فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
کاری بسیار زیبا از بچه های توييتر زیر توييت رهبری، حتما ببینید 👆👆👆👆
بسیار زیبا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
بذار دورت بگردم فقط!💙
#یا_امام_رضا سلام....
تویی سایه ی سرم
تویی کس بی کسیام🥰
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
.
خدایا شکرت که امروز برق نداشتیم،
گوشیمم شارژ نداشت خاموش شد؛
کلی از کارامو انجام دادم😅😅😅
#شکرگزاری
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 محبوب من! عاشقی تعطیلی ندارد و تا دنیا دنیاست، عاشق، عاشق است و شما محبوب مناید و غریب کسی است ک
💔
گمان نکن
که فقط عاشورائیان را به آن بلا آزمودهاند؛
صحرای بلا به وسعتِ
همهی تاریخ است
#شهید_جواد_محمدی
#شهید_سیدمرتضی_آوینی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... بال و پرم بہ درد پریدن نمےخورد بالا نمے برند مرا ، این وبال ها ..!! •| اَللّـهُمَّ اغ
💔
#آھ...
برادر ها
خواهرها
عاشق شويد!!!
زندگی به عـــــ💗ـــشق است...
آره... #شهید_بهشتی اینجور گفتن و بر این عقیده بودند
که شدند #سیدالشهدای ایران...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 نگــاه فاطمه فردا به امت حسن است #حســـــنجـــــان "اَلسَّلامُعَلَيْكَياحَسَنَبْنَعَلِی
💔
شورعشقیبهدلمریخت،غمیپیرمکرد
یاحسنگفتموایناسمنمکگیرمکرد...♥️(:
"اَلسَّلامُعَلَيْكَياحَسَنَبْنَعَلِیوَرَحْمَةُ اللّهِوَبَرَكاتُهُ"
#اݪحمداللہڪہنوڪرتم:)🍃
#دوشنبه_های_امام_حسنی
#هرگزنمیردآنکهدلشمستمجتباست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#بسم_الله
هر يك از شما بايد كارى كند كه با آن به محبّت ما نزديك شود.
#امام_مهدى عليه السلام
📚بحار الانوار، ج۵۳، ص۱۷۹
#یک_حبه_نور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
خطرناڪتر
از یڪ مدیر ناڪارآمد
یڪ جامعه ی #بیخیال است..!
#انتخابات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۱۹۹) ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا
✨﷽✨
#تفسیر_کوتاه_آیات
#سوره_بقره
(۲۰۰) فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ
پس چون مناسك (حج) خود را انجام داديد، خدا را ياد كنيد، همانگونه كه پدران خويش را ياد مىكنيد، بلكه بيشتر و بهتر از آن. پس بعضى از مردم كسانى هستند كه مىگويند: خداوندا! به ما در دنيا عطا كن. آنان در آخرت بهرهاى ندارند.
✅ نکته ها
گروهى از اهل مكّه، بعد از پايان مراسم حج در محلّى اجتماع كرده و با ياد كردن پدران و نياكان خود به آن تفاخر و مباهات مىكردند. قرآن دستور مىدهد به جاى تفاخر به نياكان، خدا را ياد كنيد و از نعمتها و توفيقات او سخن بگوييد و در اين كار جدّىتر باشيد.
ياد هر كس يا هر چيز، نشانهى حاكميّت آن بر فكر انسان است. كسى كه ياد نياكان را دارد و به آنان افتخار مىكند، فكر و فرهنگ آنان را پذيرفته است و اين يادكرد مىتواند فرهنگ جاهلى را بر جامعه حاكم كند. به همين دليل حضرت موسى گفت: من گوساله طلائى و پر قيمت سامرى را آتش مىزنم و خاكسترش را به دريا مىريزم. زيرا تماشاى آن، فرهنگ و تفكّر شرك را در انسان زنده مىكند.
🔊 پیام ها
- جهتدهى به ايام فراغت، يكى از وظايف مربّى است. «فَإِذا قَضَيْتُمْ ... فَاذْكُرُوا اللَّهَ»
- ياد خدا، هم از نظر كمّيت بايد كثير باشد؛ «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً» و هم از نظر كيفيّت، عاشقانه و خالصانه. «أَشَدَّ ذِكْراً»
- سطحىنگر نباشيم. گروهى در بهترين زمانها و مكانها، تنها دعاى آنها رسيدن به زندگى كوتاه مادّى است. «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ»
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔
#دم_اذانی
خدایا طاقت کوچک ما را
با اندوه های بزرگ آزمایش نکن
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
حاج قاسم سلیمانی هم میگفت احمد فاتح واقعی خرمشهر بود، اما هیچ وقت از نقش خودش در این پیروزی چیزی نمیگفت...
