eitaa logo
شهیدشاهرخ‌ضرغام‌‌وشهیدعبدالمهدی‌مغفوری
2.4هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
34 فایل
👈سعی کن طوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه ! وقتی خدا عاشقت بشه خوب تو رو خریداره👉 نمازشبخونامونند👈 @Shabahengam 🌙 کانال‌احکام‌شرعی 👈 @Ahkammarfe گروه تبادلات شاهرخ💫مغفوری👇 @shahrokhzarghamm #کانال_وقف_مادر_سادات💚 #کپی_با_ذکر_یافاطمه"س"
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدشاهرخ‌ضرغام‌‌وشهیدعبدالمهدی‌مغفوری
👉 @shahrokhmahdi . ✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . بسم الله . 🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (16) 🌺 #حر
. ✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم... 🌺 (17) 🌺 . ( : آقای رضا کیانپور) . . سه روز از گذشته. خيلی جدی تصميم گرفته بود. کار در را رها کرد. عصر بود که آمد خانه. بی مقدمه گفت: پاشين!پاشين وسايلتون رو جمع کنيد می خوايم بريم مشهد! مادر با تعجب پرسيد: مشهد! جدی میگی! گفت: آره بابا، بليط گرفتم. دو ساعت ديگه بايد حرکت کنيم. باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بوديم. در راه مشهد. مادر خيلی خوشحال بود. خيلی شاهرخ را دعا کرد. چند سالی بود که مشهد نرفته بوديم. در راه اتوبوس برای شام توقف کرد. جلوی رستوران جوان ديوانه ای نشسته بود. چند نفری هم او را اذيت می کردند. شاهرخ جلو رفت و کنار جوان ديوانه نشست. ديگر کسی جرات نمی کرد که او را اذيت کند! بعد شروع کرد با آن ديوانه صحبت کردن. يکی از همان جوان های هرزه با کنايه گفت: ديوانه چو ديوانه ببيند خوشش آيد! شاهرخ هم بلند داد زد؛ آره من ديوانه ام! ديوانه! بعد با دست اشاره کرد و گفت: اين بابا عقل نداره اما من ! فردا صبح رسيديم مشهد. مستقيم رفتيم حرم. شاهرخ سريع رفت جلو، با آن هيکل همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضريح! بعد هم آمد عقب و يک پيرمرد را که نمی توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضريح. عصر همان روز از مسافرخانه حرکت کردم به سوی حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد صحن_اسماعيل_طلایی شوم، يکدفعه ديدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمين نشسته. رو به سمت گنبد. آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هايش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پيدا کرده بود. خيره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد. مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام کنم. خدايا منو ببخش! (ع) به دادم برس. من عمرم رو تباه کردم. اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ يک ساعتی به همين حالت بود. توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد. دو روز بعد برگشتيم ، شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد. همه خلافکاری های گذشته را رها کرد. . ... ...
شهیدشاهرخ‌ضرغام‌‌وشهیدعبدالمهدی‌مغفوری
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (41) 🌺 .#دریاقلی 2 #يکدفعه_شروع_به_خواندن_و_رقصيدن_کرد ... (#راوی : قاسم صادقی)
🌺 (42) 🌺 . 3 . ( : قاسم صادقی) صبح وقتی برای بچه های گروهش غذا آورديم، همه سير بودند. پرسيدم: چرا غذا نمی خوريد! شاهرخ با خنده گفت: ما که نمی تونستيم معطل شما بشيم. اين برادرای عراقی توی کوله پشتی هاشون پر از مواد غذایی بود. ما هم خورديم! با بچه ها مشغول پاکسازی منطقه و روستاهای اطراف بوديم. يکدفعه ديدم درياقلی همان که اولين بار خبر حمله دشمن را آورده بود مجروح شده اما جراحتش سطحی بود. سيد_مجتبی هم به ديدنش آمد و از او تشکر کرد. دو روز بعد منافقين به نيروهای عراقی اطلاع دادند که؛ کسی که نقشه شما را در حمله به آبادان از بين برده درياقلی است. نزديک ظهر بود كه عراقی ها محل کار او را بمباران کردند. درياقلی به شدت مجروح شد. برای مداوا فرستاديمش تهران درياقلی کسی را نداشت. می گفتند قبل از انقلاب زندگی خوبی هم نداشته اما بعدها کرده. چند روز بعد درياقلی در تهران به علت شدت جراحات به شهادت رسيد. او در قطعه ۲۴ بهشت زهرا(س) در کنار ديگر شهدا آرميد. سيد می گفت: درياقلی با دوچرخه اش آبادان را نجات داد. او اگر زندگی خوبی نداشت، اما عاقبت به خير شد و مرگش شهادت بود. ....
