eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى خدایا! ریسمان تو محکم بود دستان من توان نداشت..! سوره بقره ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ⏪✌️ #چله_دورزدن_شیطون 🗓 روز ششم 🥇امروز هم #عیبجویی_نداریم ❌ تمرین دو روز قبل رو مجددا انجام بدی
💔 ⏪👌 🗓 روز هفتم امروز تمرینای روزای قبل رو یه جا انجام بدیم✅ 🥇 ❌ 🥇 ❌ 🥇 ❌ 🥇 ❌ ⚠️تو جنگ با شیطون ، اگه بتونی از مربی‌ات کمک بگیری حتما پیروز میشی ‼️ 👌میان این همه شلوغی تویی تنها داراییِ دل نشینِ من.. اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْكَ هرچه دارم از تو دارم ❤️ فراموش نشه👌 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #دستنوشته_های_شهید_مدافع_حرم هنوز صداش تو گوشمه! بهم می گفت: "میای جنازه‌ام رو می بری عقب" هر
💔 یادش بخیر... گفت: "توی قمحانه آماده شهادتم! 🥀 دلم برای ابالفضل (رفیق شهیدمان) تنگ شده" اون موقع که داشت می رفت جلو ، بال داشت بال🕊 توی پوست خودش نمی گنجید. واقعا تو چند روز آخر، متحول شده بود. همه این رو می دونستند. خدایی! شهدا راه صد ساله رو یک شبه رفتند😔 ما این رو با چشم خودمون دیدیم و با گوشت و خون، درک کردیم جاسم ما هم خیلی غریب و تنها موند و مثه یه مرد، شهید شد🥀 و خون جاسم و خون حسین معز، سبب فتح های بعدی جبهه مقاومت شد✌️ ✍به روایتِ ... 💞 @aah3noghte💞 ؛ تا اتمام قسمت ها کپی نکنید!🌸 به رسم امانت از عکس هایی استفاده میشه که خود شهید عبدالله زاده استفاده کردند👌
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۲۴۵) مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَ
✨﷽✨ (۲۴۶) أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‌ إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ‌ آيا نديدى گروهى از بزرگان بنى‌اسرائيل را كه بعد از موسى به پيامبر خود گفتند: براى ما زمامدار (و فرماندهى) برانگيز تا (تحت فرماندهى او) در راه خدا پيكار كنيم، او گفت: آيا احتمال مى‌دهيد كه اگر دستور جنگ به شما داده شود (نافرمانى كرده و) پيكار و جهاد نكنيد؟ گفتند: چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم، در حالى كه از خانه و فرزندانمان رانده شده‌ايم؟ پس چون دستور جنگ بر آنان مقرّر گشت، جز عدّه اندكى، سرپيچى كردند و خداوند به ظالمان آگاه است. ✅ نکته ها بنى‌اسرائيل بعد از حضرت موسى عليه السلام، به خاطر قانون شكنى و رفاه طلبى، مجدّداً تحت سلطه و فشار طاغوت قرار گرفته، آزادى و سرزمين خود را از دست دادند. آنها براى نجات از آوارگى و خارج شدن از زير يوغ طاغوت، تصميم به مبارزه گرفتند و از پيامبر خويش اشموئيل خواستند براى آنها فرمانده و اميرى را انتخاب كند تا به رهبرى او با طاغوت مبارزه كنند، ولى با همه اين ادعاها وقتى دستور صادر شد، همه آنها جز اندكى به ميدان نبرد پشت كرده و از آن دستور سرپيچى نمودند. 🔊 پیام ها - مسلمانان بايد با دقّت تاريخ بنى‌اسرائيل را بنگرند و پند بگيرند. «أَ لَمْ تَرَ» - فقدان رهبر الهى، عامل پراكندگى، آوارگى و ستم پذيرى است. «مِنْ بَعْدِ مُوسى‌» - بعضى از انبيا، تنها براى گروهى از مردم رسالت داشتند، نه همه‌ى مردم. «إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ» - فرمانده نظامى بايد از سوى رهبر آسمانى انتخاب و نصب شود. «ابْعَثْ لَنا» پس دين از سياست جدا نيست. - پيروزى در جنگ، فرمانده لايق مى‌خواهد. «ابْعَثْ لَنا مَلِكاً» - براى نجات از طاغوت‌ها بايد به انبياى الهى پناه برد. «قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ» - تعهّد گرفتن از كسانى كه پيشنهادات اصلاحى دارند لازم است. «هَلْ عَسَيْتُمْ» - رهبر بايد آينده‌نگر باشد و احتمال پيمان شكنى و فرار از مسئوليّت را از سوى مردم بدهد. «هَلْ عَسَيْتُمْ» - جهاد براى رفع ظلم و دفاع از وطن، جهاد در راه خداست. «وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا» - ميدان مبارزه، بستر ارزيابى افراد پر ادّعا است. «تَوَلَّوْا» - پيمان شكنان و شعار دهندگان بى‌عمل، ظالمند. «عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ» - خداوند آگاه است، پس اين همه تظاهر براى چه؟! «وَ اللَّهُ عَلِيمٌ» ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔 •إنا إلَی اللَّهِ رَاغِبُونَ• خدایا!ما دوستت داریم💚
14000204-12-hale-khoob-Low.mp3
6.66M
💔 سلسله سخنرانیهای بسیار جذاب 12 جلسه دوازهم: آشنایی با طرح خدا برای امنیت بخشی به انسان 🌹 استاد پناهیان ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_چهل_و_دو روحیه جوانمردی یک روز
💔