فقط مقایسه کنید با برخی مسئولین فعلی که شکستها رو میندازن گردن دیگران و میخوان در موفقیتها خودی نشون بدن!
#جاویدالاثر_احمد_متوسلیان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ✨برای اولین بار منتشر شد✨ #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_دوم شب بیداری های دوران سخت بارداری، خسته
💔 ✨برای اولین بار منتشر شد✨ رمان آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_سوم گفت: نه... این وقت شب کی می آید؟ گفتم: چند لحظه پیش تمام خانه روشن شد... خودم دیدم! روشنی اش مثل روز بود او نگاهی به اطراف انداخت و گفت: "همه جا تاریک است، شاید صاعقه زده و من متوجه نشدم"... بعد از اتاق بیرون رفت و برگشت و گفت: "باران می بارد اما خبری از صاعقه نیست... لابد شما خیالاتی شدی". قانع نشدم. معلوم بود برای آرامش من تلاش می کند. بعد با صدای بلند شروع کرد به خواندن قرآن. چندی بعد درد به سراغم آمد. غلامحسین را صدا زدم که به دنبال قابله برود. سریع لباس پوشید و زیر شرشر باران به راه افتاد... از جا بلند شدم و پرده را کنار زدم... باران به شدت می بارید. همه جا ساکت بود. آرامش عجیبی داشتم. شروع کردم به ذکر گفتن #یاکریم_یارب... طولی نکشید که غلامحسین به همراه قابله آمد... درد هم دوباره به سراغم آمد... صدای همسرم را می شنیدم که سوره مریم را می خواند سوره که به پایان رسید، صدای گریه فرزندم بلند شد... قابله در اتاق را باز کرد و گفت: "آقای یوسف الهی...خدا را شکر! همسرت سالم و فرزندت پسر است." #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 #فقطفرواردکنید #کپےپیگردالهےدارد
💔
#شناخت_لاله_ها
#شهید_مدافع_حرم
#علی_جمشیدی
#قسمت_اول
...🕊🌹از زمانی که به دنیا آمد همه او را با نام «علیآقا» صدا میزدند. علیآقا شب و روز در راه دین کار میکرد هرگز خسته نمیشد، علی آقا بهمعنای واقعی کلمه مجاهد فی سبیلالله، خستگیناپذیر و مسئولیتپذیر بود. او دغدغه دین داشت، امر به معروف را در تمام برنامههایش مد نظر داشت و از هر نظر ممتاز و بهمعنای واقعی کلمه مرد اقدام و عمل بود. حتی در وصیتنامهاش هم اشاره کرده که در این راه چه دغدغههایی داشت و چه خون دلهایی خورده، علیآقا اگر کاری را شروع میکرد برای اتمام آن شبانهروز پای کار میایستاد. علیآقا مظلومترین و مخلصترین بسیجی بود که هیچکس او را نشناخت. علیآقا عاشق زیارت عاشورا و مناجات حضرت علی(ع) بود، بر سر مزار شهدای گمنام مینشست و مناجات حضرت علی(ع) را میخواند. علیآقا بهدنبال شهرت و پست نبود و بیریایی از ویژگیهای بارز علی بود. علیآقا تمام کارهایش در گمنامی بود او در بسیج سازندگی فعال بود و به مناطق محروم در سیستان بلوچستان برای کمک میرفت و در آن مناطق همه علیآقا را میشناختند.