نامه ی شهید ۱۳ساله🍃 اول:نوجوانی که هنوز به سن تکلیف هم نرسیده ،شروع به مناجات با خدا می کند واز ترک اولی هایی که انجام داده ،توبه می کند.بخشی از توبه نامه ی شهید علی رضا محمودی است که حالا الگویی برای توبه وبازگشت ما به دامان رحمت الهی است: بسم الله الرحمن الرحیم بارخدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم؛از جمله از اینکه حسد کردم .از اینکه تظاهر به دانستن مطلبی کردم که اصلا نمی دانستم.از اینکه زیبایی قلمم را به رخ کسی دیگر کشیدم .از اینکه در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم. از اینکه مرگ را فراموش کردم .از اینکه در راهت سستی وتنبلی کردم .از اینکه عفت زبانم را با لغات بیهوده آلودم .از اینکه به کسی دروغ گفتم که آنجا حقش بوده است که راست بگویم … ادامه دارد…
شهیدشاهرخ‌ضرغام‌‌وشهیدعبدالمهدی‌مغفوری
#توبه نامه ی شهید ۱۳ساله🍃 #بخش اول:نوجوانی که هنوز به سن تکلیف هم نرسیده ،شروع به مناجات با خدا می
نامه ی شهید۱۳ساله🍃 دوم:ازاین که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم .از اینکه منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند.از اینکه امام را نشناختم ومحبت او را در دلم نداشتم از اینکه شب برای نماز شب بیدار نشدم .از اینکه دیگران را به کسی خنداندم ،غافل از اینکه خود خنده دار تر از همه هستم.از اینکه لحظه ی به ابدی بودن دنیا وتجملاتش فکر کردم. از اینکه حق والدینم را ادا نکردم.از اینکه در مقابل متکبرها.متکبرترین ودرمقابل اشخاص متواضع،متواضع تر نبودم.همواره خشم بر عقلم غلبه داشت. بار خدایا!از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم.از اینکه چشمم گاه به ناپاکی آلوده شد.از اینکه شکمم سیر بود ویاد گرسنگان نبودم .از اینکه زبانم گفت بفرمایید،ولی دلم گفت نفرمایید.از اینکه نشان دادم کاره ای هستم .خدا کند پست ومقام پستمان نکند.از اینکه ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمان به تو بود… ادامه دارد……
شهیدشاهرخ‌ضرغام‌‌وشهیدعبدالمهدی‌مغفوری
✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ 🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (ادامه16) 🌺 #حر (#راوی : آقای عباس شیرازی
(17) .#توبه ( : آقای رضا کیانپور) سه روز از گذشته. خيلی جدی تصميم گرفته بود. کار در را رها کرد. عصر بود که آمد خانه. بی مقدمه گفت: پاشين!پاشين وسايلتون رو جمع کنيد می خوايم بريم مشهد!مادر با تعجب پرسيد: مشهد! جدی میگی! گفت: آره بابا، بليط گرفتم. دو ساعت ديگه بايد حرکت کنيم.باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بوديم. در راه مشهد. مادر خيلی خوشحال بود. خيلی شاهرخ را دعا کرد. چند سالی بود که مشهد نرفته بوديم. در راه اتوبوس برای شام توقف کرد. جلوی رستوران جوان ديوانه ای نشسته بود. چند نفری هم او را اذيت می کردند. شاهرخ جلو رفت و کنار جوان ديوانه نشست. ديگر کسی جرات نمی کرد که او را اذيت کند!بعد شروع کرد با آن ديوانه صحبت کردن. يکی از همان جوان های هرزه با کنايه گفت: ديوانه چو ديوانه ببيند خوشش آيد! شاهرخ هم بلند داد زد؛ آره من ديوانه ام! ديوانه! بعد با دست اشاره کرد و گفت: اين بابا عقل نداره اما من !فردا صبح رسيديم مشهد. مستقيم رفتيم حرم. شاهرخ سريع رفت جلو، با آن هيکل همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضريح! بعد هم آمد عقب و يک پيرمرد را که نمی توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضريح.عصر همان روز از مسافرخانه حرکت کردم به سوی حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد صحن_اسماعيل_طلایی شوم، يکدفعه ديدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمين نشسته. رو به سمت گنبد. آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هايش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پيدا کرده بود. خيره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد. مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام کنم. خدايا منو ببخش! (ع) به دادم برس. من عمرم رو تباه کردم. اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ يک ساعتی به همين حالت بود. توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد. دو روز بعد برگشتيم ، شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد. همه خلافکاری های گذشته را رها کرد. ...
