی میکند. آگاهی و هوش دو برادر ممکن است با هم فرق داشته باشد. ایمان و پرهیزگاری آدم ها یکسان نیست. مشکل از جای دیگری است: حکومت! شخص پلیدی مثل « مرجان صغیر» را حاکم این شهر قرار داده که دشمن فرزندان پیامبر و شیعیان است. سیاه چال های دارالحکومه پر است از شیعیان بی گناه. شهری که اکثریت ساکنانش شیعه اند، چنین وضعی دارد. قبل از این، شیعه و سنی با هم در صلح و صفا زندگی می کردیم؛ حالا می خواهند کاری کنند که یکی مثل تو فکر کند من دشمنت هستم برخوردی که با ما دارند، با کافران و بیگانگان ندارند. هزاران یهودی را به این شهر کوچ داده اند تا برتری جمعیت ما را کاهش دهند. جان و مال ما را حلال می دانند. به ما نسبت های ناروا می دهند. عالمان بزرگ ما مانند سید بن طاووس و علامهٔ حِلّی، با ادب و استدلال، به این شبهه ها و تهمت ها جواب داده اند،اما آنها به حقیقت کاری ندارند. باز هم به توطئه هایشان ادامه می دهند. نزدیک به صدسال از انقراض دولت بنی عباس می گذرد؛اما هنوز تفکری را که اشاعه داده اند بیداد می کند. هنوز ناصبی ها هستند و اگر قدرتی بدست آورند به جان شیعه می افتند. به جای آنکه منادی برابری و برادری باشند، تخم کینه و اختلاف می پاشند و ما را سرکوب می کنند تا مبادا شورش کنیم. به جای آنکه دست از بی عدالتی و خوش گذرانی بردارند، به ستم و جنایتِ بیشتر پناه می برند. دارند از درون می پوسند و مراقب تهدید های خیالی اند. می بینی که ما شیعیان از این فاصله ها و بی عدالتی ها بیشتر رنج می بریم تا شما.... 🍂ادامه دارد ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رویای_نیمه_شب #قسمت_بیست_و_دو به لبهٔ سکو نزدیک شدم. صدا در فضای زیر گنبد می پیچید. آهسته گفت
💔 _من اینها را قبول دارم، ولی مدت هاست سؤالی توی ذهنم جست وخیز می کند که شما شیعیان باید به آن جواب بدهید. شاید در این صورت، مشکل حل شود. _باکمال میل سؤالت را می شنوم و اگر پاسخش را بدانم می گویم. _در زمان پیامبر، این همه مذهب های جورواجور نبود. حالا چرا هست؟ شاید حکومت و مرجان صغیر می خواهند کاری کنند که همه دوباره یکی شویم.💪 -خیلی دوست دارم در این باره حرف بزنیم تا حقیقت روشن شود، ولی شنیده ام که دارالحکومه مرا زیر نظر دارد و از ساده ترین حرف هایی که می زنم، ناراضی است. این جا رفت و آمد زیاد است. خبرچین ها همه جا هستند. باید در خلوت صحبت کنیم. به مسرور نگاه کردم. حالا داشت با قاشق چوبی از توی دو کیسه، سدر و حنا بر می داشت و در کاسه هایی کوچک می ریخت. _یعنی چه کسی خبر می برد؟ _نمی دانم. ممکن است کسانی با ظاهر مشتری بیایند و بروند و به نقل از من، حرف های نامربوطی بزنند. کسی که از خدا نمی ترسد، هر کاری میکند! مشتری محترمی با سر تراشیده و ریش خضاب کرده از صحن بیرون آمد‌. ابوراجح سه حولهٔ گلدار و اعلا را به او داد تا دور کمر ببندد و روی شانه و سرش بیندازد. شانه و بازوهای او را مالش داد و از شیشه ای که در آن مشک بود، کمی به ریش حنایی رنگش مالید. مسرور، ظرف انگور را مرتب کرد و جلویش گذاشت. کمک کرد لباس بپوشد. 🍂ادامه دارد ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رویای_نیمه_شب #قسمت_بیست_و_سه _من اینها را قبول دارم، ولی مدت هاست سؤالی توی ذهنم جست وخیز می
💔 🌷_فکری ناراحت کننده، ذهنم را به خود مشغول کرد. شاید ابوراجح می خواست ریحانه را به مسرور بدهد. لابد اگر مسرور ریحانه را خواستگاری می کرد، جواب رد نمی شنید. از کودکی نزدش کارکرده بودو ابوراجح به او احتیاج داشت. بارها دیده بودم که مسرور، مانند شیعیان، با دست های افتاده نماز می خواند. ابوراجح ترجیح می داد دخترش را به مسرور بدهد تا روزی که ضعف و پیری او را از پا می انداخت، دامادش حمام را اداره کند و نوه هایش بعدها وارث حمام شوند. همه چیز علیه من بود. انگار زمین و آسمان دست به دست هم داده بودند تا ریحانه را از من بگیرند. آن مشتری محترم، موقع رفتن، مدتی از نزدیک به قوها نگاه کرد و انعام خوبی به مسرور داد. مسرور با خوشحالی کفش های او را جلوی پایش جفت کرد. چند قدمی هم همراهی اش کرد و برگشت. شنیده بودم پدر بزرگِ زمین گیری دارد. ابوراجح هوای آن پیر از کار افتاده را هم داشت و کمک هایی به او می کرد. گاهی در نبود مسرور، ریحانه و همسرش رابه خانه شان می فرستاد تا آنجا را خوب تمیز کنند. یکبار هم شاهد بودم که نیمی از غذایی را که ریحانه آورده بود، کنار گذاشت تا مسرور به خانه ببرد. شک نداشتم مسرور در انتظار روزی بود که ریحانه را بانوی خانه اش ببیند. مسرور ظرف انگور را دوباره آورد و جلوی من گذاشت. سعی کرد لبخند بزند. از بازی روزگار حیرت کردم. روزی ریحانه ،هم بازی من بود و مسرور به من حسادت می کرد و حالا مسرور، ریحانه را در چنگ خود می دید و من به او غبطه می خوردم . ابوراجح آمد کنارم نشست. مسرور ظرف های سدر و حنا را روی طبقی چید تا در دسترس مشتری ها باشد. ابوراجح بوی مشک می داد. برای اولین بار از بوی آن بدم آمد. نمی‌توانستم مثل گذشته، ابوراجح را دوست داشته باشم . می خواستم از آنجا بروم. احساس کردم بیگانه ام . بوی حمام که همیشه برایم لذت بخش بود، حالا سنگین و خفه کننده شده بود. شاید مسرور ، ریحانه را خواستگاری کرده بود و من خبر نداشتم. آن گوشواره را شاید برای عروسی خریده بودند . 🍂ادامه دارد ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ارتــش ڪلــمه ی طیـبه است... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 با تصمیمی که آقای روحانی گرفته تعداد کشته‌های مبتلا به کرونا روزانه به اندازه کشته‌های سقوط یک هواپیما شده است‼️ نکته قابل توجه اینکه دولبریتییا اصلا نگران جان زنده ها نیستن و فروردین سیاه، هشتگ نمیزنن!!!!!! ... 💞 @aah3noghte💞
💔 گاهی به دیده اشک غم و گاه اشک شوق این است حال ما، زِ فراق و وصال تو...
💔 😔 او در بین ماست، ما را می‌بیند و می‌شناسد و ما اورا می‌بینم و نمی‌شناسیم؛ و این یعنی آخر فاجعه...😔 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