#ادامه_دارد
🌹👇🌹👇🌹👇
💔
#شناخت_لاله_ها
#قسمت_دوم
...🕊🌹معمولاً انسانها در یک زمینه پیشرفت و رشد چشمگیری دارند، جنبه مذهبی، فرهنگی، علمی و... اما علیآقا در تمام زمینهها صاحبنظر بود. علیآقا در کارهای فرهنگی و مذهبی و رایزنیها همیشه پیشقدم بود. کارهایی که بر عهده میگرفت بهنحو احسن انجام میداد، بهطوری که هیچکس باور نمیکرد که یک جوان ۲۰ ساله بتواند از عهده چنین کاری برآید. علیآقا بنیانگذار مؤسسه شهدای گمنام بود و بچههای مؤسسه، منتخبی از پایگاههای شهرهای چمستان، ایزدشهر، رویان، نور و... هستند. علیآقا همیشه میگفت: باید الگوسازی کنیم و کار را به مردم بسپاریم، او در ایستگاههای صلواتی به چای و پذیرایی اکتفا نمیکرد و با غرفههای نقاشی کودک و عرضه محصولات فرهنگی سعی میکرد در جامعه به طور مؤثر فرهنگسازی کند، در کارها با بچهها مشورت میکرد و جلسات را در کنار شهدای گمنام برپا میکرد. علیآقا در خانواده مذهبی بزرگ شد و بسیار سادهپوش بود «آرام بودن» از خصوصیات اخلاقی علیآقا بود و انسانها ناخودآگاه به سوی کسانی جذب میشوند که فطرت پاکتری دارند.
#ادامه_دارد
💐👇💐👇💐👇
💔
#شناخت_لاله_ها
#قسمت_سوم
علیآقا نیز به خاطر نزدیکی به خدا جاذبه خاصی داشت. علیآقا عاشق اهل بیت و فاطمه زهرا(س) بود و نام مستعار (حسن فاطمی) را به نیت امام حسن(ع) و فاطمه زهرا(س) برای خود انتخاب کرده بود. او مدتها تلاش میکرد تا خود را به حرم حضرت زینب(س) برساند و در کارها بسیار جدی و پیگیر بود. هنگام کار اگر غذایی بین بچهها تقسیم میشد، تا همه بچهها غذا نمیخوردند علیآقا لب به غذا نمیزد. او در مناطق عملیاتی جنوب از جمله معراجالشهدای شهید محمودوند اهواز و یادمان طلاییه و شلمچه خادم شهدا بود، از ویژگیهای شهید علی جمشیدی مراقبت در دوری از گناهان بود (چشم، گوش و زبان) پاکی داشت و میتوان علی آقا را مصداق این شعر که «درجوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است»، دانست.
امر به معروف از دغدغههای علیآقا بود و اعتقاد داشت که باید خوراک فرهنگی به مردم ارائه شود و اگر در قرآن ابتدا امر به معروف و سپس نهی از منکر آمده حتماً علتی دارد و باید معروف را به مردم نشان داد.
#ادامه_دارد
🌿👇🌿👇🌿👇
💔
#شناخت_لاله_ها
#قسمت_چهارم
...🕊🌹علیآقا بسیجی خستگی ناپذیر و بیریایی بود که هرگز اجرش را ضایع نمیکرد، حتی اگر بسیار کوچک بود. تقسیم کار در مؤسسه شهدای گمنام با وحدت و بهصورت همپوشانی بود علیآقا «منم» نداشت، «ما» هم نبود، او در کارها فقط خدا را میدید. علیآقا محوری برای جمع شدن بچههای حزباللهی و مذهبی در کنار یکدیگر بود. در خیمه شهدا ایام فاطمیه را بهطور مفصل و با برنامهریزی زیبا و بینقص بر پا میکرد. گاهی به برخی هئیتهای مذهبی که در روز عاشورا به خیابان میآمدند انتقاداتی داشت و میگفت: این شیوه عزاداری بیشتر شبیه کارناوال است و باید در نحوه عزاداری برای اهل بیت (علیهمالسلام) دقت بیشتری کنیم، وگرنه این نوع عزادرای برای من جوان فایدهای ندارد. علیآقا تابع محض ولایت فقیه بود و همیشه گوش به فرمان و صحبتهای رهبری بود. علیآقا از تاریخ خرداد ۹۲ به عضویت گردان امام حسین لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا درآمد تا بتواند بصورت تخصصی طرز بکارگیری ادوات نظامی مورد نیاز برای دفاع از حرم اهل بیت در سوریه و عراق را فرا بگیرد. علیآقا یکی از برترین اعضای دسته ویژه مالک اشتر گردان امام حسین(ع) بود و آمادگی جسمانی بسیار بالایی داشت و به صورت کامل مهارت استفاده از سلاحهایی همچون کلاشنیکف، تیربار پیکا، دراگونوف (سلاح تک تیرانداز) و خمپاره ۶۰ را کسب نموده بود. برای رفتن به سوریه سر از پا نمیشناخت، حتی در شهریور ۹۴ تلاش بسیار نمود تا از طریق تیپ فاطمیون (برادران افغانستانی مدافع حرم) به سوریه اعزام شود، اما در این امر موفق نشد. با این وجود ناامید نشد تا اینکه پس از برپایی ایستگاه صلواتی ایام فاطمیه در شهر نور و حضور در مناطق جنگی جنوب به عنوان خادم الشهدا در ایام نوروز ۹۵، بالاخره توانست روزی خود را از دستان حضرت زهرا و حضرت زینب (سلامالله علیهما) بگیرد و در فروردینماه به جبهه نبرد حق علیه باطل در کربلای سوریه اعزام شود. به جرئت بگوییم، اگر صد بسیجی قدرتمند جمع شوند نمیتوانند کار شهید علیآقا را انجام دهند. امروز پای صحبتهای مادر و خواهر شهید علی جمشیدی برای رجانیوز نشستهایم تا گذری کوتاه از زندگی علی آقا برای ما داشته باشند.