✨ انتشار برای اولین بار✨

  



پتوی خاکی
یادم است تازه با آقا محمدحسین آشنا شده بودم. هنوز شناخت زیادی از ایشان نداشتم. فقط می دانستم که در اطلاعات عملیات، معاون برادر راجی است. 


یک شب تازه از راه رسیده بود، وقتی وارد سنگر شد دیدم خیلی خسته است. موقع خواب بود. اولین برخوردم با ایشان بود.
 با خودم فکر می کردم چون ایشان معاون واحد هستند، حتما باید امکانات بیشتری برایش فراهم کنم؛ برای همین رفتم دو تا از بهترین پتوهایمان را آوردم، اما در کمال تعجب دیدم دو تا پتوی خاکی را از کنار سنگر برداشت. 
آن ها را خوب تکاند و بعد یکی را زیر سر گذاشت و دیگری را روی خود کشید و خوابید.


با دیدن این صحنه، حالم دگرگون شد.خیلی ناراحت شدم، با خودم گفتم :«ببین چه کسانی در جنگ زحمت می کشند. من لااقل یک پتوی ساده توی خانه ام دارم، اما این بنده خدا از رفتارش مشخص است که خانواده اش، حتی همین پتوی کهنه ی ساده را هم ندارند.»


این فکر تا چند وقت ذهن مرا مشغول کرده بود تا اینکه بعد از مدتی به مرخصی رفتم.

فرصت خوبی بود تا در مورد خانواده ی ایشان تحقیقاتی بکنم و در صورت لزوم اگر کمکی از دستم برآمد، انجام بدهم.

 با پرس و جوی زیاد، بالاخره منزلشان را پیدا کردم، اما باورم نمی شد. خانه ی بزرگی که من در مقابل خودم می دیدم با آنچه در ذهنم تصور کرده بودم، خیلی فرق داشت، حتی یادم است یک ماشین هم داخل خانه پارک شده بود ک رویش چادر کشیده بودند.

وقتی برگشتم و با بعضی از دوستان مسئله را در میان گذاشتم، تازه فهمیدم که وضع مالی ایشان، نه تنها بد نیست، بلکه خیلی هم خوب است.

 آنجا بود که متوجه شدم رفتار آقا محمدحسین نشانه ی چیست. در واقع بی اعتنایی او به دنیا کاملا در رفتارش مشخص بود. 


عشق بازی، کاری بازی نیست ای دل، سر بباز
ز آنکه گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس

... 
...