شهیدشاهرخ‌ضرغام‌‌وشهیدعبدالمهدی‌مغفوری
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (41) 🌺 .#دریاقلی 2 #يکدفعه_شروع_به_خواندن_و_رقصيدن_کرد ... (#راوی : قاسم صادقی)
💌 (42) . 3 . ( : قاسم صادقی) صبح وقتی برای بچه های گروهش غذا آورديم، همه سير بودند🧐پرسيدم:چرا غذا نمی خوريد! شاهرخ با خنده😂 گفت: ما که نمی تونستيم معطل شما بشيم. اين برادرای عراقی توی کوله پشتی هاشون پر از مواد غذایی بود. ما هم همه روخورديم!با بچه ها مشغول پاکسازی منطقه و روستاهای اطراف بوديم. يکدفعه ديدم درياقلی همان که اولين بار خبر حمله دشمن را آورده بود مجروح شده اما جراحتش سطحی بود. سيد_مجتبی هم به ديدنش آمد و از او تشکر کرد. دو روز بعد منافقين به نيروهای عراقی اطلاع دادند که؛ کسی که نقشه شما را در حمله به آبادان از بين برده درياقلی است. نزديک ظهر بود كه عراقی ها محل کار او را بمباران کردند. درياقلی به شدت مجروح شد💔. برای مداوا فرستاديمش تهران درياقلی کسی را نداشت. می گفتند قبل از انقلاب زندگی خوبی هم نداشته اما بعدها کرده. چند روز بعد درياقلی در تهران به علت شدت جراحات به شهادت رسيد. او در قطعه ۲۴ بهشت زهرا(س) در کنار ديگر شهدا آرميد. سيد می گفت: درياقلی با دوچرخه اش آبادان را نجات داد. او اگر زندگی خوبی نداشت، اما عاقبت به خير شد و مرگش شهادت بود.🌾
°°🪴°° {🍫} مهم نیست گذشته ات چقدر بد بوده👋🏻 آینده ات هنوز یه لکه هم نداره💪🏻
💠آیت الله بهجت: وقتی بلایی، در نجف پیدا می‌شد، حتی در بازارها هم گاهی مجالس و و ] برقرار می‌شد، ولی ما مثل آدم‌های و ناامید، گویا نمی‌خواهیم از این درِ رحمت داخل شویم و برای رفع و گرفتاری‌ها به معصومین علیهم‌السلام متوسل شویم.
نامه ی شهید ۱۳ساله🍃 اول:نوجوانی که هنوز به سن تکلیف هم نرسیده ،شروع به مناجات با خدا می کند واز ترک اولی هایی که انجام داده ،توبه می کند.بخشی از توبه نامه ی شهید علی رضا محمودی است که حالا الگویی برای توبه وبازگشت ما به دامان رحمت الهی است: بسم الله الرحمن الرحیم بارخدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم؛از جمله از اینکه حسد کردم .از اینکه تظاهر به دانستن مطلبی کردم که اصلا نمی دانستم.از اینکه زیبایی قلمم را به رخ کسی دیگر کشیدم .از اینکه در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم. از اینکه مرگ را فراموش کردم .از اینکه در راهت سستی وتنبلی کردم .از اینکه عفت زبانم را با لغات بیهوده آلودم .از اینکه به کسی دروغ گفتم که آنجا حقش بوده است که راست بگویم … ادامه دارد…
شهیدشاهرخ‌ضرغام‌‌وشهیدعبدالمهدی‌مغفوری
#توبه نامه ی شهید ۱۳ساله🍃 #بخش اول:نوجوانی که هنوز به سن تکلیف هم نرسیده ،شروع به مناجات با خدا می
نامه ی شهید۱۳ساله🍃 دوم:ازاین که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم .از اینکه منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند.از اینکه امام را نشناختم ومحبت او را در دلم نداشتم از اینکه شب برای نماز شب بیدار نشدم .از اینکه دیگران را به کسی خنداندم ،غافل از اینکه خود خنده دار تر از همه هستم.از اینکه لحظه ی به ابدی بودن دنیا وتجملاتش فکر کردم. از اینکه حق والدینم را ادا نکردم.از اینکه در مقابل متکبرها.متکبرترین ودرمقابل اشخاص متواضع،متواضع تر نبودم.همواره خشم بر عقلم غلبه داشت. بار خدایا!از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم.از اینکه چشمم گاه به ناپاکی آلوده شد.از اینکه شکمم سیر بود ویاد گرسنگان نبودم .از اینکه زبانم گفت بفرمایید،ولی دلم گفت نفرمایید.از اینکه نشان دادم کاره ای هستم .خدا کند پست ومقام پستمان نکند.از اینکه ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمان به تو بود… ادامه دارد……
هدایت شده از رادیو مداحی📻
4_5798708403723312387.mp3
9.41M
|"علیه السلام"♥️ 😍 زیبای توبه‌ی جلال کاباره‌ای از عنایات امام عصر علیه‌السلام. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج🌸 حسینیه‌ای‌به‌وسعت‌دلها ➣ @Radio_maddahi