#ادامه_دارد
🍃👇🍃👇🍃👇
💔
#شناخت_لاله_ها
#قسمت_پنجم
...🕊🌹مادر شهید: علی، فرزند نهم ما بود. سال 69 با دختر آخرم که دو قلو بودند متولد شد. بهدلیل علاقهمان به اهل بیت این نام را برایش انتخاب کردیم. او پسر درسخوانی بود و بهقدری بهفعالیت در بسیج علاقه داشت که گاهی کتابش را در کلاس میگذاشت و میرفت در ستاد امر به معروف برایشان چای درست میکرد، استکانها را میشست. مسئولان ستاد هم به من اطمینان میدادند که بگذارید علی بیاید اینجا و مشغول باشد، درست تربیت شود. البته خودم هم دوست داشتم او در این مسیر برود، درسش که تمام شد کنکور داد و در رشته معماری ساختمان ادامه تحصیل داد و لیسانسش را از دانشگاه چالوس گرفت. البته بین مقطع فوق دیپلم و کارشناسی دوران سربازیاش را هم طی کرد.
#ادامه_دارد
🌻👇🌻👇🌻👇
💔
#شناخت_لاله_ها
#قسمت_ششم
...🕊🌹علی یکسال و نیم پیگیر بود که برود سوریه، خیلی هم تلاش میکرد که هر زمانی شد برود. تا اینکه پسر دیگرم که پاسدار است به او گفت: اول باید در شهر خودمان آموزش ببینی، بعد بروی استان، از آنجا اعزامت کنند. یکسری آموزشهایی مثل دفاع شخصی دید، اما پسرم گفت: اینها آموزش محسوب نمیشوند باید بروی در شرایط سخت و خودت را برای آن موقعیت آماده کنی. علی با سه چهار نفر از دوستانش سه روز رفته بودند در یک جنگل بدون آب و غذا و در شرایط سخت و باران خودشان را آماده کرده بودند.
#ادامه_دارد
🌸👇🌸👇🌸👇
💔
#شناخت_لاله_ها
#قسمت_هفتم
...🕊🌹پسرم گفت: باید تیراندازی هم یاد بگیری. علی به قدری مشتاق رفتن بود که آموزش تیراندازی هم دید، آنهم در حدی که وقتی مسابقه داد جزو 3 نفر برتر شهر شد و تا جایی پیش رفت که توانست در استان مازندران هم جزو سه نفر اول شود.
او وقتی میدید هر چه میگوید علی انجام می دهد و بیشتر اصرار میکند، میخواست با آمادگی بیشتر با همه چیز آشنا شود. علی تمام آموزشها را دیده بود، حتی تلاش کرد با بچههای تیپ فاطمیون اعزام شود. بالاخره پسر بزرگترم گفت: کارهایت را برای رفتن درست میکنم و این شد که عاقبت فروردینماه رفت.
الان هم که رفت سوریه، اصلاً ناراضی نیستم. خودم رضایت دادم و خدا هم کمک کرد که این راه را برود. همسرم کارگر ساختمان است و زمین شالیزاری هم داریم. اتفاقاً وقتی هم خبر شهادت او را برایم آوردند من سر زمین مشغول شالیکاری بودم. از سرِ زمین که آمدم دیدم خانه پر از جمعیت است که قضیه را فهمیدم. همان لحظه خدا را شکر کردم و گفتم: این بچه را دادم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س)، برای دین اسلام، خدا و رهبر. اگر شش پسرم هم مانند علی بروند راضی هستم. افتخار میکنم خدا چنین فرزندی به من داده است.