💞 @aah3noghte💞


 
💔 ...🕊🌹نمی‌دانم تا به حال به غروب خورشید خیره شده‌اید یا نه؟ حس خاصی به آدم دست می دهد. آفتاب انگار موقع رفتن، حرف‌هایی می‌زند که آن را به خوبی درک می‌کنند. من در رفتار خیلی دقت می‌کردم. بعضی از کارهای شان به ما می‌فهماند که دیگر ماندنی نیستند. بسیاری از علاقه عجیبی به خورشید داشتند. عصرها یک گوشه کز می‌کردند، به آفتاب خیره می‌شدند و در سکوتی پر معنا فرو می‌رفتند. انگار به آفتاب دل بسته بودند که با رفتنش، حس و حال شان عوض می‌شد، اما نه. و دلبستگی؟! محمد هم از همین قبیله بود. با این که خیلی دوستش داشتم و همیشه با او شوخی می‌کردم اما غروب وقتی یک گوشه می‌نشست و به خورشید نگاه می‌کرد، دیگر جرأت نزدیک شدن به او را نداشتم. اگر قسم بخورم که محمد را در نیمه شب، در تاریکی سنگر با چشمان خود دیدم، باور خواهید کرد؟ با تمام وجود یقین داشتم که محمدم رفتنی است. به خدا باور داشتم این نوجوان چهارده ساله ی نحیف و مُردنی که با تقلب در شناسنامه، خود را به ، شیرمرد عاشق و عارفی است که فقط همین چند روز را در می‌گذراند. به خودش هم گفتم اما می‌گفت: «من لیاقت را ندارم.» یک شب به من گفت:که دوست دارد مفقود شود. من از او بزرگ تر بودم. گفتم: «نه، شهادت بهتر است. چون خون شهید و تشییع پیکر او در خیابان‌ها می‌تواند روی عده‌ای تأثیر بگذارد و ...» سکوت کرد. چند روزی به عملیات مانده بود. آن شب‌ها با همه ی شب‌ها تفاوت داشت. همه داشتند با خودشان تصفیه حساب می‌کردند. یک شب محمد همین طور که دراز کشیده بود، نگاهش را به بالا دوخت و با صدایی ملایم گفت: «رضا! دوست دارم موقع ، تیر درست بخورد به قلب ام درست همین جایی که این شعر را نوشته‌ام.» کنجکاو شدم. سرم را بالا گرفتم. در تاریک روشن سنگر به پیراهنش نگاه کردم. این بیت نوشته بود: آن قدر غمت به جان پذیرم حسین تا قبر تو را بغل بگیرم حسین موقع عملیات، ما باید از هم جدا می‌شدیم. با رمز مقدس یا فاطمه الزهرا(س) آغاز شد. چند روز از عملیات گذشت. در این مدت از فرزندان گمنام این آب و خاک حماسه‌هایی را دیدم که در هیچ شاهنامه‌ای نخوانده بودم. وقتی به مقر برگشتم، رفتم سراغ بچه‌های امدادگر. دلم برای محمد شور می‌زد. پرسیدم: «آیا کسی نوجوانی به نام را دیده یا نه؟» برای توضیح بیشتر گفتم: «روی سینه اش هم یک بیت شعر نوشته بود.» تا این را گفتم، یکی جواب داد: «آهان دیدمش برادر! او شهید شده...» منتظر جوابی غیر از این نبودم. گفتم: «الحمدالله... محمد هم رفت.» دوباره پرسیدم: «شهادت او چه طور بود؟» امدادگر گفت: «تیر خورد روی همان بیتی که روی سینه اش نوشته بود.» هم تعجب کردم و هم خیال ام راحت شد. محمد آن طور شد که خودش دوست می‌داشت. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 شاید شیرین‌ترین و جالب‌ترین قسمت مراسم عقد این بود که خطبه عقد این شهید والامقام به صورت تلفنی توسط رهبر معظم انقلاب خوانده شده است. همسر شهید در روایت آن لحظات می‌گوید: نوید سر سفره عقد، قرآن را که دستش گرفت، نیت کرد و قرآن را باز کرد تا هر صفحه‌ای که آمد باهم بخوانیم؛ آیه اول صفحه را که دید، لبخند زد و با آرامش نگاهم کرد، چشمانش از شوق برق می‌زد، آیه 23 سوره احزاب دلش را آرام کرده بود. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»: «برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند (و بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند مانند عبیده و حمزه و جعفر) و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند.» سالروز ولادت ... 💞 @aah3noghte💞
💔 و انتَ فیَ و انا فیکَ.. :)‌ .. ماندنی ترین بوسه بوسه ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 گویا ڪه جهان بعد تو زیبا شدنے نیست.... #شهید_جواد_محمدی #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھد
💔 آن دم که "دلمان نا آرام" است باید از خود بپرسیم "کجا تو را از یاد برده ایم!" رفاقت برای این جاهاست دیگر... قطب‌نمای قلبت می شود برادر! رفیق! دوست شهیدم! ما را دریاب و دستمان را بگیر که قلبمان ، روحمان نیاز دارد نگاهت را همراهی و عشق و آرامشت را... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... مرگ ‌واسہ ‌بچہ شیعہ ‌زشتہ، بچہ ‌شیعہ ‌بآید شھید شہ(:🍂 #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منا
💔 ... شهید‌‌مرادی‌میگفت: دعا‌کنید‌که‌مبتلا‌بشیم.. باخودتون‌میگید‌به‌چی‌مبتلا‌بشیم؟! میگفت؛ دعاکنیدبه‌درد‌ِ‌بے‌قرار‌شدن‌برای‌امام‌زمان‌ مبتلا‌بشین:)🥀 میگفت اون‌وقت‌اگه‌یه‌جمعه‌دعاےندبه‌رونخوندین... حس‌کسے‌رودارین‌که "شبانه‌لشکر‌امام‌حسین‌(؏)رو ترک‌ڪرده!!💔 ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ آدما، نقاشی‌های خدان:( ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ...🌹🕊مهربانیت تمام قلبم را پر کرده همیشه هستی قبل از اینکه بخوانمت آنقدر خوبی که باهمه سنگینی کوله بار گناهانم جسورانه آرزوی شهادت می کنم. ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ⏪👌 #چله_دورزدن_شیطون 🗓 روز هفتم امروز تمرینای روزای قبل رو یه جا انجام بدیم✅ 🥇 #عصبانیت_مم
💔 👌⏪ 🗓 روز هشتم امروز هرجا عصبانی شدی ؛ 🔘 هیچی نگو!🤐 برو یه جای دیگه.. هرجا خواستی حرف رکیک بزنی ؛ 🔘 هیچی نگو!🤐 تو دلت صلوات بفرست❗️ هرجا غر زدنت گل کرد خواستی تیکه بندازی 🔘 هیچی نگو!🤐 به خودت بگو خوبیاشو ببین.. دیدی داری میری سراغ عیب و ایراد بقیه 🔘 هیچی نگو! 🤐 عیبای خودتو بشمار .. ➕ کنار همه اینا ❌ وقتِ قلقکِ شیطون، روزه سکوت بگیر رفیق مطمئنم میتونی حتی یکبار .. فقط تلاش کن 🤛👿 فراموش نشه👌 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 سلامتی راننده صدا به صدا نمی‌رسید. همه مهیای رفتن و پیوستن به برادران مستقر در خط بودند. راه طولانی، تعداد نیروها زیاد و هوا بسیار گرم بود. راننده خوش انصاف هم در کمال خونسردی آینه را میزان کرده و به سر و وضعش می‌رسید. بچه‌ها پشت سر هم صلوات می‌فرستادند، برای سلامتی امام، بعضی مسئولین و فرمانده لشگر و ... اما باز هم ماشین راه نیفتاد. بالاخره سر و صدای بعضی درآمد: «چرا معطلی برادر؟ لابد صلوات می‌خواهی. اینکه خجالت نداره. چیزی که زیاد است صلوات.» سپس رو به جمع ادامه داد: «برای سلامتی بنده! گیر نکردن دنده، کمتر شدن خنده یک صلوات راننده پسند! بفرستید.»😂😂😂 ... 💞 @aah3noghte💞