#ادامه_دارد
💐👇💐👇💐👇
💔
#شناخت_لاله_ها
#قسمت_هشتم
...🕊🌹اول که از من اجازه خواست برود سوریه گفتم: تو اینجا پشت جبهه باش و خدمت کن، اما گفت: مامان رضایت بده بروم، آن زمانی که امام حسین(ع) شهید شد حضرت زینب(س) را به اسارت بردند. همه در عزاداریها میگویند ما آن لحظه کنار اهل بیت نبودیم، اما الان که هستیم نمیگذاریم دو باره به حریم حضرت زینب(س) تجاوز کنند. گریه میکرد، چه گریههایی! و میگفت: بیبیجان من را بطلب، بگذار بیایم از حرمت پاسداری کنم. من هم دوست داشتم در این راه برود و راضی شدم. روزی که علی رفت، 15 فروردین بود. بعد از رفتنش رفتم مسجد دو رکعت نماز شکر و زیارت عاشورا و دعای توسل خواندم و بدرقه راهش کردم، احساس میکردم قلبم در حال پرواز است. گفتم: خدایا شکرت که چنین فرزندی به من دادی. با اینکه از اول هم راضی به رفتنش نبودم، نمیدانم آن روز چرا آنقدر خوشحال بودم، با اینکه از اول هم راضی به رفتنش نبودم. برای علی شرط گذاشتم که اگر نماز صبحهایش را اول وقت بخواند اجازه رفتن میدهم. هیچوقت ندیدم علی، نماز صبحش قضا شود، اما برای اینکه اول وقت بخواند خیلی سختش بود. مانده بود چه کند؟ خواهرش به اوگفت: علی قول بده و نذر کن میتوانی انجام بدی، مامان هم راضی میشود. علی، بچه با اخلاصی بود. هر وقت تابستان به اردوی جهادی میرفت به خواهرش میگفته: سامره تو را قسم به کسی نگو کجا میروم. عید هم که به عنوان خادم شهدا به جنوب میرفت همین درخواست را داشته. کارهایی که انجام میداد کسی نباید میفهمید، صبح زود میرفت و نیمه شب ساعت 3، 4 بر میگشت. صبح دو باره ساعت 8 میرفت. ما علی را فقط در حد یک صبحانه خوردن میدیدیم.
#ادامه_دارد
🌷👇🌷👇🌷👇
💔
#شناخت_لاله_ها
#قسمت_نهم
...🕊🌹علی تمام تلاشش را میکرد کارهایی که میخواست انجام شود. شاید یک زمانی واقعاً خودش هم پول نداشت، ولی تمام سعیاش را میکرد، بعضیها پول ندارند و میگویند پس ما دستمان خالیست، بنابراین هیچکاری نمیکنند، ولی او آدم پیگیری بود. علی برای کار فرهنگی از تمام مسئولین درخواست کمک میکرد و پیگیر بود که پول بگیرد و آن کار را انجام بدهد.
#ادامه_دارد
🌺👇🌺👇🌺👇
💔
#شناخت_لاله_ها
#قسمت_دهم
علی دانشجو بود و تصمیم داشتیم برایش زن بگیریم. دخترم که رفته بود کربلا برای علی سوغاتی یک پارچه چادر عروسی آورده بود، وقتی خواست بدهد او را آرام کشید کنار و گفت: من برای همه سوغاتی خریدم، اما برای تو فرق دارد. پارچه چادر عروس خریدم، یک انگشتر هم داریم. هر کسی را در نظر داری فقط به ما بگو، میرویم خواستگاری. همهمان هم الان جمعیم. علی تا شنید فرار کرد و گفت: من تا نروم سوریه و بیایم راضی به ازدواج نمیشوم. اتفاقاً خواهرهایش تصمیم گرفتند ایندفعه که برگشت بروند برای او خواستگاری و مقدماتش را هم آماده کردند. لحظهشماری میکردند تا برگردد. 13 فروردین بود که برای اولین بار لباس نظامی پوشید و گفت: بالاخره لباس سایز خودم پیدا کردم. خیلی ذوق میکردیم. خواهرش که این شادی را دید به من گفت: رضایت بده برود. بعد هم با پسر بزرگترم که در سپاه تهران است تماس گرفت و گفت: تو را به خدا این دفعه علی را بفرستید، وگرنه خیلی اعصابش خرد میشود. بعد از همه این اتفاق ها روزی که خواست برود همه کارهایش جور شده بود و من هم کاملاً رضایت داشتم.
#ادامه_دارد
🕊👇🕊👇🕊👇